افعال پرکاربرد انگلیسی – لیست ۱۰۰۰ فعل + معنی
در آموزشهای قبلی «مجله فرادرس» با انواع فعل در زبان انگلیسی آشنا شدیم. در این آموزش قصد داریم بیش از ۱۰۰۰ نوع از افعال پرکاربرد انگلیسی را معرفی5:00 کنیم و به کمک مثال با نحوه کاربرد آنها در جمله آشنا شویم. همچنین برای یادگیری بهتر، در انتهای مطلب آزمونهایی طراحی شده است که به کمک آنها میتوانید عملکرد خود را در رابطه با این مطلب ارزیابی و نتیجه آن را مشاهده کنید.
فعل در زبان انگلیسی چیست ؟
«فعل» در زبان انگلیسی جزو اجزای کلام به شمار میرود و شاید هر کسی بتواند آن را تعریف کند. به زبان ساده، فعل در جمله نشاندهنده عمل انجام شده است و بدون آن جمله کامل نمیشود. فعل نقش اصلی را در جمله دارد، زیرا زمان جمله را مشخص میکند. به جمله ساده زیر توجه کنید.
Sandy visits his parents on the weekends.
«سندی» آخر هفتهها به دیدن پدر و مادرش میرود.
در این مثال، «visit» فعل جمله است که عمل فاعل جمله، یعنی «Sandy» را توصیف میکند. در واقع فعل به ما نشان میدهد که شخص چه کاری انجام میدهد. چون دیدن پدر و مادر سندی هر آخر هفته اتفاق میافتد، فعل جمله باید در زمان حال ساده به کار برود تا تکرار عمل را نشان دهد. بنابراین فعل تعیینکننده زمان جمله است. به مثال دیگری توجه کنید.
Sandy visited his parents last Saturday.
«سندی» شنبه گذشته به دیدن پدر و مادرش رفت.
در این مثال، فعل جمله در زمان گذشته ساده به کار رفته است، زیرا درباره شنبه گذشته صحبت شده و زمان جمله به گذشته برمیگردد.
بنابراین، فعل کلمهای است که عمل، وقوع یا حالت انجام کاری را توصیف میکند. هنگامی که «to» قبل از فعل قرار میگیرد، در واقع به مصدر بودن آن اشاره دارد، مانند مثالهای زیر:
- to bake
- to clean
- to cook
- to sing
فعلهای زیاد و متنوعی در زبان انگلیسی وجود دارد، اما برخی از آنها کاربردهای بیشتری دارند. به همین دلیل در دسته افعال پرکاربرد قرار میگیرند. برای درک بهتر افعال پرکاربرد انگلیسی در این آموزش قصد داریم بیش از ۱۰۰۰ فعل را آموزش دهیم و به کمک مثال به نحوه کاربرد آنها در جمله اشاره کنیم.
نکته: یادگیری افعال پرکاربرد انگلیسی بهتنهایی نمیتواند کمک زیادی به بهبود مهارتهای زبانی ما بکند. بلکه باید در جمله به کار بروند تا بتوانیم نحوه استفاده و کالوکیشنهای آنها را بهتر یاد بگیریم.
فعل در زبان انگلیسی انواع مختلفی دارد. بعضی از فعلها باقاعده و برخی بیقاعده هستند. همچنین فعل میتواند به صورت فعل ربطی یا فعل حالتی و حرکتی باشد. افعال لازم و متعدی نیز در دستهبندی دیگری قرار میگیرند. هر یک از این فعلها کاربردهای مختلفی دارند، اما در زبان انگلیسی برخی از آنها را بیشتر در محاوره میشنویم یا در متنهای انگلیسی میبینیم.
افعال پرکاربرد انگلیسی در زمان های مختلف
همانطور که اشاره شد، بدون یادگیری کاربرد فعل در جمله نمیتوانیم آن را خوب یاد بگیریم. به همین دلیل در ادامه این مطلب قصد داریم به فهرستی از افعال پرکاربرد انگلیسی اشاره کنیم که بهترتیب حروف الفبای انگلیسی فهرست شدهاند. اما قبل از آن، ابتدا مثالهایی از فعل در زمانهای مختلف خواهیم داشت، زیرا زمان جمله توسط فعل تعیین میشود.
مثال فعل زمانهای ساده
زمانهای ساده در زبان انگلیسی به چهار دسته زیر تقسیم میشوند:
- «زمان حال ساده» (Present Simple Tense)
- «زمان گذشته ساده» (Past Simple Tense)
- «زمان آینده ساده» (Future Simple Tense)
حال ساده برای توصیف عملی به کار میرود که به طور منظم تکرار میشود. زمان گذشته ساده برای توصیف عملی در زمان گذشته و زمان آینده ساده نیز برای توصیف عملی در زمان آینده به کار میرود. به مثالهای زیر توجه کنید که هر یک با زمانهای حال، گذشته و آینده ساده ساخته شده است.
I bake a carrot cake every day.
من هر روز کیک هویج میپزم. (حال ساده)
I baked a carrot cake yesterday.
من دیروز کیک هویج پختم. (گذشته ساده)
I will bake a carrot cake tomorrow.
من فردا کیک هویج خواهم پخت. (آینده ساده)
(در این جمله بین فاعل و فعل اصلی، از فعل وجهی «will» استفاده شده است که زمان آینده را نشان میدهد.)
در جدول زیر میتوانید فرمول فعل را برای زمانهای ساده مشاهده کنید.
فرمول فعل زمانهای ساده | |
(verb (simple present | حال ساده |
verb (regular & irregular) | گذشته ساده |
will + verb | آینده ساده |
مثال فعل زمانهای استمراری
علاوه بر زمانهای ساده، فعل در زمانهای استمراری نیز به کار میرود. برای زمان استمراری نیز سه حالت مختلف تعریف شده است که عبارتند از:
- «زمان حال استمراری» (Present Continuous Tense)
- «زمان گذشته استمراری» (Past Copntinuous Tense)
- «زمان آینده استمراری» (Future Continuous Tense)
حال استمراری برای توصیف موقعیتی به کار میرود که در همین لحظه در حال انجام دادن آن هستیم. گذشته استمراری عملی را توصیف میکند که در زمان گذشته طی مدت زمان مشخصی در حال انجام شدن بوده، اما حادثه دیگری آن را متوقف کرده است. آینده استمراری نیز برای توصیف عملی به کار میرود که در زمان آینده تا مدت مشخصی ادامه خواهد داشت. برای درک بهتر کاربرد و ساختار زمانهای استمراری، به مثالهای زیر توجه کنید.
I was cleaning when you arrived.
داشتم تمیز میکردم که شما رسیدید.
I am cleaning right now.
من الآن مشغول تمیز کردنم.
I will be cleaning when you get here.
وقتی شما اینجا برسید، من مشغول تمیز کردن خواهم بود.
در جدول زیر میتوانید فرمول فعل را برای زمانهای استمراری مشاهده کنید.
فرمول فعل زمانهای استمراری | |
am/is/are + v (ing) | حال استمراری |
was/were + v (ing) | گذشته استمراری |
will be + v (ing) | آینده استمراری |
مثال فعل زمانهای کامل
بهترین حالت برای نشان دادن زمان این است که بگوییم برای اشاره به چیزی به کار میروند که در گذشته کامل شده، همین چند لحظه پیش کامل شده یا در آینده کامل خواهد شد. بر این اساس سه حالت مختلف برای زمانهای کامل تعریف میشود:
- «زمان حال کامل» (Present Perfect Tense)
- «زمان گذشته کامل» (Past Perfect Tense)
- «زمان آینده کامل» (Future Perfect Tense)
حال کامل برای توصیف عملی به کار میرود که در زمان گذشته شروع و کامل شده اما اثر آن تا به این لحظه باقی مانده است. گذشته کامل برای اشاره به عملی به کار میرود که در زمان گذشته، قبل از وقوع عمل دیگری، شروع و کامل شده است. زمان آینده کامل نیز برای بیان عملی به کار میرود که در زمان آینده کامل خواهد شد. به مثالهای زیر توجه کنید تا با کاربرد زمانهای کامل فعل در جمله بیشتر آشنا شوید.
I had cooked everything before you arrived.
قبل از رسیدن شما، همهچیز پخته بودم.
I have cooked everything.
من همهچیز پختهام.
I will have prepared everything when you arrive.
تا موقع رسیدن شما من همهچیز را پختهام.
در جدول زیر میتوانید فرمول فعل را برای زمانهای کامل مشاهده کنید.
فرمول فعل زمانهای کامل | |
have/has + p.p | حال کامل |
had + p.p | گذشته کامل |
will have + p.p | آینده کامل |
مثال فعل زمانهای کامل استمراری
زمانهای کامل استمراری برای توصیف استمرار عمل در بازه زمانی مشخصی به کار میروند که میتواند در زمان گذشته، حال یا آینده باشد. این زمانهای به سه دسته زیر تقسیم میشوند:
- «زمان حال کامل استمراری» (Present Perfect Continuous)
- «زمان گذشته کامل استمراری» (Future Perfect Continuous)
- «زمان آینده کامل استمراری» (Future Perfect Continuous)
I had been singing for an hour when you arrived.
وقتی آمدی، یک ساعتی میشد که در حال آواز خواندن بودهام.
I have been singing for an hour.
یک ساعتی میشود که مشغول آواز خواندنم.
I will have been singing for an hour when you arrive.
تا موقع رسیدن شما، به مدت یک ساعت مشغول آواز خواندن خواهم بود.
در جدول زیر میتوانید فرمول فعل را برای زمانهای کامل استمراری مشاهده کنید.
فرمول فعل زمانهای کامل استمراری | |
have/has been + v (ing) | حال کامل استمراری |
had been + v (ing) | گذشته کامل استمراری |
will have been + verb (ing) | آینده کامل استمراری |
لیست افعال پرکاربرد به ترتیب حروف الفبا
اکنون که با افعال پرکاربرد انگلیسی برای زمانهای مختلف آشنا شدیم، میتوانیم انواع فعل را در فهرستی بررسی کنیم. در ادامه این مطلب، میتوانید با بیش از ۱۰۰۰ نوع مختلف از افعال پرکاربرد انگلیسی آشنا شوید و در دستهبندیهای مختلف و در قالب مثال آنها را بیاموزید. در فهرست زیر افعال پرکاربرد انگلیسی را به ترتیب حروف الفبا مشاهده میکند.
لیست افعال پرکاربرد انگلیسی با A
چند فعل پرکاربرد انگلیسی که با A شروع میشود را در جدول زیر مشاهده میکنید. برای هر یک مثال، ترجمه و تلفظ نیز آورده شده است.
Accept |
پذیرفتن |
I accept your apology. |
عذرخواهی شما را میپذیرم. |
Accuse |
تهمت زدن |
Tom accused me of lying. |
«تام» من را به دروغ گفتن متهم کرد. |
Achieve |
به دست آوردن |
She achieved remarkable results. |
او به نتایج قابلتوجهی دست یافت. |
Acknowledge |
پذیرفتن؛ قبول کردن |
She acknowledged receiving assistance. |
او دریافت کمک را پذیرفت. |
Acquire |
به دست آوردن |
Meg acquired many new friends. |
«مگ» دوستان جدید زیادی پیدا کرد. |
Adapt |
وفق دادن |
He adapted himself to his new life. |
او خود را با زندگی جدیدش وفق داد. |
Add |
افزودن |
I added a room to my house. |
من اتاقی به خانه خود اضافه کردم. |
Adjust |
تنظیم کردن |
You will soon adjust to living in a dormitory. |
به زودی به زندگی کردن در خوابگاه عادت میکنی. |
Admire |
تحسین کردن |
I admire your confidence. |
من اعتمادبهنفس شما را تحسین میکنم. |
Admit |
اعتراف کردن |
He was embarrassed to admit to making a mistake. |
او از اعتراف به اشتباه خجالت میکشید. |
Adopt |
پذیرفتن |
I liked your idea and adopted it. |
از ایده شما خوشم آمد و آن را پذیرفتم. |
Adore |
ستایش کردن |
He adores his grandfather. |
او پدربزرگش را ستایش میکند. |
Advise |
نصیحت کردن |
The doctor advised me to go to bed early at night. |
دکتر توصیه کرد که شبها زود بخوابم. |
Afford |
بضاعت مالی داشتن |
I can’t afford to spend any more money this week. |
من نمیتوانم این هفته پول بیشتری خرج کنم. |
Agree |
موافقت کردن |
Why did you agree to meet her in the first place? |
چرا از همان اول با او موافقت کردید؟ |
Aim |
قصد داشتن |
We aim to increase the speed of delivery. |
هدف ما افزایش سرعت تحویل دادن است. |
Allow |
اجازه دادن |
Swimming isn’t allowed here. |
اینجا شنا کردن ممنوع است. |
Announce |
اعلام کردن |
She announced her intention to retire. |
او اعلام کرد که قصد بازنشستگی دارد. |
Anticipate |
پیشبینی کردن |
I didn’t anticipate having to do the cooking myself! |
انتظار نداشتم که آشپزی را خودم انجام دهم! |
Apologize |
عذرخواهی کردن |
You don’t have to apologize. |
لازم نیست عذرخواهی کنید. |
Appear |
به نظر رسیدن |
Jack appears to be tired today. |
به نظر میرسد «جک» امروز خسته است. |
Apply |
درخواست کردن |
Tom applied for a leave of absence. |
«تام» درخواست مرخصی داد. |
Appreciate |
قدردانی کردن |
I appreciate the time you have taken to review my application letter. |
از زمانی که برای بررسی نامه درخواست همکاری من صرف کردهاید سپاسگزارم. |
Approach |
نزدیک شدن |
She approached him with a smile on her face. |
با لبخندی بر لب به او نزدیک شد. |
Approve |
تصویب کردن |
I don’t think Tom would approve. |
فکر نمیکنم «تام» تأیید کند. |
Argue |
بحث کردن |
I don’t want to argue with you. |
نمیخواهم با شما بحث کنم. |
Arise |
به وجود آمدن؛ رخ دادن |
The problem has arisen simply because you didn’t follow my instructions. |
مشکل صرفاً به این دلیل به وجود آمده است که شما دستورالعملهای من را دنبال نکردید. |
Arrange |
ترتیب دادن |
Have you arranged to meet Mark this weekend? |
آیا این آخر هفته با «مارک» قرار ملاقات گذاشتهاید؟ |
Arrive |
رسیدن |
We arrived home late. |
دیر به خانه رسیدیم. |
Ask |
پرسیدن؛ درخواست کردن |
Historians frequently ask to consult the collection. |
مورخان، به طور مکرر خواستار مشورت کردن با مجموعه هستند. |
Assume |
فرض کردن؛ فکر کردن |
I assume Tom didn’t show up. |
فکر میکنم «تام» نیاید. |
Assure |
اطمینان دادن |
I assure you Tom will be perfectly safe. |
من به شما اطمینان میدهم که «تام» کاملاً در امان خواهد بود. |
Astonish |
متعجب ساختن |
I was astonished by his ignorance. |
از نادانی او متحیر شدم. |
Attach |
ضمیمه کردن |
You need to attach your photo to the application form. |
باید عکس خود را به فرم درخواست پیوست کنید. |
Attempt |
تلاش کردن |
Are you going to attempt to pass the exam? |
آیا برای قبولی در امتحان تلاش میکنید؟ |
Attend |
حضور داشتن |
She attends school at night. |
او شبها به مدرسه میرود. |
Attract |
جذب کردن؛ توجه جلب کردن |
Tom certainly attracted a lot of attention. |
«تام» بدون شک توجه زیادی را به خود جلب کرد. |
Avoid |
اجتناب کردن |
She decided to avoid meeting Harry. |
او تصمیم گرفت از ملاقات با «هری» اجتناب کند. |
Awake |
بیدار ماندن |
Tom awoke at daybreak. |
«تام» سپیدهدم از خواب بیدار شد. |
لیست افعال پرکاربرد انگلیسی با B
چند فعل پرکاربرد انگلیسی که با B شروع میشود را در جدول زیر مشاهده میکنید. برای هر یک مثال، ترجمه و تلفظ نیز آورده شده است.
