کلمات پرکاربرد انگلیسی با معنی + ۶۰۰ کلمه کاربردی و ضروری

برای یادگیری زبان انگلیسی، افراد به واژههای زیادی نیاز دارند تا منظور خود را به کمک آنها انتقال دهند. در این میان، کلمههایی وجود دارند که در جملهها بیشتر تکرار میشوند و بیش از سایر واژهها مورد استفاده زبانآموزان قرار میگیرند. در این آموزش قصد داریم به بررسی کلمات پرکاربرد انگلیسی بپردازیم و مثالهایی از کاربرد آنها بیان کنیم.
کلمات پرکاربرد انگلیسی
در زبان انگلیسی کلمهها در چند دسته کلی طبقهبندی میشوند که عبارتند از اسم، فعل، صفت، قید و حروف اضافه. در هر یک از این گروهها، کلمههایی وجود دارند که در مقایسه با سایر کلمهها، پرکاربردتر به شمار میآیند. مهمترین ویژگی کلمات پرکاربرد انگلیسی، ساده بودن آنها است.
به عنوان مثال کلمه «lamp» به معنی چراغ و کلمه «chandelier» به معنی لوستر است. اما واضح است که کلمه «lamp» به دلیل سادهتر بودن، پرکاربردتر از کلمه «chandelier» است. در ادامه به بررسی کلمات پرکاربرد انگلیسی در گروههای اسم، فعل، صفت، و قید میپردازیم.
کلمات پرکاربرد انگلیسی در گروه ضمایر
در یک تقسیمبندی میتوانیم اسمها را به دو دسته تقسیم کنیم. گروه اول شامل ضمیرهای مختلف است. ضمیرها در انگلیسی عبارتند از ضمایر فاعلی، ضمایر مفعولی، ضمایر ملکی و ضمایر اشاره. در ادامه به فهرستی از این ضمیرهای توجه کنید.
ضمایر فاعلی
ضمیر فاعلی | معنی |
I | من |
You | تو/ شما |
She | او (مونث) |
He | او (مذکر) |
We | ما |
They | آنها |
It | این |
در ادامه به چند مثال از کاربرد ضمایر فاعلی توجه کنید.
I am a student.
من دانشآموز هستم.
You are tall.
تو بلندقد هستی.
She is ready.
او حاضر است.
He is fat.
او چاق است.
We are nurses.
ما پرستار هستیم.
They are hungry.
آنها گرسنهاند.
It is an apple.
این سیب است.
در این مثالها ضمیرهای فاعلی را میبینید که در ابتدای جمله قرار گرفتهاند و در ادامه فعلهای کمکی را در جمله آوردهایم که با آنها هماهنگ هستند.
ضمایر مفعولی
گروه دیگر ضمایر، ضمایر مفعولی هستند که در جدول زیر به آنها پرداختهایم. در این جدول میتوانید هر ضمیر مفعولی را در کنار ضمیر فاعلی معادل خود ببینید.
ضمیر مفعولی | معنی |
Me | من را/ به من/ برای من |
You | تو را/ به تو / برای تو |
Him | او را/ به او/ برای او |
Her | او را/ به او/ برای او |
It | به آن/ آن را/ برای آن |
Us | به ما/ ما را/ برای ما |
Them | به آنها/ برای آنها/ آنها را |
در ادامه به چند مثال از ضمایر مفعولی میپردازیم.
They know me.
آنها من را میشناسند.
I will ask you.
من از تو خواهم پرسید.
We help her.
ما به او کمک میکنیم.
Mary called him.
«مری» به او زنگ زد.
They see us.
آنها ما را میبینند.
We like them.
ما آنها را دوست داریم.

ضمایر ملکی
ضمایر ملکی معمولا بهجای ترکیب صفات ملکی و اسم در جمله به کار میروند. این گروه از ضمیرها در جدول زیر آمدهاند.
ضمیر ملکی | معنی |
Mine | مال من |
Yours | مال تو |
Hers | مال او (مونث) |
His | مال او (مذکر) |
Ours | مال ما |
Theirs | مال آنها |
در ادامه به چند مثال توجه کنید.
This bag is mine.
این کیف مال من است.
The pen is yours.
خودکار مال تو است.
These pencils are hers.
این مدادها مال او هستند.
The ball is his.
توپ مال او است.
The books are ours.
کتابها مال ما هستند.
The toys are theirs.
اسباببازیها مال آنها هستند.
ضمایر اشاره
ضمایر اشاره گروه دیگری از اسمها هستند که معمولا در جایگاه فاعل جمله قرار میگیرند. این ضمایر در دو گروه تقسیمبندی میشوند. گروه اول، ضمایری که برای اشاره به نزدیک هستند و دسته دوم ضمایری که برای اشاره به دور به کار میروند. در هر گروه، دو ضمیر اشاره قرار میگیرد، که یکی برای اشاره به اسمهای مفرد و دیگری برای اشاره به اسمهای جمع است. درجدول زیر، به این ضمایر توجه کنید.
ضمیر اشاره | معنی |
This | این، برای اشاره به نزدیک و مفرد |
These | اینها، برای اشاره به نزدیک و جمع |
That | آن، برای اشاره به دور و مفرد |
Those | آنها برای اشاره به دور و جمع |
نکته مهم در مورد این ضمایر، استفاده از فعلی است که با ضمیر هماهنگ باشد. در جدول زیر به چند مثال درباره این ضمایر توجه کنید.
ضمیر اشاره | مثال | معنی |
This | This is a desk. | این، میز است. |
These | These are umbrellas. | اینها چتر هستند. |
That | That is a car. | آن، ماشین است. |
Those | Those are boats. | آنها قایق هستند. |
انواع مختلف کلمات پرکاربرد انگلیسی در گروه اسم
پیش از بررسی اسمهای پرکاربرد انگلیسی، بهتر است اسمها را بیشتر بشناسیم. اسمها گروهی از واژهها هستند که به اشیا، افراد، مکانها، زمانها و حالتهای مختلف اشاره میکنند. برخی اسمها به یک نفر یا یک شیء اشاره دارند و برخی دیگر درباره دو یا چند مورد هستند. سادهترین اسمهایی که ممکن است در اولین مراحل یادگیری انگلیسی شنیده باشید، کلمههایی مانند «water» ،«book» و «pen» هستند.
اسم های قابل شمارش و غیر قابل شمارش
این گروه از کلمهها علاوه بر تفاوت ظاهری و معنای متفاوت، یک تفاوت بنیادین دیگر نیز باهم دارند. اسمها در دو دسته قابلشمارش و غیر قابلشمارش قرار میگیرند. ما میتوانیم اسامی قابلشمارش را جمع ببندیم یا با حروف تعریف نامعین، یعنی «a» و «an»، مفرد نشان دهیم.
اما نمیتوانیم اسامی غیر قابلشمارش را بشماریم، پس جمع بودن در مورد این دسته از اسمها معنایی ندارد و آنها تنها به شکل مفرد به کار میروند. در ادامه به چند اسم قابلشمارش و غیر قابلشمارش دقت کنید.
اسم | معنی | نوع |
Milk | شیر | غیر قابلشمارش |
Bag | کیف | قابلشمارش |
Cheese | پنیر | غیر قابلشمارش |
Bicycle | دوچرخه | قابلشمارش |
Oil | روغن | غیر قابلشمارش |
Friend | دوست | قابلشمارش |
به طور کلی، اسمها در نقش فاعل و مفعول در جملهها ظاهر میشوند. یعنی اسمها یا در ابتدای جمله در نقش فاعل، یا در نقش مفعول بعد از فعل اصلی جمله یا بعد از حروف اضافه قرار میگیرند.
با شناخت انواع اسمها، میتوانیم در هر زمینه با یادگیری چند مورد از کلمات پرکاربرد انگلیسی، به راحتی در مکالمهها منظور خود را منتقل کنیم. مهمترین زمینههایی که بهتر است چند کلمه از آن بدانید به ترتیب زیر هستند.
- عددها
- زمانها
- روزهای هفته
- ماههای سال
- فصلها
- وسایل نقلیه
- بخشهای مختلف خانه
- وسایل و لوازمخانگی
- سازها و ابزار موسیقی
- نوشتافزار
- شغلها
- پوشاک
- میوهها
- سبزیها
- مکانهای پرتردد
- اعضای خانواده و اقوام
- حیوانات
- ورزشهای مختلف
- آبوهوا
- بیماریها
- اعضای بدن
- طبیعت
- جهتها

اعداد
اعداد گروه بزرگی از کلمات پرکاربرد انگلیسی را به خود اختصاص میدهند. در زبان انگلیسی عددها به دو حالت بیان میشوند. به طور کلی، اعداد در گروههای اعداد ترتیبی و اعداد شمارشی طبقهبندی میشوند. به جز عدد «یک» که به اسمهای مفرد اشاره دارد، بعد از سایر اعداد شمارشی باید از اسامی جمع و قابلشمارش استفاده کنیم.
اسمهای جمع معمولا به پسوندهای «s-» یا «es-» ختم میشوند. اعداد ترتیبی در دسته صفتها طبقهبندی میشوند اما برای یادگیری بهتر، در همین قسمت به آنها نیز اشاره میکنیم.
اعداد شمارشی | معنی | اعداد ترتیبی | معنی |
One | یک | First | اول |
Two | دو | Second | دوم |
Three | سه | Third | سوم |
Four | چهار | Fourth | چهارم |
Five | پنج | Fifth | پنجم |
Six | شش | Sixth | ششم |
Seven | هفت | Seventh | هفتم |
Eight | هشت | Eighth | هشتم |
Nine | نه | Ninth | نهم |
Ten | ده | Tenth | دهم |
Eleven | یازده | Eleventh | یازدهم |
Twelve | دوازده | Twelfth | دوازدهم |
Thirteen | سیزده | Thirteenth | سیزدهم |
Fourteen | چهارده | Fourteenth | چهاردهم |
Fifteen | پانزده | Fifteenth | پانزدهم |
Sixteen | شانزده | Sixteenth | شانزدهم |
Seventeen | هفده | Seventeenth | هفدهم |
Eighteen | هجده | Eighteenth | هجدهم |
Nineteen | نوزده | Nineteenth | نوزدهم |
Twenty | بیست | Twentieth | بیستم |
Twenty one | بیست و یک | Twenty first | بیست و یکم |
Twenty two | بیست و دو | Twenty second | بیست و دوم |
Twenty three | بیست و سه | Twenty third | بیست و سوم |
Twenty four | بیست و چهار | Twenty fourth | بیست و چهارم |
Twenty five | بیست و پنج | Twenty fifth | بیست و پنجم |
Twenty six | بیست وشش | Twenty sixth | بیست و ششم |
Twenty seven | بیست و هفت | Twenty seventh | بیست و هفتم |
Twenty eight | بیست و هشت | Twenty eighth | بیست و هشتم |
Twenty nine | بیست و نه | Twenty ninth | بیست و نهم |
Thirty | سی | Thirtieth | سیام |
Forty | چهل | Fortieth | چهلم |
Fifty | پنجاه | Fiftieth | پنجاهم |
Sixty | شصت | Sixtieth | شصتم |
Seventy | هفتاد | Seventieth | هفتادم |
Eighty | هشتاد | Eightieth | هشتادم |
Ninety | نود | Ninetieth | نودم |
Hundred | صد | One hundredth | صدمین |
Two hundred | دویست | Two hundredth | دویستمین |
Three hundred | سیصد | Three hundredth | سیصدمین |
Four hundred | چهارصد | Four hundredth | چهارصدمین |
Five hundred | پانصد | Five hundredth | پانصدمین |
Sixth hundred | ششصد | Six hundredth | ششصدمین |
Seven hundred | هفتصد | Seven hundredth | هفتصدمین |
Eight hundred | هشتصد | Eight hundredth | هشتصدمین |
Nine hundred | نهصد | Nine hundredth | نهصدمین |
One thousand | هزار | One thousandth | هزارمین |
one million | یک میلیون | A millionth | یک میلیونام |
one billion | یک میلیارد | A billionth | یک میلیاردم |
اعداد کسری
برای بیان اعداد کسری، کافیست صورت کسر را به شکل شمارشی و مخرج کسر را به صورت ترتیبی بیان کنیم. در جدول زیر به شکل کسری اعداد توجه کنید.
