اصطلاحات روانشناسی (جامع) – ۱۱۰ اصطلاح روانشناسی که باید بدانید

۳۱۶
۱۴۰۴/۰۷/۳۰
۳۰ دقیقه
PDF
آموزش متنی جامع
امکان دانلود نسخه PDF

در علم روانشناسی نیز مانند سایر علوم، اصلاحات تخصصی تعریف خاص و مشخص خود را دارند. در بسیاری از موارد، این تعاریف با آنچه که در زندگی روزمره استفاده می‌کنیم، متفاوت هستند. وجود اصطلاحات روانشناسی تخصصی به روانشناس‌ها کمک می‌کند تا بتوانند بر معانی گفت‌وگوهای علمی توافق کنند، درک عمیق‌تری از کارکردهای روانی داشته باشند و به پیشرفت‌های سریع‌تری دست یابند. در این مطلب از مجله فرادرس، ۱۱۰ اصطلاح تخصصی در روانشناسی را همراه با مثال و به شکل دسته‌بندی شده، توضیح می‌دهیم.

آنچه در این مطلب می‌آموزید:
  • اصطلاحات رایج و پایه در روانشناسی عمومی را به خوبی درک می‌کنید.
  • تفاوت میان اصلاحات روانشناسی شبیه به یکدیگر را خواهید آموخت.
  • با واژه‌های تخصصی در آسیب‌شناسی روانی آشنا می‌شوید.
  • اصطلاحات روانشناسی ويژه روانکاوی را فرامی‌گیرید.
  • می‌توانید مفاهیم در روانشناسی رفتارگرا را از یکدیگر تمایز دهید.
  • مهم‌ترین اصطلاحات روانشناسی رشد را می‌شناسید.
اصطلاحات روانشناسی (جامع) – ۱۱۰ اصطلاح روانشناسی که باید بدانیداصطلاحات روانشناسی (جامع) – ۱۱۰ اصطلاح روانشناسی که باید بدانید
فهرست مطالب این نوشته
997696

اصطلاحات روانشناسی عمومی

برخی از اصلاحات روانشناسی، پایه درک اصلاحات دیگر هستند و در تمامی حوزه‌های روانشناسی کاربرد دارند. دانستن تعریف درست این اصطلاحات و تفاوت آن‌ها با یکدیگر برای دانشجویان روانشناسی و علاقه‌مندان به آن بسیار مفید است.

احساس

به یک حالت یا واکنشی عاطفی که توسط فرد به شکلی آگاهانه تجربه شود، «احساس» (Feeling) می‌گویند. احساس می‌تواند هم شامل احساسات فیزیکی مثل گرسنگی و هم شامل احساسات روانی مثل خشم باشد.

هیجان

«هیجان» (Emotion) یک حالت روانی است که در پاسخ به اتفاقات تجربه می‌کنیم و به سه مولفه فیزیولوژیکی، رفتاری و ذهنی تقسیم می‌شود. برای مثال، هنگامی که فردی هیجان غم را تجربه می‌کند، از نظر فیزیولوژیکی در قفسه سینه خود احساس سنگینی می‌کند، از نظر رفتاری اشک می‌ریزد و از نظر ذهنی با غصه روبه‌رو می‌شود. تفاوت هیجان با احساس در این است که به احساسات فیزیکی مثل تشنگی و خستگی، هیجان گفته نمی‌شود. همچنین، هیجان‌ها می‌توانند به شکل ناخودآگاه تجربه شوند اما احساس تجربه‌ای آگاهانه است.

حس

«حس» (Sense) به توانایی ادراک و اندازه‌گیری حواس فیزیکی گفته می‌شود. این واژه به خصوص به حواس پنجگانه بینایی، شنوایی، لامسه، بویایی و چشایی اشاره می‌کند که از طریق اندام‌های حسی ادراک می‌شوند.

خلق

«خلق» (Mood) یک حالت ذهنی آگاهانه و غالب است که به شکل طولانی‌تری از هیجان و احساس تجربه می‌شود. برای مثال، فردی که دچار افسردگی است، خلق غمگینی دارد اما ممکن است برای دقایقی هیجان شادی را تجربه کند.

عاطفه

یکی دیگر از واژه‌های بسیار مهم در اصطلاحات روانشناسی «عاطفه» (Affection) است. به جلوه‌های قابل مشاهده یک هیجان تجربه‌شده، عاطفه گفته می‌شود. یعنی حالت‌های چهره، ژست‌های بدنی، آهنگ صدا و... که معمولا همراه با یک هیجان دیده می‌شوند، عاطفه فرد هستند.

خلق‌ و خو

«خلق‌وخو» (Temperament) به معنی بخشی از شخصیت است که بر عاطفه، خلق و رفتار فرد تاثیر می‌گذارد. خلق‌وخوی افراد معمولا از کودکی قابل مشاهده است؛ برای مثال برخی از کودکان خلق‌وخوی سخت‌گیرانه‌تری نسبت به دیگران دارند، زودتر پریشان می‌شوند و دیرتر به تغییرات محیطی عادت می‌کنند.

شناخت

«شناخت» (Cognition) به عنوان عمل ذهنی یا فرآیند کسب دانش و درک از طریق تفکر، تجربه و حواس تعریف می‌شود. برای مثال وقتی در حال حل یک مسئله ریاضی هستید و ارتباط بین اعداد را تحلیل می‌کنید، در حال انجام فرایندهای شناختی هستید.

ادراک

«ادراک» (Perception) به معنی متوجه چیزی بودن از طریق حواس‌ پنجگانه است. برای مثال، زنگ در به خودی خود چیزی جز امواج صوتی نیست. با این حال، مغز شما آن را به شکل یک صدای معنی‌دار ادراک می‌کند وبه شما این پیغام را می‌رساند که باید در را باز کنید. برای آشنایی بهتر با فرایند ادراک و مثال‌های آن می‌توانید از فیلم آنلاین آموزش ادراک در روانشناسی عمومی در مجموعه فیلم آموزش روانشناسی در فرادرس بهره بگیرید.

رفتار

به عمل بیرونی فرد که در پاسخ به اتفاقات محیطی یا درونی فرد رخ می‌دهند، «رفتار» (Behavior) می‌گویند. مثلا هنگامی که کودکی در پاسخ به تشویق‌های مادر خود، می‌خندد، یک رفتار از خود نشان داده است.

ذهن‌ آگاهی

«ذهن‌آگاهی» (Mindfulness) یعنی معطوف کردن توجه به زمان حال و آنچه که در لحظه در درون یا بیرون شما می‌گذرد. در مطلب زیر از مجله فرادرس به شکل مفصل توضیح دادیم ذهن‌آگاهی چیست، چه تفاوتی با مدیتیشن دارد و ۱۰ راهکار برای تقویت مهارت ذهن‌آگاهی معرفی کردیم.

دلبستگی

از مهم‌ترین اصطلاحات روانشناسی می‌توان به دلبستگی «Attachment» اشاره کرد. دلبستگی به معنی یک پیوند عمیق عاطفی یا یک ارتباط روانشناختی پایدار است که معمولا بین نوزاد و مراقبان او شکل می‌گیرد و بر رشد اجتماعی و عاطفی فرد تاثیر می‌گذارد. واژه دلبستگی در بزرگسالی می‎‌تواند به پیوند عاطفی بین دوستان، زوج‌ها و... اشاره کند. انواع دلبستگی به چهار نوع تقسیم می‌شود.

دلبستگی ایمن

افراد با «دلبستگی ایمن» (Secure Attachment) به دیگران اعتماد می‌کنند و صمیمیت را به‌راحتی می‌پذیرند. آن‌ها با دوری از عزیزان خود احساس ناراحتی خفیفی می‌کنند و با بازگشت به آنان آرام می‌شوند.

دلبستگی اجتنابی

افراد با «دلبستگی اجتنابی» (Avoidant Attachment) تمایل دارند از وابستگی‌های عاطفی دوری کنند، احساسات خود را کم بروز دهند و سخت‌تر اعتماد می‌کنند.

دلبستگی اضطرابی

افراد دارای «دلبستگی اضطرابی» (Anxious Attachment) معمولا نگرانی زیادی درباره‌ی رها شدن دارند، به طوری که حتی در نزدیکی عزیزان خود نیز آرام نمی‌گیرند. همچنین، رفتارهای وابسته‌گونه و جلب توجه زیادی از خود نشان می‌دهند.

دلبستگی آشفته

سبک «دلبستگی آشفته» (Disorganized) ترکیبی از رفتارهای اضطرابی و اجتنابی است. افراد دارای این سبک گاهی به دنبال صمیمیت هستند و گاهی به دلیل ترس، عقب‌نشینی می‌کنند. چنین رفتاری معمولا ریشه در بی‌ثباتی و سردرگمی رفتار والدین آن‌ها در کودکی دارد.