Bake |
پختن [کیک، نان] |
Tom baked some muffins. |
تام مقداری کیک مافین پخت. |
Bathe |
حمام کردن |
I bathe every day. |
من هر روز حمام میکنم. |
Be |
بودن |
He is immature. |
او به سن بلوغ نرسیده است. |
Bear |
تحمل کردن |
I wish she wouldn’t eat so fast. I can’t bear watching her. |
کاش اینقدر سریع غذا نمیخورد. تحمل دیدنش را ندارم. |
Beat |
شکست دادن |
You can’t beat me. |
نمیتوانی من را شکست دهی. |
Become |
شدن |
John became very sick. |
«جان» سخت مریض شد. |
Beg |
التماس کردن؛ خواهش کردن |
I beg to differ with you. |
خواهش میکنم بگذار انجامش دهم. |
Begin |
شروع کردن |
The leaves begin to fall when autumn comes. |
با آمدن پاییز برگها شروع به ریزش میکنند. |
Behave |
رفتار کردن |
Tom always behaves well. However, Mary does not. |
«تام» همیشه خوب رفتار میکند. اما «ماری» اینطور نیست. |
Believe |
باور داشتن |
I believe you’re right. |
معتقدم حق با توست. |
Belong |
تعلق داشتن |
This bicycle belongs to me. |
این دوچرخه مال من است. |
Bend |
خم کردن |
Lie flat and let your knees bend. |
صاف دراز بکشید و زانوهای خود را خم کنید. |
Bet |
شرط بستن |
I bet you know French. |
شرط میبندم فرانسوی بلدی. |
Bind |
صحافی کردن؛ سیمی کردن [کتاب] |
Do you bind books? |
آیا کتاب صحافی میکنید؟ |
Bite |
گزیدن |
I got bitten by mosquitoes. |
پشهها مرا گزیدند. |
Boil |
جوشاندن؛ آبپز کردن |
Please boil an egg for me. |
لطفاً یک تخممرغ برای من آبپز کنید. |
Borrow |
قرض گرفتن |
I need to borrow your car. |
باید ماشینت را قرض بگیرم. |
Bounce |
پرتاب کردن |
Bounce the ball and try and hit it over the net. |
توپ را پرتاب و سعی کنید از روی تور رد شود. |
Bow |
تعظیم کردن |
Every child bowed to the teacher. |
همه بچهها در برابر معلم، سر تعظیم فرود آوردند. |
Break up |
پایان دادن به رابطه |
We broke up. |
ما از هم جدا شدیم. |
Breed |
تولیدمثل کردن |
Rabbits breed quickly. |
خرگوشها به سرعت تولیدمثل میکنند. |
Bring |
آوردن |
I brought some dessert. |
مقداری دسر آوردم. |
Broadcast |
پخش کردن [اخبار] |
We broadcast news on the hour. |
ما اخبار را رأس ساعت پخش میکنیم. |
Build |
ساختن؛ درست کردن |
We need to build a fire. |
ما باید آتش درست کنیم. |
Burn |
سوزاندن |
The spy burned the papers. |
جاسوس اوراق را سوزاند. |
Burst |
[ناگهان] وارد شدن |
John burst into the room. |
«جان» ناغافل وارد اتاق شد. |
Buy |
خرید کردن |
I’ll buy a lot of candies for you. |
من برای شما آبنباتهای زیادی میخرم. |
لیست افعال پرکاربرد انگلیسی با C
چند فعل پرکاربرد انگلیسی که با C شروع میشود را در جدول زیر مشاهده میکنید. برای هر یک مثال، ترجمه و تلفظ نیز آورده شده است.
Calculate |
محاسبه کردن |
A computer can calculate very rapidly. |
کامپیوتر میتواند سریع محاسبه کند. |
Can/Could |
کلمات پرسشی برای درخواست کردن (محترمانه) |
Can you give me a ring at about 10 |
ممکن است حولوحوش ساعت ۱۰ به من زنگ بزنی؟ |
Care |
اهمیت دادن |
He threatened to fire me as if I care! |
او تهدید کرد که اخراجم میکند، انگار برایم مهم است! |
Carry |
حمل کردن |
I don’t carry cash anymore. |
من دیگر با خودم پول نقد حمل نمیکنم. |
Catch |
گرفتن |
They caught a fish in the river. |
آنها از رودخانه ماهی گرفتند. |
Celebrate |
جشن گرفتن |
We’re celebrating Tom’s birthday. |
ما تولد «تام» را جشن میگیریم. |
Change |
تغییر دادن |
I changed my mind. |
من نظرم را تغییر دادم. |
Choose |
انتخاب کردن |
Every day is beautiful if you choose to see it. |
هر روز زیباست به شرطی که بخواهید آن را ببینید. |
Chop |
خرد کردن |
Tom chopped down the tree that was in our front yard. |
«تام» درخت مقابل حیاط جلویی ما را تکهتکه کرد. |
Claim |
تقاضا کردن؛ ادعا کردن |
This diet claims to eliminate toxins from the body. |
این رژیم غذایی ادعا دارد که مواد سمی را از بدن حذف میکند. |
Climb |
بالا رفتن |
Carlos climbed the mountain. |
«کالوس» به کوه رفت. |
Cling |
محکم نگه داشتن |
The mud clung to his shoes. |
گل محکم به کفشهایش چسبیده بود. |
Come |
آمدن |
I’m coming today. |
امروز میآیم. |
Commit |
مرتکب شدن |
David didn’t commit those crimes. |
«دیوید» آن جنایتها را مرتکب نشد. |
Communicate |
ارتباط برقرار کردن |
I can’t communicate with Anna like I used to. |
نمیتوانم مثل گذشته با آنا ارتباط برقرار کنم. |
Compare |
مقایسه کردن |
They compared the new car with the old one. |
آنها ماشین جدید را با ماشین قدیمی مقایسه کردند. |
Compete |
رقابت کردن |
I competed with him for the first prize. |
من با او برای [بردن] جایزه اول رقابت کردم. |
Complain |
اعتراض کردن |
John complained about the weather. |
او نسبت به آب و هوا اعتراض کرد. |
Complete |
کامل کردن |
He completed drawing his pictures. |
او طراحی تصاویرش را تمام کرد. |
Concern |
نگران بودن |
I’m concerned for Anna’s safety. |
نگران امنیت آنا هستم. |
Confirm |
تأیید شدن |
The report has yet to be confirmed. |
گزارش باید تأیید شود. |
Consent |
رضایت دادن |
Her father reluctantly consented to their marriage. |
پدرش با بیمیلی به ازدواج آنها رضایت داد. |
Consider |
در نظر گرفتن |
Investors should consider putting some money into an annuity. |
سرمایهگذاران باید در نظر بگیرند که مقداری پول در سهام شرکتها بگذارند. |
Consist |
شامل شدن؛ تشکیل شدن |
A soccer team consists of eleven players. |
تیم فوتبال از ۱۱ بازیکن تشکیل شده است. |
Consult |
مشورت کردن |
You’d better consult your doctor. |
بهتر است با پزشکت مشورت کنی. |
Contain |
شامل بودن؛ وجود داشتن |
This box contains five apples. |
در جعبه ۵ سیب هست. |
Continue |
ادامه دادن |
The finance minister will continue to make Poland’s economic reforms. |
وزیر دارایی به ایجاد اصلاحات اقتصادی لهستان ادامه خواهد داد. |
Convince |
متقاعد کردن |
I’m not totally convinced of that. |
من اصلاً در رابطه با آن، متقاعد نشدم. |
Cook |
آشپزی کردن |
The pizza will then take about twenty minutes to cook. |
حدود بیست دقیقه طول میکشد تا پیتزا بپزد. |
Cost |
قیمت داشتن؛ ارزش مادی داشتن |
It’ll cost about 10,000 yen. |
ارزش آن تقریباً ۱۰٬۰۰۰ ین است. |
Count |
شمردن؛ حساب کردن |
We’re counting on you. |
ما روی تو حساب میکنیم. |
Crawl |
چهاردستوپا راه رفتن |
Tom crawled into bed just before midnight. |
«تام» درست قبل از نیمهشب به رختخواب رفت. |
Create |
خلق کردن |
I have to create a new website. |
من باید وبسایت جدیدی ایجاد کنم. |
Creep |
خزیدن؛ سینهخیز رفتن |
We crept toward the enemy. |
ما سینهخیز بهسوی دشمن پیش رفتیم. |
Criticize |
انتقاد کردن |
Tom criticized Mary for not doing the job correctly. |
«تام» از «ماری» برای درست انجام ندادن کارش انتقاد کرد. |
Cry |
گریه کردن |
The baby is crying. |
بچه در حال گریه کردن است. |
Cut |
بریدن |
John cut his finger. |
«جان» انگشتش را برید. |
لیست افعال پرکاربرد انگلیسی با D
چند فعل پرکاربرد انگلیسی که با D شروع میشود را در جدول زیر مشاهده میکنید. برای هر یک مثال، ترجمه و تلفظ نیز آورده شده است.
Dance |
رقصیدن |
I want to dance. |
من میخواهم برقصم. |
Dare |
جرئت داشتن |
He didn’t dare to speak to her. |
جرئت نکرد با او صحبت کند. |
Deal |
کنار آمدن |
I have to deal with it. |
باید با آن کنار بیایم. |
Decide |
تصمیم گرفتن |
He has decided to live in France. |
او تصمیم گرفته در فرانسه زندگی کند. |
Defer |
به تعویق انداختن |
She deferred writing my thesis. |
او نوشتن پایاننامه من را به تعویق انداخت. |
Delay |
تأخیر داشتن |
Big companies often delay paying their bills. |
شرکتهای بزرگ، اغلب پرداخت صورتحسابهای خود را به تأخیر میاندازند. |
Deliver |
تحویل دادن |
Letters are delivered every day. |
نامهها هر روز تحویل داده میشود. |
Demand |
تقاضا داشتن؛ خواستن |
I demand to know what’s going on. |
میخواهم بدانم چه خبر است. |
Deny |
انکار کردن |
She denied taking the money. |
او گرفتن پول را انکار کرد. |
Depend |
وابسته بودن |
I can’t depend on you anymore. |
من دیگر نمیتوانم به تو وابسته باشم. |
Describe |
توصیف کردن |
John can’t describe how painful it was. |
«جان» نمیتواند توصیف کند که چقدر دردناک بود. |
Deserve |
مستحق بودن |
They didn’t deserve to win. |
آنها مستحق پیروزی نبودند. |
Desire |
تمایل داشتن |
We all desire success. |
همه ما آرزوی موفقیت داریم. |
Destroy |
ویران کردن |
John’s house was destroyed by a hurricane. |
خانه «جان» در اثر توفان ویران شد. |
Determine |
تصمیم گرفتن |
I am determined to carry out this plan. |
من بر اجرای این طرح مصمم هستم. |
Develop |
توسعه دادن؛ بهبود بخشیدن |
Swimming develops our muscles. |
شنا عضلات ما را تقویت میکند. |
Differ |
فرق داشتن |
My opinion differs from yours. |
نظر من با شما متفاوت است. |
Disagree |
مخالفت کردن |
It pains me to disagree with your opinion. |
برای من ناراحتکننده است که با نظر شما مخالفت کنم. |
Discover |
کشف کردن |
The miner discovered a valuable pocket of gold. |
معدنچی پاکت باارزش طلا را کشف کرد. |
Discuss |
بحث کردن |
We briefly discussed buying a second car. |
ما درباره خرید ماشین دوم بحث کوتاهی داشتیم. |
Dislike |
دوست نداشتن |
I dislike being the center of attention. |
دوست ندارم مرکز توجه باشم. |
Distribute |
توزیع کردن |
The teacher distributed the leaflets. |
معلم جزوهها را توزیع کرد. |
Dive |
شیرجه زدن |
John learned to dive when he was five. |
«جان» در پنجسالگی شیرجه زدن را یاد گرفت. |
Do |
انجام دادن |
He did his job well. |
او کارش را خوب انجام داد. |
Doubt |
شک داشتن |
I doubt if it’ll snow. |
شک دارم برف ببارد. |
Drag |
بیرون کشیدن |
I had to drag him out of bed. |
مجبور شدم او را از تخت بیرون بکشم. |
Dream |
خواب دیدن |
I dreamt about you. |
خواب تو را دیدم. |
Drill |
حفاری کردن |
They intended to drill for oil. |
آنها قصد حفاری برای نفت داشتند. |
Drink |
نوشیدن |
Can I have something to drink? |
میتوانم چیزی بنوشم؟ |
Drive |
رانندگی کردن |
He drives a truck. |
او راننده کامیون است. |
Drop |
انداختن |
I dropped my sandwich. |
ساندویچم را انداختم (ساندویچ از دستم افتاد). |
Dry |
خشک کردن |
He was drying his hair with a towel. |
او داشت سرش را با حولهای خشک میکرد. |
لیست افعال پرکاربرد انگلیسی با E
چند فعل پرکاربرد انگلیسی که با E شروع میشود را در جدول زیر مشاهده میکنید. برای هر یک مثال، ترجمه و تلفظ نیز آورده شده است.