عدد کسری | عدد کسری به حروف | معنی |
1/2 | One second/ Half | یک دوم/ نیم |
1/4 | One fourth/ A quarter | یک چهارم/ ربع |
3/5 | Three fifth | سه پنجم |
2/4 | Two fourth | دو چهارم |
1/5 | One fifth | یک پنجم |
3/4 | Three fourth | سه چهارم |
2/6 | Two sixth | دو ششم |
زمان
اسم | معنی | مثال | معنی |
زمان | Time | We have enough time. | ما زمان کافی داریم. |
ثانیه/ لحظه | Second | Wait a second please. | لطفا یک لحظه صبر کن. |
دقیقه | Minute | I waited for ten minutes. | من ده دقیقه منتظر ماندم. |
ساعت | Hour | She called me an hour ago. | او یک ساعت پیش با من تماس گرفت. |
روز | Day | He goes to work every day. | او هر روز سر کار میرود. |
هفته | Week | They traveled to Paris last week. | آنها هفته پیش به پاریس سفر کردند. |
ماه | Month | You need to pay the rent every month. | شما باید هر ماه کرایه بپردازید. |
سال | Year | A year is a period of twelve months. | یک سال، دوازده ماه دارد. |
دهه | Decade | He worked for the bank for nearly a decade. | او تقریبا یک دهه برای بانک کار کرد. |
قرن | Century | A century is a period of one hundred years. | یک قرن، شامل صد سال است. |
صبح | Morning | We eat breakfast at 6:00 in the morning. | ما ساعت ۶:۰۰ صبح، صبحانه میخوریم. |
ظهر | Noon | He listens to the news at noon. | او ظهر به اخبار گوش میدهد. |
بعدازظهر | Afternoon | I will meet him in the afternoon. | من بعدازظهر او را ملاقات خواهم کرد. |
عصر | Evening | It will be rainy in the evening. | عصر، هوا بارانی خواهد بود. |
شب | Night | They watch a movie every night. | آنها هر شب فیلم نگاه میکنند. |
روزهای هفته
هر هفته، هفت روز دارد که در انگلیسی با حروف بزرگ شروع میشوند. دقت کنید که در ایران، روز شنبه آغاز هفته است و در روز جمعه هفته به پایان میرسد. اما در بسیاری از کشورهای دیگر، هفته از روز دوشنبه آغاز میشود و در روز شنبه به پایان میرسد. در ادامه به فهرست این دسته از کلمات پرکاربرد انگلیسی دقت کنید.
روزهای هفته | معنی |
Sunday | یکشنبه |
Monday | دوشنبه |
Tuesday | سهشنبه |
Wednesday | چهارشنبه |
Thursday | پنجشنبه |
Friday | جمعه |
Saturday | شنبه |
ماههای سال
ماههای سال نیز مانند روزهای هفته با حروف بزرگ آغاز میشوند. در ایران، آغاز سال در فصل بهار است اما در بسیاری از کشورهای دیگر، سال در زمستان آغاز میشود. در ادامه به فهرست ماههای سال توجه کنید.
ماههای سال | معنی |
January | ژانویه |
February | فوریه |
March | مارس |
April | آوریل |
May | مه/ می |
June | ژوئن |
July | جولای/ ژوئیه |
August | آگوست/ اوت |
September | سپتامبر |
October | اکتبر |
November | نوامبر |
December | دسامبر |

فصلها
چهار فصل سال در جدول زیر آمدهاند. دقت داشته باشید که برای فصل پاییز دو کلمه متفاوت در زبان انگلیسی وجود دارد.
فصل | معنی |
Spring | بهار |
Summer | تابستان |
Fall/Autumn | پاییز |
Winter | زمستان |
کلمات پرکاربرد انگلیسی در مورد وسایل نقلیه
در جدول زیر به فهرست وسایل نقلیه و کلمات پرکاربرد انگلیسی در این زمینه دقت کنید.
اسم | معنی | مثال | معنی |
Transportation | حمل و نقل | Bicycle is a chip means of transportation. | دوچرخه وسیله نقلیه ارزانقیمتی است. |
Car | ماشین | I go to work by car. | من با ماشین به محل کار میروم. |
Bus | اتوبوس | She takes the bus to work. | او با اتوبوس به محل کار میرود. |
Taxi | تاکسی | He never takes a taxi. | او هرگز تاکسی نمیگیرد. |
Bicycle | دوچرخه | Bicycles are not as fast as cars. | دوچرخه به سرعت ماشین نیست. |
Truck | کامیون | The truck was overturned. | کامیون چپ کرد. |
Airplane | هواپیما | They have their own private airplane. | آنها هواپیمای شخصی دارند. |
Ship | کشتی | The ship sank slowly. | کشتی به آرامی غرق شد. |
Boat | قایق | I saw two fishing boats. | من دو قایق ماهیگیری دیدم. |
Subway | مترو | He left his bag on the subway. | او کیفش را در مترو جا گذاشت. |
Train | قطار | We missed the train. | ما از قطار جا ماندیم. |
بخشهای مختلف خانه
در هر خانه، بخشهای مختلفی وجود دارد که در جدول زیر به آنها میپردازیم.
اسم | معنی | مثال | معنی |
Door | در | Somebody opened the door. | شخصی در را باز کرد. |
Wall | دیوار | There are two pictures on the wall. | دو عکس روی دیوار است. |
Window | پنجره | Please close the window. | لطفا پنجره را ببندید. |
Lock | قفل | I turned the key in the lock. | کلید را در قفل چرخاندم. |
Stair | پله | The attic is at the top of the stairs. | اتاق زیر شیروانی بالای پلههاست. |
Garage | پارکینگ | I put the car in the garage. | من ماشین را در پارکینگ قرار دادم. |
Bedroom | اتاق خواب | There is one bedroom in my apartment. | آپارتمان من یک اتاقخواب دارد. |
Bathroom | حمام/دستشویی | The bathroom is next to the bedroom. | حمام کنار اتاقخواب است. |
Kitchen | آشپزخانه | He is cooking in the kitchen. | او مشغول آشپزی در آشپزخانه است. |
Livingroom | اتاق پذیرایی | The TV is in the Livingroom. | تلویزیون در اتاق پذیرایی است. |
W.C | دستشویی | The apartment has a bathroom and a separate WC. | آپارتمان حمام و دستشویی جداگانه دارد. |
Balcony | بالکن | Our hotel room had a balcony. | اتاق ما در هتل، بالکن داشت. |
Back yard | حیاطخلوت | There is a barbecue in the backyard. | در حیاطخلوت یک اجاق کبابپز هست. |
Yard | حیاط | The kids are playing in the yard. | بچهها در حیاط، بازی میکنند. |
Upstairs | طبقه بالا | They live upstairs. | آنها در طبقه بالا زندگی میکنند. |
Downstairs | طبقه پایین | The old man lives downstairs. | پیرمرد در طبقه پایین زندگی میکند. |
Elevator | آسانسور | She took the elevator to her office. | او با آسانسور به دفترش رفت. |
وسایل و لوازم خانگی
بعد از صحبت درباره قسمتهای مختلف خانه، نوبت به وسایلی میرسد که معمولا در هر بخش قرار میدهیم. در جدول زیر وسایل الکترونیکی را میبینید که در خانه به چشم میخورند. همه اسامی این گروه، قابلشمارش هستند. در این جدول، تنها کلمات پرکاربرد انگلیسی را آوردهایم.
اسم | معنی | مثال | معنی |
Television/ Tube | تلویزیون | They are watching TV. | آنها در حال تماشای تلویزیون هستند. |
Radio | رادیو | He is listening to the radio. | او به رادیو گوش میدهد. |
Refrigerator/ Fridge | یخچال | There's enough food in the fridge. | در یخچال به اندازه کافی غذا هست. |
Washing machine | ماشین لباسشویی | The plumber installed the new washing machine. | لولهکش ماشین لباسشویی جدید را نصب کرد. |
Dish washer | ماشین ظرفشویی | Our dishwasher doesn't wash pots and pans. | ماشین ظرفشویی ما، قابلمهها و ماهیتابهها را نمیشوید. |
Microwave | مایکروفر | Put the fish in the microwave. | ماهی را در مایکروفر بگذار. |
Vacuum cleaner | جاروبرقی | The vacuum cleaner is under warranty. | جاروبرقی گارانتی دارد. |
Blender | مخلوطکن | Crack the eggs into blender. | تخممرغها را بشکن و در مخلوطکن بریز. |
Mincer | چرخگوشت | Put more meat in the mincer. | گوشت بیشتری در چرخگوشت بگذار. |
Chandelier | لوستر | The crystal chandelier hung in the living room. | لوستر کریستال در اتاق پذیرایی آویزان بود. |
Fan | پنکه | It was very hot with only a ceiling fan. | تنها با یک پنکه سقفی، هوا خیلی گرم بود. |
Door bell | زنگ | Someone rang the doorbell. | کسی زنگ زد. |
Iron | اتو | I Burnt my finger on a hot electric steam iron. | انگشتم را با اتوبخار داغ سوزاندم. |
وسایل غیربرقی
برخلاف وسایل برقی منزل، وسایل غیربرقی تعداد بسیار بیشتری را به خود اختصاص میدهند که در جدول زیر به آنها میپردازیم. همه اسامی این گروه، قابلشمارش هستند.
اسم | معنی | مثال | معنی |
Bed | تختخواب | I always go to bed before midnight. | من همیشه قبل از نیمهشب به رختخواب میروم. |
Closet | کمد دیواری | There was no bedroom closet. | در اتاقخواب هیچ کمددیواری نبود. |
Pillow | بالش | I prefer a feather pillow. | من بالش پر را ترجیح میدهم. |
Blanket | پتو | He slept with three blankets. | او با سه پتو خوابید. |
Sheet | ملحفه | There were clean sheets on the bed. | روی تخت، ملحفههای تمیزی بود. |
Mattress | تشک | He enjoyed sleeping on the new mattress. | او از خوابیدن روی تشک نو لذت برد. |
Crib | گهواره | The baby lay asleep in the crib. | نوزاد در گهواره خوابیده بود. |
Curtain | پرده | Draw the curtains and enjoy the sunshine. | پردهها را کنار بزن و از آفتاب لذت ببر. |
Ladder | نردبان | He fell off the ladder. | او از نردبان افتاد. |
Mirror | آینه | I saw myself in the mirror. | من خودم را در آینه دیدم. |
Carpet | فرش | My bedroom carpet is green. | فرش اتاقخواب من سبز است. |
Armchair | مبل یکنفره | He was sitting in an armchair by the fireplace. | او روی مبل، کنار شومینه نشسته بود. |
Sofa/Couch | کاناپه | There were some cushions on the sofa. | چند کوسن روی کاناپه بود. |
Cabinet | کابینت | There was a basket in the cabinet. | یک سبد در کابینت بود. |
Knife | چاقو | I cut my finger with a knife. | من با چاقو دستم را بریدم. |
Spoon | قاشق | Each person needs one spoon. | هر نفر یک قاشق احتیاج دارد. |
Fork | چنگال | There was a fork next to the spoon. | یک چنگال کنار قاشق بود. |
Plate | بشقاب | He washed the plates and glasses. | او بشقابها و لیوانها را شست. |
Glass | لیوان | He drank a glass of water before going to bed. | او پیش از رفتن به رختخواب یک لیوان آب نوشید. |
Bottle | بطری | She bought a bottle of orange juice. | او یک بطری آبپرتقال خرید. |
Cup | فنجان | Would you like a cup of coffee? | یک فنجان قهوه میل دارید؟ |
Saucer | نعلبکی | There was a saucer under the cup. | نعلبکی زیر فنجان بود. |
Stove | اجاق گاز | The pot was on the stove. | قابلمه روی اجاق بود. |
Oven | فر | Put the cake in the oven for 10 minutes. | کیک را به مدت ده دقیقه در فر قرار دهید. |
Tray | سینی | The waiter was carrying a tray of drinks. | پیشخدمت در حال حمل یک سینی نوشیدنی بود. |
Basket | سبد | There are 5 apples in the basket. | پنج سیب در سبد است. |
Shelf | قفسه یا طبقه | The book was on the shelf. | کتاب در قفسه بود. |
Thread | نخ | The tread was cut. | نخ پاره شد. |
Needle | سوزن | Could you thread this needle? | میتوانی سوزن را نخ کنی؟ |
Scissors | قیچی | Do you have any scissors? | قیچی داری؟ |
Phone | تلفن | The phone was ringing. | تلفن در حال زنگ خوردن بود. |
Key | کلید | He lost his keys. | او کلیدهایش را گم کرد. |
Light switch | کلید برق | The picture was above the light switch. | عکس، بالای کلید برق بود. |
Electrical outlet | پریز برق | Plug the iron into an electrical outlet. | اتو را به برق بزن. |
Pot | قابلمه | There was some food in the pot. | مقداری غذا در قابلمه بود. |
Pan | ماهیتابه | He was frying potatoes in the pan. | او در ماهیتابه سیبزمینی سرخ میکرد. |
Kettle | کتری | The kettle lid jumped up. | در کتری بالا پرید. |
Teapot | قوری | The teapot was really dirty. | قوری واقعا کثیف بود. |
Napkin | دستمال | I want a napkin to clean the table. | من دستمالی میخواهم که میز را پاک کنم. |
Bathtub | وان حمام | The baby was playing in the bathtub. | کودک در وان حمام بازی میکرد. |
Soap | صابون | He liked the soap bubbles. | او حبابهای صابون را دوست داشت. |
Shampoo | شامپو | I need a shampoo for dry hair. | من به شامپویی برای موهای خشک نیاز دارم. |
سازها و ابزار موسیقی
برخی از سازها نیز از کلمات پرکاربرد انگلیسی به شمار میآیند. در جدول زیر نام چند ساز آورده شده است. همه اسامی این گروه، قابلشمارش هستند.