وابستگی

«وابستگی» (Dependence) به معنی تحت تاثیر قرار گرفتن یا تابع دیگران بودن است. برای مثال، زمانی که کسی همواره تصمیمات خود را به دیگران واگذار می‌کند یا بدون وجود دیگران قادر به انجام وظایف خود نیست، نشانی از وابستگی است.

شیوه فرزندپروری

«شیوه فرزندپروری» (Parenting Style) به فضای عاطفی که والدین در آن فرزندان خود را پرورش می‌دهند، اشاره می‌کند. به طور کل، چهار نوع شیوه فرزندپروری را می‌توان نام برد.

فرزندپروری مستبدانه

زمانی که والدین خواسته‌ها و قوانین زیادی دارند ولی از نظر عاطفی سرد و بی‌عاطفه هستند؛ سبک «فرزندپروری مستبدانه» (Authoritarian Parenting) دارند. مثلا در این شیوه از فرزندپروری، وقتی کودکی از والدین می‌پرسد چرا باید کاری انجام شود، والد می‌گوید «چون من می‌گویم» و اگر کودک مخالفت کند با تنبیه سخت مواجه می‌شود.

فرزندپروری مقتدرانه

زمانی که والدین هم حد و حدود مشخص دارند و هم تعامل و عاطفه زیادی به فرزند خود نشان می‌دهند، یعنی سبک «فرزندپروری مقتدرانه» (Authoritative Parenting) اتخاذ کرده‌اند. در چنین فضایی، والدین برای فرزندشان قانون می‌گذارند اما وقتی کودک سوال می‌کند، دلیل آن قانون را توضیح می‌دهند و در مواقع ممکن نظر فرزند را نیز در تصمیم‌گیری دخیل می‌کنند.

فرزندپروری سهل‌گیرانه

زمانی که والدین قوانین و محدودیت کمی برای فرزند خود قائل هستند اما از نظر عاطفی، محبت بسیاری می‌کنند، سبک «فرزندپروری سهل‌گیرانه» (Permissive Parenting) است. برای مثال، در این خانواده‌ها وقتی کودکی پرخاشگری می‌کند و به دیگران آسیب می‌رساند، با تنبیه جدی مواجه نمی‌شود بلکه والدین می‌گوید «اشکالی ندارد».

فرزندپروری بی‌ توجه

زمانی که والدین نه مدیریت زیادی بر فرزند خود دارند و نه عاطفه زیادی به او نشان می‌دهند، سبک «فرزندپروری بی‌توجه» (Neglectful Parenting) دارند. می‌توان گفت که این والدین نسبت به نیازهای کودک خود بی‌توجه هستند. برای مثال، حتی وقتی کودک نیاز به دلداری یا راهنمایی داشته باشد، نسبت به او بی‌تفاوتند و تنها نیازهای فیزیکی اولیه کودک را برآورده می‌کنند.

مقایسه شیوه های فرزندپروری - اصطلاحات روانشناسی
به کمک نمودار بالا، می‌توانید میزان محبت و مدیریت را در هر یک از چهار شیوه فرزندپروری مقتدرانه، مستبدانه، سهل‌گیرانه و بی‌توجه مقایسه کنید.

هویت

«هویت» (Identitiy) جزو پرکاردترین اصطلاحات روانشناسی است. این واژه به مجموعه‌ای از ارزش‌ها، باورها، تجربه‌ها و ویژگی‌هایی گفته می‌شود که یک فرد را از دیگران متمایز می‌کند. مثلا هنگامی که یک نوجوان در مورد ارزش‌های زندگی آینده خود تصمیم می‌گیرد، بخشی از هویت خود را شکل می‌دهد.

نقش

«نقش» (Role) به معنای جایگاهی است که یک فرد در یک موقعیت، جامعه یا رابطه دارد و با وظایف و انتظارات اجتماعی همراه است. برای مثال، یک مرد در خانواده نقش پدر را دارد که با انتظار حمایت و محافظت از خانواده همراه است. از سوی دیگر، او در مدرسه نقش یک معلم را دارد و از او انتظار می‌رود به دانش‌آموزان دروسی را آموزش بدهد.

قدردانی

به احساس سپاس‌گزاری نسبت به چیزهای مثبت یا کمک‌های دیگران، «قدردانی» (Gratitude) گفته می‌شود. برای مثال، زمانی که کسی بعد از دریافت کمک از دوستش می‌گوید «واقعا ممنونم که کنارم بودی»، از او قدردانی می‌کند. انجام قدردانی به شما کمک می‌کند احساس بهتری را در زندگی خود تجربه کنید. برای آشنایی با چگونگی اجرای صحیح قدردانی، می‌توانید از فیلم آموزش قدردانی در روانشناسی مثبت گرا در مجموعه فیلم آموزش روانشناسی در فرادرس بهره بگیرید.

سازگاری

به توانایی هماهنگ شدن با محیط یا موقعیت‌های تازه، «سازگاری» (Adaptation) گفته می‌شود. سازگاری معمولا در بلندمدت شکل می‌گیرد. یک نمونه از سازگاری زمانی است که فردی به شهر جدیدی مهاجرت می‌کند و به تدریج با فرهنگ آن‌جا خو می‌گیرد.

انعطاف‌ پذیری

زمانی که فرد توانایی تغییر رویکرد خود و سازگار شدن با شرایط جدید را داشته باشد، گفته می‌شود که فرد از مهارت «انعطاف‌پذیری»‌ (Flexibility) برخوردار است. مثلا اگر برنامه‌ سفر تغییر کند، چنین فردی می‌تواند بدون استرس خود را با برنامه‌ جدید انطباق دهد.

تاب‌ آوری

به توانایی افراد در بازگشت به حالت متعادل پس از تجربه استرس، سختی و چالش، «تاب‌آوری» (Resilience) می‌گویند. برای مثال، زمانی که فردی بعد از رد شدن در امتحان‌ها، روحیه خود را حفظ کرده و برای سال بعد دوباره تلاش می‌کند، از مهارت تاب‌آوری استفاده می‌کند. به کمک فیلم آموزش مدیریت مشکلات زندگی و تقویت مهارت تاب‌آوری در مجموعه فیلم آموزش روانشناسی در فرادرس می‌توانید این مهارت کاربردی را در خود تقویت کنید.

یادگیری

به فرایند کسب دانش، مهارت یا نگرش جدید از طریق تجربه، مطالعه یا آموزش که باعث ایجاد تغییرات به نسبت پایدار در رفتار یا حالت درونی فرد شود، «یادگیری» (Learning) می‌گویند. در مطلب زیر از مجله در مورد تعریف یادگیری، مهم‌ترین‌ نظریه‌ها در زمینه یادگیری و انواع یادگیری صحبت کردیم. همچنین، برخی از بهترین کتاب‌ها برای فراگرفتن این مبحث را معرفی کردیم.

طرحواره

«طرحواره»‌ (Schema) یک الگو یا چهارچوب ذهنی برای سازماندهی و تفسیر اطلاعات است. برای مثال، یک کودک احتمالا طرحواره‌ای از سگ دارد که به معنی حیواناتی با چهار دست و پا و دم است. برای همین، هنگامی که یک گربه را می‌بیند ممکن است ابتدا او را نیز سگ بداند. سپس، با دریافت اطلاعات بیشتر دو طرحواره جدا برای سگ و گربه قائل می‌شود.

همدلی

«همدلی» (Empathy) به معنی توانایی درک عمیق احساسات شخص دیگر و دیدن دنیا از نگاه او است. مثل زمانی که دوست شما غمگین است و شما خود را جای او می‌گذارید تا درک کنید که او چطور احساس می‌کند.

همدردی

«همدردی» (Sympathy) به معنی احساس ترحم و اندوه برای مشکلات شخصی دیگر است و لزوما شامل تجربه واقعی آن احساس نمی‌شود. زمانی که شما به فردی می‌گویید «واقعا برای وجود این مشکل متاسفم» اما رنج او را از زاویه خود او احساس نمی‌کنید، نمونه‌ای از همدردی است.

خودشکوفایی

«خودشکوفایی» (Self-Actualization) به معنی تحقق کامل پتانسیل و استعدادهای فردی است. مثلا زمانی که یک هنرمند نهایت خلاقیت خود را بروز می‌دهد، به خودشکوفایی رسیده است.

خودکارآمدی

«خودکارآمدی» (Self-Efficacy) یعنی فرد به توانایی خود برای موفقیت در موقعیت‌های خاص باور داشته باشد. زمانی که یک دانشجو با یک پروژه چالش‌برانگیز روبه‌رو است اما مطمئن است که می‌تواند از پس این کار بربیاید، نمونه‌ای از خودکارآمدی است.