Earn |
پول درآوردن |
He earns three times more than me. |
درآمد او سه برابر من است. |
Eat |
خوردن |
You can’t eat your cake and have it. |
نمیتوانی هم کیک را بخوری و هم آن را داشته باشی. (معادل اصطلاح: نمیتوانی هم خدا را بخواهی هم خرما را) |
Emphasize |
تأکید کردن |
I want to emphasize this point in particular. |
من میخواهم به طور ویژه بر این نکته تأکید داشته باشم. |
Enable |
قادر ساختن |
His wealth enables him to do anything. |
ثروت او را قادر به انجام هر کاری میکند. |
Encourage |
تشویق کردن |
John encouraged Mary to learn how to speak French. |
«جان»، «ماری» را به صحبت کردن به زبان فرانسوی تشویق کرد. |
Engage |
نامزد بودن |
We used to be engaged. |
ما قبلاً نامزد بودیم. |
Enhance |
بهبود بخشیدن؛ تقویت کردن |
Can we enhance the image? |
میتوانیم کیفیت تصویر را بهتر کنیم؟ |
Enjoy |
لذت بردن |
I really enjoy talking to you. |
من واقعاً از صحبت کردن با شما لذت میبرم. |
Ensure |
تضمین کردن |
This medicine will ensure you a good night’s sleep. |
این دارو خواب خوب خوبی را برای شما تضمین میکند. |
Entail |
مستلزم بودن |
This review procedure entails repeating the test. |
این روش بررسی، به تکرار تست نیاز دارد. |
Enter |
وارد شدن |
He entered the room. |
او وارد اتاق شد. |
Establish |
تأسیس کردن |
The school was established in 1650. |
مدرسه در سال 1650 تأسیس شد. |
Examine |
امتحان کردن |
The doctor examined the patients. |
پزشک بیماران را معاینه کرد. |
Exist |
وجود داشتن |
I don’t believe such things exist. |
من باور ندارم چنین چیزهایی وجود داشته باشد. |
Expand |
توسعه دادن؛ بزرگ کردن |
The workers are expanding the road. |
کارگران در حال توسعه دادن جاده هستند. |
Expect |
انتظار داشتن |
What time do you expect to arrive home? |
انتظار دارید چه ساعتی به خانه برسید؟ |
Experiment |
آزمایش کردن |
They’re experimenting with a new car. |
آنها در حال آزمایش ماشین جدیدی هستند. |
Explain |
توضیح دادن |
I can explain everything. |
من میتوانم همهچیز را توضیح دهم. |
Explore |
کشف کردن |
He explored the Amazon jungle. |
او جنگل آمازون را کشف کرد. |
Extend |
گسترش دادن؛ تمدید کردن |
We extended a hearty welcome to them. |
ما از آنها استقبال صمیمانهای کردیم. |
لیست افعال پرکاربرد انگلیسی با F
چند فعل پرکاربرد انگلیسی که با F شروع میشود را در جدول زیر مشاهده میکنید. برای هر یک مثال، ترجمه و تلفظ نیز آورده شده است.
Fail |
شکست خوردن؛ نتوانستن |
I fail to comprehend their attitude. |
من نمیتوانم دیدگاه آنها را درک کنم. |
Fall |
افتادن |
I fell in the pool. |
من در استخر افتادم. |
Feed |
غذا دادن |
We just fed the baby. |
ما تازه به بچه غذا دادیم. |
Feel |
احساس کردن |
I feel that Mr. Peterson is a good teacher. |
حس میکنم آقای «پترسون» معلم خوبی است. |
Fight |
جنگیدن؛ دعوا کردن |
Don’t fight with me. |
با من دعوا نکن. |
Find |
پیدا کردن |
I can find them. |
میتوانم آنها را پیدا کنم. |
Finish |
تمام کردن |
He finished cleaning the kitchen. |
او تمیز کردن آشپزخانه را تمام کرد. |
Fit |
مناسب بودن |
This coat doesn’t fit me. |
این کت اندازه من نیست. |
Fly |
پرواز کردن |
Tom wishes he could fly. |
تام آرزو میکند که ای کاش میتوانست پرواز کند. |
Fold |
تا کردن |
Tom and Mary folded up the flag. |
«تام» و «ماری» پرچم را تا کردند. |
Follow |
دنبال کردن؛ پیروی کردن |
We must follow the rules of the game. |
باید قوانین بازی را دنبال کنیم. |
Forbid |
منع کردن |
I forbid you to smoke. |
من شما را از کشیدن سیگار منع میکنم. |
Forget |
فراموش کردن |
I’ll never forget visiting them. |
ملاقات با آنها را هرگز فراموش نمیکنم. |
Forgive |
بخشیدن |
We have already forgiven you. |
ما قبلاً تو را بخشیدهایم. |
Freeze |
یخ بستن؛ بیاندازه سرد بودن |
It’s freezing cold in this country. |
در این کشور هوا خیلی سرد است. |
Fry |
سرخ کردن |
She fried fish in salad oil. |
او ماهی را در روغن سالاد سرخ کرد. |
لیست افعال پرکاربرد انگلیسی با G
چند فعل پرکاربرد انگلیسی که با G شروع میشود را در جدول زیر مشاهده میکنید. برای هر یک مثال، ترجمه و تلفظ نیز آورده شده است.
Generate |
تولید کردن |
This machine generates electricity. |
این دستگاه برق تولید میکند. |
Get |
آوردن |
We’ve got to get the economy under control or it will literally eat us up. |
ما باید اقتصاد را تحت کنترل دربیاوریم، وگرنه به معنای واقعی ما را فرو میبلعد. |
Give |
دادن |
The waiter gives me the menu. |
پیشخدمت منو را به من داد. |
Go |
رفتن |
Let’s go and eat something. |
بیا برویم چیزی بخوریم. |
Grind |
آسیاب کردن |
We grind our coffee by hand. |
ما قهوهمان را با دست آسیاب میکنیم. |
Grow |
رشد کردن |
Apples grow on trees. |
سیب روی درخت رشد میکند. |
لیست افعال پرکاربرد با H
چند فعل پرکاربرد انگلیسی که با H شروع میشود را در جدول زیر مشاهده میکنید. برای هر یک مثال، ترجمه و تلفظ نیز آورده شده است.
Hang up |
تلفن را قطع کردن |
Don’t you hang up on me. |
تلفن را روی من قطع نکن. |
Happen |
اتفاق افتادن |
You made it happen. |
تو باعث شدی آن اتفاق بیفتد. |
Hate |
تنفر داشتن |
I hate getting to the theatre late. |
من از دیر رفتن به تئاتر بیزارم. |
Have |
داشتن |
I have a car. |
من ماشین دارم. |
Hear |
شنیدن |
she will hear me. |
او [صدای] مرا خواهد شنید. |
Hesitate |
درنگ کردن: تعلل کردن |
I hesitate to spend so much money on clothes. |
من از پول خرج کردن برای لباس تعلل میکنم. |
Hide |
پنهان کردن |
I’m hiding from Tim. |
من آن را از «تیم» پنهان میکنم. |
Hit |
موفق شدن |
I hit the jackpot. |
من یکشبه موفقیت چشمگیری به دست آوردم. |
Hold |
نگه داشتن |
Hold the knife at an angle. |
چاقو را در یک زاویه نگه دار. |
Hop |
روی یک پا پریدن |
I tried to hop on my good foot while holding onto Jim. |
سعی کردم درحالیکه «جیم» را گرفته بودم روی پای سالمم بپرم. |
Hope |
امیدوار بودن |
I hope to see you again soon. |
امیدوارم بهزودی تو را دوباره ببینم. |
Hug |
در آغوش گرفتن |
I really need a hug. |
واقعاً نیاز دارم در آغوش گرفته شوم. |
Hurry |
عجله کردن |
I had to hurry to find a home because I was already on to something else. |
برای پیدا کردن خانه باید عجله میکردم، زیرا من قبلاً مشغول کار دیگری بودم. |
Hurt |
صدمه دیدن |
I hurt my elbow. |
آرنجم آسیب دید. |
لیست افعال پرکاربرد انگلیسی با I و J
چند فعل پرکاربرد انگلیسی که با I و J شروع میشود را در جدول زیر مشاهده میکنید. برای هر یک مثال، ترجمه و تلفظ نیز آورده شده است.
Identify |
شناسایی کردن |
She identified Jack as the murderer. |
او «جک» را به عنوان قاتل شناسایی کرد. |
Ignore |
نادیده گرفتن |
He ignored her advice. |
او نصیحتش را نادیده گرفت. |
Illustrate |
نشان دادن |
The teacher will illustrate how to do it. |
معلم نشان خواهد داد که چطور آن را انجام دهند. |
Imagine |
تصور کردن |
I can't imagine how you felt. |
نمیتوانم تصور کنم چه حسی داشتی. |
Imply |
معنی دادن |
Silence implies consent. |
سکوت علامت رضاست. |
Impress |
تحت تأثیر قرار دادن |
Steve borrowed his dad’s sports car to impress his friend. |
«استیو» ماشین پدرش را قرض گرفت تا دوستش را تحت تأثیر قرار دهد. |
Improve |
بهبود دادن |
I need to improve my French. |
من باید زبان فرانسهام را تقویت کنم. |
Include |
شامل شدن |
Tom’s lunch includes a sandwich and an apple. |
ناهار «تام» شامل یک ساندویچ و یک سیب است. |
Incorporate |
گنجاندن؛ درآمیختن |
We’ve incorporated many environmentally friendly features into the design of the building. |
ما بسیاری از ویژگیهای دوستدار محیط زیست را در طراحی ساختمان گنجاندهایم. |
Indicate |
نشان دادن؛ دلالت کردن |
The arrow indicates the way to go. |
فلش مسیر را نشان میدهد. |
Inform |
اطلاع دادن |
I’ll inform John about our decision. |
من «جان» را در جریان تصمیممان قرار خواهم داد. |
Insist |
اصرار کردن |
She insisted on going there. |
او به رفتن به آنجا اصرار ورزید. |
Install |
نصب کردن |
The man tried to install his own antenna. |
مرد تلاش کرد آنتن را نصب کند. |
Intend |
قصد داشتن |
I heard they intend to marry. |
شنیدم که آنها قصد ازدواج دارند. |
Introduce |
معرفی کردن |
I’ll introduce you to Tom. |
من تو را به «تام» معرفی خواهم کرد. |
Invest |
سرمایهگذاری کردن |
He invested his money in stocks. |
او پولش را در سهام سرمایهگذاری کرد. |
Investigate |
تحقیق کردن |
I came here to investigate Tom’s death. |
من به اینجا آمدم تا درمورد مرگ «تام» تحقیق کنم. |
Involve |
شامل شدن |
This procedure involves testing each sample twice. |
این روش شامل دو بار آزمایش کردن نمونه است. |
Iron |
اتو کشیدن |
I iron my clothes almost every day. |
من هر روز لباسهایم را اتو میزنم. |
Jog |
پیادهروی تند |
I try to jog every morning. |
من سعی میکنم هر روز صبح پیادهروی کنم. |
Jump |
پریدن |
Can you jump over the river? |
میتوانی به آن طرف رودخانه بپری؟ |
Justify |
تصدیق کردن؛ توجیه کردن |
My results justify taking drastic action. |
نتایج من اقدام بزرگی را توجیه میکند. |
لیست افعال پرکاربرد انگلیسی با K
چند فعل پرکاربرد انگلیسی که با K شروع میشود را در جدول زیر مشاهده میکنید. برای هر یک مثال، ترجمه و تلفظ نیز آورده شده است.
Keep |
ادامه داشتن |
I keep thinking about Joe, all alone in that place. |
من دائماً به «جو» فکر میکنم، تنهایی در آنجا. |
Kick |
شوت کردن؛ لگد زدن |
The kids love to kick a ball against my wall. |
بچهها دوست دارند توپ را به دیوار من بزنند. |
Kiss |
بوسیدن |
Did you kiss anybody? |
کسی را بوسیدی؟ |
Kneel |
زانو زدن |
She knelt on the floor and put more wood on the fire. |
او روی زمین زانو زد و هیزم بیشتری داخل آتش ریخت. |
Knit |
بافتنی کردن |
She knit her husband a sweater for his birthday. |
او برای تولد شوهرش ژاکت بافت. |
Know |
شناختن؛ دانستن |
We know him very well. |
ما او را خوب میشناسیم. |
لیست افعال پرکاربرد انگلیسی با L
چند فعل پرکاربرد انگلیسی که با L شروع میشود را در جدول زیر مشاهده میکنید. برای هر یک مثال، ترجمه و تلفظ نیز آورده شده است.