اسم ساز | معنی | مثال | معنی |
Piano | پیانو | I can play the piano. | من میتوانم پیانو بزنم. |
Guitar | گیتار | Tune your guitar before you practice. | پیش از تمرین، گیتار خود را کوک کنید. |
Violin | ویولن | She practices the violin every day. | او هر روز ویولن تمرین میکند. |
Drums | درامز | The beat of the drums excited us. | صدای درامز ما را به وجد آورد. |

نوشت افزار
با توجه به اینکه زبانآموزان در حین یادگیری از نوشتافزار استفاده میکنند، این اسمها نیز در گروه کلمات پرکاربرد انگلیسی قرار میگیرند. در جدول زیر، ضمن ارائه مثال، به بیان انواع نوشتافزار پرداختهایم. همه اسامی این گروه، قابلشمارش هستند.
اسم | معنی | مثال | معنی |
Pen | خودکار | I did my homework in pen. | من تکالیفم را با خودکار نوشتم. |
Pencil | مداد | She has a new pencil. | او مداد جدیدی دارد. |
Eraser | پاککن | You need an eraser. | تو پاککن نیاز داری. |
Sharpener | مدادتراش | We borrowed his sharpener. | ما تراش او را قرض گرفتیم. |
Correction pen | لاک غلطگیر | Fix your mistakes with a correction pen. | غلطهایت را با لاک غلطگیر درست کن. |
Book | کتاب | There are two books on the desk. | دو کتاب روی میز است. |
Notebook | دفتر | Write your name on your notebook. | اسمت را روی دفترت بنویس. |
Desk | میز تحریر | He is sitting at his desk. | او پشت میزش نشسته است. |
Crayon | مداد شمعی | The kids like painting in crayon. | بچهها نقاشی با مدادشمعی را دوست دارند. |
Board | تخته | She is writing something on the board. | او در حال نوشتن چیزی روی تخته است. |
Chalk | گچ | The teacher picked up a piece of chalk. | معلم تکهای گچ برداشت. |
Marker | ماژیک | I highlighted the new words with a marker. | من کلمات جدید را با ماژیک، هایلایت کردم. |
شغل
شغلها نیز در دسته اسمها طبقهبندی میشوند و از اسامی قابلشمارش به شمار میآیند. در ادامه به فهرستی از کلمات پرکاربرد انگلیسی در زمینه شغلها توجه کنید.
شغل | معنی | مثال | معنی |
Doctor | پزشک | The doctor helps the patients. | پزشک به بیماران کمک میکند. |
Nurse | پرستار | The nurse took my temperature. | پرستار درجه حرارت من را اندازه گرفت. |
Dentist | دندانپزشک | Dentists can fill our teeth. | دندانپزشکان میتوانند دندانهای ما را پر کنند. |
Engineer | مهندس | The engineers are going to build a bridge. | قرار است مهندسین پلی بسازند. |
Teacher | معلم | Our teacher arrived late. | معلم ما دیر رسید. |
Bank clerk | کارمند بانک | Bank clerks should be careful. | کارمندان بانک باید بادقت باشند. |
Manager | مدیر | The manager called us. | مدیر ما را صدا زد. |
Firefighter | آتشنشان | The firefighters put out the fire. | آتشنشانها، آتش را خاموش کردند. |
Real estate agent | مشاور املاک | Jack is a local real estate agent. | جک مشاور املاک محلی است. |
Typist | تایپیست | They are typists. | آنها تایپیست هستند. |
Salesman | فروشنده | The salesman gave us a discount. | فروشنده به ما تخفیف داد. |
Driver | راننده | He is a careless driver. | او راننده بیدقتی است. |
Author | نویسنده | Charles Dickens was an author. | چارلز دیکنز نویسنده بود. |
Blacksmith | آهنگر | The blacksmith made us an ax. | آهنگر برای ما تبری ساخت. |
Carpenter | نجار | The carpenter could finally repair the boat. | در نهایت نجار توانست قایق را تعمیر کند. |
Waiter | پیشخدمت آقا | The waiter handed us the menu. | پیشخدمت منو را به ما داد. |
Waitress | پیشخدمت خانم | The waitress was very polite. | پیشخدمت بسیار مودب بود. |
Secretary | منشی | The secretary called my name. | منشی اسم من را صدا زد. |
Actor | بازیگر مرد | Leonardo DiCaprio is a famous actor. | لئوناردو دیکاپریو بازیگر مشهوری است. |
Actress | بازیگر زن | The actress won an Oscar. | بازیگر خانم برنده اسکار شد. |
Director | کارگردان | Steven Spielberg is the director of E.T. | استیون اسپیلبرگ کارگردان فیلم .E.T است. |
Pilot | خلبان | The pilot could take off successfully. | خلبان توانست با موفقیت از زمین بلند شود. |
Soldier | سرباز | The soldiers fought the enemy. | سربازان با دشمن جنگیدند. |
Police officer | افسر پلیس | The police officer asked us a lot of questions. | افسر پلیس از ما سوالهای زیادی پرسید. |
Vet | دامپزشک | I took my dog to a vet. | من سگم را به دامپزشک بردم. |
Lawyer | وکیل | He is a clever lawyer. | او وکیل باهوشی است. |
Judge | قاضی | He is the only judge around here. | او تنها قاضی این حوالی است. |
Journalist | خبرنگار | As a journalist he is very creative. | به عنوان یک خبرنگار، او بسیار خلاق است. |
Accountant | حسابدار | He is a professional accountant. | او حسابداری حرفهای است. |
Painter | نقاش | We had the painter paint our apartment. | ما از نقاش خواستیم که آپارتمان ما را رنگ کند. |
Photographer | عکاس | The photographer is holding an exhibit. | عکاس، نمایشگاهی برگزار میکند. |
Cashier | صندوقدار | The cashier looked tired. | صندوقدار خسته به نظر میرسید. |
Florist | گلفروش | I had met the florist before. | من قبلا گلفروش را ملاقات کرده بودم. |
Mechanic | مکانیک | The mechanic fixed the car fast. | مکانیک ماشین را بهسرعت تعمیر کرد. |
پوشاک
کلمات پرکاربرد انگلیسی در مورد لباس در جدول زیر آمدهاند. برخی از این لباسها تنها برای خانمها و برخی دیگر تنها برای آقایان هستند. در ادامه به این فهرست توجه کنید.
شغل | معنی | مثال | معنی |
Shirt | پیراهن مردانه | He is wearing a white shirt. | او پیراهنی سفید به تن دارد. |
Blouse | بلوز زنانه | She is wearing a pink blouse. | او بلوزی صورتی به تن دارد. |
T- shirt | تی شرت | I bought a new T-shirt. | من تیشرت جدیدی خریدم. |
Scarf | روسری/ شال | There was a scarf around his neck. | شالی دور گردن او بود. |
Tie | کراوات | He is wearing a black suit and a red tie. | او کتوشلواری مشکی با کراوات قرمز پوشیده است. |
Bow | پاپیون | Clowns sometimes use an oversize bow. | گاهی اوقات دلقکها پاپیونهای سایز بزرگ استفاده میکنند. |
Suit | کتوشلوار /کتودامن | He was wearing a suit at the wedding party. | او در جشن عروسی، کتوشلوار پوشیده بود. |
Jacket | کاپشن | It was cold but he was not wearing a jacket. | هوا سرد بود، اما او کاپشن به تن نداشت. |
Coat | پالتو | He was wearing a coat in that cold night. | در آن شب سرد، او پالتو پوشیده بود. |
Raincoat | بارانی | The detective was wearing a raincoat. | کارآگاه بارانی به تن داشت. |
Hat | کلاه | They are wearing hats. | آنها کلاه دارند. |
Cap | کلاه نقابدار | He has several baseball caps. | او چندین کلاه بیسبال دارد. |
Shoes | کفش | He bought a pair of black shoes. | او یک جفت کفش مشکی خرید. |
Boots | چکمه | His boots were covered in mud. | چکمههای او پوشیده از گل بودند. |
Gloves | دستکش | Those leather gloves must be expensive. | آن دستکشهای چرمی باید گران باشند. |
مواد غذایی
گروه بزرگی از کلمات پرکاربرد انگلیسی در دسته اسمها، مربوط به مواد خوراکی است. برای یادگیری آسان، این گروه را در سه جدول مجزا، در مورد مواد غذایی، میوهها و سبزیها آوردهایم. در جدول زیر به نخستین گروه از کلمات پرکاربرد انگلیسی در زمینه مواد غذایی توجه کنید.
اسم | معنی | مثال | معنی |
Food | غذا | I don't like this food. | من این غذا را دوست ندارم. |
Lunch | ناهار | We had lunch at noon. | ما ظهر ناهار خوردیم. |
Dinner | شام | They had dinner at the restaurant. | آنها در رستوران شام خوردند. |
Breakfast | صبحانه | We had hot milk for breakfast. | ما برای صبحانه، شیر داغ خوردیم. |
Water | آب | Would you like some water? | آب میل دارید؟ |
Rice | برنج | I prefer white rice to brown rice. | من برنج سفید را به برنج قهوهای ترجیح میدهم. |
Bread | نان | He bought two loaves of bread. | او دو قرص نان خرید. |
Meat | گوشت قرمز | Vegetarians don't eat meat. | گیاهخواران گوشت نمیخورند. |
Chicken | گوشت مرغ | We ordered fried chicken and salad. | ما مرغ سرخشده و سالاد سفارش دادیم. |
Fish | ماهی | Fish is high in vitamin D. | ماهی سرشار از ویتامین D است. |
Oil | روغن | She uses very little oil for cooking food. | او برای پختوپز از روغن بسیار اندکی استفاده میکند. |
Salt | نمک | There is enough salt in the food. | در غذا به اندازه کافی نمک هست. |
Pepper | فلفل | Pepper changes the flavor of food. | فلفل، طعم غذا را عوض میکند. |
Milk | شیر | The milk was already expired. | تاریخ انقضای شیر، پیش از این گذشته بود. |
Cheese | پنیر | A bar of cheese was in the fridge. | یک قالب پنیر در یخچال بود. |
Yoghurt | ماست | He can eat low-fat yoghurt. | او میتواند ماست کمچرب بخورد. |
Honey | عسل | Honey is sweet and yellow. | عسل زرد و شیرین است. |
Jam | مربا | There was a jar of jam on the table. | شیشه عسل روی میز بود. |
Egg | تخممرغ | I fried two eggs for breakfast. | من برای صبحانه دو تخممرغ نیمرو درست کردم. |
Drink | نوشیدنی | I would like a cold drink. | من یک نوشیدنی سرد میل دارم. |
Ice cream | بستنی | The kids like chocolate ice cream. | بچهها بستنی شکلاتی دوست دارند. |
Ice | یخ | Would you like ice in your drink? | میخواهید در نوشیدنی شما یخ بیاندازم؟ |
French fries | سیبزمینی سرخشده | I will have French fries and vegetables. | من سیبزمینی سرخشده با سبزیجات میخورم. |
کلمات پرکاربرد انگلیسی برای میوه
میوهها نیز گروهی از اسمها هستند و در بیشتر موارد در دسته اسمهای قابلشمارش قرار میگیرند. در ادامه به فهرستی از میوههای پرکاربرد انگلیسی توجه کنید.
