اجزای جمله در زبان انگلیسی – ترتیب قرار گرفتن + مثال، تمرین و تلفظ صوتی

Connecticut became a state in 1788.

«کانکتیکات» در سال ۱۷۸۸ ایالت شد.

Fifty states make the United States.

آمریکا از پنجاه ایالت تشکیل شده است.

The woman...

Cars...

The boy in the red coat...

Mary works.

«ماری» کار می‌کند.

(چه کسی کار می‌کند؟)

Three red apples are on the table.

سه سیب قرمز روی میز است.

(چه چیزی روی میز است؟)

Swimming is a great exercise.

شنا کردن ورزش خیلی خوبی است.

(چه چیزی ورزش خوبی است؟)

The girl works.

دختر کار می‌کند.

The pretty, red-haired girl works.

دختر زیبای موقرمز کار می‌کند.

John and Mary went to the movies.

«جان» و «ماری» به سینما رفتند.

The dog and the cat play together in the backyard every afternoon.

سگ و گربه هر روز بعدازظهر باهم در حیاط‌خلوت بازی می‌کنند.

My brother and his friend are planning a surprise party for our parents.

برادرم و دوستش در حال برنامه‌ریزی یک جشن غافلگیری برای پدر و مادرمان هستند.

The teacher and the students were excited about the upcoming field trip.

معلم و دانش‌آموزان درباره سفر علمی آینده هیجان‌زده بودند.

Tom and Jerry are characters in a popular animated TV show.

«تام» و «جری» شخصیت‌های یک کارتون تلویزیونیِ محبوب هستند.

Mary works.

«ماری» کار می‌کند.

The woman is hot.

زن گرمش است.

Cars are blocking all the parking spaces.

ماشین‌ها همه جاهای پارک را اشغال کرده‌اند.

The boy in the red coat is trying to find his toy.

پسری که پالتوی قرمز پوشیده است، می‌کوشد اسباب‌بازی‌اش را پیدا کند.

She is a police officer.

او مأمور پلیس است.

She danced gracefully yesterday.

او دیروز موقرانه رقصید.

He will sing beautifully at the concert.

او به زیبایی در کنسرت آواز خواهد خواند.

They have laughed joyfully many times.

آن‌ها بارها با خوشحالی خندیده‌اند.

We are studying diligently this semester.

ما این ترم سخت مشغول درس خواندنیم.

The flowers will bloom in the garden next spring.

گل‌ها بهار آینده در باغ شکوفه می‌دهند.

I cooked a delicious meal last night.

من دیشب شام خوشمزه‌ای درست کردم.

The sun shines brightly every morning.

آفتاب هر روز صبح به روشنی می‌تابد.

He painted vibrant artwork last summer.

او تابستان گذشته اثر هنری رنگارنگ و سرزنده‌ای را خلق کرد.

She is reading an inspiring book this week.

او این هفته کتاب الهام‌بخشی را خواهد خواند.

We explored new places eagerly last month.

ماه گذشته با ذوق و شوق مکان‌های جدیدی را کشف کردیم.

They played musical instruments skillfully at the event.

آن‌ها در آن رویداد، به شکل ماهرانه‌ای ادوات موسیقی را نواختند.

I write heartfelt letters regularly.

من مدام نامه‌های دوستانه می‌نویسم.

The team has collaborated effectively on various projects.

تیم به شکلی مؤثر در پروژه‌های مختلف همکاری کرده است.

She will swim gracefully in the competition.

او در مسابقه به زیبایی شنا خواهد کرد.

He teaches passionately every day.

او هر روز با شور و شوق آموزش می‌دهد.

We celebrated special occasions happily last year.

ما سال گذشته با خوشحالی مناسبت‌های مختلف را جشن گرفتیم.

The birds chirped melodiously all morning.

پرندگان تمام صبح را به شکلی آهنگین جیک‌جیک می‌کردند.

I am solving challenging puzzles right now.