Lack |
فقدان داشتن |
Tom seems to lack energy. |
به نظر میرسد که «تام» انرژی ندارد. |
Laugh |
خندیدن |
Tom is laughing. |
«تام» در حال خندیدن است. |
Lay |
دراز کشیدن |
He laid on his back. |
او به پشت دراز کشید. |
Lead |
هدایت کردن؛ پیش بردن |
Tom leads a quiet life. |
«تام» زندگی آرامی را پیش میبرد. |
Lean |
خم شدن |
He leaned on his elbows. |
او روی آرنجهایش خم شد. |
Leap |
پریدن |
Ken leapt over the wall. |
«کن» از روی دیوار پرید. |
Learn |
یاد گرفتن |
Children learn so many things fromt their teacher. |
کودکان از معلم خود چیزهای زیادی یاد میگیرند. |
Leave |
ترک کردن |
Leave me alone! |
تنهایم بگذار! |
Lend |
قرض دادن |
Tom lent Mary his camera. |
«تام» دوربینش را به «ماری» قرض داد. |
Lift |
بلند کردن |
He couldn’t lift the table and no more could I. |
او نمیتوانست میز را بلند کند، من هم نمیتوانستم. |
Light |
روشن کردن |
He lit his cigar in the darnkess. |
او سیگارش را در تاریکی روش کرد. |
Lie |
دروغ گفتن |
He hated lying. |
او از دروغ گفتن بیزار بود. |
Like |
دوست داشتن |
She likes playing tennis. |
او تنیس بازی کردن را دوست دارد. |
Listen |
گوش دادن |
Why won’t you listen? |
چرا گوش نمیدهی؟ |
Look |
به نظر رسیدن |
It looks cold outside. |
بیرون هوا سرد به نظر میرسد. |
Lose |
گم کردن |
She lost a book. |
او کتابی را گم کرد. |
Love |
دوست داشتن |
I love going out to restaurants. |
من عاشق رستوران رفتنم. |
لیست افعال پرکاربرد انگلیسی با M و N
چند فعل پرکاربرد انگلیسی که با M و N شروع میشود را در جدول زیر مشاهده میکنید. برای هر یک مثال، ترجمه و تلفظ نیز آورده شده است.
Maintain |
نگه داشتن |
Tom maintained eye contact with Mary. |
«تام» ارتباط چشمی با «ماری» برقرار کرد. |
Make |
ساختن |
I’m making tea. |
من در حال چای درست کردنم. |
Manage |
مدیریت کردن |
The company had been very badly managed. |
شرکت خیلی بد اداره شده بود. |
Matter |
مهم بودن |
It doesn’t matter, Tom. |
مهم نیست، «تام». |
May |
شاید، احتمال داشتن |
Each nurse may be responsible for up to twenty patients. |
هر پرستار ممکن است مسئول ۲۰ بیمار باشد. |
Mean |
معنی و مفهوم خاصی داشتن |
I didn’t mean to hurt your feelings. |
نمیخواستم احساساتت را جریحهدار کنم. |
Measure |
اندازهگیری کردن |
The surfboard measures 2 meters by 55 centimeters. |
اندازه تخته موجسواری ۲ متر و ۵۵ سانتیمتر است. |
Meet |
ملاقات کردن |
We’d never met each other before. |
ما هرگز پیشتر همدیگر را ملاقات نکرده بودیم. |
Melt |
ذوب شدن؛ آب شدن |
The snow is melted. |
برف آب میشود. |
Mention |
اشاره کردن؛ ذکر کردن |
He mentioned going to that college. |
او به رفتن به آن کالج اشاره کرد. |
Might |
احتمال داشتن؛ شاید |
Donna might be able to come tomorrow, but it’s very unlikely. |
شاید «دونا» فردا بیاید، اما احتمالش خیلی کم است. |
Mind |
اهمیت دادن |
Would you mind repeating what you just said? |
ممکن است خواهش کنم چیزی را که گفتید، تکرار کنید؟ |
Miss |
گم کردن؛ از دست دادن |
He had missed the bus. |
او از اتوبوس جا مانده بود. |
Mix |
هم زدن؛ ترکیب کردن |
If you mix blue and red, you get violet. |
اگر آبی و قرمز را با هم ترکیب کنی، بنفش به دست میآید. |
Mow |
چمن زدن |
I mowed Tom’s lawn. |
من چمنهای [باغ] «تام» را کوتاه کردم. |
Must |
باید |
I really must get some exercise. |
من باید ورزش کنم. |
Need |
نیاز داشتن |
You need to change your eating habits. |
تو باید عادتهای غذاییات را تغییر دهی. |
Neglect |
نادیده گرفتن |
They all decided to neglect him. |
آنها همگی تصمیم گرفتند او را نادیده بگیرند. |
Negotiate |
مذاکره کردن |
The two countries negotiated a treaty. |
دو کشور درباره معاهده مذاکره کردند. |
لیست افعال پرکاربرد انگلیسی با O
چند فعل پرکاربرد انگلیسی که با O شروع میشود را در جدول زیر مشاهده میکنید. برای هر یک مثال، ترجمه و تلفظ نیز آورده شده است.
Observe |
مشاهده کردن |
It was observed that 40 percent of patients had high blood pressure. |
مشاهده شده که ۴۰٪ از بیماران فشارخون بالا داشتند. |
Obtain |
به دست آوردن |
You will need to obtain permission from the principal. |
باید اجازه مدیر را بگیرید. |
Occur |
اتفاق افتادن |
The accident occurred yesterday morning. |
حادثه دیروز صبح رخ داد. |
Offer |
پیشنهاد دادن |
She offered to help me move my things to my new house. |
او به من پیشنهاد داد تا در بردن وسایلم به خانه جدید کمکم کند. |
Open |
بار کردن |
Open the windows. |
پنجرهها را باز کن. |
Operate |
کار کردن [با دستگاه] |
I can’t figure out how to operate this machine. |
سر در نمیآورم که با این دستگاه چگونه کار کنم. |
Order |
دستور دادن |
What do you suggest I order? |
پیشنهاد میکنید چه چیزی سفارش دهم؟ |
Organize |
سازماندهی کردن |
They want me to organize the party. |
آنها میخواهند مهمانی ترتیب دهند. |
Ought to |
باید |
You ought to get your watch repaired. |
باید ساعت خود را تعمیر کنید. |
Overcome |
غلبه کردن |
We have to overcome many difficulties. |
باید بر مشکلات خود غلبه کنیم. |
Overtake |
سبقت گرفتن |
Their car overtook ours. |
ماشین آنها از ماشین ما سبقت گرفت. |
Owe |
بدهکار بودن |
Tom owes me money. |
«تام» به من بدهکار است. |
Own |
صاحب چیزی بودن |
I own a German car. |
من ماشین آلمانی دارم. |
لیست افعال پرکاربرد انگلیسی با P
چند فعل پرکاربرد انگلیسی که با P شروع میشود را در جدول زیر مشاهده میکنید. برای هر یک مثال، ترجمه و تلفظ نیز آورده شده است.
Paint |
نقاشی کردن |
She painted the wall pink. |
او دیوار را رنگ صورتی زد. |
Participate |
شرکت کردن |
He participated in the debate. |
او در بحث شرکت کرد. |
Pay |
پرداختن |
Can I pay by installment payment? |
میتوانم قسطی پرداخت کنم؟ |
Peel |
پوست کندن |
Anna peeled the apple. |
«آنا» سیب را پوست کند. |
Perform |
اجرا کردن |
Tom performs in a jazz club three nights a week. |
«تام» سه شب در هفته در کلوپ موسیقی جاز اجرا میکند. |
Persuade |
قانع کردن |
I persuaded Tom to help me. |
من «تام» را قانع کردن تا کمکم کند. |
Pinch |
کش رفتن |
Someone’s pinched my coat! |
کسی پالتوی من را کش رفته است! |
Plan |
برنامه داشتن |
Next year I plan to travel around the world. |
سال آینده من برنامه سفر به دور دنیا را دارم. |
Play |
بازی کردن |
I can play tennis. |
من میتوانم تنیس بازی کنم. |
Point |
اشاره کردن |
Tom pointed to the sky. |
«تام» به اسمان اشاره کرد. |
Possess |
داشتن |
The old man possesses great wealth. |
پیرمرد ثروت زیادی دارد. |
Postpone |
موکول کردن |
He postponed returning to Paris. |
او بازگشت به پاریس را به تعویق انداخت. |
Pour |
ریختن |
She poured tea for me. |
او برای من چای ریخت |
Practice |
تمرین کردن |
Today we’re going to practice parking. |
امروز میخواهیم پارک کردن را تمرین کنیم. |
Prefer |
ترجیح دادن |
Susan prefers to travel by train. |
سوزان مسافرت با قطار را ترجیح میدهد. |
Prepare |
آماده کردن |
The doctor prepared to prescribe some medicine. |
دکتر آماده شد تا نسخهای تجویز کند. |
Pretend |
وانمود کردن |
She was pretending to cry. I knew she was lying. |
او تظاهر به گریه کردن میکرد. میدانستم دروغ میگوید. |
Prevent |
خودداری کردن |
The rain prevented me from coming. |
باران مانع آمدنم شد. |
Proceed |
پیش بردن؛ به جلو بردن |
They will proceed to build another laboratory building. |
آنها تا ساختن کتابخانه دیگری پیش رفتند. |
Promise |
قول دادن |
He promised to pick up Sally from the airport. |
او قول داد تا «سالی» را از فرودگاه بیاورد. |
Propose |
پیشنهاد کردن |
We propose to deal with this subject in the following chapter. |
ما پیشنهاد کردیم تا این موضوع را در فصل بعدی مطرح کنیم. |
Protect |
محافظت کردن |
Are we doing enough to protect the environment? |
آیا برای محافظت کردن از محیط زیست به اندازه کافی تلاش میکنیم؟ |
Prove |
ثابت کردن |
I’ll prove it to you. |
آن را به تو ثابت خواهم کرد. |
Pull |
کشیدن |
Mom! David's pulling my hair! |
مامان! «دیوید» دارد موهایم را میکشد! |
Punch |
مشت زدن |
He punched Jack in the face. |
او مشتی به صورت «جک» زد. |
Pursue |
دنبال کردن |
The police pursued the murderer. |
پلیس قاتل را دنبال کرد. |
Push |
هل دادن |
We had to push our way through the crowd. |
باید از میان جمعیت عبور میکردیم. |
Put on |
پوشیدن |
I put on my shoes. |
کفشهایم را پوشیدم. |
لیست افعال پرکاربرد انگلیسی با Q و R
چند فعل پرکاربرد انگلیسی که با Q و R شروع میشود را در جدول زیر مشاهده میکنید. برای هر یک مثال، ترجمه و تلفظ نیز آورده شده است.
Qualify |
واجد شرایط بودن؛ صلاحیت داشتن |
He is qualified as an English teacher. |
او معلم زبان انگلیسی شایستهای است. |
Quit |
دست برداشتن |
She quits worrying about the problem. |
او از نگرانی در مورد مشکل دست برمیدارد. |
React |
واکنش نشان دادن |
Tom reacted appropriately. |
«تام» به درستی واکنش نشان داد. |
Read |
خواندن |
I read the book. |
من کتاب میخوانم. |
Realize |
متوجه شدن |
I didn’t realize we were late. |
متوجه دیر کردنمان نشدم. |
Recall |
به یاد آوردن |
I don’t recall seeing any cars parked outside. |
یادم نمیآید که ماشینی را بیرون پارک کرده باشم. |
Receive |
دریافت کردن |
We received a warm welcome. |
استقبال گرمی از ما شد. |
Recollect |
به یاد آوردن |
I recollect seeing Ryder some years ago in Bonn. |
به یاد میآورم که «رایدر» را چند سال پیش در «بن» دیدم. |
Recommend |
توصیه کردن |
I would never recommend using a sunbed on a regular basis. |
من هرگز استفاده از سولاریم را برای مدتی طولانی توصیه نمیکنم. |
Reduce |
کاهش دادن |
I think we should reduce the price. |
به نظرم باید قیمت را کاهش دهیم. |
Refer |
ارجاع دادن؛ رجوع کردن |
I often refer to the dictionary. |
من معمولاً به دیکشنری رجوع میکنم. |
Reflect |
منعکس کردن؛ فکر کردن |
She reflected on what she had done. |
او به کاری که کرده بود فکر کرد. |
Refuse |
رد کردن |
She refused to answer questions about her personal finances. |
او از پاسخ به سؤالها درباره مسائل مالی شخصی خود امتناع کرد. |
Regret |
افسوس خوردن |
I regret leaving school so young. |
من از اینکه در سن خیلی پایین ترک تحصیل کردم افسوس میخورم. |
Relate |
ربط دادن |
Sally is related to him by marriage. |
«سالی» به واسطه ازدواج به او ربط پیدا میکند. |
Relax |
استراحت کردن |
We’re supposed to relax. |
قرار است استراحت کنیم. |
Relieve |
تسکین دادن |
I was relieved to hear that he was alive. |
وقتی شنیدم زنده است، آرامش پیدا کردم. |
Rely |
وابسته بودن؛ اعتماد کردن |
You can certainly rely on him. |
بدون شک میتوانی روی او حساب کنی. |
Remain |
باقی ماندن |
He remained poor all his life. |
او در تمام طول زندگیاش فقیر باقی ماند. |
Remember |
به یاد آوردن |
He had remembered to bring a pair of gloves, unlike me. |
یادش بود که یک جفت دستکش بیاورد، برعکس من. |
Remind |
یادآوری کردن؛ چیزی را به خاطر آوردن |
It reminds me of the good old days. |
من را یاد روزهای خوب گذشته میاندازد. |
Repair |
تعمیر کردن |
He repaired his watch by himself. |
او ساعتش را خودش تعمیر کرد. |
Replace |
جایگزین کردن |
The car replaced the bicycle. |
ماشین جایگزین دوچرخه شد. |
Represent |
نماینده بودن |
He represented the labor union on the committee. |
او نماینده اتحادیه کارگری در کمیته بود. |
Require |
احتیاج داشتن |
Campbell’s broken leg will probably require surgery. |
احتمالاً پای «کمپبل» به جراحی نیاز خواهد داشت. |
Resent |
آزردهخاطر شدن |
I resented having to work such long hours. |
از کار کردن اینقدر طولانی آزردهخاطر شدم. |
Resist |
مقاومت کردن |
She can never resist buying new shoes. |
او هر گز نمیتواند در برابر خریدن کفش جدید مقاومت کند. |
Retain |
حفظ کردن؛ نگه داشتن |
We had to retain a lawyer. |
باید وکیل بگیریم. |
Retire |
بازنشست شدن |
I have decided to retire. |
تصمیم گرفتهام بازنشست شوم. |
Rid |
خلاص کردن؛ رها کردن |
You’ve got to get rid of it. |
باید از شر آن خلاص شوی. |
Ride |
سوار شدن؛ راندن |
Life is like a horse, and either you ride it or it rides you. |
زندگی مانند اسب است، یا سوارش میشوی یا سوارت میشود. |
Ring |
زنگ زدن |
The phone is ringing. |
تلفن زنگ میزند. |
Rise |
افزایش یافتن؛ بالا رفتن |
The sun is about to rise. |
خورشید در حال بالا آمدن است. |
Risk |
خطر کردن |
He risked being caught. |
او در معرض خطر دستگیر شدن بود. |
Roast |
برشته کردن |
He is roasting coffee beans. |
او در حال برشته کردن دانههای قهوه است. |
Run |
دویدن |
Do not run too fast. |
زیاد تند ندو. |
لیست افعال پرکاربرد انگلیسی با S
چند فعل پرکاربرد انگلیسی که با S شروع میشود را در جدول زیر مشاهده میکنید. برای هر یک مثال، ترجمه و تلفظ نیز آورده شده است.