اسم | معنی | مثال | معنی |
Apple | سیب | I like red apples. | من سیب سرخ دوست دارم. |
Banana | موز | He had a banana as a snack. | او یک موز به عنوان میانوعده خورد. |
Orange | پرتقال | She baked an orange cake. | او کیک پرتقالی پخت. |
Tangerine | نارنگی | Tangerines are autumn fruits. | نارنگی میوه پاییزی است. |
Lemon | لیموشیرین | Lemons are sweet. | لیمو شیرین است. |
Persimmon | خرمالو | Persimmons are dark orange. | خرمالو به رنگ نارنجی تیره است. |
Pomegranate | انار | There are two pomegranates in the basket. | در سبد، دو انار هست. |
Grape | انگور | There was a bunch of grapes in the dish. | در ظرف یک خوشه انگور بود. |
Pear | گلابی | The pears are not firm anymore. | گلابیها دیگر سفت نیستند. |
Tomato | گوجهفرنگی | I will make a tomato soup. | من سوپ گوجهفرنگی درست خواهم کرد. |
Strawberry | توتفرنگی | There are 5 strawberries on the cake. | روی کیک پنج توتفرنگی هست. |
Plum | آلو | These plums are too sour. | این آلوها خیلی ترشاند. |
Apricot | زردآلو | I really like dried apricots. | من واقعا زردآلو خشک دوست دارم. |
Peach | هلو | None of the peaches had bruises on them. | هیچکدام از هلوها، لکه نداشت. |
Nectarine | شلیل | She likes apples, peaches and nectarines. | او سیب، هلو و شلیل دوست دارد. |
Cherry | گیلاس | Cherry trees blossom in spring. | درختهای گیلاس در بهار شکوفه میدهند. |
Sour cherry | آلبالو | Sour cherry is a bit smaller than cherry. | آلبالو، کمی از گیلاس کوچکتر است. |
Blueberry | تمشک | They had blueberry pie for the dessert. | برای دسر، آنها پای تمشک خوردند. |
Watermelon | هندوانه | The watermelon was tasty. | هندوانه خوشمزه بود. |
Melon | خربزه | It is hard to peel a melon. | پوستگرفتن خربزه سخت است. |
Cantaloupe | طالبی | cantaloupe is a juicy summer fruit. | طالبی میوه آبدار تابستانی است. |
Fig | انجیر | Those figs were really sweet. | آن انجیرها واقعا شیرین بودند. |
Mango | انبه | Mangos are grown in tropical areas. | انبه در نواحی استوایی کشت میشود. |
Kiwi | کیوی | Peel the kiwi and then slice it. | اول کیوی را پوست بگیر و سپس آن را قطعهقطعه کن. |
Blueberry | تمشک | Blueberries can reduce blood pressure. | تمشک میتواند فشار خون را پایین بیاورد. |
Coconut | نارگیل | The coconut shell is thick and brown. | پوست نارگیل ضخیم و قهوهای رنگ است. |
Pine | آناناس | Pineapple helps skin and tissues heal. | آناناس به ترمیم پوست و بافتها کمک میکند. |
Date | خرما | Date fruit promotes brain health. | خرما به سلامتی مغز کمک می کند. |
کلمات پرکاربرد انگلیسی برای سبزی
گروه دیگر خوراکیها، سبزیها هستند. باید توجه داشت که تقسیمبندی میوهها و سبزیها در فارسی و انگلیسی یکسان نیست. مثلا در فارسی گوجهفرنگی جزء سبزیها طبقهبندی میشود اما در انگلیسی، میوه به شمار میآید.
اسم | معنی | مثال | معنی |
Onion | پیاز | Fry the onions for two minutes. | پیازها را به مدت دو دقیقه سرخ کنید. |
Garlic | سیر | I need a clove of garlic. | من یک بته سیر نیاز دارم. |
Carrot | هویج | They had carrot soup for dinner. | آنها برای شام، سوپ هویج داشتند. |
Red cabbage | کلمبنفش | Red cabbage is dark red. | کلم بنفش، به رنگ قرمز تیره است. |
White cabbage | کلمسفید | White cabbage has crunchy leaves. | کلمسفید، برگهای تردی دارد. |
Radish | تربچه | Radish is a root vegetable. | تربچه، سبزی ریشهای است. |
Eggplant | بادمجان | Eggplant is an oval, purple vegetable. | بادمجان، گیاهی بیضیشکل و بنفش است. |
Zucchini/ Courgette | کدو | He cooked a simple dish with zucchini. | او غذای سادهای با کدو پخت. |
Mushroom | قارچ | The mushroom soup was very delicious. | سوپ قارچ خیلی خوشمزه بود. |
Bell Pepper | فلفلدلمهای | Bell pepper comes in red, orange, yellow, and green. | فلفلدلمهای به رنگهای قرمز، نارنجی، زرد و سبز است. |
Chili pepper | فلفل تند | Eating chili pepper may cause discomfort. | خوردن فلفل تند، ممکن است باعث ناراحتی شود. |
Corn | بلال | Corn contains vitamin C. | ذرت، ویتامین C دارد. |
Beet | لبو | Beet is used to make sugar. | از لبو برای تولید شکر استفاده میشود. |
Broccoli | کلم بروکلی | I ordered Fried egg and broccolis. | من تخممرغ نیمرو و بروکلی سفارش دادم. |
Cauliflower | گلکلم | Cauliflower has a white head. | روی گلکلم، سفید است. |
Celery | کرفس | Celery is a low-calorie snack. | کرفس، میانوعدهای کمکالری است. |
Olive | زیتون | The olives were large and tasty. | زیتونها درشت و خوشمزه بودند. |
Turnip | شلغم | Eat turnip soup for a bad cold. | برای سرماخوردگی شدید، سوپ شلغم بخورید. |
Pumpkin | کدو حلوایی | They bought a pumpkin for the Halloween. | آنها برای هالووین کدو حلوایی خریدند. |
Green Bean | لوبیاسبز | Green beans are high in fiber. | لوبیاسبز فیبر بالایی دارد. |
Lettuce | کاهو | He had just a sandwich and a lettuce leaf. | او فقط ساندویچ با یک برگ کاهو خورد. |
Cucumber | خیار | The cucumbers were green and fresh. | خیارها، سبز و تازه بودند. |
مکانهای پرتردد
در جدول زیر به محلهایی اشاره کردهایم که معمولا در محاورهها به کار میروند.
اسم | معنی | مثال | معنی |
Home | خانه | I am home today. | من امروز در خانهام. |
Floor | طبقه | They live on the second floor. | آنها در طبقه دوم زندگی میکنند. |
City | شهر | He lives in a big city. | او در شهری بزرگ زندگی میکند. |
Country | کشور | Japan is an Asian country. | ژاپن، کشوری آسیایی است. |
Village | روستا | Farmers live in villages. | کشاورزان در روستاها زندگی میکنند. |
Continent | قاره | Asia is the largest continent in the world. | آسیا بزرگترین قاره جهان است. |
Road | جاده | The road was dark. | جاده تاریک بود. |
Street | خیابان اصلی | We live on First street. | ما در خیابان اول زندگی میکنیم. |
Avenue | خیابان فرعی | The avenue was shaded by mature trees. | درختان کهنسال در خیابان سایه انداخته بودند. |
Alley | کوچه | They walked slowly down the alley. | آنها به آرامی رو به پایین کوچه راه رفتند. |
Bridge | پل | There was a bridge on the river. | روی رودخانه پلی بود. |
Boulevard | بلوار | We walked along the boulevard. | ما در طول بلوار راه رفتیم. |
Square | میدان | She is living in Rittenhouse Square. | او در میدان «ریتنهوس» زندگی میکند. |
Airport | فرودگاه | He arrived at the airport at 6:00. | او ساعت ۶:۰۰ به فرودگاه رسید. |
Hotel | هتل | The hotel rooms were large and clean. | اتاقهای هتل، بزرگ و تمیز بودند. |
Bank | بانک | You can save your money at the bank. | میتوانید پول خود را در بانک پسانداز کنید. |
Department Store | فروشگاه بزرگ | Let's go shopping at the department store. | بیایید برای خرید به فروشگاه بزرگ برویم. |
Shop | مغازه | All shops were closed because it was a holiday. | همه مغازهها بسته بودند چون آن روز تعطیل بود. |
Hospital | بیمارستان | Doctors were busy at the hospital. | پزشکان در بیمارستان مشغول بودند. |
School | مدرسه | Schools are closed on holidays. | مدرسهها در روزهای تعطیل بسته هستند. |
University | دانشگاه | He studies law at university. | او در دانشگاه، حقوق میخواند. |
Kindergarten | مهدکودک | Kids like to play and sing songs at the kindergarten. | بچهها دوست دارند در مهدکودک بازی کنند و شعر بخوانند. |
Office | دفتر کار | He left the office late. | او دفتر را دیر ترک کرد. |
Stadium | استادیوم | There was an exciting match at the stadium. | در استادیوم مسابقه هیجانانگیزی بود. |

اقوام و اعضای خانواده
برای برخی از نسبتهای فامیلی کلمه مشخصی در انگلیسی وجود ندارد. مثلا برای دو کلمه «دایی» و «عمو» یک کلمه در انگلیسی به کار میرود. اما به دو شیوه میتوانیم تفاوت این دو را نشان دهیم.
اولین شیوه، استفاده از کلمههای «Maternal» به معنی «مادری» و «Paternal» به معنی «پدری» است. مثلا «Maternal aunt» به معنی «خاله» است. راه دوم، عبارت «On my mother's/father's side» است. مثلا «My uncle on my father's side» معنی «عمو» میدهد. به جدول زیر دقت کنید.
اسم | معنی | مثال | معنی |
Father | پدر | His father is a chef. | پدر او سرآشپز است. |
Mother | مادر | Her mother is a nurse. | مادر او پرستار است. |
Sister | خواهر | You have a twin sister. | تو خواهر دوقلو داری. |
Brother | برادر | Your brother is older than you. | برادر تو از تو بزرگتر است. |
Grandmother | مادربزرگ | My grandmother lives in New York. | مادربزرگ من در نیویورک زندگی میکند. |
Grandfather | پدربزرگ | My grandfather has a backache. | پدر بزرگ من کمردرد دارد. |
Grandchild | نوه | His grandchildren help him walk. | نوههای او، به او کمک میکنند که راه برود. |
Granddaughter | نوه (دختر) | My granddaughter is cute. | نوه من بامزه است. |
Grandson | نوه (پسر) | Her grandson is famous. | نوه او مشهور است. |
Aunt | خاله، عمه | Your maternal aunt looks like your mother. | خاله تو شبیه مادر تو است. |
Uncle | دایی، عمو | My uncle on my father's side is older than my father. | عموی من بزرگتر از پدرم است. |
Cousin | دخترخاله، پسرخاله، دختردایی، پسردایی، دخترعمو، پسرعمو، دخترعمه، پسرعمه | My cousin is a bank clerk. | دخترعموی من کارمند بانک است. |
Niece | دخترخواهر، دختربرادر | Her niece looks like her. | دخترخواهر او شبیه اوست. |
Nephew | پسرخواهر، پسربرادر | My nephew can't speak English. | پسربرادر من نمیتواند انگلیسی صحبت کند. |
Husband | همسر (آقا) | Her husband is an architect. | همسر او معمار است. |
Wife | همسر (خانم) | My wife cooks well. | همسر من خوب آشپزی میکند. |
Mother-in-law | مادر همسر | My mother-in-law is kind. | مادر همسر من مهربان است. |
Father-in-law | پدر همسر | His Father-in-law is a pilot. | پدر همسر او خلبان است. |
Brother-in-law | برادر همسر | Her brother-in-law is taller than her husband. | برادر همسر او، از همسرش قدبلندتر است. |
Sister-in-law | خواهر همسر/ جاری | My sister-in-law lives in Japan. | خواهر همسر من، در ژاپن زندگی میکند. |
Step-mother | نامادری | Cinderella had a cruel step-mother. | «سیندرلا» نامادری بیرحمی داشت. |
Step-father | ناپدری | The step-father took care of the kids. | ناپدری از کودکان نگهداری کرد. |
Step-sister | ناخواهری | Her step-sisters went to the party. | ناخواهریهای او به مهمانی رفتند. |
Step-brother | نابرادری | Your step-brother is kind and generous. | نابرادری تو مهربان و دستودلباز است. |
حیوانات
به طور کلی میتوانیم حیوانات را به دو دسته اهلی و وحشی تقسیم کنیم. در جدول زیر به فهرست کلمات پرکاربرد انگلیسی درباره حیوانات اهلی و حشرات توجه کنید.