من در حال حاضر مشغول حل کردن این معمای چالش‌برانگیزم.

They have been helping others selflessly for years.

آن‌ها سال‌ها بدون هیچ چشم‌داشتی به یکدیگر کمک می‌کردند.

We will achieve our goals successfully in the future.

ما در آینده با موفقیت به اهداف خود دست پیدا می‌کنیم.

She writes a letter every week. (Present Simple)

او هر هفته نامه می‌نویسد. (حال ساده)

They were playing in the park when it started raining. (Past Continuous)

آن‌ها داشتند در پارک بازی می‌کردند که باران شروع به باریدن کرد. (گذشته استمراری)

The team will compete in the championship next month. (Future Simple)

تیم ماه آینده در مسابقات قهرمانی به رقابت خواهد پرداخت. (آینده ساده)

He has completed his project ahead of schedule. (Present Perfect)

او پروژه‌اش را زودتر از موعد کامل کرد. (حال کامل)

We had studied for the exam before the teacher announced the cancellation. (Past Perfect)

قبل از این‌که معلم درباره لغو کلاس اطلاع دهد، درس خوانده بودیم. (گذشته کامل)

The baby is crying for attention. (Present Continuous)

کودک در حال گریه کردن است تا جلب‌توجه کند. (حال استمراری)

The students will have graduated by the end of the semester. (Future Perfect)

دانش‌آموزان تا آخر ترم فارغ‌التحصیل شده‌اند. (آینده کامل)

The sun shone brightly in the cloudless sky. (Past Simple)

خورشید در آسمان صاف می‌درخشید. (گذشته ساده)

She has been reading the novel for a while. (Present Perfect Continuous)

او برای مدت کوتاهی مشغول خواندن رمان بوده است. (حال کامل استمراری)

By this time next year, they will be traveling around Europe. (Future Continuous)

سال دیگر همین موقع، آن‌ها در سفر به اروپا هستند. (آینده استمراری)

She has completed her homework already.

او خیلی وقت پیش تکالیفش را تمام کرده است.

They will arrive at the airport in the evening.

آن‌ها غروب به فرودگاه می‌رسند.

The team is preparing for the upcoming competition.

تیم در حال آماده شدن برای رقابت در پیش رو است.

He can speak three languages fluently.

او می‌تواند سه زبان را به روانی صحبت کند.

We have been waiting for the bus for an hour.

ما یک ساعتی منتظر اتوبوس بوده‌ایم.

The project should be finished by the end of the week.

پروژه باید تا آخر هفته تمام شود.

They were studying when the power went out.

آن‌ها مشغول درس خواندن بودند که برق رفت.

The rain might continue throughout the day.

شاید باران تمام روز ادامه داشته باشد.

She must submit the report by tomorrow.

او باید گزارش را تا فردا ارائه دهد.

The teacher is explaining a complex concept.

معلم در حال توضیح دادن مفهوم پیچیده‌ای است.

He had already left by the time we arrived.

وقتی ما رسیدیم، خیلی وقت بود که آن‌ها رفته بودند.

They will have completed the construction by next month.

آن‌ها تا آخر ماه ساخت و ساز را کامل کرده‌اند.

She gave her sister (indirect object) a beautiful necklace (direct object).

او برای تولد خواهرش گردن‌بند زیبایی هدیه داد.

The chef prepared the customers (indirect object) a delicious three-course meal (direct object).

سرآشپز غذای سه‌وعده‌ایِ خوشمزه‌ای برای مشتری‌ها آماده کرد.

My parents bought me (indirect object) a new laptop (direct object) for graduation.

پدر و مادرم لپ‌تاپ جدیدی برای فارغ‌التحصیلی خریدند.

The teacher assigned the students (indirect object) an interesting project (direct object) on astronomy.

معلم پروژه جالبی را درباره نجوم به دانش‌آموزان واگذار کرد.

He sent his best friend (indirect object) a heartfelt letter (direct object) on their anniversary.