Sanction |
تحریم |
They will not sanction copying without permission. |
آنها بدون اجازه، کپی کردن را تحریم نخواهند کرد. |
Satisfy |
راضی کردن؛ رفع کردن |
He satisfied his thirst with a large glass of water. |
او عطش خود را با یک لیوان آب بزرگ رفع کرد. |
Say |
گفتن |
No one says that. |
کسی آن را نمیگوید. |
Scrub |
اسکراب کردن؛ شستن همراه با ساییدن |
Tom asked Mary to scrub the toilet. |
«تام» از «ماری» خواست که توالت را تمیز کند تا برق بیفتد. |
See |
دیدن |
Do you see that bird? |
آن پرنده را میبینی؟ |
Seem |
به نظر رسیدن |
I always seem to be unlucky at cards. |
به نظر میرسد که همیشه در ورق بازی کردن بدشانسم. |
Sell |
فروختن |
I can’t sell you that. |
نمیتوانم آن را به تو بفروشم. |
Send |
فرستادن |
They’re sending help. |
آنها در حال فرستادن کمک هستند. |
Serve |
سرو کردن غذا |
They serve good nosh in the cafeteria. |
آنها غذاهای خوبی در کافهتریا سرو میکنند. |
Set |
چیدن |
I’m going to set the table. |
میخواهم میز را بچینم. |
Settle |
اقامت کردن؛ قطعی کردن |
The problem is not settled yet. |
مسئله هنوز |
Sew |
دوختن |
Mary is sewing baby clothes. |
«ماری» لباس بچه میدوزد. |
Shake |
هم زدن؛ تکان دادن |
They shook hands when they met at the airport. |
وقتی یکدیگر را در فرودگاه ملاقات کردند، برای هم دست تکان دادند. |
Shed |
ریختن |
She tried not to shed a tear. |
او سعی کرد اشک نریزد. |
Shine |
تابیدن |
He shined your father’s shoes. |
او کفشهای پدرش را برق انداخت. |
Shoot |
شلیک کردن |
I’ll shoot both of you. |
به هر دوی شما شلیک میکنم. |
Should |
باید |
The university should provide more sports facilities. |
دانشگاه باید امکانات بیشتری فراهم کند. |
Show |
نشان دادن |
I’ll show you later. |
بعداً نشانت میدهم. |
Shrink |
آب رفتن |
My jeans shrank after I washed them. |
شلوار جین من بعد از شستن، آب رفت. |
Shut |
بستن |
I shut my eyes again. |
من دوباره چشمهایم را بستم. |
Sing |
آواز خواندن |
Tom loves to sing. |
«تام» |
Sink |
غرق شدن |
A ship sank near here yesterday. |
دیروز یک کشتی نزدیک اینجا غرق شد. |
Sit |
نشستن |
Sit on the floor, stretching your legs out in front of you. |
روی زمین بنشین، پاهایت را مقابل خودت به بیرون بکش. |
Ski |
اسکی کردن |
I like skiing very much. |
من اسکی کردن را خیلی دوست دارم. |
Sleep |
خوابیدن |
I slept too much. |
من زیاد میخوابم. |
Slice |
برش دادن |
It’s best to slice into a rich cake from the middle. |
بهترین کار این است که کیک پرخامه را از وسط برش دهید. |
Slide |
سر خوردن |
He slid the money into my pocket. |
او پول را به داخل جیبش سر داد. |
Slip |
لیز خوردن |
She slipped on the ice. |
او روی یخ لیز خورد. |
Smell |
بوییدن؛ استشمام کردن |
Something smells bad. What is this? |
بوی بدی میآید؟ [بوی] چیست؟ |
Snore |
خروپف کردن |
Tom snored loudly with his mouth open. |
«تام» با صدای بلند با دهان باز خروپف کرد. |
Solve |
حل کردن |
He solved the difficult problem. |
او مشکل سخت را حل کرد. |
Sow |
کاشتن (بذر) |
Farmers sow seeds in the spring. |
کشاورزان در فصل بهار بذرها را میکارند. |
Speak |
صحبت کردن |
He speaks English. |
او انگلیسی صحبت میکند. |
Specify |
مشخص کردن؛ تعیین کردن |
Tom didn’t specify how many pencils to buy. |
آنها مشخص نکردند چند مداد باید بخرند. |
Spell |
هجی کردن |
I don’t know how to spell the word. |
نمیدانم چطور کلمه را هجی کنم. |
Spend |
سپری کردن؛ وقت گذراندن |
I spent some time in Boston. |
من وقت خود را در «بوستون» سپری کردم. |
Spill |
ریختن |
I’m afraid I spilled coffee on the tablecloth. |
متأسفم. قهوه را روی سفره ریختم. |
Spit |
تف کردن |
He spat in his face and went away. |
او به صورتش تف کرد و رفت. |
Spread |
گسترش یافتن؛ مالیدن |
He spread some strawberry jam on his toast. |
او مقداری توتفرنگی روی نان تستش مالید. |
Squat |
چمباتمه زدن |
Tom squatted down next to his dog. |
«تام» کنار سگش روی زمین چمباتمه زد. |
Stack |
روی هم چیدن |
They are specially packaged so that they stack easily. |
آنها به طور ویژهای بستهبندی شدهاند، به گونهای که بهراحتی روی هم قرار میگیرند. |
Stand up |
بلند شدن |
Can you stand up? |
ممکن است بلند شوی؟ |
Start |
شروع کردن |
He started playing the guitar and impressed everyone. |
او شروع کرد به نواختن گیتار و همه را تحت تأثیر قرار داد. |
Steal |
دزدیدن |
My watch was stolen. |
ساعتم را دزدیدند. |
Stick |
چسباندن |
Someone had stuck posters all over the walls. |
شخصی پوسترها را همهجای دیوار چسبانده بود. |
Sting |
نیش زدن |
I was stung by a bee. |
زنبوری مرا نیش زد. |
Stink |
بوی گند دادن |
It stinks in here. |
اینجا بوی بدی میدهد. |
Stir |
هم زدن |
She stirred the soup with a spoon. |
او سوپ را با قاشق هم زد. |
Stop |
توقف کردن |
I hoped he would stop asking awkward questions. |
امیدوارم بودم از سؤالهای ناجور پرسیدن درست بردارد. |
Stretch |
حرکات کششی انجام دادن |
Breathe in through your nose as you stretch up. |
وقتی حرکات کششی انجام میدهی، از طریق بینی به داخل نفس بکش. |
Strike |
ضربه زدن |
Tom struck the wall with his fist. |
«تام» با مشتش به دیوار کوبید. |
Struggle |
مبارزه کردن؛ دست و پنجه نرم کردن |
He struggled to keep his footing on the slippery floor. |
او تلاش کرد خودش را روی زمین خیس نگه دارد. |
Study |
مطالعه کردن |
She studies hard. |
او سخت درس میخواند. |
Submit |
ارائه دادن |
I submitted the application myself. |
فرم را خودم تحویل دادم. |
Succeed |
موفق شدن |
He’ll succeed for sure. |
بدون شک موفق خواهد شد. |
Suffer |
رنج کشیدن |
We suffered a pretty big loss. |
ما از فقدان بزرگی رنج میبریم. |
Suggest |
پیشنهاد دادن |
Tracey suggested meeting for a drink after work. |
«تریسی» پیشنهاد داد که بعد از کار به صرف نوشیدنی یکدیگر را ببینیم. |
Supply |
تأمین کردن |
I supplied Tom with everything he needed. |
هر چه «تام» احتیاج داشت، برایش تأمین کردم. |
Suppose |
گمان کردن |
I suppose you’re hungry. |
گمان کنم گرسنه باشی. |
Surprise |
تعجب کردن |
She surprised him when she arrived early. |
وقتی زود رسید او را غافلگیر کرد. |
Survive |
زنده ماندن |
He survived the plane crash. |
او از سانحه هواپیما جان سالم به در برد. |
Swear |
قسم خوردن |
Do you swear to tell the whole truth? |
قسم میخوری که تمام حقیقت را بگویی؟ |
Sweep |
جارو زدن |
I will sweep out my room. |
اتاقم را جارو خواهم زد. |
Swell |
ورم کردن؛ پرآب شدن |
The river swelled rapidly because of the heavy rain. |
رودخانه به دلیل باران سنگین به سرعت پرآب شد. |
Swim |
شنا کردن |
She swims well. |
او خوب شنا میکند. |
Swing |
نوسان داشتن |
The lamp was swinging back and forth. |
لامپ به جلو و عقب تاب میخورد. |
لیست افعال پرکاربرد انگلیسی با T
چند فعل پرکاربرد انگلیسی که با T شروع میشود را در جدول زیر مشاهده میکنید. برای هر یک مثال، ترجمه و تلفظ نیز آورده شده است.
Take |
گرفتن |
They finally decided to take a photo. |
آنها بالاخره تصمیم گرفتند عکس بگیرند. |
Talk |
صحبت کردن |
Tom talked a lot. |
«تام» زیاد صحبت کرد. |
Taste |
مزه کردن |
The soup tastes salty. |
مزه سوپ شور است. |
Teach |
درس دادن |
I’ll teach you how to swim. |
شنا کردن را یادت میدهم. |
Tear |
پاره کردن |
Be careful not to tear the paper. |
مراقب باش کاغذ را پاره نکنی. |
Tell |
گفتن |
I told him to come. |
به او گفتم بیاید. |
Tend |
میل داشتن؛ گرایش داشتن |
She tends to be late for school. |
او میل دارد غذای دیگری بخورد. |
Think |
فکر کردن |
I think that Mr. Peter is a good teacher. |
فکر میکنم آقای پیتر معلم خوبی است. |
Threaten |
تهدید کردن |
They threatened to ban the book. |
تهدید کردند که چاپ کتاب را ممنوع میکنند. |
Throw |
پرتاب کردن |
I threw the ball, but he didn't catch it. |
من توپ را پرتاب کردم اما او نگرفت. |
Tiptoe |
روی نوک پا راه رفتن |
Tom quietly tiptoed out of the room. |
«تام» روی نوک پا از اتاق خارج شد. |
Tolerate |
تحمل کردن |
We don’t tolerate smoking in the library. |
ما تحمل سیگار کشیدن در کتابخانه را نداریم. |
Translate |
ترجمه کردن |
He translated the words into English. |
او کلمهها را به انگلیسی ترجمه کرد. |
Try |
سعی کردن |
We tried to confuse the enemy. |
سعی کردیم دشمن را گمراه کنیم. |
لیست افعال پرکاربرد انگلیسی با U و V
چند فعل پرکاربرد انگلیسی که با T شروع میشود را در جدول زیر مشاهده میکنید. برای هر یک مثال، ترجمه و تلفظ نیز آورده شده است.
Understand |
فهمیدن؛ درک کردن |
I knew you’d understand. |
میدانم که درک میکنی. |
Vacuum |
جارو کردن |
Tom vacuumed his bedroom. |
«تام» اتاقخوابش را جارو کرد. |
Value |
باارزش دانستن؛ ارزش قائل بودن |
We value our customers. |
ما برای مشتریهای خود ارزش قائلیم. |
Vary |
فرق داشتن |
The boxes vary in size from small to large. |
اندازه جعبهها از کوچک تا بزرگ متغیر هستند. |
Volunteer |
داوطلب شدن |
They volunteer to teach introductory courses. |
آنها برای دورههای مقدماتی داوطلب شدند. |
لیست افعال پرکاربرد انگلیسی با W
چند فعل پرکاربرد انگلیسی که با W شروع میشود را در جدول زیر مشاهده میکنید. برای هر یک مثال، ترجمه و تلفظ نیز آورده شده است.