اسم | معنی | مثال | معنی |
Pet | حیوان خانگی | Many people have pets. | افراد زیادی حیوان خانگی دارند. |
Dog | سگ | Dogs have a good sense of smell. | سگها حس بویایی خوبی دارند. |
Puppy | توله سگ | The dog has two little puppies. | سگ، دو توله کوچک دارد. |
Cat | گربه | My cat fights with my dog. | سگ من با گربهام دعوا میکند. |
Kitten | بچهگربه | Little kittens were very hungry. | بچهگربههای کوچک بسیار گرسنه بودند. |
Hen | مرغ | The hen lays 2 eggs every day. | مرغ هر روز دو تخم میگذارد. |
Rooster | خروس | The rooster's sound woke us up. | صدای خروس ما را بیدار کرد. |
Chick | جوجه | The chicks were every where on the farm. | جوجهها در سراسر مزرعه بودند. |
Fish | ماهی | I bought two new gold fish. | من دو ماهی قرمز جدید خریدم. |
Sheep | گوسفند | The sheep are outside the barn. | گوسفندها بیرون طویلهاند. |
Cow | گاو | The farmer's wife milks the cow every day. | زن کشاورز هر روز گاو را میدوشد. |
Calf | گوساله | Calves are easily slaughtered. | گوسالهها به راحتی کشته میشوند. |
Horse | اسب | His horse runs very fast. | اسب او بسیار سریع میدود. |
Donkey | الاغ | The farmer was riding on the donkey. | کشاورز سوار الاغ بود. |
Rabbit | خرگوش | Rabbits like carrots the most. | خرگوشها بیش از هر چیز هویج دوست دارند. |
Insect | حشره | There were many insects around the garbage. | حشرههای زیادی در اطراف زباله بودند. |
Fly | مگس | Flies have two wings. | مگسها دو بال دارند. |
Ant | مورچه | Ants are very hardworking. | مورچهها بسیار سختکوش هستند. |
Cockroach | سوسک | She is afraid of cockroaches. | او از سوسک میترسد. |
Spider | عنکبوت | Spiders can make webs. | عنکبوتها میتوانند تار بتنند. |
Bee | زنبور | Bees can make honey. | زنبورها میتوانند عسل درست کنند. |
در مورد کلمههای «Sheep» و «fish» دقت داشته باشید که در حالت مفرد و جمع یکسان هستند و پسوند «s-» جمع به آنها اضافه نمیکنیم.
در ادامه به فهرستی از کلمات پرکاربرد انگلیسی درباره حیوانات غیراهلی توجه کنید.
اسم | معنی | مثال | معنی |
Wild Animals | حیوانات وحشی | Wild animals are dangerous. | حیوانات وحشی خطرناک هستند. |
Lion | شیر | Lions are strong. | شیرها قوی هستند. |
Tiger | ببر | Tigers eat smaller animals. | ببرها حیوانات کوچکتر را میخورند. |
Elephant | فیل | Elephants are very huge. | فیلها بسیار بزرگ هستند. |
Giraffe | زرافه | The giraffe has a long neck. | زرافه، گردن بلندی دارد. |
Snake | مار | The snake can bite people. | مار میتواند افراد را نیش بزند. |
Monkey | میمون | Monkeys are very funny. | میمونها بسیار خندهدار هستند. |
Eagle | عقاب | Eagles can fly high in the sky. | عقابها میتواند در اوج آسمان پرواز کند. |
Wolf | گرگ | Wolves are wild animals. | گرگها حیوانات وحشی هستند. |
Fox | روباه | Fox is a clever animal. | روباه حیوان باهوشی است. |
Zebra | گوره خر | The alligator couldn't hunt the zebra. | تمساح نتوانست گورهخر را شکار کند. |
Deer | گوزن | Deer reminds me of Christmas. | گوزن من را به یاد کریسمس میاندازد. |
کلمات پرکاربرد انگلیسی ورزشی
ورزشها نیز در دسته اسمها طبقهبندی میشوند. دقت کنید که به همراه هر یک از ورزشها باید از فعل مناسب نیز استفاده کنیم که در همه موارد یکسان نیست. مثلا برای شنا از فعل «Go» و برای فوتبال از فعل «Play» کمک میگیریم. در ادامه به چند مورد از کلمات پرکاربرد انگلیسی در زمینه ورزش توجه کنید.
اسم | معنی | مثال | معنی |
Athlete | ورزشکار | Athletes do a lot of sports. | ورزشکاران ورزشهای زیادی انجام میدهند. |
Football | فوتبال | Ronaldo is a football player. | رونالدو فوتبالیست است. |
Volleyball | والیبال | They played volleyball in the evening. | آنها عصر والیبال بازی کردند. |
Basketball | بسکتبال | The basketball player was tall and strong. | بازیکن بسکتبال قدبلند و قوی بود. |
Wrestling | کشتی | Wrestling is an old sport. | کشتی ورزشی قدیمی است. |
Swimming | شنا | I go swimming on Fridays. | من جمعهها به شنا میروم. |
Taekwondo | تکواندو | This athlete is a black belt in taekwondo. | این ورزشکار کمربند مشکی تکواندو دارد. |
Karate | کاراته | They play karate at the club. | آنها در باشگاه کاراته بازی میکنند. |
Weightlifting | وزنهبرداری | The coach was an Olympic champion in weightlifting. | مربی، قهرمان المپیک در وزنهبرداری بود. |
Golf | گلف | They played a round of golf. | آنها یک دور گلف بازی کردند. |
Tennis | تنیس | He plays tennis every weekend. | او آخر هفتهها تنیس بازی میکند. |
Ping-pong | پینگپونگ | There is a ping-pong table in the yard. | در حیاط یک میز پینگ-پونگ هست. |
Badminton | بدمینتون | Let's play badminton today. | بیایید امروز بدمینتون بازی کنیم. |
Chess | شطرنج | He could play chess when he was 5. | او در پنجسالگی میتوانست شطرنج بازی کند. |
Cycling | دوچرخهسواری | He did a lot of cycling last week. | هفته گذشته او خیلی دوچرخهسواری کرد. |
Running | دو | He won the running competition. | او در مسابقه دو برنده شد. |
Gymnastics | ژیمناستیک | The students do gymnastics after school. | دانشآموزان بعد از مدرسه، ژیمناستیک کار میکنند. |
Skiing | اسکی | We usually go skiing on Fridays. | ما معمولا روزهای جمعه به اسکی میرویم. |
کلمات پرکاربرد برای بیماری
بیماریها در دسته اسمها قرار میگیرند و در اکثر موارد قابلشمارش به شمار میآیند.
اسم | معنی | مثال | معنی |
Pain | درد | I feel pain all over my body. | من بدندرد دارم. |
Headache | سردرد | I took a pill for my headache. | برای سردردم قرص خوردم. |
Earache | گوشدرد | The baby has an earache. | نوزاد گوشدرد دارد. |
Runny nose | آبریزش بینی | He had a runny nose yesterday. | او دیروز آبریزش بینی داشت. |
Sore eye | سوزش چشم | Allergy can can cause a sore eye. | آلرژی ممکن است باعث سوزش چشم شود. |
Toothache | دنداندرد | Visit the dentist before you have a toothache. | پیش از اینکه دنداندرد بگیری، به دندانپزشک مراجعه کن. |
Sore throat | گلودرد | For a sore throat drink hot milk. | برای درمان گلودرد شیر داغ بنوشید. |
Chest pain | درد قفسه سینه | He was stressed out and had a chest pain. | او نگران بود و درد قفسه سینه داشت. |
Stomachache | دلدرد | If you eat too much, you will have a stomachache. | اگر زیاد بخوری، دلدرد میگیری. |
Sore knee | زانودرد | My grandfather has a sore knee. | پدربزرگ من زانودرد دارد. |
Backache | کمردرد | He had a backache after work. | بعد از کار، او کمردرد داشت. |
Cancer | سرطان | There are many new treatments for cancer. | درمانهای جدید فراوانی برای سرطان وجود دارد. |
Stroke | سکته مغزی | After the stroke he couldn't move. | بعد از سکته مغزی، او نمیتوانست حرکت کند. |
Heart attack | حمله قلبی | A heart attack can lead to death. | حمله قلبی ممکن است منجر به مرگ شود. |
Dizziness | سرگیجه | Dizziness is common in older people. | سرگیجه در افراد مسن رایج است. |
Cold | سرماخوردگی | He had a cold. | او سرما خورده بود. |
The flu | آنفولانزا | They had the flu and couldn't go to the party. | آنها آنفولانزا داشتند و نتوانستند به مهمانی بروند. |
اعضای بدن
اسم | معنی | مثال | معنی |
Hair | مو | She has long hair. | او موهای بلندی دارد. |
Head | سر | He moved his head. | او سرش را تکان داد. |
Forehead | پیشانی | The doctor touched my forehead for a temperature. | دکتر پیشانی من را برای تب لمس کرد. |
Eyebrow | ابرو | He raised his eyebrows in surprise. | او از تعجب ابروهایش را بالا برد. |
Eye | چشم | She has dark eyes. | او چشمهای تیرهای دارد. |
Nose | بینی | You have the same nose as your father. | بینی تو مانند پدرت است. |
Cheek | گونه | The little girl has rosy cheeks. | دختر کوچک گونههای سرخی دارد. |
Lip | لب | There was a faint smile on his lips. | روی لبهایش، لبخند کمرنگی داشت. |
Mouth | دهان | The doctor said: Open your mouth wide. | دکتر گفت دهانت را تا آخر باز کن. |
Tongue | زبان | I burnt my tongue on hot tea. | زبانم را با چای داغ سوزاندم. |
Tooth/Teeth | دندان/ دندانها | He has white teeth. | او دندانهای سفیدی دارد. |
Chin | چانه | I prop my chin on my hand to concentrate. | من برای تمرکز، دستم را زیر چانهام میگذارم. |
Neck | گردن | After working for a long time, I had a stiff neck. | بعد از کار طولانی، گردنم خشک شده بود. |
Shoulder | شانه | The baby rested her head on her mother's shoulder. | نوزاد سرش را روی شانه مادرش گذاشت. |
Arm | بازو | He has a pain in his arm. | بازوی او درد میکند. |
Hand | دست | They shook hands. | آنها باهم دست دادند. |
Waist | کمر | Waist is the middle part of the body. | کمر، قسمت میانی بدن است. |
Stomach | شکم/ معده | He had a stomachache all night. | او تمام شب معدهدرد داشت. |
Leg | پا ( تا مچ) | His leg was hurt in the game. | پای او در بازی آسیب دید. |
Foot | پا (بعد از مچ پا) | They walked home on foot. | آنها پیاده به خانه برگشتند. |
Toe | انگشت پا | I have a blister on my toe. | روی انگشت پای من تاول زده است. |
Finger | انگشت | He has a finger in every pie. | او در هر کاری سررشته دارد. |
Ankle | مچ پا | He sprained his ankle while running. | در حین دویدن، پایش پیچ خورد. |
Heel | پاشنه پا | My new shoes hurt my left heel. | کفشهای جدیدم، پاشنه پای چپم را اذیت میکنند. |
Skin | پوست | She has a sensitive skin. | او پوست حساسی دارد. |
تا اینجا، به اجزای بیرونی بدن پرداختیم. در جدول زیر، به برخی از اجزای داخلی بدن نیز اشاره میکنیم.
اسم | معنی | مثال | معنی |
Heart | قلب | My heart was beating fast. | قلب من تند میتپید. |
Brain | مغز | The patient felt better after the brain surgery. | بعد از جراحی مغز، حال بیمار بهتر شد. |
Vein | رگ | Blood vessels are channels to carry blood. | رگهای خونی، کانالهایی هستند که خون را جابهجا میکنند. |
Blood | خون | He checked my blood pressure. | او فشار خون من را کنترل کرد. |
Kidney | کلیه | Kidney transplant is possible today. | امروزه پیوند کلیه امکانپذیر است. |
Liver | کبد | Liver is the largest organ inside the body. | کبد، بزرگترین عضو داخل بدن است. |
Lung | ریه | Smoking leads to lung cancer. | سیگار کشیدن منجر به سرطان ریه میشود. |
Stomach | معده | Never go out on an empty stomach. | هرگز با شکم خالی بیرون نرو. |
کلمات پرکاربرد انگلیسی در زمینه طبیعت
کلمات پرکاربرد انگلیسی درباره طبیعت بسیار زیاد هستند و در جدول زیر، تنها به برخی از آنها اشاره میکنیم.