خود آرمانی

«خود آرمانی» (Ideal Self) به معنی کسی است که فرد در مقایسه با خود واقعی‌اش، آرزوی تبدیل شدن به آن را دارد. اختلاف زیاد بین خود واقعی و خود‌ آرمانی می‌تواند باعث پریشانی روانی شود.

مغز درخشان در پس زمینه تیره - اصطلاحات روانشناسی

خود-انگاره

«خود-انگاره» (Self-Image) به معنی تصویر ذهنی فرد از خودش است که هم ظاهر فیزیکی و هم ویژگی‌های شخصیتی را در بر می‌گیرد. مثلا زمانی که فردی خود را آدمی لاغر و خجالتی می‌داند، این خود-انگاره او است.

خود-پنداره

«خود-پنداره» (Self-Concept) به معنی درک کلی و همه‌جانبه فرد از خود است که شامل باورها، احساسات و نقش‌های اجتماعی او می‌شود. این در حالی است که هویت بیشتر به جنبه‌های اجتماعی و فرهنگی اشاره دارد اما خود-پنداره یک چهارچوب روان‌شناختی جامع‌تر است.

خود-شفقت‌ورزی

«خود-شفقت‌ورزی» (Self-Compassion) به معنی رفتار مهربان نسبت به خود و درک کردن خود در مواقع شکست، سختی یا خطا است. مثل زمانی که بعد از شکست خوردن، به جای سرزنش کردن به خود بگویید «اشتباه کردن بخشی از انسان بودن است».

خودمختاری

«خودمختاری» (Autonomy) به معنی توانایی انتخاب مستقل، تصمیم‌گیری و مدیریت خود بر اساس ارزش‌ها و انتخاب‌های شخصی است. برای مثال، زمانی که فرد بتواند رشته‌ دانشگاهی خود را بر اساس علاقه خود و نه صرفا نظر خانواده انتخاب کند، از خودمختاری کافی برخوردار است.

برون‌ گرا و درون‌ گرا

از پرکاربردترین اصطلاحات روانشناسی می‌توان به «برون‌گرا» (Extravert) و «درون‌گرا» (Introvert) اشاره کرد. برون‌گرا به فردی گفته می‌شود که انرژی‌اش را از تعامل با دیگران و فعالیت‌های اجتماعی به دست می‌آورد. درون‌گرا به فردی گفته می‌شود که انرژی‌اش را از تنهایی و درون خود می‌گیرد و کمتر به جمع گرایش دارد.

جنس و جنسیت

واژه «جنس» (Sex) به ویژگی‌های زیستی و فیزیکی مرتبط با جنس فرد گفته می‌شود. برای مثال کروزوموم‌ها، اندام‌های تولیدمثلی و هورمون‌های یک فرد می‌تواند مرتبط با جنس «نر» (Male) یا «ماده» (Female) باشد. در حالی که واژه «جنسیت»‌ (Gender) مربوط به نقش‌ها، رفتارها و هویتی است که جامعه به «مرد» (Man) یا «زن» (Woman) نسبت می‌دهد. این واژه بار روانی-اجتماعی دارد و می‌تواند در فرهنگ‌های متفاوت به شکل‌ انتظارات متفاوتی ظاهر شود.

تداعی

یکی از پرکاربردترین اصطلاحات روانشناسی، «تداعی» (Association) است. تداعی یعنی برقراری ارتباط ذهنی بین ایده‌ها، افکار یا تجربه‌ها. مثل وقتی که بوی کیک تازه باعث یادآوری خاطرات کودکی می‌شود.

اهمال‌ کاری

«اهمال‌کاری» (Procrastination) یعنی به تعویق انداختن کارها یا وظایف، حتی وقتی می‌دانیم انجام آن‌ها مهم است. مثل وقتی که فرد به جای نوشتن مقاله، چندین ساعت از وقت خود را در شبکه‌های اجتماعی می‌گذراند.

کمال‌ گرایی

«کمال‌گرایی» (Perfectionism) یعنی داشتن استانداردهای بسیار بالا برای خود یا دیگران و حساسیت زیاد به اشتباه کردن. مثل زمانی که فرد چند روز کامل را برای اصلاح یک ارائه کوچک زمان صرف می‌کند چون باور دارد هر چیزی کمتر از کامل، بی‌ارزش است.

دستکاری روانی و گس‌لایت

زمانی که یک فرد، از تاکتیک‌ها یا رفتارهایی استفاده می‌کند که دیگران را به طور پنهانی تحت تاثیر قرار می‌دهد تا به خواسته‌ها یا اهداف خود برسد، «دستکاری روانی» (Manipulation) انجام داده است. برای مثال، زمانی که کسی در شما احساس گناه یا ترس ایجاد می‌کند تا شما کاری را انجام دهید که او می‌خواهد، نمونه‌ای از دستکاری روانی است. «گس‌لایت» (Gaslighting) نیز نمونه دیگری از دستکاری روانی است که طی آن فرد تلاش می‌کند دیگران را به شک در درک یا حافظه خود از واقعیت وادارد. در این شیوه معمولا بارها به شما گفته می‌شود چیزی که دیده‌اید یا به خاطر می‌آورید، اشتباه است تا اعتمادبه‌نفس شما کاهش یابد.

آموزش مبانی روانشناسی در فرادرس

تا به این بخش از این مقاله در مجله فرادرس، در مورد اصطلاحات روانشناسی رایج در روانشناسی عمومی توضیح دادیم. پس از این نیز در مورد اصطلاحات روانشناسی در روانشناسی شناختی، آسیب‌شناسی روانی، روانکاوی، روانشناسی رفتارگرا و روانشناسی رشد توضیح می‌دهیم. دانستن این دایره واژگان به شما کمک می‌کند تا درک بهتری از دنیای روانشناسی داشته باشید. با این حال، آشنایی و درک اصولی مباحث روانشناسی نیازمند مطالعه بیشتر است. اگر به این مباحث علاقه دارید، می‌توانید از مجموعه فیلم آموزشی آنلاین روانشناسی در فرادرس بهره بگیرید.

آموزش روانشناسی در فرادرس
برای تماشای مجموعه فیلم‌های آموزش روانشناسی در فرادرس، روی عکس کلیک کنید.

اصطلاحات روانشناسی شناختی

«روانشناسی شناختی» (Cognitive Psychology) یک شاخه از روانشناسی است که به بررسی اصولی فرایندهای شناختی مثل تصمیم‌گیری و حل مسئله در مغز می‌پردازد. برخی از مباحث مثل فراشناخت، سوگیری، حافظه، توجه و... نیز در این شاخه از روانشناسی بررسی می‌شوند. در ادامه برخی از اصطلاحات روانشناسی پرکاربرد در روانشناسی شناختی را توضیح می‌دهیم.

فراشناخت

از مهم‌ترین اصطلاحات روانشناسی شناختی می‌توان به «فراشناخت» (Metacognition) اشاره کرد. فراشناخت به معنی آگاهی داشتن نسبت به فرایند شناخت خود است. یعنی فرد بتواند متوجه باشد که چه چیزهایی بر فرایندهای شناختی او از جمله توجه، تمرکز، حافظه و... تاثیر می‌گذارند. مثلا زمانی که دانشجویی تصمیم می‌گیرد مطالب درسی را برای امتحان مرور بکند زیرا می‌داند که آن‌ها را فراموش خواهد کرد، از فراشناخت استفاده کرده است.

سوگیری

به تمایل ذهن به پردازش یا تفسیر اطلاعات به یک شکل خاص که غیرمنطقی است، «سوگیری» (Bias) می‌گویند. برای مثال، در «سوگیری تایید» (Confirmation Bias) فرد فقط به دنبال اطلاعاتی می‌گردد که باورهای قبلی‌اش را تایید کنند.

حافظه

«حافظه»‌ (Memory) توانایی مغز برای رمزگذاری، ذخیره و بازیابی اطلاعات و تجربه‌های گذشته است که ما را قادر می‌سازد از آنها یاد بگیریم. حافظه به چهار نوع تقسیم می‌شود.