Wait |
صبر کردن |
I can’t wait to see you. |
برای دیدنت لحظهشماری میکنم. |
Wake |
بیدار کردن |
I have to wake Tom up. |
باید «تام» را بیدار کنم. |
Walk |
راه رفتن؛ پیادهروی کردن |
He usually walks to school. |
او معمولاً تا مدرسه پیاده میرود. |
Want |
خواستن |
I want to watch TV. |
میخواهم تلویزیون تماشا کنم. |
Warn |
اخطار دادن |
We’ve got to warn Tom. |
باید به «تام» هشدار دهیم. |
Wash |
شستن |
Tom washed his hands. |
«تام» دستهایش را شست. |
Watch |
تماشا کردن |
We watched a movie. |
ما فیلم تماشا کردیم. |
Wave |
دست تکان دادن |
She waved her hand to me. |
او دستش را برای من تکان داد. |
Wear |
پوشیدن |
Tom wore black pants. |
«تام» شلوار مشکی پوشید. |
Weep |
گریه کردن |
She wept over her child’s death. |
او برای مرگ فرزندش گریه کرد. |
Weigh |
وزن داشتن |
The suitcase weighs 20 pounds. |
چمدان ۲۰ پوند وزن دارد. |
Will |
فعل کمکی برای توصیف آینده |
I don’t think Emma will get the job. |
فکر نمیکنم «اما» شغل را به دست بیاورد. |
Win |
برنده شدن |
I can win this time. |
میتوانم این بازی را ببرم. |
Wish |
آرزو کردن؛ خواستن |
I wish to insert an advertisement in your newspaper. |
میخواهم آگهی را در روزنامه شما درج کنم. |
Would |
فعل کمکی وجهی برای توصیف شرایط غیرواقعی |
If I lived on an island, I would know how to swim. |
اگر در جزیره زندگی میگردم، شنا کردن یاد میگرفتم. |
Write |
نوشتن |
Write it down on a piece of paper. |
آن را روی کاغذی یادداشت کن. |
لیست افعال پرکاربرد انگلیسی بر اساس نقش دستوری
برای اینکه فعل در زبان انگلیسی را بشناسیم، باید با انواع آن آشنا شویم. فعل در زبان انگلیسی به چند دسته تقسیم میشود که در ادامه فهرست شدهاند.
- «افعال حالتی» (Stative Verbs)
- «افعال حرکتی» (Action Verbs)
- «افعال متعدی» (Transitive Verbs)
- «افعال لازم» (Intransitive Verbs)
- «افعال ربطی» (Linking Verbs)
- «افعال کمکی» (Auxiliary Verbs)
- «افعال وجهی» (Modal Verbs)
- «افعال عبارتی» (Phrasal Verbs)
- «افعال بیقاعده» (Irregular Verbs)
- «افعال باقاعده» (Regular Verbs)
در ادامه سعی کردهایم به تعدادی از این فعلهای پرکاربرد انگلیسی اشارهای داشته باشیم.
لیست افعال حالتی
در مقابل افعال حالتی، دستهای از فعلها به نام افعال حرکتی (Action Verbs) تعریف شده است که به آنها «Dynamic Verbs» نیز میگویند. این نوع فعلها در مقایسه با افعال حالتی در زبان انگلیسی رایجترند، چراکه ماهیت فیزیکی دارند. در دستهبندی افعال پرکاربرد انگلیسی به افعال حرکتی به طور مفصل اشاره شده و برای هر دستهبندی مثالهایی ارائه شده است.
لیست افعال حالتی (Stative Verbs) | |
Mental State | |
دانستن | Know |
باور داشتن | Believe |
فهمیدن | Understand |
شک داشتن | Doubt |
نظر، عقیده | Think |
گمان کردن | Suppose |
تشخیص دادن | Recognise |
فراموش کردن | Forget |
به یاد آوردن | Remember |
تصور کردن | Imagine |
معنا داشتن | Mean |
موافقت کردن | Agree |
مخالفت کردن | Disagree |
انکار کردن | Deny |
قول دادن | Promise |
راضی شدن | Satisfy |
متوجه شدن | Realise |
به نظر رسیدن | Appear |
متحیر شدن | Astonish |
خشنود کردن | Please |
تحت تأثیر قرار دادن | Impress |
غافلگیر کردن | Surprise |
نگران شدن | Concern |
Possession | |
داشتن | Have |
مالک بودن | Own |
تعلق داشتن | Possess |
فقدان چیزی را داشتن | Lack |
شامل شدن | Consist |
شامل شدن | Involve |
شامل شدن | Include |
در بر داشتن | Contain |
Emotions | |
دوست داشتن | Love |
دوست داشتن | Like |
دوست نداشتن | Dislike |
متنفر بودن | Hate |
عشق ورزیدن؛ ستایش کردن | Adore |
ترجیح دادن | Prefer |
مراقبت کردن | Care for |
اهمیت دادن | Mind |
خواستن | Want |
نیاز داشتن | Need |
اشتیاق داشتن | Desire |
آرزو کردن | Wish |
امیدوار بودن | Hope |
قدردانی کردن | Appreciate |
ارزش قائل بودن | Value |
Measure, cost, others | |
هزینه داشتن | Cost |
اندازهگیری کردن | Measure |
وزن کردن | Weigh |
بدهکار بودن | Owe |
به نظر رسیدن | Seem |
اندازه بودن | Fit |
بستگی داشتن | Depend |
اهمیت داشتن | Matter |
لیست افعال حرکتی
همانطور که اشاره شد، از افعال حرکتی برای توصیف فعلهایی به کار میرود که ماهیت فیزیکی دارند. این فعلها میتوانند به شکل استمراری استفاده شوند. در جدول زیر میتوانید فهرستی از افعال پرکاربرد انگلیسی را در دستهبندی افعال حرکتی مشاهده کنید. تعدادی از فعلهای حرکتی رایج در انگلیسی را در جدول زیر مشاهده میکنید.
لیست افعال حرکتی (Action verbs) | |||
خوردن | Eat | حمام کردن | bathe |
مبارزه کردن | Fight | تعظیم کردن | Bow |
پرواز کردن | Fly | خریدن | Buy |
دادن | Give | کف زدن | Clap |
در آغوش گرفتن | Hug | بالا رفتن | Climb |
پریدن | Jump | بستن | Close |
بوسیدن | Kiss | آشپزی کردن | Cook |
بافتنی کردن | Knit | چهاردستوپا راه رفتن | Crawl |
خندیدن | Laugh | گریه کردن | Cry |
گوش دادن | Listen | بریدن | Cut |
باز کردن | Open | رقصیدن | Dance |
نقاشی کردن | Paint | حفر کردن | Dig |
بازی کردن | Play | شیرجه زدن | Dive |
خواندن | Read | خواب دیدن | Dream |
سوار شدن؛ راندن | Ride | نوشیدن | Drink |
دوختن | Sew | تکان دادن | Shake |
خروپف کردن | Snore | بوییدن | Smell |
ایستادن | Stand up | روی هم چیدن | Stack |
خاموش کردن | Turn off | صحبت کردن | Talk |
روشن کردن | Turn on | آواز خواندن | Sing |
فکر کردن | Think | لبخند زدن | Smile |
دور ریختن | نوشتن | Write | |
شستن | Wash | منتظر ماندن | Wait |
برنده شدن | Win | تلویزیون تماشا کردن | Watch TV |
در تصویر زیر میتوانید تعدادی از فعلهای حرکتی جدول فوق را مشاهده کنید.
لیست افعال حرکتی برای آشپزی
در جدول زیر میتوانید فهرستی از افعال حرکتی را برای آشپزی مشاهده کنید.
لیست افعال حرکتی برای آشپزی | ||
Pinch | Peel | Add |
نیشگون گرفتن؛ دلهدزدی کردن | پوست کندن | افزودن |
Roast | Pour | Bake |
برشته کردن | ریختن | پختن |
Sauté | Roll out | Barbecue |
تفت دادن | به بازار عرضه کردن | کباب کردن |
Spread | Slice | Boil |
گسترش یافتن | برش دادن | جوشاندن |
Stir | Steam | Break |
هم زدن | بخار بلند شدن | شکستن |
Weigh | Taste | Cut |
وزن کردن | چشیدن | بریدن |
Grate | Fry | Chop |
رنده کردن | سرخ کردن | ریز کردن؛ خرد کردن |
Mix | Melt | Layer |
مخلوط کردن | آب کردن | طبقهبندی کردن |
در تصویر زیر میتوانید تعدادی از فعلهای حرکتی جدول فوق را مشاهده کنید.
لیست افعال حرکتی برای رستوران
در جدول زیر میتوانید فهرستی از افعال حرکتی را برای رستوران مشاهده کنید.
لیست افعال حرکتی برای رستوران | ||
Serve | Drink | Give |
سرو کردن | نوشیدن | دادن |
Cook | Eat | Pay |
پختن | خوردن | پرداختن |
Order | Light | Hold |
سفارش دادن | روشن کردن | با دست گرفتن |
Write | Lift | Spread |
نوشتن | برداشتن | پخش کردن؛ مالیدن |
Set (the table) | Stack | Slice |
میز را چیدن | روی هم چیدن | تکهتکه کردن |
در تصویر زیر میتوانید تعدادی از فعلهای حرکتی جدول فوق را مشاهده کنید.
لیست افعال حرکتی برای ورزش
در جدول زیر میتوانید فهرستی از افعال حرکتی را برای ورزش مشاهده کنید.
لیست افعال حرکتی برای ورزش | ||
Ride | Bounce | Bend |
سوارکاری کردن؛ حرکت کردن؛ راندن | جهیدن؛ پریدن | خم کردن |
Run | Catch | Pass |
دویدن | گرفتن | عبور کردن |
Hit | Serve | Dribble |
ضربه زدن | [در بازی] توپ را زدن | دریبل زدن |
Sit | Hop | Shoot |
نشستن | روی یک پا راه رفتن؛ جهیدن | توپ را شوت کردن |
Kick | Skip | Jump |
ضربه زدن به توپ | از روی طناب پریدن | پریدن |
Throw | Kneel | Stretch |
پرتاب کردن | زانو زدن | دست و پای خود را کشیدن |
Walk | Lie down | |
راه رفتن | دراز نشست رفتن |
لیست افعال حرکتی برای کلاس درس
در جدول زیر میتوانید فهرستی از افعال حرکتی را برای کلاس درس مشاهده کنید.
لیست افعال حرکتی برای کلاس درس | ||
Ride | Open | Ask |
سوار شدن | باز کردن | پرسیدن |
Play | Close | Calculate |
بازی کردن | بستن | محاسبه کردن |
Cut | Read | Count |
بریدن | خواندن | شمردن |
Show | Draw | Say |
نشان دادن | کشیدن | گفتن |
Explain | Sing | Experiment |
توضیح دادن | آواز خواندن | آزمایش کردن |
Study | Give | Spell |
مطالعه کردن | دادن | هجی کردن |
Observe | Teach | Listen |
مشاهده کردن | آموزش دادن | گوش دادن |
لیست افعال حرکتی برای اعضای بدن
در جدول زیر میتوانید فهرستی از افعال حرکتی را برای اعضای بدن مشاهده کنید.
لیست افعال حرکتی برای اعضای بدن | ||
Dance | Push | Bend |
رقصیدن | هل دادن | خم کردن |
Break | Run | Lift |
امتیاز کسب کردن | دویدن | بلند کردن |
Stand | Lean | Carry |
ایستادن | خم شدن | حمل کردن |
Jog | Squat | Kneel |
تند راه رفتن | چمباتمه زدن | زانو زدن |
March | Throw | Hold |
رژه رفتن | پرتاب کردن | نگه داشتن |
Wave | Tiptoe | Sit |
دست تکان دادن | روی نوک پا راه رفتن | نشستن |
Talk | Walk | Drag |
صحبت کردن | راه رفتن | روی زمین کشیدن |
Open | Hit | Jump |
باز کردن | ضربه زدن | پریدن |
Cartwheel | Catch | Leap |
کلهمعلق زدن | گرفتن | جهیدن؛ پریدن |
Put down | Kick | Pick up |
روی زمین گذاشتن | ضربه زدن | بلند کردن؛ برداشتن |
Stretch | Kiss | Punch |
دست و پای خود را کشیدن | بوسیدن | ضربه زدن |
Drop | Clap | Pull |
از خستگی بر زمین افتادن | دست زدن | کشیدن |
Point | Laugh | Dive |
اشاره کردن | خندیدن | شیرجه زدن |
Slip | Trip | Look |
جیم شدن | سکندری خوردن | نگاه کردن |
Cry | Pour | Crawl |
گریه کردن | ریختن | چهاردستوپا راه رفتن |
لیست افعالی که هم حالتی و هم حرکتی هستند
برخی از فعلهای حالتی میتوانند به صورت حرکتی نیز به کار بروند. به دو مثال زیر دقت کنید.
She tasted the soup.
او سوپ را چشید.
The soup tastes sour.
مزه سوپ شور است.
در مثال اول، «taste» به عنوان فعل حرکتی به کار رفته است، زیرا چشیدن نوعی فعالیت فیزیکی و دینامیکی است. اما در مثال دوم، «taste» به عنوان فعل حالتی استفاده شده است، زیرا ماهیت غیرفیزیکی دارد.
در جدول زیر میتوانید فهرستی از فعلهایی را مشاهده کنید که هم صورت حالتی و هم به صورت حرکتی به کار میروند. معنی هر کلمه نیز در کنار آنها آورده شده و در ادامه تعدادی مثال برای هر یک زده شده است.
افعالی که هم حرکتی و هم حالتی هستند | |
Taste | Look |
Smell | Appear |
Be | Think |
Weigh | Feel |
Measure | Have |
Mind | See |
به چند مثال با فعلهای به صورت حالتی و حرکتی توجه کنید. در نظر داشته باشید که افعال حالتی هرگز در حالت استمراری به کار نمیروند، اما اگر ماهیت فیزیکی پیدا کنند (فعل حرکتی) میتوانند «ing» بگیرند.
They have a Mercedes Benz.
آنها مرسدس بنز دارند. (حالتی)
***
We’re having a party on Saturday.
ما شنبه مهمانی داریم. (حرکتی)
I think that Mr. Peterson is a good teacher.
فکر میکنم آقای «پترسون» معلم خوبی است. (حالتی)
***
I am thinking about my family right now.
در حال حاضر من دارم به خانوادهام فکر میکنم. (حرکتی)
The food smells terrible.
غذا بوی خیلی بدی میدهد. (حالتی)
***
She's smelling the flowers.
او در حال بو کردن گلهاست. (حرکتی)
You look fantastic in that dress.
شما در آن لباس فوقالعاده به نظر میرسید. (حالتی)
***
Sarah is looking at her reflection in the mirror.
سارا به تصویر او در آینه نگاه میکند. (حرکتی)
He appears to be unhappy.
او ناراحت به نظر میرسد. (حالتی)
***
She was appearing in concert at Carnegie Hall.
او میخواست به کنسرتی در تالار «کارنگی» برود. (حرکتی)
I feel that we ought to accept his proposal.