او برای بهترین دوستش، به مناسبت سالگرد ازدواج‌شان نامه‌ای صمیمانه و دوستانه فرستاد.

I made my sister (indirect object) a handmade card (direct object) to express my gratitude.

من برای ابراز تشکرم کارت دست‌سازی برای خواهرم درست کردم.

He built a cottage.

او کلبه‌ای ساخت.

The horse jumped the fence.

اسب از روی حصار پرید.

He ate some dinner.

او شام خورد.

I hit him.

من او را زدم.

He built his family a cottage.

او برای خانواده‌اش کلبه‌ای ساخت.

She bought them some presents.

او برای آن‌ها تعدادی هدیه خرید.

He gave his friend a book as a gift.

او به عنوان هدیه به دوستش کتابی داد.

She gave her friend a nice birthday present.

او به دوستش هدیه تولد زیبایی داد.

My teacher assigned the students an engaging project on history.

معلمم پروژه جالبی درباره تاریخ را به دانش‌آموزان واگذار کرد.

He built the house shoddily.

او خانه بی‌کیفیتی را ساخت.

(در این مثال، «the house» مفعول مستقیم است و این‌طور توصیف شده که بی‌کیفیت ساخته شده است.)

Exciting films make me happy.

فیلم‌های مهیج باعث شادی‌ام می‌شوند.

The students elected John as the supervisor of the student's union.

دانش‌آموزان «جان» را به عنوان سرپرست واحد دانش‌آموزان برگزیدند.

(گزاره کامل جمله در این مثال «built the house shoddily» است.)

John is a really nice person.

«جان» پسر بسیار خوبی است.

She seems happy.

او خوشحال به نظر می‌رسد.

I was impressed by the film.

من تحت تأثیر فیلم قرار گرفتم.

She is a talented singer.

او خواننده بااستعدادی است.

The cake smells delicious.

کیک خوشمزه به نظر می‌رسد.

My brother seems very confident.

برادرم خیلی بااعتمادبه‌نفس به نظر می‌رسد.

The flowers appear vibrant in the sunlight.

گل‌ها زیر نور آفتاب سرزنده و پررنگ به نظر می‌رسند.

The movie was exceptionally entertaining.

فیلم به شکلی استثنائی جالب بود.

The dish remains hot until served.

غذا تا زمان سرو گرم باقی می‌ماند.

The team appears ready for the competition.

تیم برای مسابقه آماده به نظر می‌رسد.

The book remains an all-time favorite.

این کتاب‌ از محبوب‌ترین‌هاست.

Subject-Verb (SV)

Example: "She sings."

مثال: او آواز می‌خواند.

Subject-Verb-Object (SVO)

Example: "He eats an apple."

مثال: او سیب می‌خورد.

Subject-Verb-Adverb (SVA)

Example: "She speaks fluently."

 مثال: او روان صحبت می‌کند.

Subject-Verb-Direct Object (SVDO)

Example: "They play soccer."

مثال: آن‌ها فوتبال بازی می‌کنند.

Subject-Verb-Indirect Object-Direct Object (SVIDO)

Example: "She gave Sam a book."

مثال: او به «سام» کتاب داد.

Subject-Verb-Object-Complement (SVOC)

Example: "He became a doctor."

مثال: او پزشک شد.

Subject-Verb-Adjective (SVA)

Example: "The flowers smell sweet."

مثال: گل‌ها بوی خوبی می‌دهند.

Subject-Linking Verb-Subject Complement (SVC)

Example: "She is a teacher."

مثال: او معلم است.

The cat is sleeping.

گربه خواب است.

The cat is sleeping.

گربه خواب است.

The cat is chasing the mouse.

گربه در حال تعقیب موش است.

She has a beautiful garden.

او باغ زیبایی دارد.

She ran quickly.

او سریع دوید.

The book is in the bag.

کتاب در کیف است.

I like tea and coffee.

من چای و قهوه دوست دارم.

John is absent because he is sick.