اسم | معنی | مثال | معنی |
Nature | طبیعت | We should protect the nature. | ما باید از طبیعت محافظت کنیم. |
Tree | درخت | The trees are green in the summer. | درختها در تابستان سبز هستند. |
Flower | گل | The flowers looked beautiful. | گلها زیبا به نظر میرسیدند. |
Jungle | جنگل | He was lost in the jungle. | او در جنگل گم شده بود. |
Sea | دریا | They were swimming in the sea. | آنها در دریا شنا میکردند. |
River | دریاچه | There was a bridge over the river. | روی رودخانه پلی بود. |
Rain | باران | I could see rain clouds. | من میتوانستم ابرهای بارانی را ببینم. |
Snow | برف | The snow covered the ground. | برف، زمین را پوشاند. |
Cloud | ابر | There were black clouds in the sky. | ابرهای سیاه در آسمان بودند. |
Mountain | کوه | The sun rose from behind the mountains. | خورشید از پشت کوهها بیرون آمد. |
Wind | باد | There was enough wind to fly a kite. | باد برای به پرواز درآوردن بادبادک کافی بود. |
Sunshine | آفتاب | They were enjoying the sunshine. | آنها از آفتاب لذت میبردند. |
Sun | خورشید | The sun was shinning in the sky. | خورشید در آسمان میدرخشید. |
Moon | ماه | The moon and the stars are in the sky. | ماه و ستارهها در آسمان هستند. |
Star | ستاره | Astronomers study stars. | ستارهشناسان درباره ستارهها مطالعه میکنند. |
Storm | طوفان | The storm damaged the trees. | طوفان به درختها آسیب زد. |
Flood | سیل | Heavy rain led to flood. | باران شدید به سیل انجامید. |
Earthquake | زلزله | The earthquake destroyed much of the city. | زلزله بیشتر شهر را خراب کرد. |

جهت های جغرافیایی
برخی از جهتهای جغرافیایی در دسته اسمها و برخی در دسته صفتها قرار میگیرند. مثلا جهتهای شرق و غرب، اسم هستند اما راست و چپ صفت به شمار میآیند. به منظور یادگیری بهتر، همه این موارد را در جدول زیر آوردهایم.
اسم | معنی | مثال | معنی |
Right | راست | Raise your right hand. | دست راستت را بالا ببر. |
Left | چپ | I am left handed. | من چپدست هستم. |
Up | بالا | He jumped up. | او بالا پرید. |
Down | پایین | The lift was going down. | آسانسور در حال پایین رفتن بود. |
North | شمال | There are beautiful places in the north of the country. | مکانهای زیبایی در شمال کشور وجود دارند. |
South | جنوب | This animal lives in the south pole. | این حیوان در قطب جنوب زندگی میکند. |
East | شرق | The sun rises in the east. | خورشید از شرق طلوع میکند. |
West | غرب | The sun sets in the west. | خورشید در غرب غروب میکند. |
Center | مرکز | I was standing in the center of the room. | من در مرکز اتاق ایستاده بودم. |
کلمات پرکاربرد انگلیسی در گروه فعل
پس از مروری بر اسمهای پرکاربرد انگلیسی، به مبحث فعلها میپردازیم که در مقایسه با اسمها کوتاهتر است. در یک دستهبندی ابتدایی میتوانیم فعلها را به دو دسته کمکی و اصلی تقسیم کنیم. در ادامه به بررسی کلمات پرکاربرد انگلیسی در دسته فعلهای کمکی توجه کنید.
فعلهای کمکی پرکاربرد انگلیسی
فعلهای کمکی به تنهایی یا همراه با فعلهای اصلی در جمله قرار میگیرند. کلمات پرکاربرد انگلیسی در دسته فعلهای کمکی را میتوانیم به دو بخش فعلهای «To be» و فعلهای وجهی تقسیم کنیم.
فعل To be | معنی | مثال | معنی |
Am | هستم | I am a teacher. | من معلم هستم. |
Is | هست | She is a nurse. | او پرستار است. |
Are | هستی/ هستید/ هستیم | We are in the class. | ما در کلاس هستیم. |
Was | بود/ بودم | He was tired. | او خسته بود. |
Were | بودی/بودیم/بودید | They were beautiful. | آنها زیبا بودند. |
Be | بودن | It will be Sunday tomorrow. | فردا یکشنبه خواهد بود. |
در جدول زیر، به فعلهای کمکی وجهی توجه کنید.
فعل وجهی | معنی | مثال | معنی |
Can | توانستن | I can speak English. | من میتوانم انگلیسی صحبت کنم. |
May | ممکن بودن | It may rain. | ممکن است باران ببارد. |
Should | باید (نصیحت،بهتر بودن) | You should take some rest. | بهتر است کمی استراحت کنی. |
Must | باید | She must go on a diet. | او باید رژیم بگیرد. |
Will | فعل کمکی مربوط به آینده | I will call her later. | من بعدا با او تماس خواهم گرفت. |
Have to | مجبور بودن | I have to leave now. | من مجبورم الان بروم. |
Has to | مجبور بودن (سومشخص) | She has to stay up late. | او مجبور است تا دیروقت بیدار بماند. |
To be going to | مقرر بودن | We are going to travel next week. | قرار است هفته آینده به مسافرت برویم. |
Could | توانستن، (گذشته Can) | She could write when she was 5. | او میتوانست در پنجسالگی بنویسد. |
Would | گذشته Will | They would help if we asked. | اگر میخواستیم به ما کمک میکردند. |
Might | گذشته May و بیان احتمال کم در زمان حال | They might need your phone number. | ممکن است آنها شماره شما را نیاز داشته باشند. |
این دسته از فعلهای کمکی وجهی همیشه همراه با فعل اصلی در جمله قرار میگیرند. در ادامه به پرکاربردترین فعلهای اصلی توجه کنید.
فعل اصلی | معنی | مثال | معنی |
Come | آمدن | He will come on Monday. | او روز دوشنبه خواهد آمد. |
Go | رفتن | I go to bed at 9:00 every night. | من هر شب ساعت ۹ به رختخواب میروم. |
Eat | خوردن | We ate lunch at the restaurant. | ما در رستوران ناهار خوردیم. |
Drink | نوشیدن | I drank a cup of tea after the class. | بعد از کلاس یک لیوان چای نوشیدم. |
Sit | نشستن | I am sitting next to the fireplace. | من کنار شومینه نشستهام. |
Stand | بلند شدن | She is standing next to me. | او کنار من ایستاده است. |
Study | مطالعه کردن | I studied math yesterday. | من دیروز ریاضی مطالعه کردم. |
Read | خواندن | He is reading a newspaper. | او روزنامه میخواند. |
Write | نوشتن | The teacher wrote a sentence. | معلم جملهای نوشت. |
Find | پیدا کردن | I found the answer. | من پاسخ را پیدا کردم. |
See | دیدن | We saw him yesterday. | ما دیروز او را دیدیم. |
Sleep | خوابیدن | You slept early last night. | تو دیشب زود خوابیدی. |
Wake up | بیدار شدن | Kids woke up at 8:00. | بچهها ساعت ۸:۰۰ از خواب بیدار شدند. |
Drive | رانندگی کردن | Can you drive? | آیا میتوانی رانندگی کنی؟ |
Say | گفتن | She said her name. | او نامش را گفت. |
Speak | صحبت کردن | I can't speak Japanese. | من نمیتوانم ژاپنی صحبت کنم. |
Talk | صحبت کردن | I will talk to you after the class. | بعد از کلاس با تو صحبت خواهم کرد. |
Listen | گوش دادن | I am listening to the news. | من به اخبار گوش میکنم. |
Cook | پختن | She can cook very well. | او خیلی خوب آشپزی میکند. |
Like | پسندیدن | We liked your ideas. | ما ایدههای تو را پسندیدیم. |
Love | دوست داشتن | I love my children. | من فرزندانم را دوست دارم. |
Hate | متنفر بودن | He hates the cold days of winter. | او از روزهای سر زمستان متنفر است. |
Meet | ملاقات کردن | I met the manager at 4:30. | من مدیر را ساعت ۴:۳۰ ملاقات کردم. |
Wish | آرزو کردن | I wish I were a bird. | ایکاش من پرنده بودم. |
Buy | خریدن | I bought 2 books yesterday. | من دیروز دو کتاب خریدم. |
کلمات پرکاربرد انگلیسی در گروه صفت
با یادگیری تعداد مناسبی از کلمات پرکاربرد انگلیسی در دسته فعلها و اسمها، به صفتها میپردازیم. به یاد داشته باشید که همیشه صفتها را قبل از اسمها به کار میبریم. در جدول زیر، این گروه از کلمات پرکاربرد انگلیسی را مشاهده میکنید.
رنگ
صفت | معنی | مثال | معنی |
Red | قرمز | Roses are red. | گلهای رز، قرمز هستند. |
Blue | آبی | The sky is blue. | آسمان آبی است. |
White | سفید | The clouds are white. | ابرها سفید هستند. |
Black | سیاه | Old photos are usually in black and white. | عکسهای قدیمی معمولا سیاهوسفید هستند. |
Green | سبز | Green vegetables are good for you. | سبزیهای سبزرنگ برای شما خوب هستند. |
Yellow | زرد | The leaves turn yellow in autumn. | در پاییز برگها زرد میشوند. |
Pink | صورتی | Those pink flowers are really nice. | آن گلهای صورتی واقعا زیبا هستند. |
Purple | بنفش | There was a purple bruise on his face. | روی صورت او کبودی بنفشی بود. |
Orange | نارنجی | The sky was orange at sunset. | در هنگام غروب، آسمان نارنجی بود. |
Brown | قهوهای | He has brown eyes. | او چشمهای قهوهای دارد. |
ملیت
صفت | معنی | مثال | معنی |
Iranian | ایرانی | Hafiz is an Iranian poet. | حافظ، شاعری ایرانی است. |
English | انگلیسی | English language is easy. | زبان انگلیسی آسان است. |
American | آمریکایی | He has an American accent. | او لهجه آمریکایی دارد. |
German | آلمانی | That is a German car. | آن ماشین، آلمانی است. |
Japanese | ژاپنی | Japanese students are hardworking. | دانشآموزان ژاپنی سختکوش هستند. |
Chinese | چینی | Chinese language is hard. | زبان چینی دشوار است. |
Italian | ایتالیایی | Pizza is an Italian food. | پیتزا غذای ایتالیایی است. |
Spanish | اسپانیایی | Picasso was a Spanish painter. | پیکاسو نقاش اسپانیایی بود. |
در ادامه به این گروه از کلمات پرکاربرد انگلیسی میپردازیم.
صفت | معنی | مثال | معنی |
Good | خوب | It was a good movie. | فیلم خوبی بود. |
Bad | بد | He had a bad dream. | او خواب بدی دید. |
Hot | گرم | The tea was too hot. | چای خیلی داغ بود. |
Cold | سرد | The weather is cold in winter. | هوا در زمستان سرد است. |
Tall | بلند | These trees are tall. | این درختها بلند هستند. |
Short | کوتاه | The kids are short. | قد بچهها کوتاه است. |
Big | بزرگ | New York is a big city. | نیویورک شهر بزرگی است. |
Small | کوچک | She has a small apartment. | او آپارتمان کوچکی دارد. |
Easy | آسان | The test was easy. | امتحان آسان بود. |
Hard | دشوار | That is a hard question. | این سوال سختی است. |
Beautiful | زیبا | She is a beautiful girl. | او دختر زیبایی است. |
Ugly | زشت | That picture is ugly. | آن عکس، زشت است. |
Interesting | جالب | That was an interesting story. | داستان جالبی بود. |
Boring | خستهکننده | We watched a boring movie. | ما فیلم خستهکنندهای تماشا کردیم. |
Exciting | هیجانانگیز | The football match was exciting. | بازی فوتبال هیجانانگیز بود. |
New | جدید | You have a new message. | شما پیام جدیدی دارید. |
Old | قدیمی | He was talking to an old friend. | او در حال صحبت با دوستی قدیمی بود. |
Calm | خونسرد | Keep calm and tell me what happened. | خونسرد باش و به من بگو چه اتفاقی افتاد. |
Angry | عصبانی | He was angry after the accident. | بعد از تصادف، او عصبانی بود. |
Cheap | ارزان | It was a good and cheap hotel. | هتل ارزان و خوبی بود. |
Expensive | گران | The diamond ring was expensive. | حلقه الماس گران بود. |
Thin | لاغر | He doesn't eat well and is very thin. | او خوب غذا نمیخورد و بسیار لاغر است. |
Fat | چاق | Fat people can't run fast. | افراد چاق نمیتوانند سریع بدوند. |
Kind | مهربان | She is a very kind teacher. | او معلم بسیار مهربانی است. |
Friendly | مهربان | He is very friendly with animals. | او با حیوانات بسیار مهربان است. |
Unfriendly | نامهربان | They are unfriendly to strangers. | آنها با غریبهها نامهربان هستند. |
Comfortable | راحت | My bed is really comfortable. | رختخواب من واقعا راحت است. |
Uncomfortable | ناراحت | High heel shoes are uncomfortable. | کفشهای پاشنهبلند راحت نیستند. |
True | درست | My answer was true. | پاسخ من درست بود. |
False | غلط | Trusting strangers is false. | اعتماد به غریبهها، اشتباه است. |
Fast | سریع | He is a fast runner. | او دونده پرسرعتی است. |
Slow | آهسته | A slow wind was blowing. | باد آرامی میوزید. |
Careful | بادقت | She is a careful student. | او دانشآموز بادقتی است. |
Careless | بیدقت | He is not a careless person. | او فرد بیدقتی نیست. |
Delicious | خوشمزه | The food was really delicious. | غذا واقعا خوشمزه بود. |
Horrible | نفرتانگیز | The trash can smelled horrible. | سطل آشغال بوی نفرتانگیزی میداد. |
Brave | شجاع | A brave firefighter saved my life. | آتشنشان شجاعی زندگی من را نجات داد. |
Timid | ترسو | Timid people are shy. | افراد ترسو خجالتی هستند. |
Happy | شاد | Everybody was happy at the party. | همه در مهمانی خوشحال بودند. |
Sad | اندوهگین | The film had a sad ending. | فیلم، پایان غمانگیزی داشت. |
Hungry | گرسنه | She is not hungry anymore. | او دیگر گرسنه نیست. |
Thirsty | تشنه | If you are thirsty, drink some water. | اگر تشنهای، مقداری آب بنوش. |

کلمات پرکاربرد انگلیسی در گروه قید
آخرین گروه از کلمات پرکاربرد انگلیسی قیدها هستند که در این مطلب به آن نیز میپردازیم. قیدها نیز انواع متفاوتی دارند و هر یک در بخشی متفاوت در جمله به کار میروند. در ادامه به بررسی چند مورد از قیدهای پرتکرار میپردازیم.