  • حافظه حسی (Sensory Memory): ذخیره بسیار کوتاه‌مدت اطلاعات حسی در مورد محرک‌های محیطی.
  • حافظه کوتاه‌مدت (Short-Term Memory): ذخیره فعالانه اطلاعات تا سی ثانیه.
  • حافظه بلندمدت (Long-Term Memory): ذخیره پایدار اطلاعات برای مدت‌ طولانی.
  • حافظه کاری (Working Memory): نوعی حافظه کوتاه‌مدت که نه تنها اطلاعات را در خود نگه‌داری می‌کند، بلکه شامل پردازش فعال ارتباطات هم می‌شود. برای مثال زمانی که اعدادی را می‌شنوید و همزمان در ذهن خود آن‌ها را جمع می‌زنید، از حافظه کاری استفاده می‌کنید.
انواع حافظه - اصطلاحات روانشناسی
انواع حافظه در روانشناسی

تفکر عینی

«تفکر عینی» (Objective Thinking) به معنی تفکر در مورد چیزهایی است که واقعا وجود دارند، نه ایده‌ها و احتمالات. همچنین، این شیوه از تفکر بر پایه واقعیت‌های بیرونی است که قابل مشاهده و اندازه‌گیری هستند و تحت تاثیر تجربه‌های فردی نیست. مثل زمانی که پزشک با مشاهده برگه آزمایش، می‌گوید فردی دچار کم‌خونی است.

تفکر ذهنی

«تفکر ذهنی» (Subjective Thinking) به تفکری گفته می‌شود که تحت تاثیر تجربه شخصی فرد قرار دارد، نه واقعیت بیرونی. مثل زمانی که فردی می‌گوید «فکر می‌کنم این دارو برایم خوب نیست چون احساس خوبی به آن ندارم».

تفکر انتزاعی

«تفکر انتزاعی» (Abstract Thinking) به معنی توانایی فکر کردن در مورد چیزهایی است که از نظر فیزیکی وجود ندارند، مثل مفاهیم و ایده‌ها. برای مثال زمانی که به مفاهیمی مثل عدالت و آزادی فکر می‌کنید، از تفکر انتزاعی خود استفاده کرده‌اید.

تفکر انتقادی

«تفکر انتقادی»‌ (Critical Thinking) به معنی تحلیل منطقی اطلاعات و ارزیابی شواهد برای بررسی فرضیه‌ها و دستیابی به حقایق است. مثل زمانی که پیش از باور کردن یک خبر، منبع و صحت آن را بررسی می‌کنید.

توجه و تمرکز

«توجه» (Attention) به معنی تمرکز انتخابی روی محرک‌های خاص و نادیده گرفتن محرک‌های دیگر است. مانند زمانی که در یک مهمانی شلوغ، فقط به صدای دوست خوب گوش می‌دهید. «تمرکز» (Concentration) به معنی توانایی هدایت ذهن برای توجه به یک محرک خاص به شکلی پایدار است. مثل زمانی که برای دو ساعت روی یک مقاله کار می‌کنید. در واقع، توجه به معنی انتخاب هدف درست و تمرکز به معنی حفظ کردن توجه روی آن هدف است.

اصطلاحات روانشناسی در آسیب‌شناسی روانی

«آسیب‌شناسی روانی» (Psychopathology) به معنی مطالعه‌ی ماهیت، علت و پیامد بیماری‌ها یا اختلال‌های روانشناختی است. این حوزه هم به تشخیص و طبقه‌بندی اختلال‌ها می‌پردازد و هم به بررسی عوامل زیستی، روانی و اجتماعی موثر در شکل‌گیری آن‌ها. همچنین، هدف آن کمک به درمان و بهبود کیفیت زندگی افراد مبتلا به این دسته از اختلال‌ها است. در ادامه به معرفی تعدادی از پرکاربردترین اصطلاحات روانشناسی در حوزه آسیب‌شناسی روانی می‌پردازیم.

تروما

«تروما» (Trauma) جزو پرکاربردترین اصطلاحات روانشناسی به شمار می‌رود. اصطلاح تروما به معنی یک تجربه عمیق ناراحت‌کننده یا آزاردهنده که اغلب منجر به اثرات عاطفی، روانی یا جسمی پایدار می‌شود؛ مثل بازماندگان جنگ که پریشانی روانی شدیدی را بعد از جنگ تجربه می‌کنند.

سوءاستفاده

«سوءاستفاده» (‌Abuse) به معنی  الگویی از رفتار است که به سلامت روانی یا جسمی فرد آسیب می‌رساند و به سه نوع زیر تقسیم می‌شود:

  • سوءاستفاده روانی: مثل تحقیر و سرزنش کردن
  • سوءاستفاده جسمی: مثل کتک زدن و تنبیه بدنی
  • سوءاستفاده جنسی: مثل تجاوز و تعرض جنسی

تجاوز جنسی، تعرض جنسی و آزار جنسی

«تجاوز جنسی» (Rape) به معنی رابطه جنسی است که به زور یا بدون رضایت اجام شود. «تعرض جنسی» (Sexual Assault) دسته‌بندی وسیع‌تری نسبت به رابطه جنسی دارد و تماس جنسی ناخواسته را نیز شامل می‌شود. «آزار جنسی» (Sexual Harassment) به معنی هرگونه رفتار کلامی، غیرکلامی یا فیزیکی با ماهیت جنسی است که موجب رنجش، تحقیر یا ایجاد محیط ناخوشایند برای فرد شود، حتی اگر به تماس فیزیکی منجر نشود.

تفکر دو قطبی

«تفکر دوقطبی» (Dichotomous Thinking) یک تحریف شناختی است که در آن موقعیت‌ها به صورت افراطی، به شکل «همه یا هیچ» دیده می‌شوند. برای مثال، فردی با این طرز تفکر معتقد است اگر در امتحان نمره کامل نگیرد، دیگر نمره او ارزشی ندارد.

سوگ

«سوگ» (Grief) یعنی واکنش روانی و عاطفی به فقدان فردی یا چیزی عزیز و ارزشمند. این واکنش هیجانی می‌تواند شامل غم، خشم، انکار و حتی بی‌حسی باشد. سوگ فقط در پی مرگ عزیزان رخ نمی‌دهد بلکه می‌تواند در پی جدایی، از دست دادن شغل و حتی تغییرات ناگهانی زندگی نیز پیش بیاید. برای آشنایی بیشتر با مفهوم سوگ و مراحل آن می‌توانید از فیلم آموزش روانشناسی سوگ + نکات کاربردی در مجموعه فیلم آموزش روانشناسی در فرادرس بهره بگیرید.

تکانش

«تکانش» (Impulse) به معنی یک میل یا انگیزه ناگهانی و شدید برای انجام کاری است که اغلب بدون فکر قبلی صورت می‌گیرد. مانند کسی که به ناگهانی و بدون فکر یک وسیله گران‌قیمت را خریداری می‌کند. به فردی که رفتار تکانشی دارد، «تکانش‌گر» (Impulsive) گفته می‌شود.

بی‌ لذتی

«بی‌لذتی» (Anhedonia) به عنوان ناتوانی در لذت بردن از فعالیت‌هایی که معمولا برای فرد لذت‌بخش هستند، تلقی می‌شود. مانند فردی که قبلا عاشق گوش دادن به موسیقی بوده اما الان هیچ لذتی از آن نمی‌برد.

افسردگی

«افسردگی» (Depression) یعنی حالت پایدار غمگینی، بی‌علاقگی و کاهش انرژی که زندگی روزمره را مختل می‌کند. افرادی که ساعت‌ها در رخت‌وخواب می‌مانند و انرژی کافی برای انجام کارهای خود را ندارد، افسردگی را تجربه می‌کنند.

اضطراب

«اضطراب» (Anxiety) یعنی احساس نگرانی، تنش یا ترس مداوم درباره موقعیت‌های فرضی در آینده. مثل فردی که قبل از امتحان دچار تپش قلب و تعریق می‌شود. اضطراب یک هیجان طبیعی است که همه آن را تجربه می‌کنند اما تجربه زیاد آن می‌تواند زندگی فرد را با سختی‌ و رنج بسیاری همراه سازد.

تحریک‌پذیری

یکی از مهم‌ترین اصطلاحات روانشناسی «تحریک‌پذیری» (Irritability) نام دارد. تحریک‌پذیری به معنی حالتی شدید از عصبی بودن، زودرنجی یا عصبانیت است، مانند کسی که با کوچک‌ترین سر و صدا خشمگین می‌شود و جدل راه می‌اندازد.

خشم و پرخاشگری

«خشم» (Anger) یک هیجان قوی است که در برابر رنجش، تهدید یا آسیب ادراک شده شکل می‌گیرد. در حالی که «پرخاشگری» (Aggression) رفتاری خصمانه و آسیب‌رسان است که در اثر خشم شکل می‌گیرد. اگر شما در کنترل خشم خود با مشکل مواجه هستید و خشم شما منجر به پرخاشگری می‌شود، می‌توانید از فیلم آموزش مدیریت خشم + نکات کاربردی در مجموعه فیلم آموزش روانشناسی در فرادرس بهره بگیرید.