احساس میکنم باید پیشنهادش را بپذیرم. (حالتی)
***
I’m feeling a bit dozy this afternoon.
این بعدازظهر، احساس خوابآلودگی میکنم. (حرکتی)
Mmm! This tastes good!
اوممم! این مزه خوبی دارد. (حالتی)
***
My mother is tasting the potato soup.
مادرم در حال چشیدن سوپ سیبزمینی است. (حرکتی)
He is immature.
او هنوز به سن بلوغ نرسیده است. (حالتی)
***
He is being immature.
او دارد مثل افراد نابالغ رفتار میکند. (حرکتی)
لیست افعال مُدال
«افعال کمکی وجهی» (Modal Auxiliary Verbs) جزو افعالی به شمار میروند که همواره در کنار فعل اصلی قرار میگیرند و معنی یا زمان فعل را عوض میکنند. نکته مهم در رابطه با افعال وجهی این است که فعل اصلی بعد از آنها همواره به شکل ساده به کار میرود. اگر «to be» فعل اصلی جمله باشد، فعل کمکی وجهی بعد از آن قرار میگیرد. در جدول زیر میتوانید رایجترین فعلهای کمکی وجهی را در زبان انگلیسی مشاهده کنید.
لیست افعال مُدال | ||
Could | Must | Will |
Have to/Has to | Mustn't | Shall |
Don't have to/Doesn't have to | May | Would |
Might | Should | |
Can | Ought to |
به چند مثال با افعال کمکی وجهی توجه کنید تا با کاربرد این افعال پرکاربرد انگلیسی بیشتر آشنا شوید.
I can play football.
من میتوانم فوتبال بازی کنم.
Can I go out tonight?
ممکن است امشب بروم بیرون؟
It may rain tomorrow.
ممکن است فردا باران ببارد.
May I go to the bathroom?
میتوانم بروم دستشویی؟
He must be her brother.
او باید برادرش باشد.
You must study today.
امروز باید درس بخوانی.
Shall I help you?
میخواهی کمکت کنم؟
I will give you a gift.
من به شما هدیه میدهم.
I have asked him but he will not come.
از او خواستهام، اما نمیآید.
I ought not to go out today.
امروز نباید بیرون بروم.
You oughtn’t to tell lies.
تو نباید دروغ بگویی.
I need to talk to her.
باید با او صحبت کنم.
You don't need to buy a gift for me.
لازم نیست برایم هدیه بخری.
I have to wait.
باید منتظر بمانم.
How about going to the circus tonight? It would so funny.
با رفتن به سیرک موافقی؟ خیلی سرگرمکننده خواهد بود.
لیست افعال بی قاعده
«افعال بیقاعده» به دستهای از فعلها گفته میشود که وقتی آنها را به گذشته تبدیل میکنیم، از قانون خاصی پیروی نمیکنند. برای مثال، «leave» در حالت گذشته یا برای تبدیل شدن به اسم مفعول، «ed» نمیگیرد، بلکه شکل کلی آن تغییر میکند (Left). در زبان انگلیسی، تعداد افعال بیقاعده در مقایسه با افعال باقاعده کمتر است. برای مشاهده فهرست کامل افعال بیقاعده انگلیسی میتوانید از لینک زیر استفاده کنید.
- برای دانلود فایل pdf جدول افعال بی قاعده انگلیسی با معنی + اینجا کلیک کنید.
در جدول زیر میتوانید تعدادی از این افعال پرکاربرد انگلیسی را مشاهده کنید.
لیست افعال بی قاعده انگلیسی | ||
Freeze | Get | Arise |
Shake | Give | Awake |
Shed | Go | Be |
Shine | Grind | Bear |
Shoot | Grow | Beat |
Show | Hang | Become |
Shrink | Have | Begin |
Shut | Hear | Bend |
Sing | Hide | Bet |
Sink | Hit | Bind |
Sit | Hold | Bite |
Sleep | Hurt | Bleed |
Slide | Keep | Blow |
Smell | Kneel | Break |
Sow | Know | Breed |
Speak | Lay | Bring |
Spell | Lead | Broadcast |
Spend | Lean | Build |
Spill | Learn | Burn |
Spit | Leave | Burst |
Spread | Lent | Buy |
Stand | Lie (in bed) | Can |
Steal | Lie (not to tell the truth) | Catch |
Stick | Light | Choose |
Sting | Lose | Cling |
Stink | Make | Come |
Strike | May | Cost |
Swear | Mean | Creep |
Sweep | Meet | Cut |
Swell | Mow | Deal |
Swim | Must | Dig |
Swing | Overtake | Do |
Take | Pay | Draw |
Teach | Put | Dream |
Tear | Read | Drink |
Tear | Ride | Drive |
Tell | Ring | Eat |
Think | Rise | Fall |
Throw | Run | Feed |
Understand | Saw | Feel |
Wake | Say | Fight |
Wear | See | Find |
Weep | Sell | Fly |
Win | Send | Forbid |
Wind | Set | Forget |
Write | Sew | Forgive |
فهرست Participles ،Gerunds و Infinitives
مبحث «Gerund» و «Infinitive» همواره برای زبانآموزان جزو مباحث مهم و البته کمی چالشبرانگیز بوده است. این دو معمولاً در دسته فعلها قرار میگیرند، اما در واقع اسم به شمار میروند و در فارسی به آنها «مصدر» میگویند. «Gerund» مصدر فعل با «ing» است و «Infinitive» مصدر با «to». برخی از ساختارهای فعلی در زبان انگلیسی با «ing» به کار میروند و برخی دیگر به صورت شکل ساده فعل همراه با «to». در جدول زیر میتوانید فهرست افعالی که به صورت «Gerund» به کار میروند را مشاهده کنید.
فهرست افعالی که با Gerund همراه میشوند | ||
Anticipate | Advise | Admit |
پیشبینی کردن | نصیحت کردن؛ توصیه کردن | اعتراف کردن |
Avoid | Appreciate | Acknowledge |
جلوگیری کردن | قدردانی کردن | تأیید کردن |
Complete | Begin | Bear |
کامل کردن | شروع کردن | تحمل کردن |
Delay | Defer | Consider |
تأخیر داشتن | به تعویق انداختن | در نظر گرفتن |
Dislike | Discuss | Deny |
دوست نداشتن | بحث کردن | انکار کردن |
Finish | Entail | Enjoy |
تمام کردن | مستلزم بودن | لذت بردن |
Intend | Hate | Forget |
قصد داشتن | متنفر بودن | فراموش کردن |
Keep | Justify | Involve |
نگه داشتن | توجیه کردن | شامل شدن |
Mention | Love | Like |
ذکر کردن؛ اشاره کردن | دوست داشتن | دوست داشتن |
Postpone | Miss | Mind |
موکول کردن | از دست دادن؛ جا ماندن | اهمیت دادن |
Quit | Prefer | Practice |
دست کشیدن | ترجیح دادن | تمرین کردن |
Recommend | Recollect | Recall |
توصیه کردن | به یاد آوردن | به یاد آوردن |
Resist | Resent | Regret |
مقاومت کردن | آزردهخاطر شدن | افسوس خوردن |
Start | Sanction | Risk |
شروع کردن | تحریم کردن | خطر کردن |
Tolerate | Suggest | Stop |
تحمل کردن | پیشنهاد دادن | دست نگه داشتن |
در جدول زیر می توانید دستهای از فعلها را مشاهده کنید که با مصدر با «to» همراه میشوند. «Infinitinve» در جمله میتواند نقش فاعل، مفعول مستقیم، متمم فاعلی، صفت یا قید را داشته باشد. تشخیص آنها نیز بسیار راحت است. معمولاً آنها را با ساختار «to + verb» در جمله میبینیم.
فهرست افعالی که با Infinitive همراه میشوند | ||
Aim | Agree | Afford |
قصد داشتن | موافقت کردن | بضاعت داشتن |
Ask | Attempt | Appear |
پرسیدن | تلاش کردن | به نظر رسیدن |
Begin | Beg | Arrange |
شروع کردن | درخواست کردن | ترتیب دادن؛ مقرر کردن |
Claim | Choose | Care |
ادعا کردن | انتخاب کردن | اهمیت دادن |
Dare | Continue | Consent |
جرئت کردن | ادامه دادن | موافق بودن |
Deserve | Demand | Decide |
سزاوار بودن | نیاز داشتن | تصمیم گرفتن |
Fail | Expect | Dislike |
رد شدن در امتحان | انتظار داشتن | دوست نداشتن |
Hesitate | Get | Forget |
تعلل کردن | به دست آوردن؛ دریافت کردن | فراموش کردن |
Intend | Hurry | Hope |
قصد داشتن | عجله کردن | امیدوار بودن |
Love | Like | Learn |
دوست داشتن | دوست داشتن | یاد گرفتن |
Neglect | Mean | Manage |
غفلت کردن | معنا داشتن | اداره کردن |
Plan | Offer | Need |
قصد داشتن | پیشنهاد دادن | احتیاج داشتن |
Pretend | Prepare | Prefer |
وانمود کردن | آماده کردن | ترجیح دادن |
Propose | Promise | Proceed |
پیشنهاد دادن | قول دادن | پیش رفتن |
Seem | Remember | Refuse |
به نظر رسیدن | به یاد آوردن | رد کردن |
Struggle | Stop | Start |
تلاش کردن؛ تقلا کردن | دست نگه داشتن | شروع کردن |
Try | Threaten | Swear |
تلاش کردن؛ امتحان کردن | تهدید کردن | ناسزا گفتن؛ سوگند خوردن |
Want | Wait | Volunteer |
خواستن | منتظر بودن | داوطلب شدن |
لیست افعال کمکی
از دیگر افعال پرکاربرد انگلیسی میتوان به «افعال کمکی» (Auxiliary Verbs) اشاره کرد. افعال کمکی در زبان انگلیسی در کنار فعل اصلی قرار میگیرند و معنی و زمان آن را عوض میکنند. رایجترین افعال کمکی در زبان انگلیسی عبارتند از:
- Do
- Have
- Be
به چند مثال زیر توجه کنید تا با کاربرد افعال کمکی بیشتر آشنا شوید.
I do not know the truth.
من حقیقت را نمیدانم.
She doesn’t agree with me.
او با من موافق نیست.
They didn’t arrive here yet.
آنها هنوز به اینجا نرسیدهاند.
Do you want to have another coffee?
باز هم قهوه میل دارید؟
Did he finish his homework?
آیا او تکالیفش را تمام کرد؟
Do we need to keep going straight?
آیا باید مستقیم به راه خود ادامه دهیم؟
I have been following you for a mile.
مدت زیادی است که شما را تعقیب میکنم.
We have done a lot so far.
تاکنون کارهای زیادی انجام دادهایم.
She had been the queen of the town.
او ملکه شهر بوده است.
لیست افعال سببی
از دیگر افعال پرکاربرد انگلیسی میتوان افعال سببی را نام برد. افعال سببی در جملههایی به کار میروند که خودمان انجامدهنده نیستیم و شخصی غیر از ما کار را انجام میدهد. بعضی وقتها ممکن است انجام دادن کار از عهده ما خارج باشد، مانند تعمیر کردن ماشین یا کوتاه کردن مو. در این حالت از جملات سببی استفاده میکنیم. رایجترین افعال سببی در انگلیسی عبارتند از:
- Have
- Get
- Make
- Let
برای ساختن جمله با افعال سببی، هم میتوانیم از حالت معلوم و هم مجهول کمک بگیریم. در حالت معلوم فرمول این جملهها به صورت زیر تعریف میشود:
Have/Make/Let + object + base form of the verb
Get + object + to + verb
در حالت مجهول ساختار جملههای سببی به صورت زیر است:
Have/Let/Make/Get + object + p.p
به چند مثال با افعال سببی در حالت معلوم و مجهول توجه کنید.
John had Alex clean the bedroom.
جان از «الکس» خواست اتاقخواب را تمیز کند.
I had my house cleaned.
شخصی خانهام را تمیز کرد.
I had my car washed.
دادم ماشینم را بشویند.
John will have his house painted.
«جان» از کسی میخواهد که خانهاش را رنگ کند.
The students get their essays checked.
انشای دانشآموزان بررسی شد.
I'll get my hair cut next week.
هفته آینده موهایم را کوتاه خواهم کرد.
He got his washing machine fixed.
او از شخصی خواست تا ماشین لباسشوییاش را تعمیر کند.
I had the electrician look at my broken light.
من از برقکار خواستم نگاهی به چراغ خرابم بیندازد.
The doctor will have the nurse call the patients.
پزشک از پرستار میخواهد که بیماران را صدا بزند.
The teacher had the students write the answers on the whiteboard.
معلم از دانشآموزان خواست پاسخهای خود را روی تخته بنویسند.
She gets her son to do his homework by promising him ice cream when he's finished.
او با وعده خریدن بستنی پس از انجام دادن تکالیف، از پسرش خواست که تکالیفش را انجام دهد.
I got the cleaner to clean under the cupboards.
من از نظافتچی خواستم که زیر کابینتها را تمیز کند.
سوالات رایج درباره افعال پرکاربرد در انگلیسی
در ادامه این مطلب سعی کردهایم به تعدادی از پرسشهای رایج در خصوص افعال پرکاربرد در انگلیسی پاسخ دهیم.
کاربرد افعال پرکاربرد در انگیسی چیست؟
فعلهای زیاد و متنوعی در زبان انگلیسی وجود دارد، اما برخی از آنها کاربردهای بیشتری دارند. به همین دلیل در دسته افعال پرکاربرد قرار میگیرند. برای مثال، افعال باقاعده و بیقاعده را میتوان در این دسته قرار داد.
افعال پرکاربرد زمان حال ساده کدام است؟
حال ساده برای توصیف عملی به کار میرود که به طور منظم تکرار میشود. برای مثال، برخی از افعال پرکاربرد زمان حال ساده شامل «bake» و «watch» و «go» هستند، اما افعال دیگری نیز وجود دارند که در زبان انگلیسی جزو افعال پرکاربرد به شمار میروند.