«جان» غایب است زیرا مریض است.

Wow! That's amazing.

وای! آن فوق‌العاده است.

I have an apple.

من سیب دارم.

Subject: The cat is sleeping.

گربه خواب است.

Verb: She reads books every night.

 او هر شب کتاب می‌خواند.

Object: He kicked the ball.

او توپ را شوت کرد.

Adjective: The red car is fast.

ماشینِ قرمز، پرسرعت است.

Adverb: She sings beautifully.

او به زیبایی آواز می‌‌خواند.

Preposition: The book is on the table.

کتاب روی میز است.

Conjunction: I like both tea and coffee.

من هم چای و هم قهوه دوست دارم.

Interjection: Wow, that was amazing!

وای، آن فوق‌العاده بود!

Noun: The dog chased the cat.

سگ گربه را تعقیب کرد.

Pronoun: She loves chocolate.

او عاشق شکلات است.

Determiner: We want that cake.

ما آن کیک را می‌خواهیم.

Article: An apple is on the table.

 یک سیب روی میز است.

Adjective Clause: The car, which is red, is fast.

ماشینی که قرمز است، پرسرعت است.

Adverb Clause: She runs fast when she's motivated.

وقتی باانگیزه است، سریع می‌دود.

Noun Clause: He wonders what the answer is.

او می‌خواهد بداند که جواب چیست.

Verb Phrase: She is eating breakfast.

او مشغول خوردن صبحانه است.

Subject Complement: The cake is delicious.

کیک خوشمزه است.

Object Complement: They found her very talented.

آن‌‌ها دریافتند که او (مونث) خیلی بااستعداد است.

Direct Object: She painted a beautiful mural.

او نقاشی زیابیی روی دیوار کشید.

Indirect Object: He gave his friend a lovely bouquet.

او به دوستش دسته‌گل زیبایی داد.

I (subject) made (verb) a delicious meal (direct object).

من وعده غذای خوشمزه‌ای درست کردم.

Between the mountains (prepositional phrase), a river flows (subject and verb).

بین کوه‌ها، رود جریان دارد.

The kids (subject) enjoyed (verb) the movie (direct object).

بچه‌ها از فیلم لذت بردند.

Beside the fireplace (prepositional phrase), they talked (subject and verb) animatedly (adverb).

کنار شومینه، سرزنده و پرشور صبحت کردند.

She (subject) showed (verb) kindness (direct object).

او مهربانی‌اش را نشان داد.

In the morning (prepositional phrase), the sun rises (subject and verb).

صبح، خورشید طلوع می‌کند.

We (subject) painted (verb) the walls (direct object).

ما دیوارها را نقاشی کردیم.

Under the bed (prepositional phrase), there was (verb) a lost toy (subject complement).

زیر تخت، اسباب‌بازیِ گم‌شده بود.

He (subject) played (verb) the guitar (direct object).

او گیتار نواخت.

Around the corner (prepositional phrase), there stands (verb) a quaint cafe (subject complement).

سر نبش، کافه‌ای قدیمی وجود دارد.

The students (subject) listened (verb) attentively (adverb) to the lecture (prepositional phrase).

دانش‌آموزان با دقت به سخنرانی گوش دادند.

Noun: We visited a museum last week.

هفته گذشته از موزه‌ای دیدن کردیم.

Verb: He danced at the party.

در مهمانی رقصیدیم.

Adjective: The old house was haunted.

خانه قدیمی خالی از سکنه بود.

Adverb: She walked slowly yesterday.

او دیروز آهسته قدم زد.

Preposition: The cat slept on the bed.

گربه روی تخت خوابید.

Noun: The workers were building a house.

کارگران مشغول ساختن خانه بودند.

Verb: She was reading a book.

او مشغول خواندن کتاب بود.

Adjective: The kids were sleepy.

کودکان خواب بودند.

Adverb: We were driving slowly.

ما مشغول رانندگی با سرعت پایین بودیم.

Preposition: He was standing beside the car.