اختلال‌ های شخصیت و اختلال‌ های دوره‌ای

«اختلال‌های شخصیت» (Personality Disorders) الگوهایی پایدار، ثابت و ناسازگار از رفتار و تجربه‌های درونی هستند که فرد تجربه می‌کند. در حالی که «اختلال‌های دوره‌ای» (Cyclothymic/Periodic Disorders) اختلال‌هایی هستند که به شکل دوره‌ای و نوسانی تکرار می‌شوند.

نشانه، علامت و سندروم

«نشانه»‌ (Symptom) به معنی تجربه ذهنی یک بیمار از علائم بیماری است، مثل سردردی که فرد گزارش می‌دهد و فقط خود او حس می‌کند. «علامت» (Sign) به معنی شواهد عینی بیماری است که توسط دیگران و پزشک مشاهده می‌شود، مانند فشار خون که قابل مشاهده و اندازه‌گیری است. «Syndrome» به معنی مجموعه‌ای از علائم و نشانه‌های یک اختلال یا بیماری است که اغلب با هم رخ می‌دهند. مثل سندروم داون که با ویژگی‌های خاص جسمی و شناختی همراه است.

اختلال و بیماری

واژه‌های اختلال و بیماری در اصطلاحات روانشناسی معنی خاص خود را دارند. اغلب به مشکلی که علت جسمانی مشخصی داشته باشد، «بیماری» (Disease) گفته می‌شود. در حالی که «اختلال» (Disorder) یک ناهنجاری عملکردی است که ممکن است علت مشخصی نداشته باشد.

مکانیسم مقابله‌ ای

«مکانیسم مقابله‌ای» (Coping Mechanism) یعنی راهبردهایی که فرد برای مدیریت استرس و هیجانات منفی به کار می‌برد. این مکانیسم‌ها می‌توانند مثل ورزش کردن سازنده یا مثل مصرف مواد مخدر آسیب‌رسان باشند.

رفتار ضداجتماعی یا رفتار جامعه‌ گریز

«رفتار ضد اجتماعی» (Antisocial Behavior) یا «رفتار جامعه‌گریز» (Sociopath Behavior) به الگوهای رفتاری اطلاق می‌شود که در آن فرد به‌طور مداوم حقوق دیگران را نادیده می‌گیرد، با دیگران همدلی ندارد و به‌ویژه در روابط اجتماعی و قانونی دچار مشکل می‌شود. این رفتارها می‌تواند شامل دروغ‌گویی، دزدی، تخریب اموال، پرخاشگری و بی‌توجهی به قوانین باشد. برای مثال کسی که در محیط کار همکاران خود را فریب می‌دهد تا منافع شخصی به‌دست آورد، نمونه‌‌ای از رفتار ضد اجتماعی است.

خودشیفتگی و خودبزرگ‌بینی

در «خودشیفتگی» (Narcissism) فرد بسیار خودمحور است. این رفتار اغلب با فقدان همدلی، نیاز افراطی به تحسین شدن، حساسیت به انتقاد و تحقیر دیگران همراه است. به حس کاذب برتری و اهمیت، «خودبزرگ‌بینی» (Self-Grandiosity) می‌گویند که تنها یکی از علائم خودشیفتگی است.

خودکشی، خود-آسیب‌رسانی و خود-تخریب‌گری

«خودکشی» (Suicide) یعنی عملی که فرد عامدانه و به نیت پایان دادن به زندگی خود انجام می‌دهد. «خود-آسیب‌رسانی» (Self-Harm) به معنی آسیب عمدی فیزیکی به خود است که اغلب به عنوان راهی برای مقابله با پریشانی انجام می‌شود. «خود-تخریب‌گری» (Self-Destruction) یعنی انجام اعمالی که باعث آسیب به خود، چه از نظر جسمی و چه از نظر عاطفی می‌شود. برای مثال، خود-جرحی نوعی خود-آسیب‌رسانی است اما اعتیاد نوعی رفتار خود-تخریب‌گر است.

عملکرد

«عملکرد» (Function) یعنی شیوه‌ای که یک اندام، سیستم یا فرد وظایف خود را انجام می‌دهد. هنگامی که در روانشناسی از عملکرد فرد صحبت می‌کنیم، منظور عملکرد او در حوزه تحصیلی، کاری، عاطفی و... است و به این موضوع اشاره می‌کند که آيا می‌تواند نقش و وظایف خود در محیط‌های گوناگون را اجرا کند یا خیر.

تشخیص و تشخیص افتراقی

«تشخیص» (Diagnosis) یعنی فرآیند شناسایی یک بیماری یا اختلال بر اساس علائم، نشانه‌ها و آزمون‌ها. مثل زمانی که روان‌شناس با توجه به معیارهای اختلال شخصیت خودشیفته، تشخیص می‌دهد آیا فرد دچار اختلال شخصیت خودشیفته است یا خیر. در حالی که «تشخیص افتراقی» (Differential Diagnosis) یعنی تمایز قائل شدن میان چند وضعیت یا اختلال مشابه برای رسیدن به تشخیص درست. در تشخیص افتراقی در مثال فوق، روان‌شناس معیارهای مراجعه‌کننده را برای اختلال‌های مشابهی مثل اختلال شخصیت ضداجتماعی و اختلال شخصیت نمایشی نیز بررسی می‌کند.

روان‌ رنجوری و روان‌ پریشی

«روان‌رنجوری» (Neurosis) یعنی اختلال روانی که موجب پریشانی می‌شود اما فرد ارتباط با واقعیت را از دست نمی‌دهد. اختلال‌های خلقی مثل اختلال افسردگی عمده از انواع روان‌رنجوری هستند. «روان‌پریشی» (Psychosis) یعنی حالتی که فرد ارتباط خود با واقعیت را از دست می‌دهد و دچار هذیان یا توهم می‌شود. اختلال شخصیت اسکیزوتایپال نمونه‌ای از روان‌پریشی است.

اختلال‌ های خلقی و اختلال‌ های سایکوتیک

«اختلال‌های خلقی» (Mood Disorders) به حالاتی گفته می‌شود که با تغییرات پایدار در خلق و احساسات فرد ارتباط دارند؛ مثل افسردگی و اضطراب. در حالی که «اختلال‌های سایکوتیک» (Psychotic Disorders) به شرایط یا اختلال‌هایی گفته می‌شود که با از دست دادن تماس با واقعیت همراه‌اند؛ مثل اختلال‌های طیف اسکیزوفرنی.

شیدایی

«شیدایی» یا «مانیا» (Mania) یعنی دوره‌ای از خلق بسیار بالا، پرانرژی و تحریک‌پذیر که معمولا با رفتارهای تکانشی همراه است. حالت‌های شیدایی معمولا در اختلال دوقطبی به صورت دوره‌ای دیده می‌شود.

هذیان، توهم و ادراک نادرست‌

«هذیان» (Delusion) یعنی باور نادرست و ثابت که برخلاف شواهد واقعی است و فرد آن را تغییرناپذیر می‌داند. مثل زمانی که فردی اصرار دارد دولت از طریق تلویزیون جاسوسی او را می‌کند. «توهم» (Hallucination) یعنی ادراک حسی بدون محرک واقعی، مثل زمانی که فردی صداهایی را می‌شود که واقعا وجود ندارند. «ادراک نادرست‌» (Illusion) یعنی تحریف یک محرک واقعی، مثل وقتی که فرد سایه‌ درخت را به شکل یک انسان می‌بیند. آگاهی به تمایز این سه مورد از اصطلاحات روانشناسی بسیار مهم است و در بحث‌های تشخیصی کاربرد دارد.

سالاد کلمات

«سالاد کلمات» (Word Salad) یعنی گفتار آشفته و بی‌معنا که اغلب در روان‌پریشی شدید دیده می‌شود. برای مثال فردی که دچار روان‌پریشی است ممکن است بگوید «امروز ساعت بیمارستان خوردم»، جمله‌ای که کاملا بی‌معنی است.

مسخ

یکی از اصطلاحات روانشناسی رایج، «مسخ» (Depersonalization/Derealization) نام دارد. مسخ یعنی احساس جدایی یا غریبگی از خود یا محیط اطراف، مانند زمانی که فرد احساس می‌کند بدنش برای خودش نیست یا واقعیت اطراف او کارتونی است.

کاتاتونیا

«کاتاتونیا» (Catatonia) یعنی وضعیت غیرطبیعی حرکتی و رفتاری. بیماران مبتلا به کاتاتونیا ممکن است حالت‌های بدنی غیرمعمول را برای مدت زمان بسیار طولانی حفظ کنند یا حرکاتی تکراری و بی‌هدف انجام دهند. حالت کاتاتونیا معمولا در اختلال‌های سایکوتیک دیده می‌شود.