کاربرد افعال مُدال در انگلیسی چیست؟
افعال modal جزو افعالی به شمار میروند که همواره در کنار فعل اصلی قرار میگیرند و معنی یا زمان فعل را عوض میکنند. نکته مهم در رابطه با افعال وجهی این است که فعل اصلی بعد از آنها همواره به شکل ساده به کار میرود. اگر «to be» فعل اصلی جمله باشد، فعل کمکی وجهی بعد از آن قرار میگیرد.
فعل در زبان انگلیسی چه کاربردی دارد؟
«فعل» در زبان انگلیسی جزو اجزای کلام به شمار میرود و شاید هر کسی بتواند آن را تعریف کند. به زبان ساده، فعل در جمله نشاندهنده عمل انجام شده است و بدون آن جمله کامل نمیشود. فعل نقش اصلی را در جمله دارد، زیرا زمان جمله را مشخص میکند. برای مثال، «visit» در جمله «I visit my parents on the weekends»، فعل است.
تمرین افعال پرکاربرد انگلیسی
برای ارزیابی عملکرد خود در رابطه با «مطلب افعال پرکاربرد انگلیسی»، میتوانید از آزمونی که در ادامه در اختیار شما قرار گرفته است استفاده کنید. این آزمون شامل ۱۲ سؤال است و پس از پاسخ دادن به تمامی پرسشها و ظاهر شدن دکمه «دریافت نتیجه آزمون»، میتوانید نمره عملکردتان را مشاهده کنید و جوابهای درست و نادرست را نیز ببینید.
جمعبندی
در این مطلب سعی کردیم به طور کامل به افعال پرکاربرد انگلیسی اشاره کنیم. به طور کلی، در دستهبندی زیر، انواع افعال پرکاربرد انگلیسی را همراه با مثال و معنی بررسی کردیم.
- فهرست افعال پرکاربرد انگلیسی به ترتیب حروف الفبا
- فهرست افعال پرکاربرد انگلیسی بر اساس نقش دستوری
- لیست افعال حالتی
- لیست افعال حرکتی
- لیست افعالی که هم حالتی و هم حرکتی هستند.
- لیست افعال مُدال
- لیست افعال بیقاعده
- فهرست Participles ،Gerunds و Infinitives
- لیست افعال کمکی
- لیست افعال سببی
مطلبی که در بالا مطالعه کردید بخشی از مجموعه مطالب «آموزش گرامر زبان انگلیسی – به زبان ساده» است. در ادامه، میتوانید فهرست این مطالب را ببینید:
- حرف اضافه در انگلیسی چیست ؟ — به زبان ساده و کامل — آموزش Prepositions
- گرامر used to — از صفر تا صد
- انواع جملات شرطی در انگلیسی – از صفر تا صد با مثال، تمرین و تلفظ صوتی
- فرمول زمان حال ساده در انگلیسی — راهنمای سریع و کاربردی
- افعال ing دار چیست و چه زمانی فعل ing می گیرد ؟ — به زبان ساده + مثال و تمرین
- گرامر Too و Enough — به زبان ساده و با مثال
- گرامر Going to – به زبان ساده + مثال، تمرین و تلفظ صوتی
- افعال نقل قول در انگلیسی — به زبان ساده و با مثال
- گرامر if در انگلیسی — به زبان ساده و با مثال
- نقل قول در انگلیسی — به زبان ساده + مثال، تمرین و تلفظ
- آموزش گرامر Did – به زبان ساده و با مثال، تمرین و تلفظ صوتی
- کلمات پرکاربرد مخفف در انگلیسی — به همراه معنی
- گرامر Wish و کاربرد Wish – به زبان ساده + مثال و تمرین
- ماضی بعید در انگلیسی – به زبان ساده + فرمول و مثال
- آموزش زمانهای انگلیسی | به زبان ساده و سریع
- آموزش گرامر Do و Does – با مثال + تمرین و تلفظ
- افعال بی قاعده در زبان انگلیسی – به زبان ساده + مثال، تمرین و تلفظ صوتی
- افعال جدا نشدنی در انگلیسی — به زبان ساده و با مثال
- افعال جداشدنی در انگلیسی — به زبان ساده
- جملات سوالی زمان حال ساده در زبان انگلیسی + تمرین و مثال
- جملات شرطی نوع اول در انگلیسی – با مثال، تمرین و تلفظ
- گرامر Would have been — به زبان ساده و با مثال
- متمم در انگلیسی — به زبان ساده و با مثال
- قواعد جمله سازی در انگلیسی – به زبان ساده + مثال، تمرین و تلفظ صوتی
- سیلاب در زبان انگلیسی چیست ؟ – توضیح به زبان ساده + مثال و تمرین
- گرامر ماضی نقلی در انگلیسی – با مثال، تمرین و تلفظ صوتی
- پسوندهای اسم ساز در انگلیسی – فهرست کامل با مثال
- افعال عبارتی در زبان انگلیسی – کامل + مثال و تمرین
- کاربرد was و were – چه زمانی از was و were استفاده می کنیم ؟
- جمله گذشته ساده در انگلیسی + ترجمه، تمرین و نمونه سوال
- علائم گذشته ساده در انگلیسی چه هستند؟ – به زبان ساده + مثال و تمرین
- چه زمانی از ing استفاده می کنیم ؟ – راهنمای کامل + مثال، تمرین و تلفظ صوتی
- مصدر بدون to در زبان انگلیسی چیست ؟ + مثال و تمرین
- انواع گذشته در انگلیسی و مرور سریع افعال گذشته — راهنمای کامل
- گرامر to به زبان ساده و کامل + مثال و تمرین
- تست زمان حال ساده انگلیسی با جواب — نمونه سوال و پاسخ
- اجزای کلام در انگلیسی یا Parts of Speech چیست؟ — به زبان ساده + مثال
- کمیت سنج ها در انگلیسی – به زبان ساده + مثال و تمرین
- جمع بستن اسم در انگلیسی – به زبان ساده + مثال و تمرین
- وجه التزامی در انگلیسی – روش ساخت به زبان ساده + مثال و تمرین
- آینده در گذشته کامل در انگلیسی – به زبان ساده + مثال و تمرین
- افعال to be در انگلیسی چیست ؟ – به زبان ساده + مثال و تمرین
- فرق بین Will و Going to – به زبان ساده + مثال و تمرین
- سوم شخص مفرد در انگلیسی – به زبان ساده + مثال
- گرامر Have Got — توضیح به زبان ساده + مثال
- کاربرد do در انگلیسی و جملات انگلیسی — با مثال و به زبان ساده
- جملات آرزویی در انگلیسی یا چطور با Wish جمله بسازیم؟ + مثال و تمرین
- جمله با Could you و توضیح گرامر Could you please + مثال های متنوع
- افعالی که Ing نمی گیرند — توضیح و لیست افعال
- انواع جمله در انگلیسی — ساختار جملات با مثال
- انواع زمان حال در انگلیسی — توضیح + مثال و تلفظ
- جایگاه فعل در زبان انگلیسی — توضیح به زبان ساده + مثال و تلفظ
- حروف ندا در انگلیسی — به زبان ساده و با مثال
- سوال ساختن با Whose — به زبان ساده و با مثال
- سوال ساختن با Going to — به زبان ساده و با مثال
- سوال ساختن با What – به زبان ساده + مثال، تمرین و تلفظ صوتی
- سوال ساختن با Who – به زبان ساده + مثال، تمرین و تلفظ
- فاعل در انگلیسی چیست ؟ — به زبان ساده و با مثال
- کاربرد On و In در زبان انگلیسی — راهنمای کامل + مثال
- گرامر How many — توضیح به زبان ساده + تمرین و مثال
- نشانه های حال ساده در انگلیسی — کامل و با مثال
- گرامر as as – توضیح به زبان ساده + مثال، تمرین و تلفظ
- گرامر As if – توضیح به زبان ساده + مثال، تمرین و تلفظ صوتی
- اجزای جمله در زبان انگلیسی – ترتیب قرار گرفتن + مثال، تمرین و تلفظ صوتی
- ساختارهای موازی در زبان انگلیسی – توضیح گرامر + مثال، تمرین و تلفظ صوتی
- اسامی ملکی در زبان انگلیسی — به زبان ساده + مثال
- گرامر Either و Too — توضیح + مثال و تلفظ
- پسوندهای قیدساز در انگلیسی – فهرست کامل با مثال و تمرین
- جملات امری در انگلیسی — با مثال و به زبان ساده
- جایگاه قید در جمله انگلیسی — به زبان ساده و با مثال
- سوال ساختن با افعال To be — کامل و با مثال
- زمان حال جاری در انگلیسی — به زبان ساده + مثال
- سوال ساختن با Can — به زبان ساده و با مثال
- گرامر Not only But also — توضیح به زبان ساده + مثال
- گرامر Would like در زبان انگلیسی — توضیح کاربرد با مثال
- سوال ساختن با Will — گرامر سوال پرسیدن + مثال
- گرامر Could — به زبان ساده و با مثال
- گرامر Get — به زبان ساده و با مثال
- گرامر Already و Just — توضیح کامل و مثال
- جمله خبری به انگلیسی – به زبان ساده، با مثال و تلفظ صوتی
- گرامر How much – توضیح به زبان ساده + مثال، تمرین و تلفظ صوتی
- سوال ساختن در انگلیسی – تکنیک ها و فرمول ها + مثال، تمرین و تلفظ صوتی
- ماضی بعید استمراری در انگلیسی – توضیح + مثال، تمرین و تلفظ صوتی
- افعال حسی در زبان انگلیسی – آموزش گرامر به زبان ساده + مثال، تمرین و تلفظ
- افعال لازم و متعدی در انگلیسی – توضیح + مثال، تمرین و تلفظ صوتی
- پیشوند در انگلیسی چیست ؟ – به زبان ساده + مثال و تمرین
- کلمات پرسشی در انگلیسی – توضیح گرامر و ساختار + مثال و معنی
- کاربرد Let’s در زبان انگلیسی – به زبان ساده + مثال، تمرین و تلفظ صوتی
- کاربرد When و While در گذشته استمراری – توضیح تفاوتها + مثال، تمرین و تلفظ صوتی
- گرامر Hope — توضیح گرامر + مثال، تمرین و تلفظ صوتی
- گرامر Either Neither – به زبان ساده + مثال، تمرین و تلفظ صوتی
- گرامر So و Such — کامل + مثال و تلفظ
- گرامر There is و There are + کاربرد در انگلیسی با مثال
- تبدیل صفت به قید در انگلیسی — راهنمای کامل + تمرین و مثال
- مجهول حال استمراری در انگلیسی — توضیح و با مثال
- کاربرد مصدر انگلیسی — به زبان ساده و با مثال
- کاربرد it در انگلیسی — توضیح به زبان ساده + مثال، تمرین و تلفظ
- کاربرد Make در انگلیسی — توضیح و مثال + تمرین
- کاربرد so that در انگلیسی چیست ؟ — توضیح + مثال، تمرین و تلفظ
- کاربرد some و any — به زبان ساده + مثال، تمرین و تلفظ
- گرامر How Often — به زبان ساده + مثال، تمرین و تلفظ
- گرامر No Matter — به زبان ساده + مثال کاربردها، تمرین و تلفظ
- فعل بودن در انگلیسی – کاربرد و گرامر به زبان ساده + مثال
- کاربرد Usually در زبان انگلیسی و جمله + مثال، تمرین و تلفظ
- اول شخص مفرد در انگلیسی – به زبان ساده + مثال
- سوال با Where – نحوه و فرمول ساخت + مثال، تمرین و تلفظ
- پیشوندهای منفی ساز در انگلیسی — آموزش کامل + نکات، مثال و تمرین
- انواع ضمایر در انگلیسی — توضیح و مثال
- پسوند ful در انگلیسی — توضیح کاربردها به زبان ساده
- عبارت حرف اضافه ای در زبان انگلیسی — توضیح و آموزش عبارت ها به زبان ساده
- کاربرد a lot of و lots of در زبان انگلیسی + مثال و تمرین
- حرف اضافه at در انگلیسی و کاربردهای آن + مثال و تمرین
- تفاوت صفات ملکی با ضمایر ملکی در انگلیسی — به زبان ساده
- گرامر Although — به زبان ساده و با مثال + تمرین
- کاربرد علامت سوال در زبان انگلیسی — به زبان ساده + مثال، تمرین و تلفظ
- کاربرد as در زبان انگلیسی — آموزش از صفر تا صد + مثال و تمرین
- گرامر Whether – توضیح به زبان ساده + تلفظ، تمرین و مثال
- کاربرد Would در زبان انگلیسی – توضیح ساده و کاربردی + مثال و تمرین
- پسوند tion در انگلیسی — توضیح کاربردها به زبان ساده + مثال
- ضمایر شخصی در زبان انگلیسی + توضیح به زبان ساده + مثال و تمرین
- تست ضمایر انگلیسی + جواب و آزمون رایگان
- کاربرد کاما در انگلیسی – نحوه استفاده در جملات + مثال و تمرین
- تفاوت Since و For — به زبان ساده + مثال
- کاربرد done - به زبان ساده + مثال و تلفظ و تمرین
- گرامر However در زبان انگلیسی – توضیح به زبان ساده + مثال و تمرین
- تفاوت While و During در انگلیسی – به زبان ساده + مثال و تمرین
- S مالکیت در انگلیسی — توضیح گرامر + مثال، تمرین و تلفظ
- چه زمانی فعل ed می گیرد؟ – گرامر ed گرفتن فعل + مثال، تمرین و تلفظ صوتی
- منفی کردن جمله در انگلیسی — توضیح کامل + مثال و تمرین
- گذشته فعل های انگلیسی – لیست کامل و کاربردی + تمرین و تلفظ
- صرف فعل در زبان انگلیسی — اصول و روش ها به زبان ساده
- قید مکان در انگلیسی — آموزش Adverbs of Place — به زبان ساده
بسیار تا بسیار عالی و با معنی
مفهوم کلمات و افعال رو به درستی رسوندید و از این همه زحمات شما سپاسگزارم
خیلی عالی ممنون از زحماتی که برای تهیه این مقاله کشیدید