کلمات پرکاربرد انگلیسی در بین قید های حالت
این گروه از قیدها که با افزودن «ly» به انتهای صفتها ساخته میشوند، بیانکننده نحوه انجام کار هستند. به یاد داشته باشید که در چند مورد اندک، قیدها ساختاری متفاوت با این ساختار دارند. قیدهای حالت در جملهها در دو جایگاه قرار میگیرند که یا بعد از فعل اصلی یا پیش از صفتها است. در ادامه به این گروه از کلمات پرکاربرد انگلیسی میپردازیم.
قید | معنی | مثال | معنی |
Carefully | با دقت | He checked my bag carefully. | او با دقت کیف من را چک کرد. |
Carelessly | با بیدقتی | He usually types carelessly. | او معمولا با بیدقتی تایپ میکند. |
Slowly | به آرامی | The doctor walked slowly. | دکتر به آرامی راه رفت. |
Fast | بهسرعت | He learned English fast. | او بهسرعت انگلیسی یاد گرفت. |
Badly | به بدی | The car was badly damaged. | ماشین بهطور بدی آسیب دیده بود. |
Well | به خوبی | He worked well. | او خوب کار کرد. |
Easily | به آسانی | They could win easily. | آنها توانستند به آسانی برنده شوند. |
Hard | بهسختی | He worked hard. | او سخت کار کرد. |
Accidently | بهطور اتفاقی | I saw him accidently. | من بهطور اتفاقی او را دیدم. |
Exactly | دقیقا | This is exactly right. | این دقیقا درست است. |
Clearly | به طور واضح و روشن | I can see the land clearly. | من به وضوح، خشکی را میبینم. |
Honestly | صادقانه | He spoke honestly. | او صادقانه صحبت کرد. |
Loudly | با صدای بلند | She screamed loudly. | او با صدای بلند جیغ کشید. |
Hurriedly | باعجله | You were running hurriedly. | تو باعجله در حال دویدن بودی. |
Patiently | صبورانه | They waited patiently. | آنها صبورانه منتظر ماندند. |
Politely | مودبانه | She speaks very politely. | او خیلی مودبانه صحبت میکند. |
Rudely | غیرمودبانه | He never behaves rudely. | او هرگز غیرمودبانه رفتار نمیکند. |
Quietly | به آرامی | I opened the door quietly. | من بهآرامی در را باز کردم. |
Fortunately | خوشبختانه | Fortunately, I was not hurt. | خوشبختانه من آسیب ندیدم. |
Deliberately | عمدا | He broke the glass deliberately. | او عمدا لیوان را شکست. |
Seriously | با جدیت | Work seriously and don't give up. | باجدیت کار کن و دست از کار نکش. |
Successfully | با موفقیت | They climbed the mountain successfully. | آنها با موفقیت از کوه بالا رفتند. |
Unexpectedly | به طور غیرمنتظره | It all happened unexpectedly. | همهچیز غیرمنتظره اتفاق افتاد. |
Repeatedly | بهطور مکرر | They attacked us repeatedly. | آنها بارها به ما حمله کردند. |
Gently | به آرامی | Touch the baby's hands gently. | دستهای نوزاد را به آرامی لمس کن. |
Frankly | باصراحت | He usually speaks frankly. | او معمولا باصراحت صحبت میکند. |
Equally | بهطور مساوی | She treated the students equally. | او با دانشآموزان یکسان رفتار میکرد. |
قید تکرار
قیدهای تکرار، گروه دیگری از قیدها هستند که بر اساس میزان تکرار اتفاق باهم متفاوت هستند یعنی ممکن است کاری را همیشه انجام دهیم و کار دیگر را به ندرت. به این ترتیب، قیدهای تکرار، در طیفی بین همیشه و هرگز هستند.
قید | معنی | مثال | معنی |
Always | همیشه | I always eat breakfast at work. | من همیشه در محل کار صبحانه میخورم. |
Usually | معمولا | We usually travel by plane. | ما معمولا با هواپیما سفر میکنیم. |
Often | اغلب | He is often busy. | او اغلب مشغول است. |
Sometimes | گاهی اوقات | You should sometimes exercise. | بهتر است گاهی ورزش کنید. |
Rarely | به ندرت | She rarely visits us. | او به ندرت به ما سر میزند. |
Never | هرگز | They are never home on Fridays. | آنها هیچوقت جمعهها خانه نیستند. |
قید زمان
قیدهای زمان، به زمانی اشاره دارند که فعل در آن صورت گرفته است. پس با توجه به قید زمان جمله، میتوانیم زمان فعل را حدس بزنیم. در جدول زیر به برخی از قیدهای پرکاربرد اشاره میکنیم.
قید زمان | معنی | مثال | معنی |
Now | الان | She is studying now. | او الان در حال مطالعه است. |
Everyday | هر روز | They watch TV every day. | آنها هر روز تلویزیون تماشا میکنند. |
Today | امروز | It is Wednesday today. | امروز چهارشنبه است. |
Last night | دیشب | We saw David last night. | ما دیشب «دیوید» را دیدیم. |
Yesterday | دیروز | It was rainy yesterday. | دیروز هوا بارانی بود. |
2 years ago | دو سال پیش | They got married two years ago. | آنها دو سال پیش ازدواج کردند. |
So far | تا کنون | They haven't called me so far. | آنها تاکنون با من تماس نگرفتهاند. |
Up to now | تا الان | You have scored five goals up to now. | شما تا الان پنج گل زدهاید. |
Tomorrow | فردا | I will see you again tomorrow. | من فردا دوباره تو را میبینم. |
Next week | هفته آینده | We are going to travel next week. | ما هفته آینده به مسافرت میرویم. |
سوالات رایج درباره کلمات پرکاربرد انگلیسی
در ادامه این مطلب سعی کردهایم به تعدادی از پرسشهای رایج در خصوص کلمات پرکاربرد انگلیسی پاسخ دهیم.
اهمیت یادگیری کلمات پرکاربرد انگلیسی چیست؟
در زبان انگلیسی کلمهها در چند دسته کلی طبقهبندی میشوند که عبارتند از اسم، فعل، صفت، قید و حروف اضافه. در هر یک از این گروهها، کلمههایی وجود دارند که در مقایسه با سایر کلمهها، پرکاربردتر به شمار میآیند. مهمترین ویژگی کلمات پرکاربرد انگلیسی، ساده بودن آنها است.
اسامی پرکاربرد انگلیسی به چند دسته تقسیم میشوند؟
در یک تقسیمبندی میتوانیم اسمها را به دو دسته تقسیم کنیم. گروه اول شامل ضمیرهای مختلف است. ضمیرها در انگلیسی عبارتند از ضمایر فاعلی، ضمایر مفعولی، ضمایر ملکی و ضمایر اشاره.
در تقسیمبندی دیگری اسمها را به دو دسته قابلشمارش و غیرقابلشمارش تقسیم میکنیم.
فعلهای پرکاربرد انگلیسی به چند دسته تقسیم میشوند؟
پس از مروری بر اسمهای پرکاربرد انگلیسی، به مبحث فعلها میپردازیم که در مقایسه با اسمها کوتاهتر است. در یک دستهبندی ابتدایی میتوانیم فعلها را به دو دسته کمکی و اصلی تقسیم کنیم. فعلهای کمکی به تنهایی یا همراه با فعلهای اصلی در جمله قرار میگیرند. کلمات پرکاربرد انگلیسی در دسته فعلهای کمکی را میتوانیم به دو بخش فعلهای «To be» و فعلهای وجهی تقسیم کنیم.
صفات پرکاربرد انگلیسی به چند دسته تقسیم میشوند؟
همیشه صفتها را قبل از اسمها به کار میبریم. صفتها را میتوان به دو دسته تقسیم کرد. دسته اول برای توصیف ویژگیهای مثبت و دسته دوم برای توصیف ویژگیهای منفی به کار میروند. برای مثال، «pretty» به معنی «زیبا»، صفت پرکاربرد مثبت و «lazy» به معنی «تنبل»، صفت منفی است.
قیدهای پرکاربرد انگلیسی به چند دسته تقسیم میشوند؟
آخرین گروه از کلمات پرکاربرد انگلیسی قیدها هستند که در این مطلب به آن نیز میپردازیم. قیدها نیز انواع متفاوتی دارند و هر یک در بخشی متفاوت در جمله به کار میروند.
برای مثال، قیدهای حالت که با افزودن «ly» به انتهای صفتها ساخته میشوند، بیانکننده نحوه انجام کار هستند. به یاد داشته باشید که در چند مورد اندک، قیدها ساختاری متفاوت با این ساختار دارند. قیدهای حالت در جملهها در دو جایگاه قرار میگیرند که یا بعد از فعل اصلی یا پیش از صفتها است.
تمرین کلمات پرکاربرد انگلیسی
در این بخش از مطلب، برای درک بهتر کلمات پرکاربرد انگلیسی تمرینهایی ارائه کردهایم که پاسخ هر یک را نیز میتوانید مشاهده کنید.
تمرین اول
جملههای زیر را با «accept» یا «except» کامل کنید.
Q1: My paper has finally been (accept / except ) for publication in the journal.
Q2: The shoppers bought all of my quilts (accept / except ) the most expensive one.
Q3: We will open our summer house to everyone (accept / except ) Mr. Smith.
Q4: Will you (accept / except ) a credit card for payment?
Q5: All of my brothers (accept / except ) Bill have agreed to split the money evenly.
Q6: Ms. Berry has said that no more applications can be (accept except ) after next week.
Q7: Please (accept / except ) my apology for my bad behavior yesterday.
Q8: She found all of the applications (accept / except ) mine valid.
Q9: Joseph (accept / except ) the blame for the accident.
Q10: Unfortunately, people often do not (accept / except ) the responsibilities they have agreed to shoulder.
تمرین دوم
جاهای خالی را با کلمات پرکاربرد مربوط به فیلم کامل کنید.
Q1: I liked the movie, but I didn't like the ending (finish/ending).
Q2: There's a (movie) theater right by my house. (theater/house)
Q3: The main character (character/personality) was really annoying.
Q4: That director's first film received a lot of critical acclaim. (acclimation/acclaim) (= praise)
Q5: I'm not a fan (fan/supporter) of horror movies.
Q6: I get scared (scared/fear) easily.
Q7: They should have cast (cast/casted) someone else in the main role. = They should have given the main role to another actress.
Q8: I think that actress is underrated (understated/underrated). (= she doesn't get the praise that she deserves)
Q9: Where was that movie set? (set/placed) = Where was the location of that movie (supposed to be)?
Q10: I've watched all of the Avengers movies. I love films about
superheroes. (superheroes/heroes)
تمرین سوم
جاهای خالی را با «everyday» (صفت) یا «every day» (قید) کامل کنید.
Q1: It is important to drink eight cups of water (everyday / every day )
Q2: Norman's struggle to open the window was an (everyday / every day ) event.
Q3: Personally, I find going to the store an (everyday / every day ) adventure.