بیمار مبتلا به کاتاتونیا
تصویر فردی مبتلا به کاتاتونیا که ممکن است حالت بدنی خود را تا روزها تغییر ندهد.

اختلال رشدی-عصبی

به شرایطی که در رشد جسمی، شناختی یا اجتماعی کودک اختلال ایجاد می‌کند، «اختلال رشدی» (Developmental Disorder) می‌گویند؛ مثل اختلال طیف اوتیسم که بر رشد اجتماعی و شناختی کودک اثر می‌گذارد.

اختلال عصب-روانی

به اختلالی که عملکرد مغز و شناخت را تحت تاثیر قرار می‌دهد، «اختلال عصب-روانی» (Neurocognitive Disorder) می‌گویند؛ مثل آلزایمر که معمولا در سالمندی رخ می‌دهد و توانایی‌های ذهنی فرد را از بین می‌برد.

بیماری‌ های روان‌ تنی

بیماری‌های «روان‌تنی» (Psychosomatic) حالتی است که عوامل روانی بر بروز یا تشدید علائم جسمی اثر می‌گذارند؛ مانند اختلال جسمانی‌سازی که در آن دردهای جسمی با منبع روانی را مشاهده می‌کنیم.

بیماری های عصبی رشدی و بیماری های روانی رشدی و بیماری های روان تنی - اصطلاحات روانشناسی

اوتیسم

«اوتیسم» (Autism) یک اختلال رشدی-عصبی پایدار است که با مشکل در تعامل اجتماعی، دشواری در برقراری ارتباط و رفتارهای کلیشه‌ای شناخته می‌شود. نشانه‌ها معمولا پیش از سه‌سالگی بروز می‌کنند و شدت آن‌ها می‌تواند از خفیف تا شدید متفاوت باشد. برای آشنایی بیشتر با اختلال اوتیسم، تفاوت‌های آن در سنین مختلف و تشخیص‌های افتراقی این اختلال می‌توانید از فیلم آموزش رایگان اختلال طیف اوتیسم ASD چیست؟ + علائم و سبب‌شناسی در مجموعه فیلم آموزش روانشناسی در فرادرس استفاده کنید.

رفتار کلیشه‌ ای

«رفتار کلیشه‌ای» (Stereotyped Behavior) یعنی انجام مکرر و بی‌هدف حرکات یا اعمال مشابه. برای مثال، کودکان مبتلا به اختلال طیف اوتیسم ممکن است برای مدتی طولانی دست خود به شیوه‌ای خاص بالا و پایین کنند.

اکولالیا

«اکولالیا» یا «پژواک‌گویی» (Echolalia) یعنی تکرار خودکار و غیرارادی کلمات یا عبارات شنیده‌شده. مثلا در برخی از موارد مبتلا به اختلال طیف اوتیسم، اگر از فرد بپرسیم: «می‌خوای آب بخوری؟» او به جای پاسخ دادن می‌گوید: «می‌خوای آب بخوری؟» که نمو‌نه‌ای از اکولالیا است.

وسواس و اجبار

«وسواس» (Obsession) یعنی افکار، تصاویر یا امیال مکرر و مزاحمی که باعث اضطراب می‌شوند. «اجبار» (Compulsion) یعنی رفتار یا عملی تکراری که فرد برای کاهش اضطراب ناشی از وسواس انجام می‌دهد. در مطلب زیر از مجله فرادرس توضیح دادیم اختلال وسواس فکری عملی چیست و چرخه وسواس و اجبار چطور منجر به این اختلال می‌شود.

شخصیت و تیپ‌های شخصیتی

به الگوی پایدار احساس، افکار و رفتار در یک فرد، «شخصیت» (Personality) می‌گویند. تیپ‌های شخصیتی را به شیوه‌های گوناگونی می‌توان دسته‌بندی کرد. بر اساس یکی از این دسته‌بندی‌ها که براساس الگوهای رفتاری و واکنش‌های هیجانی افراد صورت می‌گیرد، تیپ‌های شخصیتی به سه دسته تقسیم می‌شوند.

  • تیپ شخصیتی A: شامل افرادی با رقابت‌جویی بالا، عجله و استرس زیاد.
  • تیپ شخصیتی B: شامل افرادی آرام‌تر، صبورتر و کم‌استرس‌تر.
  • تیپ شخصیتی C: شامل افرادی محتاط، وابسته و مضطرب.

اختلال شخصیت

«اختلال شخصیت» (Personality Disorder) یعنی الگوی پایدار از رفتار و تجربه درونی ناسازگار که در روابط اجتماعی مشکل ایجاد می‌کند. اختلال‌های شخصیت به سه گروه تقسیم می‌شوند که نباید با سه تیپ شخصیتی اشتباه گرفته شوند.

  • گروه A: اختلال‌های شخصیتی شامل افرادی با رفتار عجیب یا نامتعارف؛ مثل اختلال شخصیت پارانویید، اختلال شخصیت اسکیزوئید و اختلال شخصیت اسکیزوتایپال.
  • گروه B: اختلال‌های شخصیتی شامل افرادی با مشکلات مدیریت هیجان، رفتارهای نمایشی و تکانشی؛ مثل اختلال شخصیت مرزی، اختلال شخصیت خودشیفته، اختلال شخصیت نمایشی و اختلال شخصیت ضداجتماعی.
  • گروه C: اختلال‌های شخصیتی شامل افرادی با رفتارهای ناشی از اضطراب؛ مثل اختلال شخصیت وابسته، اختلال شخصیت وسواسی-اجباری و اختلال شخصیت اجتنابی.

اصلاحات روانشناسی در روانکاوی

«روانکاوی» (Psychoanalysis) شاخه‌ای از روانشناسی است که به بررسی محتویات ناخودآگاه از طریق روش‌هایی مثل تداعی آزاد و تفسیر رویاها می‌پردازد. از نظر روانکاوی، تعارض‌های حل‌نشده در ناخودآگاه دلیل اصلی ناراحتی‌های روانی هستند و با دستیابی به آن‌ها می‌توان بسیاری از مشکلات روانشناختی را حل کرد.

خودآگاه، نیمه‌خودآگاه و ناخودآگاه

«خودآگاه» (Conscious) یعنی بخشی از ذهن که افکار، احساسات و ادراک‌های آگاهانه فرد در لحظه در آن حضور دارند. «نیمه‌خودآگاه» (Preconscious) یعنی بخشی از ذهن که محتواهای آن در حال حاضر در آگاهی نیستند اما می‌توانند با تلاش کمی به سطح آگاهی بیایند. «ناخودآگاه» (Unconscious) یعنی بخش عمیق ذهن که افکار، تمایلات و خاطرات سرکوب‌شده در آن ذخیره می‌شوند. دسترسی به محتویات ناخودآگاه سخت است اما این محتویات، بر رفتار فرد اثر می‌گذارند.

برای مثال وقتی شما وقتی در حال آشپزی هستید و با هشیاری مواد غذایی را انتخاب و آماده می‌کنید، از خودآگاه استفاده می‌کنید. وقتی نام همکلاسی قدیمی‌تان را به یاد نمی‌آورید اما پس از مدتی ناگهان آن اسم به ظهر شما خطور می‌کند، این نام در نیمه‌خودآگاه شما بوده است. هنگامی که از حیوانی می‌ترسید اما نمی‌دانید چرا این حس را دارید، ممکن است مربوط به خاطرات کودکی در ناخودآگاه شما باشد.

مکانیسم دفاعی

«مکانیسم دفاعی» (Defense Mechanism) یعنی راهبردهای ناهشیار که ایگو برای کاهش اضطراب و محافظت از خود در برابر تعارض‌های روانی به کار می‌گیرد. توجه داشته باشید که مکانیسم‌های دفاعی و مکانیسم‌های مقابله‌ای که پیش از این توضیح دادیم، دو واژه متمایز در اصطلاحات روانشناسی هستند. برخی از این مکانیسم‌های دفاعی عبارتند از:

  • «فرافکنی» (Projection): یعنی نسبت دادن افکار یا احساسات ناپذیرفتنی خود به دیگران. مثل کسی که خودش پرخاشگر است اما مدام دیگران را به پرخاشگری متهم می‌کند.
  • «واکنش وارونه» (Reaction Formation): یعنی ابراز رفتاری برعکس احساس واقعی به‌عنوان دفاع در برابر اضطراب. مثل کسی که از برادر خود متنفر است اما چون این کار را ناپسند می‌داند، برعکس با او بسیار مهربان و محبت‌آمیز رفتار می‌کند.
  • «سرکوب» (Repression): یعنی کنار گذاشتن ناهشیار افکار و خاطرات ناخوشایند و جلوگیری از آمدن آن‌ها در سطح آگاهی. مثل کسی که تصادف شدیدی را که شاهد بوده است، به یاد نمی‌آورد.
  • «انکار» (Denial): یعنی نپذیرفتن واقعیت آزاردهنده برای کاهش اضطراب. مثل فردی که پس از تشخیص بیماری جدی، قبول نمی‌کند بیمار است.
  • «دلیل‌تراشی» (Rationalization): یعنی توجیه منطقی برای رفتار یا احساسی که علت واقعی‌اش پذیرفتنی نیست. مثل دانشجویی که بعد از مردود شدن می‌گوید استاد سوال‌ها را غیرمنصفانه طرح کرده بود.