او کنار ماشین ایستاده بود.

Conjunction: I was studying while they were playing.

من مشغول مطالعه بودم، درحالی‌که آن‌ها مشغول بازی کردن بودند.

Pronoun: I was talking to him.

داشتم با او صحبت می‌کردم.

Noun: She had finished her work.

او کارش را تمام کرده بود.

Verb: They had gone to the market.

آ‌ن‌ها به بازار رفته بودند.

Adjective: It had been tough.

خیلی سخت بوده است.

Adverb: He had lived there previously.

او قبلاً آ‌نجا زندگی کرده بود.

Preposition: The event had taken place at the park.

واقعه در پارک رخ داده بود.

Conjunction: I had eaten dinner before the movie started.

قبل از شروع فیلم شام خورده بودم.

Pronoun: They had met each other before.

آن‌ها قبلاً همدیگر را ملاقات کرده بودند.

Noun: She had been studying all night.

او تمام شب را مشغول مطالعه بود.

Verb: They had been waiting for hours.

آن‌ها ساعت‌ها منتظر بودند.

Adjective: It had been a tiring day.

روز سختی بوده است.

Adverb: He had been working diligently.

او با سعی و پشتکار مشغول کار کردن بود.

Preposition: The party had been happening in the backyard.

مهمانی در حیاط‌خلوت در حال برگزاری بود.

Conjunction: I had been working while they had been playing games.

من مشغول کار کردن بودم، درحالی‌که آن‌ها مشغول بازی کردن بودند.

Pronoun: We had been watching TV.

ما مشغول تماشای تلویزیون بودیم.

Noun: Cats hunt birds.

گربه‌ها پرندگان را شکار می‌کنند.

Verb: He writes poems.

او شعر می‌نویسد.

Adjective: The sky is blue.

آسمان آبی است.

Adverb: She eats quickly.

او تند [غذا] می‌خورد.

Preposition: The book is on the table.

کتاب روی میز است.

Conjunction: I like tea and coffee.

من چای و قهوه دوست دارم.

Pronoun: They play football.

آن‌ها فوتبال بازی می‌کنند.

Noun: The students are studying.

دانش‌آموزان مشغول مطالعه هستند.

Verb: She is running.

او در حال دویدن است.

Adjective: The children are happy.

کودکان خوشحال‌اند.

Adverb: They are working hard.

آن‌ها سخت مشغول کار کردن هستند.

Preposition: The cat is sitting on the chair.

گربه روی صندلی نشسته است.

Conjunction: I am cooking while listening to music.

در حال آشپزی هستن و هم‌زمان به موزیک گوش می‌دهم.

Pronoun: We are watching TV.

ما در حال تماشای تلویزیون هستیم.

Noun: She has completed her project.

او پروژه را تمام کرده است.

Verb: They have arrived.

آن‌ها رسیده‌اند.

Adjective: I have been busy.

من سرم شلوغ بوده است.

Adverb: He has lived here long.

او عمر طولانی داشته است.

Preposition: The package has arrived at the destination.

بسته به مقصد رسیده‌ است.

Conjunction: She has finished her work, but she is still in the office.

او کارش را تمام کرده، اما هنوز در اداره است.

Pronoun: We have seen it before.

ما قبلاً آن را دید‌ه‌ایم.

Noun: She has been gardening all morning.

او تمام صبح را مشغول باغبانی بوده است.

Verb: They have been studying for the exam.

آن‌ها مشغول درس خواندن برای امتحان بوده‌اند.

Adjective: It has been chasing the old dog for a long time.

خیلی وقت است که در حال دنبال کردن سگ پیر بوده است.

Adverb: He has been working diligently.

او با سعی و پشتکار مشغول کار کردن بوده است.

Preposition: The project has been ongoing since last month.

پروژه از ماه گذشته ادامه داشته است.

Conjunction: She has been working hard, yet she remains cheerful.

او سخت مشغول کار کردن بوده است، با این حال خیلی شاد است.

Pronoun: We have been helping each other.

ما در حال کمک کردن به یکدیگر بوده‌ایم.

Noun: She will launch her new business next month.

او ماه آینده کسب و کار جدیدش را شروع خواهد کرد.

Verb: They will travel to Europe for their vacation.

آن‌ها برای تعطیلات خود به اروپا سفر خواهند کرد.

Adjective: It will be an exciting event.

رویداد مهیجی خواهد بود.

Adverb: He will complete the project soon.

او به زودی پروژه را تکمیل خواهد کرد.

Preposition: The concert will take place at the stadium.

کنسرت در استادیوم برگزار خواهد شد.

Conjunction: She will finish her work early, but she might stay for the meeting.

او زود کارش را تمام خواهد کرد، اما شاید برای جلسه بماند.

Pronoun: We will visit them during the holidays.

ما در طول تعیطلات به دیدن آن‌‌ها می‌رویم.

Noun: By midnight, she will be celebrating her birthday.

تا نیمه‌شب تولدش را جشن خواهد گرفت.

Verb: They will be working on the new project all day tomorrow.

آن‌ها فردا کل روز را مشغول کار کردن روی پروژه خواهند بود.

Adjective: It will be an interesting seminar.

سمینار جالبی خواهد بود.

Adverb: He will be running tirelessly in the marathon.

او به شکلی خستگی‌ناپذیر در ماراتون می‌دود.

Preposition: They will be practicing for the performance during the week.

آن‌ها در طول هفته برای اجرا تمرین خواهند کرد.

Conjunction: She will be finishing her report while others start their presentations.

او مشغول تمام کردن گزارشش خواهد بود، درحالی‌که دیگران ارائه خود را آغاز می‌کنند.

Pronoun: We will be supporting you during the event.

ما از شما در طول رویداد حمایت خواهیم کرد.

He will have graduated by he next semester.

او تا آخر ترم فارغ‌التحصیل شده است.

Noun: By the end of the year, she will have achieved her goals.

تا پایان سال، او به اهدافش رسیده است.

Verb: They will have completed the construction project by next month.

آن‌ها تا ماه آینده پروژه ساخت و ساز را تمام کرده‌اند.

Adjective: It will have been a successful collaboration.

این یک همکاری موفقیت‌آمیز خواهد بود.

Adverb: He will have finished the novel by tomorrow.

او تا فردا رمان را تمام کرده است.

Preposition: The event will have concluded before the weekend.

رویداد قبل از آخر هفته به پایان رسیده است.

Conjunction: She will have submitted her report before the deadline.

او تا قبل از موعد مقرر، گزارش را ارائه داده است.

Pronoun: We will have visited all the museums by the time we leave.

تا قبل از رفتن، از همه موزه‌ها بازدید کرده‌ایم.

Noun: By next year, she will have been pursuing her dreams for a decade.

تا سال آینده، ده سالی می‌شود که به رؤیاهایش بوده است.

Verb: They will have been working on the project for months by the time it's completed.

تا قبل از این‌که پروژه کامل شود، ماه‌ها مشغول کار کردن روی آن خواهند بود.

Adjective: By the end of the day, it will have been a rewarding experience.

تا آخر روز، تجربه رضایت‌بخشی خواهد بود.

Adverb: He will have been practicing consistently for the upcoming competition.

او برای مسابقه در پیش رو پیوسته مشغول تمرین کردن بوده است.

Preposition: The event will have been ongoing for a week when it concludes.

با به پایان رسیدن رویداد، یک هفته‌ای می‌شود که ادامه داشته است.

Conjunction: They will have been preparing for the exam while others are still reviewing.

آن‌ها مشغول آماده شدن برای امتحان خواهند بود، درحالی‌که دیگران همچنان مشغول مرور آن هستند.

Pronoun: By then, we will have been supporting ourselves independently.

تا آن موقع، ما به طور مستقل از خودمان حمایت می‌کنیم.