Q4: (Everyday / Every day ) I find myself pondering the meaning of life.
Q5: Carla never gets annoyed by such an (everyday / every day ) frustration.
Q6: I seem to stub my toe on that front step (everyday / every day ).
Q7: Rachel found that (everyday / every day ) she needed to reboot her computer.
Q8: Getting angry at my brother happens (everyday / every day ).
Q9: News reporters will not bother with such an (everyday / every day ) issue.
Q10: It is curious that cars were once considered unusual; now they are such (everyday / every day ) things.
تمرین چهارم
جاهای خالی را با «who/whom/whose/that/which» کامل کنید.
Q1: People _____ collect rare coins often pay large sums for old pennies.
Q2: His office employs two clerks _____ the FBI has investigated.
Q3: I believed every word ______ he told me.
Q4: In a week they will visit San Francisco, ______ is located on the West Coast.
Q5: People in line _____ tickets have been stamped may not enter the auditorium.
Q6: "Ode on a Grecian Urn", _____ was written by John Keats, is often quoted.
Q7: A large tree branch _____ had been blown off by the storm was lying across the road.
Q8: You need to find another student _____ can give you a ride to campus from now on.
Q9: Jones is an applicant ______ qualifications exceed the minimum requirement for the job.
Q10: We negotiated a good deal with the roofers ______ we had hired.
جمعبندی کلمات پرکاربرد انگلیسی
در این آموزش به بررسی کلمات پرکاربرد انگلیسی پرداختیم و کلمهها را در گروههای اسم، فعل، صفت و قید بررسی کردیم. سپس با ارائه مثال برای هر یک، شیوه کاربرد آنها را در جمله نشان دادیم.
مطلبی که در بالا مطالعه کردید بخشی از مجموعه مطالب «آموزش گرامر زبان انگلیسی – به زبان ساده» است. در ادامه، میتوانید فهرست این مطالب را ببینید:
- حرف اضافه در انگلیسی چیست؟ — به زبان ساده و کامل — آموزش Prepositions
- گرامر used to — از صفر تا صد
- انواع جملات شرطی در انگلیسی — از صفر تا صد با مثال
- فرمول زمان حال ساده در انگلیسی — راهنمای سریع و کاربردی
- افعال ing دار چیست و چه زمانی فعل ing می گیرد؟ — به زبان ساده + مثال و تمرین
- گرامر Too و Enough — به زبان ساده و با مثال
- گرامر going to – به زبان ساده + مثال و تمرین
- افعال نقل قول در انگلیسی — به زبان ساده و با مثال
- گرامر if در انگلیسی — به زبان ساده و با مثال
- نقل قول در انگلیسی — به زبان ساده + مثال
- آموزش گرامر Did — به زبان ساده و با مثال
- کلمات پرکاربرد مخفف در انگلیسی — به همراه معنی
- گرامر Wish و کاربرد Wish – به زبان ساده + مثال و تمرین
- ماضی بعید در انگلیسی – به زبان ساده + فرمول و مثال
- آموزش زمانهای انگلیسی | به زبان ساده و سریع
- آموزش گرامر Do و Does – با مثال + تمرین و تلفظ
- افعال بی قاعده در زبان انگلیسی + مثال و تمرین و تلفظ صوتی
- افعال جدا نشدنی در انگلیسی — به زبان ساده و با مثال
- افعال جداشدنی در انگلیسی — به زبان ساده
- جملات سوالی زمان حال ساده در زبان انگلیسی + تمرین و مثال
- جملات شرطی نوع اول در انگلیسی – با مثال، تمرین و تلفظ
- گرامر Would have been — به زبان ساده و با مثال
- متمم در انگلیسی — به زبان ساده و با مثال
- قواعد جمله سازی در انگلیسی — به زبان ساده
- سیلاب در زبان انگلیسی چیست؟ – توضیح به زبان ساده + مثال و تمرین
- گرامر ماضی نقلی در انگلیسی – با مثال، تمرین و تلفظ
- پسوندهای اسم ساز در انگلیسی – فهرست کامل با مثال
- افعال عبارتی در زبان انگلیسی – کامل + مثال و تمرین
- کاربرد was و were – چه زمانی از was و were استفاده می کنیم؟
- جمله گذشته ساده در انگلیسی + ترجمه، تمرین و نمونه سوال
- علائم گذشته ساده در انگلیسی چه هستند؟ – به زبان ساده + مثال و تمرین
- چه زمانی از ing استفاده می کنیم؟ – راهنمای کامل + مثال و تمرین
- مصدر بدون to در زبان انگلیسی چیست؟ + مثال و تمرین
- انواع گذشته در انگلیسی و مرور سریع افعال گذشته — راهنمای کامل
- گرامر to به زبان ساده و کامل + مثال و تمرین
- تست زمان حال ساده انگلیسی با جواب — نمونه سوال و پاسخ
- اجزای کلام در انگلیسی یا Parts of Speech چیست؟ — به زبان ساده + مثال
- کمیت سنج ها در انگلیسی – به زبان ساده + مثال و تمرین
- جمع بستن اسم در انگلیسی – به زبان ساده + مثال و تمرین
- وجه التزامی در انگلیسی – روش ساخت به زبان ساده + مثال و تمرین
- آینده در گذشته کامل در انگلیسی – به زبان ساده + مثال و تمرین
- افعال to be در انگلیسی چیست؟ – به زبان ساده + مثال و تمرین
- فرق بین Will و Going to – به زبان ساده + مثال و تمرین
- سوم شخص مفرد در انگلیسی – به زبان ساده + مثال
- گرامر Have Got — توضیح به زبان ساده + مثال
- کاربرد do در انگلیسی و جملات انگلیسی — با مثال و به زبان ساده
- جملات آرزویی در انگلیسی یا چطور با Wish جمله بسازیم؟ + مثال و تمرین
- جمله با Could you و توضیح گرامر Could you please + مثال های متنوع
- افعالی که Ing نمی گیرند — توضیح و لیست افعال
- انواع جمله در انگلیسی — ساختار جملات با مثال
- انواع زمان حال در انگلیسی — توضیح + مثال و تلفظ
- جایگاه فعل در زبان انگلیسی — توضیح به زبان ساده + مثال و تلفظ
- حروف ندا در انگلیسی — به زبان ساده و با مثال
- سوال ساختن با Whose — به زبان ساده و با مثال
- سوال ساختن با Going to — به زبان ساده و با مثال
- سوال ساختن با What — به زبان ساده و با مثال
- سوال ساختن با Who — به زبان ساده + مثال، تمرین و تلفظ
- فاعل در انگلیسی چیست؟ — به زبان ساده و با مثال
- کاربرد On و In در زبان انگلیسی — راهنمای کامل + مثال
- گرامر How many — توضیح به زبان ساده + تمرین و مثال
- نشانه های حال ساده در انگلیسی — کامل و با مثال
- گرامر as as — توضیح به زبان ساده + مثال
- گرامر As if — توضیح به زبان ساده + مثال و تمرین
- اجزای جمله در زبان انگلیسی — ترتیب قرار گرفتن + مثال
- ساختارهای موازی در زبان انگلیسی – توضیح گرامر + مثال و تمرین
- اسامی ملکی در زبان انگلیسی — به زبان ساده + مثال
- گرامر Either و Too — توضیح + مثال و تلفظ
- پسوندهای قیدساز در انگلیسی – فهرست کامل با مثال و تمرین
- جملات امری در انگلیسی — با مثال و به زبان ساده
- جایگاه قید در جمله انگلیسی — به زبان ساده و با مثال
- سوال ساختن با افعال To be — کامل و با مثال
- زمان حال جاری در انگلیسی — به زبان ساده + مثال
- سوال ساختن با Can — به زبان ساده و با مثال
- گرامر Not only But also — توضیح به زبان ساده + مثال
- گرامر Would like در زبان انگلیسی — توضیح کاربرد با مثال
- سوال ساختن با Will — گرامر سوال پرسیدن + مثال
- گرامر Could — به زبان ساده و با مثال
- گرامر Get — به زبان ساده و با مثال
- گرامر Already و Just — توضیح کامل و مثال
- جمله خبری به انگلیسی – به زبان ساده و با مثال
- گرامر How much — توضیح به زبان ساده + تمرین و مثال
- سوال ساختن در انگلیسی — تکنیک ها و فرمول ها + مثال
- ماضی بعید استمراری در انگلیسی – توضیح + مثال و تمرین
- افعال حسی در زبان انگلیسی — آموزش گرامر به زبان ساده + مثال
- افعال لازم و متعدی در انگلیسی — توضیح + مثال
- پیشوند در انگلیسی چیست؟ — به زبان ساده و با مثال
- کلمات پرسشی در انگلیسی — توضیح گرامر و ساختار + مثال و معنی
- کاربرد Let’s در زبان انگلیسی — به زبان ساده + مثال
- کاربرد When و While در گذشته استمراری + توضیح تفاوت ها، مثال و تمرین
- گرامر Hope — توضیح گرامر + مثال و تلفظ
- گرامر Either Neither — به زبان ساده + مثال و تلفظ
- گرامر So و Such — کامل + مثال و تلفظ
- گرامر There is و There are + کاربرد در انگلیسی با مثال
- تبدیل صفت به قید در انگلیسی — راهنمای کامل + تمرین و مثال
- مجهول حال استمراری در انگلیسی — توضیح و با مثال
- کاربرد مصدر انگلیسی — به زبان ساده و با مثال
- کاربرد it در انگلیسی — توضیح به زبان ساده + مثال، تمرین و تلفظ
- کاربرد Make در انگلیسی — توضیح و مثال + تمرین
- کاربرد so that در انگلیسی چیست؟ — توضیح + مثال، تمرین و تلفظ
- کاربرد some و any — به زبان ساده + مثال، تمرین و تلفظ
- گرامر How Often — به زبان ساده + مثال، تمرین و تلفظ
- گرامر No Matter — به زبان ساده + مثال کاربردها، تمرین و تلفظ
- فعل بودن در انگلیسی – کاربرد و گرامر به زبان ساده + مثال
- کاربرد Usually در زبان انگلیسی و جمله + مثال، تمرین و تلفظ
- اول شخص مفرد در انگلیسی – به زبان ساده + مثال
- سوال با Where – نحوه و فرمول ساخت + مثال، تمرین و تلفظ
- پیشوندهای منفی ساز در انگلیسی — آموزش کامل + نکات، مثال و تمرین
- انواع ضمایر در انگلیسی — توضیح و مثال
- پسوند ful در انگلیسی — توضیح کاربردها به زبان ساده
- عبارت حرف اضافه ای در زبان انگلیسی — توضیح و آموزش عبارت ها به زبان ساده
- کاربرد a lot of و lots of در زبان انگلیسی + مثال و تمرین
- حرف اضافه at در انگلیسی و کاربردهای آن + مثال و تمرین
- تفاوت صفات ملکی با ضمایر ملکی در انگلیسی — به زبان ساده
- گرامر Although — به زبان ساده و با مثال + تمرین
- کاربرد علامت سوال در زبان انگلیسی — به زبان ساده + مثال، تمرین و تلفظ
- کاربرد as در زبان انگلیسی — آموزش از صفر تا صد + مثال و تمرین
- گرامر Whether – توضیح به زبان ساده + تلفظ، تمرین و مثال
- کاربرد Would در زبان انگلیسی – توضیح ساده و کاربردی + مثال و تمرین
- پسوند tion در انگلیسی — توضیح کاربردها به زبان ساده + مثال
- ضمایر شخصی در زبان انگلیسی + توضیح به زبان ساده + مثال و تمرین
- تست ضمایر انگلیسی + جواب و آزمون رایگان
- کاربرد کاما در انگلیسی – نحوه استفاده در جملات + مثال و تمرین
- تفاوت Since و For — به زبان ساده + مثال
- کاربرد done – به زبان ساده + مثال و تلفظ و تمرین
- گرامر However در زبان انگلیسی – توضیح به زبان ساده + مثال و تمرین
- تفاوت While و During در انگلیسی – به زبان ساده + مثال و تمرین
- S مالکیت در انگلیسی — توضیح گرامر + مثال، تمرین و تلفظ
- چه زمانی فعل ed می گیرد؟ — گرامر ed گرفتن فعل + مثال
- منفی کردن جمله در انگلیسی — توضیح کامل + مثال و تمرین
- گذشته فعل های انگلیسی – لیست کامل و کاربردی + تمرین و تلفظ
- صرف فعل در زبان انگلیسی — اصول و روش ها به زبان ساده
- قید مکان در انگلیسی — آموزش Adverbs of Place — به زبان ساده
فوق العاده عالی بود