انتقال و انتقال متقابل

واژه «انتقال» (Transference) بیشتر در اتاق درمان استفاده می‌شود. انتقال یعنی فرایندی که فرد احساسات و نگرش‌های مربوط به روابط گذشته را به رابطه فعلی (مثلا با درمان‌گر) منتقل می‌کند. «انتقال متقابل» (Countertransference) یعنی واکنش‌های هیجانی درمان‌گر نسبت به مراجع که می‌تواند تحت‌تاثیر مسائل شخصی درمان‌گر باشد.

نهاد، خود و فراخود

«نهاد» (Id) یعنی بخش غریزی و ناهشیار شخصیت که به دنبال ارضای فوری امیال و خواسته‌ها است. «فراخود» (Superego) یعنی بخش اخلاقی شخصیت که ارزش‌ها و معیارهای درونی‌شده را نمایندگی می‌کند. «خود» (Ego) یعنی بخشی از شخصیت که میان نهاد، فراخود و واقعیت تعادل برقرار می‌کند. به عنوان مثال، زمانی که شما گرسنه هستید و غذا می‌خواهید، این بخش نهاد است. زمانی که به خود می‌گویید نباید دزدی کنید و خوراکی را بدون اجازه از مغازه بردارید، فراخود است. در نهایت، زمانی که تصمیم می‌گیرد هزینه غذا را پرداخت کنید و آن را بخورید (ایجاد تعادل بین نهاد و فراخود)، این بخش خود است.

مقایسه نهاد، خود و فراخود - اصطلاحات روانشناسی
همان‌طور که مشاهده می‌کنید، خود به عنوان یک واسطه برای ایجاد تعادل بین نهاد و فراخود عمل می‌کند.

سائق

«سائق» (Drive) یعنی نیروی روانی یا انگیزه‌ای که فرد را به سوی ارضای نیازهای زیستی یا روانی سوق می‌دهد. مثلا گرسنگی به عنوان سائق باعث می‌شود فرد به دنبال غذا برود.

تداعی آزاد

«تداعی آزاد» (Free Association) روشی در روانکاوی است که در آن فرد هر چیزی را که به ذهنش می‌رسد، بدون سانسور بیان می‌کند تا محتواهای ناخودآگاه آشکار شود.

اصطلاحات روانشناسی رفتارگرا

«روان‌شناسی رفتارگرا» (Behaviorism Psychology) رویکردی در روان‌شناسی است که بر بررسی رفتارهای قابل‌مشاهده به جای فرایندهای درونی ذهن تاکید می‌کند. از نظر این رویکرد عمده رفتارهای ما از طریق شرطی‌سازی و از تعامل با محیط ناشی می‌شوند. در ادامه به بررسی برخی از اصلی‌ترین اصلاحات روانشناسی در روانشناسی رفتارگرا می‌پردازیم.

انگیزه

«انگیزه» (Motivation) یعنی نیرو یا فرآیندی که فرد را به انجام یک رفتار هدایت می‌کند و تلاش برای رسیدن به هدف را شکل می‌دهد. مثلا زمانی که ورزشکاری ساعت‌ها تمرین می‌کند تا بتواند مقام و موفقیت به دست بیاورد، تحت تاثیر انگیزه خود است. انگیزه به دو دسته بیرونی و درونی تقسیم می‌شود.

نقاشی نیمکره مغز غرق در رنگ

  • «انگیزه درونی» (Intrinsic Motivation): یعنی انجام رفتار به دلیل لذت، علاقه یا رضایت درونی فرد، نه برای پاداش بیرونی. مثلا کسی که نقاشی می‌کشد چون از نقاشی لذت می‎‌برد انگیزه درونی دارد.
  • «انگیزه بیرونی» (Extrinsic Motivation): یعنی انجام رفتار به دلیل دریافت پاداش یا اجتناب از تنبیه از محیط بیرونی. مانند کسی که نقاشی می‌کشد تا با فروش آن پول خوبی به دست بیاورد.

تنبیه

به اقدام یا پیامدی که به منظور کاهش احتمال تکرار یک رفتار انجام می‌شود، «تنبیه» (Punishment) می‌گویند. تنبیه به دو دسته تنبیه منفی و مثبت تقسیم می‎‌شود. توجه کنید که در اصطلاحات روانشناسی در مورد تنبیه، منفی و مثبت به معنای بار اخلاقی آن‌ها نیست.

  • تنبیه منفی: زمانی که برای کاهش احتمال تکرار یک رفتار، فرد را از چیزی خوشایند محروم کنیم، تنبیه منفی انجام داده‌ایم؛ مثل زمانی که والدین به کودک می‌گویند اگر پرخاشگری کند، حق تماشای تلویزیون را نخواهد داشت.
  • تنبیه مثبت: زمانی که برای کاهش احتمال یک رفتار، محرک ناخوشایند را به محیط اضافه کنیم، تنبیه مثبت انجام داده‌ایم؛ مثل زمانی که والدین به کودک می‌گویند اگر وسایل را به اطراف پرت کند، باید اتاق خود را جمع کند.

تقویت

به هر رویدادی که احتمال تکرار یک رفتار را افزایش دهد، «تقویت» (Reinforcement) گفته می‌شود. تقویت نیز شامل تقویت مثبت و تقویت منفی است.

  • تقویت مثبت: زمانی که برای افزایش احتمال تکرار یک رفتار، یک محرک خوشایند را به محیط اضافه کنیم، تقویت مثبت انجام دادیم؛ مثل وقتی که دانش‌آموزی تکالیف خود را به نحو احسن انجام می‌دهد و معلم با دست زدن در کلاس او را تشویق می‌کند.
  • تقویت منفی: زمانی که برای افزایش احتمال تکرار یک رفتار، یک محرک ناخوشایند را از محیط خذف کنیم، تقویت منفی انجام داده‌ایم؛ مثل زمانی که به کودکی می‌گوییم اگر تکالیف خود را انجام دهد، از تمیز کردن اتاقش معاف می‌شود.

شرطی‌ سازی کلاسیک و شرطی‌ سازی ابزاری

به فرایندی که طی آن رفتار یا پاسخ به وسیله‌ی تجربه‌ی مکرر با یک محرک خاص شکل می‌گیرد یا تغییر می‌کند، «شرطی‌سازی» (Conditioning) می‌گویند. شرطی‌سازی به دو مدل «شرطی‌سازی کلاسیک» (Classic Conditioning) و «شرطی‌سازی ابزاری» (Operant Conditioning) تقسیم می‌شود.

  • شرطی‌سازی کلاسیک: یعنی یادگیری ارتباط بین دو محرک؛ یک محرک خنثی با محرک معنادار جفت می‌شود و در نهایت محرک خنثی هم همان پاسخ را برمی‌انگیزد. اگر هر بار قبل از دادن غذا به سگی، آهنگی پخش شود، پس از چند بار تکرار، سگ صدای زنگ را با غذا پیوند دهد. پس از مدتی می‌بینیم که سگ تنها با شنیدن صدای آهنگ و حتی بدون وجود غذا براق ترشح می‌کند.
  • شرطی‌سازی ابزاری: یعنی یادگیری از طریق پیامدهای رفتار؛ رفتارهایی که با پاداش همراه شوند، تقویت می‌شوند و رفتارهایی که با تنبیه همراه شوند کاهش می‌یابند. به عنوان مثال، کودکی را تصور کنید که وقتی تکالیفش را تمام کند، جایزه می‌گیرد. در نتیجه، دفعه‌ی بعد احتمالا سریع‌تر تکالیفش را انجام می‌دهد.

در فیلم آموزش روش های اصلاح و تغییر رفتار در مجموعه فیلم آموزش روانشناسی در فرادرس به طور مفصل در مورد روانشناسی رفتارگرا، شرطی‌سازی، روش‌های تقویت، تنبیه و شکل‌دهی رفتار توضیح داده می‌شود. اگر به درک بیشتر این حوزه از روانشناسی علاقه‌مند هستید، توصیه می‌کنیم از این آموزش بهره بگیرید.

اصطلاحات روانشناسی تربیتی

«روانشناسی تربیتی» (Educational Psychology) شاخه‌ای از روانشناسی است که به مطالعه نحوه‌ی یادگیری و کسب دانش در افراد می‌پردازد. این شاخه از روانشناسی عوامل زیستی، شناختی، عاطفی و اجتماعی موثر بر یادگیری را بررسی می‌کند و هدف اصلی آن بهبود روش‌های آموزشی، طراحی محتوا و ارتقای عملکرد دانش‌آموزان و دانشجویان است. در ادامه به معرفی برخی از اصطلاحات روانشناسی مهم در این زمینه می‌پردازیم.

هوش هوش

«هوش» (Intelligence) یعنی توانایی یادگیری، استدلال و حل مسائل به شکل موثر و منطقی. همچنین، در اصطلاحات روانشناسی، هوش به طور ویژه به توانایی سازگاری فرد با محیط خود اشاره دارد. شاخصه هوش به کمک آزمون ضریب هوشی اندازه‌گیری می‌شود.

ضریب هوشی

«ضریب هوشی» (Intelligence Quotient | IQ) یعنی عددی که توانایی شناختی فرد را نسبت به جمعیت هم‌سنین اندازه‌گیری می‌کند. برای مثال اگر کودکی در آزمون هوش نمره ۱۱۵ بگیرد یعنی بهره هوشی او بیشتر از میانگین بهره هوشی هم‌سالان خود است.

نیم کره مغز درخشان

هوش هیجانی

«هوش هیجانی» (Emotional Intelligence | EI) یعنی توانایی درک هیجان‌های خود و دیگران، مدیریت هیجان‌های خود و استفاده از آن‌ها در تصمیم‌گیری و روابط اجتماعی. برای مثال، زمانی که فردی در عین درک خشم خود، به جای پرخاشگری و داد زدن در هنگام عصبانیت، آرامش خود را حفظ می‌کند و مشکل را با گفت‌وگو حل می‌کند، هوش هیجانی بالایی دارد.

اختلال یادگیری

«اختلال یادگیری» (Learning Disorder) یعنی مشکلات پایدار در یادگیری و استفاده از مهارت‌های خواندن، نوشتن، ریاضی یا مهارت‌های شناختی دیگر که به توانایی‌های فرد در مدرسه یا زندگی روزمره آسیب می‌زند. اختلال‌های یادگیری در حالی رخ می‌دهند که هوش عمومی فرد پایین نیست و از مشکلات فیزیکی مثل مشکل بینایی رنج نمی‌برد. برخی از انواع اختلال‌های یادگیری عبارتند از:

  • دیس‌گرافیا (Dysgraphia): اختلالی در نوشتن که می‌تواند شامل مشکلات در نوشتن دست‌خط، ساختار جملات یا سازمان‌دهی افکار هنگام نوشتن باشد.
  • دیس‌کالکولیا (Dyscalculia): اختلالی در درک و استفاده از مفاهیم ریاضی، مانند شمارش، جمع و تفریق، و درک روابط عددی.
  • اختلال پردازش شنوایی مرکزی (Central Auditory Processing Disorder): مشکلاتی در پردازش و درک اطلاعات شنیداری، حتی زمانی که شنوایی فرد طبیعی است.
  • آپراکسی گفتاری (Apraxia of Speech): اختلالی در برنامه‌ریزی و هماهنگی حرکات لازم برای تولید صداها و کلمات که می‌تواند منجر به مشکلات در بیان کلمات و جملات شود.

دیسلکسیا

«دیسلکسیا» (Dyslexia) یکی از رایج‌ترین و شناخته‌شده‌ترین اختلال‌های یادگیری است. افراد دچار این اختلال قادر به خواندن متون نیستند چراکه شناسایی صداها، رمزگشایی واژه‌ها و روان‌خوانی در آن‌ها با مشکل همراه است. مثلا افراد مبتلا به دیسکلیا ممکن است نتوانند کلماتی مثل «کتاب» و «کباب» را از یکدیگر تمایز دهند.

مجموعه آموزش روانشناسی تربیتی در فرادرس

تا به این بخش از این مطلب در مجله فرادرس، برخی از اصطلاحات روانشناسی رایج در روانشناسی تربیتی را معرفی کردیم. در بخش آخر نیز به معرفی اصطلاحات روانشناسی رشد می‌پردازیم. با این حال، برای درک عمیق و یادگیری بیشتر در مورد روانشناسی تربیتی، می‌توانید از مجموعه فیلم‌های زیر بهره بگیرید:‌

روانشناسی تربیتی در فرادرس
برای تماشای مجموعه آموزش روانشناسی تربیتی – مقدماتی تا پیشرفته در فرادرس، روی عکس کلیک کنید.

اصطلاحات روانشناسی رشد

«روان‌شناسی رشد» (Developmental Psychology) شاخه‌ای از روان‌شناسی است که به مطالعه تغییرات روانی، رفتاری و اجتماعی انسان‌ها در طول زندگی می‌پردازد. این رشته فرآیندهای جسمانی، شناختی، عاطفی و اجتماعی افراد را از لحظه لقاح تا هنگام مرگ بررسی می‌کند و تلاش می‌کند به بهبود چالش‌های متفاوت رشدی کمک کند. در ادامه برخی از مهم‌ترین اصطلاحات روانشناسی در روانشناسی رشد را بررسی می‌کنیم.

رسش

به فرآیند طبیعی و زیستی رشد که مستقل از یادگیری است، «رسش» (Maturation) می‌گویند. یک مثال از رسش، آماده‌شدن دستگاه عصبی برای راه رفتن در خردسالی است.

رشد

به تغییرات پیوسته جسمی، شناختی، هیجانی و اجتماعی فرد در طول زندگی، «رشد» (Growth/Development) می‌گویند. بزرگ‌تر شدن قد و وزن، یادگیری زبان، توانایی مدیریت احساسات و برقراری روابط اجتماعی، همگی بخشی از رشد هستند. تمایز رشد و رسش در اصطلاحات روانشناسی کاربرد بسیاری دارد.

ثبات شی

به درک کودک از اینکه اشیا حتی وقتی دیده نمی‌شوند همچنان وجود دارند، «ثبات شی» (Object Permanence) گفته می‌شود. این توانایی در نوزادی وجود ندارد و معمولا در حدود ۸ تا ۱۲ ماهگی شکل می‌گیرد. مثلا وقتی توپ زیر مبل می‌غلتد و ناپدید می‌شود، کودکی که ثبات شی را کسب کرده باشد، دنبال توپ می‌گردد چون می‌داند هنوز وجود دارد. در حالی که پیش از شکل‌گیری ثبات شی کودکان این کار را نمی‌کنند و باور دارند هر چیزی که نمی‌بیند، دیگر وجود ندارد.

ثبات اندازه

«ثبات اندازه» (Size Constancy) یعنی فرد درک کند که اندازه واقعی یک شی یکسان است، حتی اگر فاصله آن تغییر کند یا در قالب‌های مختلف ریخته شود. مثلا وقتی هواپیما در آسمان دیده می‌شود، خیلی کوچک به نظر می‌رسد؛ اما ما می‌دانیم در واقعیت به همان اندازه‌ بزرگ است که روی زمین بوده است. همچنین، وقتی که مقداری آب را از یک ظرف باریک در یک ظرف پهن بریزیم، ارتفاع آن تغییر می‌کند اما می‌دانیم که هنوز مقدار آن یکسان است. این مهارت شناختی در نوزادان وجود ندارد و به تدریج تا حدود ۱۰ سالگی شکل می‌گیرد.

بازی نمادین

آخرین مورد از اصطلاحات روانشناسی که به آن می‎پردازیم، «بازی نمادین» (Symbolic Play) است. به سبکی از بازی کردن که در آن کودکان از تخیل برای نشان‌دادن یا جایگزین کردن چیزی با چیز دیگر در بازی، استفاده می‌کنند، بازی نمادین می‌گوییم؛ مثل وقتی که کودک یک جعبه مقوایی را به جای ماشین فرض می‌کند و با آن رانندگی می‌کند. همچنین، وقتی کودکی با عروسک خود مثل یک بچه واقعی رفتار می‌کند، در حال انجام بازی نمادین است.

بر اساس رای ۲ نفر
آیا این مطلب برای شما مفید بود؟
اگر پرسشی درباره این مطلب دارید، آن را با ما مطرح کنید.
منابع:
APA DictionaryCambridge English DictionatyWFUVery Well MindUPMC HealthBeat
PDF
مطالب مرتبط
نظر شما چیست؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *