روان پریشی و اسکیزوفرنی – از علائم و نشانه ها تا روش های درمان


«اسکیزوفرنی» یا «شیزوفرنی» (Schizophrenia) نام اختلالی است که به احتمال فراوان برای بسیاری از شما آشناست؛ شاید به این دلیل که فیلمهای زیادی درباره این اختلال و افراد مبتلا به آن به نمایش درآمده است که از جمله میتوان به فیلم «ذهن زیبا» (A Beautiful Mind) اشاره کرد که براساس داستان زندگی ریاضیدان معروف، «جان نش» (John Nash) ساخته شده است. اسکیزوفرنی که در فارسی به آن «روانگسیختگی» میگویند، اختلالی عمیقاً ویرانگر است که شناخت، هیجان، ادراک، تفکر و رفتار را درگیر و مختل میکند. از این رو پیچیدهترین، عجیبترین و ناتوانکنندهترین اختلال روانی و معروفترین اختلال روانپریشانه یا «سایکوتیک» (Psychotic) است که بخش بزرگی از اختلالهای روانپریشانه را به خود اختصاص میدهد.
روان پریشی و اختلالهای روان پریشانه
پیش از آنکه درباره اسکیزوفرنی صحبت کنیم، نخست باید با مفهوم روان پریشی آشنا شویم. سالهای مدیدی در نسخههای اولیه راهنمای تشخیصی آماری بیماریهای روانی یا همان DSM (برای آشنایی با نظامهای طبقهبندی اختلالهای روانی، مطلب آسیبشناسی روانی را در مجله فرادرس بخوانید) بیماریهای روانی به چهار دسته عمده «اختلالهای روانپریشانه» یا «سایکوزها» (Psychosis)، «اختلالهای رواننژندانه» یا «نِوْروزها» (Neurosis)، «اختلالهای شخصیت» (Personality Disorders) و «سندرمهای مغزی» (Brain Syndrome) تقسیم میشد.
در اختلالهای روانپریشانه مثل اسکیزوفرنی و اختلال هذیانی، فرد مبتلا دچار روان پریشی میشود. روان پریشی وضعیتی است که در آن ادراک فرد از واقعیت، تحریف میشود و کنشهای روانشناختی او بهشدت آشفته و بیمارگونه میشود؛ بهطوریکه فرد مبتلا توانایی انجام مسئولیتهای شغلی، خانوادگی و اجتماعی را از دست میدهد. در روان پریشی، ارتباط افراد چنان با واقعیت قطع میشود که فرد توانایی تشخیص واقعیت از خیال را ندارد و از همین رو، نسبت به بیماری خود هم هیچ آگاهی و بینشی ندارد.
در اختلالهای رواننژندانه مثل افسردگی و اضطراب، فرد دچار رواننژندی میشود. در رواننژندی اعتقاد بر این است که یادگیریهای غلط سبب ایجاد پاسخهای ناکارآمد و بیاثر نسبت به مسائل زندگی روزمره شده است. فرد مبتلا به رواننژندی از بیماری خود آگاه است و نسبت به آن بینش کامل دارد و از ناکارآمدیهای ایجادشده رنج میکشد، اما احساس میکند قادر نیست آنها را تغییر دهد. ماهیت اصلی رواننژندی ارزشیابی غلط از واقعیت و تمایل به اجتناب کردن از مسائل به جای مواجه شدن و سازش پیدا کردن با آنهاست.
اختلالهای شخصیت هم شامل اختلالهایی است که در آنها فرد الگوی شخصیتی ناسازگار و دائمی دارد که انواع متفاوتی مانند اختلال شخصیت خودشیفته، اختلال شخصیت نمایشی و... را شامل میشود. کسانی که به اختلال شخصیت مبتلا هستند، شیوههای رفتار عادتی و نسبتاً انعطافناپذیری را در بسیاری از موقعیتها نشان میدهند؛ بهطوریکه روابط آنها با دنیای خارج به شدت آسیب میبیند و ناکارآمدیهای شغلی، تحصیلی، خانوادگی و اجتماعی ایجاد میشود.
در نهایت نیز سندرمهای مغزی بودند که آن دسته از اختلالهای فکری را شامل میشدند که نتیجه آسیبهای مغزی بودند.
همان طور که دیدیم، روان پریشی وضعیتی است که در آن ادراک فرد از واقعیت و دنیای واقعی تحریف میشود. درست است که در نسخههای جدید و امروزی نظامهای طبقهبندی، بیماریهای روانی به طور مشخص به این چهار دسته کلی تقسیم نمیشوند، اما کماکان بیماریهایی را که در آن فرد دچار روان پریشی میشود، اختلالهای روانپریشانه مینامند و اصطلاح روان پریشی یا سایکوز همچنان بین متخصصان بالینی رایج است.
ویژگیها، علائم و نشانههای روان پریشی
همانطور که گفتیم، در روان پریشی فرد توانایی تشخیص واقعیت از خیال را ندارد، ارتباطش با واقعیت قطع میشود و به دنیای تخیلی خود پناه میبرد. علت این امر هم توهمها و هذیانهایی است که فرد به آنها مبتلا میشود. علاوه بر این، ممکن است در هیجان و تکلم هم اختلالهایی ایجاد شود یا اینکه بیمار رفتارهای عجیب و غریبی از خود نشان دهد. مواردی را که در ادامه شرح داده میشود، میتوان ویژگیهای اساسی روان پریشی دانست.

۱. اختلال در ادراک و توهم
در روان پریشی هر پنج حس بیمار ممکن است دچار حالتهای توهمی شود. توهم به تجربههای حسی یا ادراکی گفته میشود که بدون هیچ محرک حسی یا منبع خارجی واقعی ایجاد میشود؛ به عبارت دیگر، توهم نوعی ایجاد آشفتگی در ادراک است و با خطای ادراکی متفاوت است. در خطای ادراکی فرد در درک درست محرک که وجود خارجی دارد دچار مشکل و خطا میشود، مثل اینکه چیزی را بزرگتر یا کوچکتر از آنچه هست میبیند؛ اما در توهم فرد چیزی را میبیند یا میشنود که اصلاً وجود ندارد.
افراد طبیعی و به هنجار با غربال کردن اطلاعات حسی طی فرایندی پیچیده، قادر به انتخاب، تطبیق و تشخیص انبوهی از محرکهای ارائه شده هستند و میتوانند دنیای اطراف خود را به طور طبیعی و معنادار ادراک کنند؛ اما افراد روانپریش بر خلاف افراد عادی قادر به غربال کردن اطلاعات آشفته و تشخیص اطلاعات مربوط و نامربوط از یکدیگر نیستند. آنها به تمام محرکها، چه منبع داخلی داشته باشند و چه منبع خارجی، حساس هستند و نمیتوانند ادراکهای خود را به صورت یک الگوی معنیدار، وحدت و انسجام بخشند.
توهم بسته به اینکه در کدام یک از حواس اختلال ایجاد میکند انواع مختلفی دارد؛ مثل توهم بینایی، شنوایی، بویایی، چشایی و لامسه. شایعترین نوع توهم در بیماران روانپریش در درجه اول توهم شنوایی است؛ به این شکل که بیمار صداهایی تهدیدآمیز و توهینآمیز میشنود. برای مثال، بیمار میشنود فرد یا افرادی او را تهدید میکنند، به او اتهام میزنند یا با فحاشی به او توهین میکنند. توهم بینایی هم در بیماران مبتلا به روان پریشی شایع است به این صورت که فرد تصاویری را میبیند که دیگران نمیبینند.
۲. اختلال در تفکر
آشفتگیهای فکری و اختلالهایی را که در تفکر افراد روانپریش دیده میشود، میتوان به سه دسته تقسیم کرد که عبارتاند از: اختلالهای محتوای فکر، اختلالهای شکل فکر و اختلالهای جریان فکر یا روند پردازش.
اختلالهای محتوای فکر به تفسیری که بیمار از محرکها ارائه میدهد، یعنی همان افکار و اعتقادات بیمار مربوط میشود. هذیانها بارزترین نمونه اختلالهای محتوی فکر هستند. هذیان به افکار و اندیشههای غلطی گفته میشود که فرد با وجود شواهدی که به وضوح نادرستی آنها را تأیید میکند، عمیقاً باور دارد و برای اثبات درستی آنها تلاش میکند؛ به عبارت دیگر، هذیانها اعتقادهای باطل و نادرستی هستند که حتی با قویترین و محکمترین استدلالها برای ابطال هم سست نمیشوند و فرد مبتلا به هذیان همچنان بر درستی افکار و عقایدش اصرار و پافشاری میکند. هذیانها برحسب محتوای خود به انواع مختلفی تقسیم میشوند.
هذیان گزند و آسیب (Delusion of Persecution): در هذیان گزند و آسیب فرد معتقد است افراد یا گروههایی علیه او توطئهچینی میکنند، همواره به دنبال او هستند، او را تعقیب میکنند و قصد اذیت و آزار و آسیب رساندن به او یا نزدیکانش را دارند.

هذیان به خود بستن (Delusion of Reference): در این نوع از هذیان فرد معتقد است حوادث، اظهارنظرها و جریانهای اتفاقی که هیچ ربط به او ندارند، واقعاً و به طور ویژه به او مربوط است. به عنوان مثال فرد مبتلا به این هذیان فکر میکند رفتارها و گفتار دیگران در همسایگی، کوچه و خیابان یا حتی مترو درباره اوست. گاهی فرد عمیقاً باور دارد مقامات دولتی و افراد معروف مثل بازیگران و مجریان تلویزیون، پیامهای خصوصی را از طریق رادیو و تلویزیون برای او میفرستند یا داستان زندگی او را در تلویزیون و مجلات منعکس میکنند.
هذیان خود بزرگ پنداری (Delusion of Grandeur): در این هذیان فرد به طور مبالغه آمیزی تصور میکند فرد مهم، مشهور، توانمند و نیرومندی است. به عنوان مثال گمان میکند پیامبر، پادشاه یا پهلوان قدرتمند تاریخی مشهوری است.
هذیان کنترل یا تأثیر (Delusion of Control or Influence): در هذیان کنترل، فرد معتقد است اعمال، افکار و انگیزههای او توسط عوامل بیرونی مثل افراد، نیروها یا موجودات فضایی و ماورایی کنترل میشود. برای مثال تصور میکند موجودات غیرزمینی با فرستادن امواجی توسط ابزارهای الکتریکی، احساسات و رفتار او را تحت تأثیر قرار میدهند یا کنترل میکنند.
هذیان جسمانی (Somatic Delusion): در این نوع هذیان فرد بر این باور است که از نوعی بیماری بدنی پنهان رنج میبرد یا بخشی از بدنش از درون به شدت معیوب است، به طوری که وضعیت جسمانیاش مرگبار و نگرانکننده است. این هذیان با ترسهای مرضی و بیپایهای که بیماران مبتلا به «خودبیمارانگاری» (Hypochondriasis) دارند، متفاوت است.
در واقع، فرد روانپریش مبتلا به هذیان جسمانی به بیماری مشخصی اشاره نمیکند، بلکه ادعاهای عجیب و غریب و نامعقولی دارد؛ مثل اینکه گمان میکند کلیههایش در حال خارج شدن از بدنش هستند، یا مغزش در حال پوسیدن و کپک زدن است، یا مدعی میشود افرادی غریبه در بیضههایش حضور دارند و مانع از بچهدار شدنش میشوند.
دسته دیگر اختلالهای تفکر شامل اختلالهای شکل فکر است. این اختلالها به طور عینی در زبان گفتاری و نوشتاری بیمار مشاهده میشود و شامل واژهسازی، بیربطگویی، از خط خارج شدن، حاشیهپردازی، مکررگویی مرضی و... هستند. به عنوان مثال، در واژهسازی فرد مبتلا کلمات جدیدی را خلق میکند که برای شخص معنای خاصی دارد، اما دیگران قادر به درک آن نیستند؛ مثل «پرتفتیش» (به معنای اینکه همه جا تحت کنترل است) یا «غیرخلاصی» (به معنای اینکه هیچ راه نجاتی وجود ندارد).
معمولاً در فرایند تفکر افراد روانپریش اشتغال خاطر به موضوعات اسرارآمیز، عجیب و غریب، نمادین و انتزاعی دیده میشود. تفکرات افراد روانپریش با وجود عینی بودن، ماهیتی کاملاً نمادین و عجیب و غریب دارد.
دسته آخر اختلالهای تفکر مربوط به جریان فکر است. اختلالهایی که در روش جمعبندی افکار و گفتار وجود دارد اختلالهای جریان فکر هستند، مثل پرش افکار، وقفه در فکر، تداعی صوتی و اختلال در توجه. در تداعی صوتی فرد به جای اینکه کلمات را بر اساس معنی و مفهوم در کنار هم قرار دهد، بر اساس آهنگ کلمات کنار هم قرار میدهد و به این ترتیب کلماتی موزون ولی فاقد معنی شکل میگیرد.
در بعضی از منابع برای درک بهتر، اختلال در شکل و جریان فکر را تحت عنوان اختلال در تکلم طبقهبندی میکنند.

۴. اختلال در هیجان، خلق و احساسات
از آنجا که هیجانهای افراد تا حد زیادی تحت تأثیر جریانهای شناختی است، عجیب نیست که آشفتگی و بینظمی موجود در ادراک و تفکر افراد روانپریش اختلالهایی را در هیجانها و پاسخهای عاطفی آنها ایجاد کند. نداشتن کنترل روی افکار و ناتوان بودن در انتخاب فکر مناسب و در خور موقعیت، عامل مهمی در بروز و ظهور عاطفه نامناسب است که معمولاً به صورت اضطراب شدید و احساس ترس و وحشت بروز پیدا میکند. در روان پریشی، به ویژه در اختلال اسکیزوفرنی، یا پاسخدهی هیجانی به شدت کاهش مییابد که منجر به ایجاد بیلذتی و بیتفاوتی عاطفی و هیجانی میشود، یا مثل درجات شدید خشم شادی، اضطراب یا ترس، حالات هیجانی بسیار فعال اما نامتناسب است.
۵. اختلال در رفتار
تمامی اختلالهای و الگوهای مرضی که برای روان پریشی توضیح دادیم مثل اختلال در ادراک، تفکر، گفتار و هیجان اغلب با رفتارهای عجیب و غریب همراه است. مثلاً بیمار فعالیت مفرطِ بدون هدف انجام میدهد؛ حرکات، ژستها، عادتها و تظاهرات عجیبی از خود نشان میدهد یا در وضعیت «کاتاتونیک» (Catatonic) قرار میگیرد. وضعیت کاتاتونیک به وضعیتی گفته میشود که فرد وضعیت بدنی عجیب و غریبی به خود میگیرد، ژست بدنی خاصی میگیرد یا به نقطهای خیره میشود، دچار بهت میشود و بدون هیچ فعالیتی مدتی طولانی بدون هیچ حرکت و حالت هیجانی عاطفی ارتباط فعال با محیط برقرار نمیکند.
علاوه بر این، افراد روانپریش به ویژه مبتلایان به اسکیزوفرنی کنترل چندانی بر تکانههایشان ندارند و رفتار خشونتآمیز در بیماران بسیار شایع است. رفتارهای تکانشی دیگر مثل خودکشی و آدمکشی در پاسخ به توهمها و هذیانها نیز در بعضی از افراد روانپریش دیده میشود.
برای آشنایی بیشتر با اختلالات روان پریشی و اسکیزوفرنی، پیشنهاد میکنیم به مجموعه فیلمهای آموزش روانشناسی (Psychology) فرادرس مراجعه کنید که لینک آن در ادامه آورده شده است.
- برای مشاهده مجموعه فیلمهای آموزش روانشناسی (Psychology) + اینجا کلیک کنید.
اختلال اسکیزوفرنی و تاریخچه آن
حال که با مفهوم روان پریشی و ویژگیها و علائم آن آشنا شدیم، میتوانیم به موضوع اسکیزوفرنی بپردازیم. اسکیزوفرنی یا روانگسیختگی نوعی اختلال روانی است که در آن شناخت، هیجان، ادراک و رفتار فرد به شدت دچار آشفتگی میشود. تغییرات و آشفتگیهای ایجاد شده در ادراک، شناخت و افکار فرد مبتلا سبب میشود او اعتقادات و استنباطهای نادرستی راجع به واقعیت داشته باشد و برای اثبات عقاید و استنباطهای غلط و تخیلیاش اصرار و پافشاری زیادی به خرج دهد. اسکیزوفرنی معمولاً در جوانی شروع میشود و تا پایان عمر پایدار و مقاوم باقی میماند؛ و افراد از تمام طبقههای اجتماعی امکان ابتلا به آن را دارند.
در طول تاریخ همواره درباره علائمی که امروزه در بیماران مبتلا به اسکیزوفرنی دیده میشود، مطالبی نوشته شده است. پزشکان یونان باستان توصیفهایی درباره هذیان بدبینی و خودبزرگبینی ارائه کردهاند اما تا قرن نوزدهم اسکیزوفرنی به عنوان یک بیماری روانی که ارزش تشخیص و درمان داشته باشد، بررسی نشده بود.

اسکیزوفرنی اولین بار در سال 1852 (1231) توسط پزشکی فرانسوی به نام «بندیکت مورل» (Benedict Morel) شناسایی و «دمانس پرهکوزه» (Démence Précoce) به معنای زوال عقل زودرس نامیده شد. مورل این اصطلاح را برای بیمارانی به کار برد که در نوجوانی دچار نوعی جنون میشدند. در ادامه مهمترین نظریاتی را که در طول تاریخ درباره اسکیزوفرنی ارائه شده است، ذکر میکنیم.
نظریه امیل کریپلین
«امیل کریپلین» (Emil Kraepelin) روانپزشک آلمانی بود در سال 1893 (1272) اصطلاح دمانس پرهکوزه را به واژه «دمانشیا پریکاکس» (Dementia Precox) تغییر داد. این واژه هم بر زوال عقل و زودرس بودن آن تأکید داشت. کریپلین معتقد بود مبتلایان به دمانس زودرس در سیری درازمدت و پایدار از بیماری، به تباهی کشیده میشوند و به طور آشکار دارای علائم هذیان و توهم هستند.
او بین افراد مبتلا به زوال عقل زودرس و افراد مبتلا به روان پریشی افسردگی-شیدایی (اختلال دوقطبی) تمایز قائل بود و معتقد بود بیماران مبتلا به روان پریشی افسردگی-شیدایی به طور متناوب دورههایی از حالت هنجار و نابهنجار را تجربه میکنند. کریپلین همچنین بیماری مجزای دیگری به نام «پارانویا» (Paranoia) به معنای بدبینی و بدگمانی را نیز شناسایی کرد که مشخصه آن هذیان گزند و آسیب بود و سیر تباهکننده بیماران مبتلا به آن با دو اختلال قبلی متفاوت بود.
نظریه اویگن بلویلر
در سال 1908 (1287) روانپزشکی سوئیسی به نام «اویگن بلویلر» (Eugen Bleuler) اصطلاح «اسکیزوفرنی» (Schizophrenia) را جایگزین زوال عقل زودرس کرد. اسکیزوفرنی از دو واژه «اسکیزو» (schizein) به معنای «شکاف» و «دوپارگی« و «فِرِن» (pherna) به معنای «ذهن» و «روان» تشکیل شده و به معنای روانگسیختگی است. این واژه به خوبی بیانگر شکاف و گسیختگیهایی است که در فکر، ادراک، احساس و رفتار افراد مبتلا وجود دارد و آنها را از حفظ فرایند فکری منسجم ناتوان کرده است. از نظر بلویلر، اسکیزوفرنی چهار علامت و ویژگی مشخص و اصلی دارد که تحت عنوان چهار A بلویلر معروف است. این چهار علامت عبارت اند از:
- «تداعی» (Association): اختلال در تفکر که باعث گفتار درهم و برهم میشود.
- «عاطفه» (Affect): اختلال در تجربه و ابراز هیجان که سبب بیتفاوتی عاطفی یا عاطفه نامناسب میشود. بهطور مثال، فرد در موقعیت غمناک میخندد یا هیچ واکنش و هیجانی از خود نشان نمیدهد.
- «دودلی» (Ambivalence): ناتوانی در تصمیمگیری و اجرای تصمیمات
- «درخودماندگی» یا «اوتیسم» (Autism): گرایش فرد به رفتار و تفکر غیرعادی به صورت خودمحور
از نظر بلویلر توهمها و هذیانها علائم فرعی و ثانویه بیماری اسکیزوفرنی هستند.

سایر نظریهپردازان
«ارنست کرچمر» (Ernst Kretschmer) رابطه بین اسکیزوفرنی و فرم بدن را بررسی کرد. از نظر کرچمر، رابطه نزدیکی بین خصوصیات جسمانی افراد و رفتار آنها وجود داشت و طی بررسیهای خود به این نتیجه رسید افراد «آستنیک» (Asthenic) که لاغراندام و دارای عضلاتی کمحجم هستند، افراد «آتلتیک» (Athletic) که دارای بدنی عضلانی هستند و افراد «دیسپلاستیک» (Dysplastic) که دارای بدنی بدقواره هستند، بیشتر از افراد «پیکنیک» (Pyknic) که افراد چاق و کوتاهقد و خپل هستند، ممکن است به اسکیزوفرنی مبتلا شوند. شاید این مشاهدات کمی عجیب و بیربط به نظر برسد، ولی با نگاهی سطحی به فرم و شکل بدنی بسیاری از مبتلایان به اسکیزوفرنی میتوان فهمید این نتیجهگیری چندان هم بیراه نیست.
«آدولف مایر» (Adolf Meyer)، روانپزشک آمریکایی که پایهگذار «زیستشناسی روانی» (Psychobiology) بود، عقیده داشت اسکیزوفرنی و دیگر بیماریهای روانی واکنشهایی ناسازگارانه و غیرانطباقی به فشارهای زندگی است. در نسخه اولیه DSM، این دیدگاه مایر در نظام نامگذاری لحاظ شد و بیماری اسکیزوفرنی «واکنش اسکیزوفرنیک» نامیده شد؛ اما در ویرایشهای بعدی اصلاح و حذف شد.
مراحل بیماری اسکیزوفرنی
بیماری اسکیزوفرنی با بروز یک سری علائم و نشانهها شروع میشود و این نشانهها در بیشتر افراد طی سه مرحله بروز پیدا میکند. این مراحل عبارت اند از:
- مقدماتی یا پیشنشانهای
- مرحله فعال
- مرحله باقیمانده
در مرحله مقدماتی یا پیشنشانهای که معمولاً چند ماه یا حتی چند سال طول میکشد، عملکرد تحصیلی، شغلی و تعاملات اجتماعی به تدریج تضعیف میشود. در این مرحله فرد رفتارهای غیرانطباقی مانند انزوای اجتماعی، رسیدگی نکردن به بهداشت شخصی، ناتوانی در انجام صحیح کارها، عقاید و ادراک عجیب و غریب، کاهش انرژی و رفتارهای عجیب و غریب از خود نشان میدهد.
در مرحله فعال نشانههایی مانند انواع توهم و هذیان، گفتار و رفتار آشفته یا کاهش ابراز هیجانی و بیارادگی به طور آشکار دیده میشود. نشانهها و علائم مرحله فعال به دو دسته تقسیم میشود:
- علائم مثبت؛ شامل توهمها، هذیانها، گفتار و رفتار آشفته
- علائم منفی؛ شامل عاطفه سطحی، فقدان توجه، بیانگیزگی و بیتکلمی
در بیشتر مبتلایان به اسکیزوفرنی مرحله فعال، مرحله باقیمانده را هم به دنبال دارد که علائم و نشانههای بیماری در این مرحله تقریباً شبیه مرحله پیشنشانهای است.

علائم و نشانههای اسکیزوفرنی
در بخش روان پریشی به طور کامل درباره اختلال در ادراک، افکار، گفتار، احساس، هیجان و رفتار صحبت کردیم. اختلال در ادراک مثل انواع توهم، آشفتگی در محتوا، شکل و جریان فکر، انواع هذیانها، اختلال در تکلم و گفتار و همچنین رفتار آشفته و علائم کاتاتونیک و نشانههای منفی مثل بیتفاوتی عاطفی، عاطفه سطحی، بیارادگی و فقدان تکلم و همچنین کژکاریهای اجتماعی، شغلی و تحصیلی همگی از علائم و نشانههای اصلی بیماری اسکیزوفرنی هستند. براساس این علائم و نشانهها و همچنین ملاکهای تشخیصی خاص بیماری اسکیزوفرنی که در جدول زیر توضیح خواهیم داد، میتوان بیماری اسکیزوفرنی را تشخیص داد.
ملاکهای تشخیصی بیماری اسکیزوفرنی براساس DSM5 |
ملاک A
افراد مبتلا باید برای مدت زمان قابل ملاحظهای در مدت حداقل یک ماه، حداقل 2 مورد از نشانههای زیر را داشته باشند.
نکته: یکی از علائم باید از موارد 1 یا 2 یا 3 باشد. |
ملاک B
از زمان شروع اختلال به مدت قابل توجهی یکی از حوزههای اصلی کارکرد مثل شغل، روابط بین فردی، بهداشت فردی و مراقبتهای شخصی بهطور چشمگیری کمتر از سطح قبل از شروع بیماری باشد؛ یا اگر آغاز بیماری در کودکی یا نوجوانی است، فرد را در رسیدن به سطح عملکرد مطلوب در حوزه میانفردی، تحصیلی یا شغلی ناتوان کرده باشد. |
ملاک C
علائم مداوم اختلال باید دستکم تا شش ماه ادامه داشته باشد. |
ملاک D
اختلال اسکیزوافکتیو* یا اختلال افسردگی اساسی** یا افسردگی دوقطبی با ویژگیهای روان پریشی*** مطرح نباشد. *: این اختلال در انتهای همین مطلب توضیح داده میشود. **: در مطلب اختلال خلقی و انواع آن که در آینده منتشر خواهد شد، به این اختلال خواهیم پرداخت. ***: در مطلب اختلالهای دوقطبی که در آینده منتشر خواهد شد، این اختلال را توضیح خواهیم داد. |
ملاک E
علائم به دلیل سوءمصرف مواد یا مصرف نوعی داروی طبی یا بیماری جسمانی دیگری ایجاد نشده باشد. |
ملاک F
اگر سابقه اختلال فراگیر رشدی یا اختلال ارتباطی با شروع در کودکی وجود داشته باشد، در صورتی تشخیص اسکیزوفرنی به طور همزمان داده میشود که حداقل به مدت یک ماه هذیانها و توهمهای آشکار همراه با دیگر نشانههای اسکیزوفرنی در فرد دیده شود. |
تشخیص بیماری اسکیزوفرنی
بیماری اسکیزوفرنی فقط از طریق شرح حال روانپزشکی و معاینه وضعیت روانی قابل تشخیص است و هیچگونه روش بررسی آزمایشگاهی برای تشخیص اسکیزوفرنی وجود ندارد. با توجه به پیچیدگی و گستردگی علائم و نشانههای آن، تشخیص اسکیزوفرنی کار سادهای نیست و نیازمند بررسیهای تشخیصی دقیق است؛ بنابراین در صورتی میتوان بگوییم فردی به اختلال اسکیزوفرنی مبتلاست که تا حدودی از تمام شش ملاکی را که توضیح دادیم (ملاک A تا F)، برآورده کند.
در تشخیص اسکیزوفرنی علاوه بر ملاکهای تشخیصی نکات زیر را هم باید در نظر داشت.
1. بیماری اسکیزوفرنی هیچ نشانه یا علامت بالینی ندارد که در زمره «مشخصه قطعی» (Pathognomic) باشد؛ به این معنی که نشانهها و علائمی که در اسکیزوفرنی دیده میشود ممکن است در سایر اختلالهای روانپزشکی و عصبشناختی هم دیده شود؛ بنابراین نمیتوان تنها با تکیه بر معاینه وضعیت روانی تشخیصگذاری کرد و بررسی تاریخچه بیمار برای رسیدن به تشخیص اسکیزوفرنی لازم است.
2. علائم و نشانههای بیمار اسکیزوفرنی در طول زمان تغییر میکند. برای مثال هذیانها و توهمهای بیمار اگر سیر متناوبی داشته باشد، سطح عملکردهای اجتماعی او را تغییر میدهد یا اینکه برخی علائم اختلالهای خلقی ممکن است در سیر بیماری اسکیزوفرنی گاهی دیده شود و گاهی هم از بین برود.
3. هنگام تشخیصگذاری، متخصص بالینی باید تواناییهای هوشی، سطح آموزشهای بیمار و خاستگاه فرهنگ و خردهفرهنگی او را در نظر بگیرد. شاید در مواردی نبود فهم بعضی مفاهیم انتزاعی به میزان هوش یا سطح سواد بیمار مربوط باشد.

انواع اسکیزوفرنی
شاید بسیاری از شما انتظار داشته باشید اختلالی به پیچیدگی اسکیزوفرنی انواع گوناگونی داشته باشد؛ یا مثلاً نامهایی مانند اسکیزوفرنی پارانوئید یا اسکیزوفرنی آشفته به گوشتان خورده باشد. در نگاه نخست حق با شماست. در نسخه چهارم ویرایش شده نظام طبقهبندی DSM یا همان DSM-IV-TR، اختلال اسکیزوفرنی به پنج نوع فرعی تقسیم میشد که هر کدام ویژگیهای تشخیصی خاص خود را داشتند و عبارت بودند از:
- اسکیزوفرنی پارانوئید (Paranoid Schizophrenia)
- اسکیزوفرنی آشفته (Disorganized Schizophrenia)
- اسکیزوفرنی کاتاتونیک (Catatonic Schizophrenia)
- اسکیزوفرنی باقیمانده (Residual Schizophrenia)
- اسکیزوفرنی نامتمایز (Undifferentiated Schizophrenia)
با وجود این، در نسخه پنجم DSM که جدیدترین نسخه این نظام طبقهبندی است، انواع فرعی اسکیزوفرنی به دلیل پایایی پایین تشخیص حذف شدند و از ادغام این 5 نوع فرعی، اختلال واحدی به نام «اختلالهای طیف اسکیزوفرنی» شکل گرفته است. به طور مشابه، در نسخه دهم نظام طبقهبندی ICD (طبقهبندی آماری و بینالمللی بیماریها) هم 9 نوع فرعی برای اسکیزوفرنی مطرح شده بود که در نسخه یازدهم (ICD-11) آنها هم حذف شدهاند.
درباره علائم، نشانهها و تشخیص بیماری اسکیزوفرنی گفتنیها را گفتیم. در ادامه درباره میزان شیوع این بیماری، نظریات گوناگونی که درباره سببشناسی و دلایل به وجود آورنده این بیماری ارائه شده و همچنین درمان اسکیزوفرنی میپردازیم.
همهگیرشناسی و میزان شیوع اسکیزوفرنی
میزان شیوع این بیماری چیزی حدود یک درصد است، یعنی یک نفر از هر صد نفر در طول زندگیاش ممکن است به این بیماری مبتلا شود. اسکیزوفرنی بین زنان و مردان به یک میزان شایع است، اما سن شروع آن در زنان و مردان متفاوت است. به طور کلی میتوان گفت اسکیزوفرنی در هر سنی میتواند بروز پیدا کند، اما شروع اسکیزوفرنی قبل از 10 سالگی و بعد از 60 سالگی بسیار نادر است. بیشترین سن شروع آن در مردان 10 تا 25 سالگی و در زنان 25 تا 35 سالگی است و شیوع آن در سراسر جهان یکسان است. تحقیقات انجام شده در ایالات متحده نشان داده شیوع آن در جوامع شهری و صنعتی بالاتر است.
تأثیر عوامل فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی بر همهگیرشناسی اسکیزوفرنی
مطالعاتی که در زمینه همهگیرشناسی بیماری اسکیزوفرنی در سالهای اخیر انجام شده نشان داده است میزان شیوع اسکیزوفرنی در گروههای زیر کمی بیشتر از سایر افراد است.
1. افراد متعلق به طبقات اجتماعی و اقتصادی پایین: بر اساس فرضیه علیت اجتماعی (روشی که ابتدا یک فرضیه تدوین میشود سپس با روشهای آماری مورد آزمایش قرار میگیرد) میتوان گفت افراد متعلق به طبقات اجتماعی و اقتصادی پایین بیشتر از طبقه متوسط و مرفه در معرض ناملایمات و استرسهای محیطی قرار میگیرند. در نتیجه احتمال بیشتری وجود دارد که به اختلالهای روانپریشانه مثل اسکیزوفرنی مبتلا میشوند. نقطه مقابل این نظریه، نظریه دیگری است که براساس آن هم نتیجهگیری یکسانی به دست میآید. طبق نظریه انتخاب اجتماعی (نظریهای که مربوط به چگونگی رابطه فرد و اجتماع است) افراد مبتلا به اختلالهای روان پریشی و اسکیزوفرنی به دلیل افت سطح عملکرد سازگارانه به طبقات اجتماعی پایینتر نزول میکنند.
2. افرادی که در کلانشهرها زندگی میکنند: تحقیقات انجام شده در کلانشهرها و همچنین شهرهایی که بیش از یک میلیون سکنه دارند، نشان داده است بین تراکم جمعیت منطقه و شیوع بیماری اسکیزوفرنی همبستگی وجود دارد. میزان بروز و تداوم اسکیزوفرنی در شهرهای پرجمعیت و مدرن که عوامل تنشها و استرسآور هم در آن بیشتر است بیش از شهرهای کوچک است.

سببشناسی و بررسی علل و عوامل ایجادکننده اسکیزوفرنی
عوامل ژنتیکی و وراثت از علل مهم و اصلی بیماری اسکیزوفرنی به شمار میرود، اما نمیتوان نقش دیگر عوامل زیستی مثل عوامل بیوشیمیایی و عصبشناختی و همچنین عوامل روانی، اجتماعی، نقش خانوادهها و الگوهای فرزندپروری را نادیده گرفت. در ادامه هر کدام از این عوامل را به طور جداگانه بررسی خواهیم کرد.
عوامل وراثتی
تحقیقاتی که روی دوقلوهای همسان و غیرهمسان انجام شده است نشان داده است استعداد ابتلا افراد به اسکیزوفرنی تا حد بسیار زیادی به عوامل ژنتیکی مربوط است. با وجودی که احتمال ابتلای عموم جامعه به اسکیزوفرنی یک درصد است، اما داشتن خویشاوندی درجه اول به عنوان والد یا خواهر و برادر با فرد مبتلا به اسکیزوفرنی، خطر و استعداد ابتلا را به میزان چشمگیری افزایش میدهد.
برای مثال، اگر یکی از والدین یا یکی از فرزندان خانواده به اسکیزوفرنی مبتلا باشد، این احتمال در دیگر فرزندان به حدود 10 درصد میرسد؛ و اگر هر دو والد مبتلا باشند، احتمال ابتلای فرزندان 50 درصد خواهد بود. همچنین در صورتی که یکی از دوقلوهای یکسان به این بیماری مبتلا شود، امکان ابتلای دوقلوی دیگر 40 تا 65 درصد است.
علاوه بر این، نتایج پژوهشهای انجام شده نشان داده است سن پدر همبستگی مستقیمی با بروز اسکیزوفرنی دارد. مطالعات انجام شده روی افرادی که زمینه وراثتی ابتلا به اسکیزوفرنی را نداشتهاند، نشان داده است احتمال ابتلا به اسکیزوفرنی در افرادی که در زمان تولد سن پدرشان 60 سال یا بیشتر بوده است، بالاتر است.
جدول زیر، درصد شیوع اسکیزوفرنی در جمعیت عمومی و جمعیتهای خاص را نشان میدهد.
جمعیت | درصد شیوع |
جمعیت عمومی | ۱ درصد |
فرزندی که یکی از والدینش اسکیزوفرنیک باشد. | ۱۲ درصد |
فرزندی که خواهر یا برادر غیردوقلوی مبتلا به اسکیزوفرنی داشته باشد. | ۸ درصد |
فرزندی که هر دو والدینش مبتلا به اسکیزوفرنی باشند. | ۵۰ درصد |
دوقلوی یک تخمکی بیمار مبتلا به اسکیزوفرنی | ۴۰ تا ۶۵ درصد |
عوامل بیوشیمیایی
از آنجا که بیماری اسکیزوفرنی زمینه زیستی بسیار قویای دارد، دارودرمانی هم درمان اصلی این بیماری محسوب میشود. نتایجی که از میزان اثربخشی داروهای مختلف بر بیماری اسکیزوفرنی به دست آمده این زمینه را فراهم کرده است که بتوان نقش سطح انتقالدهندههای عصبی موجود در مغز را در این بیماری بررسی کرد. یکی از مهمترین فرضیههای بیوشیمیایی که درباره علت اسکیزوفرنی مطرح شده، فرضیه دوپامینی است. در فرضیه دوپامینی، رابطه بین میزان دوپامین و اسکیزوفرنی مطرح میشود.
این نظریه علت ایجاد اسکیزوفرنی را افزایش میزان دوپامین در مغز میداند و حاصل دو مشاهده است. نخست اینکه «آنتاگونیستهای دوپامین» (Dopamine Antagonist) - داروهای کاهشدهنده میزان دوپامین در مغز- بیماری اسکیزوفرنی به ویژه اسکیزوفرنی با علائم مثبت مثل هذیان و توهم را به نحو مؤثری درمان میکند. مشاهده دیگر این است که «آگونیستهای دوپامین» (Dopamine Agonist) - داروهای افزایشدهنده میزان دوپامین در مغز- باعث بروز توهم و هذیان میشود و مصرف آنها در دوز بالا علائم شبه روان پریشی و شبه اسکیزوفرنی ایجاد میکند.
مطالعات «برشنگاری با نشر پوزیترون» (Positron Emission Tomography) بر گیرندههای دوپامین در بیماران مبتلا به اسکیزوفرنی که تحت درمان دارویی نیستند نشان داده است گیرندههای دوپامین نوع 2 در «هسته دُمدار» (Caudate Nucleus) که یکی از عقدههای قاعدهای مغز است تا حد زیادی افزایش پیدا کرده است. همچنین گزارشهایی درباره افزایش غلظت دوپامین در «بادامه» (Amygdala Nucleus) – بخشی از مغز که نقش مهمی در یادگیری به ویژه یادگیریهای هیجانی، حافظه و تظاهرات هیجانی چهره مانند خوشحالی و ترس دارد- ارائه شده است. در این مطالعات، افزایش تعداد گیرندههای نوع 4 دوپامین در «قشر انتوریال» (Entorhinal Cortex) – قسمتی از بخش میانی قشر گیجگاهی مخ که در حافظه و ادراک نقش مهمی دارد- در بیماران مبتلا به اسکیزوفرنی نشان داده شده است. مجموع تمام این یافتهها نشان میدهد بین افزایش دوپامین و بیماری اسکیزوفرنی همبستگی وجود دارد.
مطالعات اخیر نشان داده است افزایش میزان سروتونین در مغز هم یکی از علل ایجادکننده علائم مثبت و علائم منفی اسکیزوفرنی است. اثربخشی «آنتاگونیستهای سروتونین-دوماپین» (Serotonin-Dopamine Antagonist) مانند «کلوزاپین» (Clozapine) که میزان سروتونین و دوپامین را در مغز کاهش میدهد، به خوبی این نکته را تأیید کرده است.
در نهایت، دانشمندان از طریق روش طیفسنجی طنین که به کمک آن غلظت مولکولهای مختلف مغز اندازهگیری میشود، دریافتهاند در بیماران مبتلا به اسکیزوفرنی میزان «فسفومونواسترها» (Phosphomonoester) و «فسفات آلی» (Organophosphorus) پایینتر از افراد عادی و سطح «فسفودیاستر» (Phosphodiester) بالاتر از افرادی عادی است. غلظت «ان- استیل اسپارتات» (N-Acetylaspartate) که یک نشانگر سلول عصبی است، در هیپوکامپ و لوبهای پیشانی بیماران مبتلا به اسکیزوفرنی پایینتر از افراد عادی است.

عوامل عصبشناختی
در قرن نوزدهم آسیبشناسان اعصاب تا حدی موفق شدند مبنای عصبی بیماری اسکیزوفرنی را بیابند، اما در اواخر قرن بیستم پیشرفتهای بیشتری در این زمینه حاصل شد. ابتدا عصبشناسان «دستگاه لیمبیک» (Limbic System) و «عقدههای قاعدهای» (Basal Ganglia) را منشاء بیماری اسکیزوفرنی میدانستند. گزارشهایی درباره کاهش حجم مغز در بیماران مبتلا به اسکیزوفرنی آنها را به این نتیجه رساند که کاهش تراکم سیناپسهای مغزی به ویژه در نوجوانی سبب بروز اسکیزوفرنی میشود.
مطالعات اخیر و اسکنهای توموگرافی کامپیوتری بیماران مبتلا به اسکیزوفرنی به وضوح کاهش ماده خاکستری قشر مخ و بزرگ شدن بطنهای مغزی را نشان داده است. بطنها حفرههایی داخل مغز هستند که با مایع مغزی-نخاعی پر شدهاند و شامل چهار بطن به نامهای بطن جانبی سمت راست، بطن جانبی سمت چپ، بطن سوم و بطن چهارم است. در مطالعات توموگرافی بیماران مبتلا به اسکیزوفرنی، بزرگی بطنهای جانبی و بطن سوم بارها مشاهده شده است.
علاوه بر این، در مغز بیماران مبتلا به اسکیزوفرنی حجم بخشهایی از دستگاه لیمبیک کاهش پیدا میکند و کارکردش هم مختل میشود. مطالعات انجام شده بر نمونههای پسامرگی مغز بیماران اسکیزوفرنی و همچنین نتایج حاصل از تصویربرداری تشدید مغناطیسی یا همان MRI روی بیماران اسکیزوفرنی، کاهش اندازه هیپوکامپ و «شکنج پاراهیپوکامپی» (Para Hippocampal Gyrus) و شواهد قابل ملاحظهای از ناهنجاریهای آناتومیک و نقصهای کارکردی در قشر جلوپیشانی را نشان داده است.
بعضی از مطالعاتی که روی مخچه و عقدههای قاعدهای مغز انجام شده است و حرکات عجیب و غریبی مثل راه رفتنهای ناشیانه، شکلک درآوردن و حرکات قالبی که بیماران اسکیزوفرنی از خود نشان میدهند، بعضی از عصبشناسان را بر آن داشته که اختلال کارکرد مخچه و عقدههای قاعدهای را در ایجاد اسکیزوفرنی دخیل بدانند.
در گذشته بیشتر دانشمندان معتقد بودند که در بیماری اسکیزوفرنی بخشهای مشخصی از مغز درگیر میشود اما یافتههای عصبشناختی جدید سبب شده این دیدگاه تکامل پیدا کند و اختلال در مدارهای عصبی را علت بیماری اسکیزوفرنی بدانند. به عنوان مثال، عقدههای قاعدهای و مخچه ارتباط دوطرفهای با لوب پیشانی دارند و به نظر میرسد نقص کارکردی که در لوب پیشانی بیماران مبتلا به اسکیزوفرنی دیده میشود، ناشی از یک فرایند بیمارگونه در این مناطق ارتباطی و نه ایراد خود لوب پیشانی باشد.

عوامل روانی-اجتماعی
از آنجا که اسکیزوفرنی وضوح بیماری است، این احتمال وجود دارد که مانند بعضی از بیماریهای جسمی مثل سکته قلبی تحت تأثیر عوامل و فشارهای روانی-اجتماعی قرار بگیرد. این احتمال همواره روانشناسان را بر آن داشته است تا این عوامل را هم در کنار عوامل زیستی مورد توجه و بررسی قرار دهند. هرکدام از دیدگاههای روانشناسی، علل و عوامل به وجود آورنده روان پریشی و اسکیزوفرنی را براساس مفاهیم و نظریههای مربوط به خود تحلیل میکنند.
الف) دیدگاههای روانتحلیلگرانه: فروید معتقد بود کامل طی نشدن مراحل رشد روانی-جنسی و تثبیت در یکی از مراحل ابتدایی رشد باعث بروز اسکیزوفرنی میشود. او معتقد بود هرچه این تثبیت در مراحل ابتداییتر باشد احتمال ابتلا به روان پریشی بالاتر است. درواقع او به این نتیجه رسیده بود که تثبیتهایی که منجر به پیدایش روان پریشی و اسکیزوفرنی میشود، زودتر از تثبیتهایی است که سبب بروز رواننژندی میشود.
فروید معتقد بود این تثبیتها سبب بروز نقصهایی در رشد «ایگو» (Ego) میشود و نقص و ایجاد اختلال در عملکرد در ایگو را علت قطع ارتباط بیمار با واقعیت و ایجاد علائم اسکیزوفرنی میدانست. در نظریات روانکاوی این اعتقاد هم وجود دارد که علائم گوناگون اسکیزوفرنی مانند انواع توهمها و هذیانها معنایی نمادین برای هر بیمار دارد. به عنوان مثال هذیانهای خودبزرگبینی جایگزین احساس حقارت و کمبود اعتماد به نفس میشود یا توهمهای بیمار مبتلا به اسکیزوفرنی بازنمود ترسهای روانی او و ناتوانی او از روبهرو شدن با واقعیت است.
«مارگارت مالر» (Margaret Mahler) پزشک مجارستانی که به روانشناسی کودک علاقهمند بود، بیماری اسکیزوفرنی را نتیجه تحریف ارتباط دوسویه نوزاد و مادرش میدانست. او معتقد بود وقتی کودک نمیتواند از رابطه تنگاتنگی که در مرحله رشد دهانی با مادر دارد رها شود، هویتش هیچگاه به امنیت نمیرسد و درنتیجه بیماری اسکیزوفرنی بروز پیدا میکند.
«پل فدرن» (Paul Federn)، روانشناس آمریکایی-اتریشی معتقد بود نقص کارکردهای ایگو سبب ایجاد خصومت و پرخاشگری شدید میشود که در نتیجه آن، رابطه مادر و کودک تحریف میشود و در نهایت ساختار شخصیت دچار آشفتگی و نابسامانی میشود. فدرن معتقد بود اوایل نوجوانی فرد برای مستقل شدن و به عهده گرفتن وظایف نیاز به یک ایگوی قوی دارد و اگر در کارکردهای ایگو نقص وجود داشته باشد، فرد به خوبی نمیتواند از پس این شرایط بربیاید درنتیجه علائم اسکیزوفرنی در او بروز پیدا میکند.
«هری استک سالیوان» (Harry Stack Sullivan)، روانپزشک آمریکایی، اسکیزوفرنی را ناشی از ایجاد اختلال در روابط بین فردی میدانست. او معتقد بود بیماران مبتلا به اسکیزوفرنی در اثر روابط بین فردی مختل دچار اضطراب شدید میشوند و بیماری اسکیزوفرنی یک روش ناسازگارانه برای اجتناب از اضطراب و ترس و وحشت ناشی از جدایی از خود است و منشأ آن تجربههای آسیبزنندهای است که در مراحل مختلف رشد روی هم انباشته شدهاند.

ب) دیدگاههای رفتاری و نظریههای یادگیری: طبق دیدگاه رفتاری و نظریههای یادگیری، آن دسته از افرادی که والدینشان مشکلات روحی و بیماریهای روانی دارند با تقلید از واکنشهای بیمارگونه و غیرمنطقی والدین، روشهای غیرمنطقی اندیشیدن را میآموزند و به دلیل الگوهای بد یادگیری که دارند روابط بین فردی بد و ناسازگارانهای با دیگران دارند. دیدگاههای رفتاری خانواده و روابط خانوادگی معیوب و مشکلدار را علت اصلی بروز اسکیزوفرنی میدانند.
نتایج یک تحقیق که در بریتانیا انجام شده نشان داده است در کودکانی که رابطه مادر با کودک ضعیف و مشکلدار است، احتمال بروز اسکیزوفرنی شش برابر بیشتر از سایر کودکان است. در این تحقیق، کودکانی که والدین اسکیزوفرنی داشتند و در شرایط نامساعد بزرگ شدند، در مقایسه با آنهایی که والدین اسکیزوفرنی داشتند اما در خانههای پرمحبت و در کنار والدین ناتنی با ثبات پرورش یافتند، بیشتر دچار اسکیزوفرنی شدند.
اهمیت و نقش خانواده و والدین در بیماری اسکیزوفرنی به حدی زیاد است که واژهای تحت عنوان «خانوادههای اسکیزوفرنیک» (Schizophrenic Families) شکل گرفته است. منظور از خانواده اسکیزوفرنیک خانوادههایی است که الگوی تربیتی حاکم بهگونهای است که یک یا چند عضو مبتلا به بیماری اسکیزوفرنی را پرورش میدهند. خانوادههایی با الگوهای تربیتی که در ادامه توضیح خواهیم داد به احتمال بیشتری فرزند مبتلا به اسکیزوفرنی پرورش میدهند.
1. خانواده با تعهد دوگانه (Double Bind): «گریگوری بیتسون» (Gregory Bateson) مفهوم تعهد دوگانه را برای خانوادهای به کار برد که در آن، کودک پیامهای متناقضی از والدین دریافت میکند و این تعارض سبب میشود کودک برای فرار از این موقعیت متناقض و دشوار به لاک تنهایی و روان پریشی پناه ببرد. برای درک بهتر مثال زیر را نظر بگیرید. والدین کودک به او میگویند که میتواند اسباببازیهایش را به همبازیها و دوستانش بدهد اما هنگامی که کودک این کار را میکند، او را تنبیه میکنند. کودک در چنین وضعیتی به این نتیجه میرسد که در هیچ صورتی نمیتواند والدینش را از خود راضی نگه دارد، در نتیجه ارتباطش با واقعیت قطع میشود و در دنیای تخیلی خود غرق میشود.
2. خانوادههای گسیخته و یکسویه (Schism and Skewed Families): «تئودور لیدز» (Theodore Lidz) معتقد بود در خانوادههای گسیخته – خانوادههایی که زن و شوهر رابطه خوبی با هم ندارند و قادر به تأمین نیازهای عاطفی نیستند - اگر یکی از والدین بیش از حد به فرزند جنس مخالف خود نزدیک شود و وابستگی شدیدی به او پیدا کند، احتمال بروز اسکیزوفرنی در آن فرزند افزایش پیدا میکند. او همچنین معتقد بود در خانوادههای یکسویه (خانوادههایی که والدین فرزندان را وارد جنگ قدرتی میکنند که بین یکدیگر راه انداختهاند و معمولاً یکی از والدین برای پیروزی در این جنگ و غلبه بر همسر با یک یا چند فرزند رابطه یکسویه برقرار میکند) احتمال بروز اسکیزوفرنی در فرزندان افزایش مییابد.
3. خانواده شبهمتخاصم (Pseudo Hostile Families): «لیمن واین» (Lyman Wynne) خانوادههایی را مطرح کرد که در آن والدین ارتباط کلامی شبهمتخاصمی را به کار میبرد و به دلیل سرکوب و عدم ابراز صحیح هیجانات، نوعی ارتباط کلامی خاص بین افراد خانواده شکل میگیرد. فرزندی که در خانوادهای با این الگوی ارتباطی پرورش یافته است قادر به برقراری ارتباط با غیر از اعضای خانواده و دیگران نخواهد بود و زمانی که وارد اجتماع میشود، به شدت در برقراری ارتباط با دیگران دچار مشکل شده و به احتمال بیشتری به اسکیزوفرنی مبتلا خواهد شد.

روند بیماری اسکیزوفرنی
همانطور که در بخش مراحل بیماری اسکیزوفرنی هم گفتیم، اولین علائم بیماری در مرحله مقدماتی یا پیشنشانهای بروز پیدا میکند؛ اما در اغلب موارد بعد از بروز علائم اصلی بیماری در مرحله فعال است که مرحله پیشنشانهای اهمیت پیدا میکند و درباره آن هم صحبت میشود. در واقع تا قبل از اینکه بیمار علائم مرحله فعال را پیدا کند، مرحله پیشنشانهای نه به عنوان مرحله مقدماتی و اولیه بیماری، بلکه به عنوان برههای ناراحتکننده و تنشزا در زندگی بیمار در نظر گرفته میشود.
معمولاً اطرافیان بیمار مبتلا به اسکیزوفرنی اینطور گزارش میکنند که این علائم با شروع یک تغییر اجتماعی مثل رفتن به سربازی یا قبولی در دانشگاه یا مرگ یکی از نزدیکان شروع به پیدایش و بروز کردهاند و حدوداً تا یک سال قبل از بروز علائم اصلی و آشکار بیماری ادامه داشته است.
روند بیماری اسکیزوفرنی پر از تشدید و فروکش است به این شکل که پس از بروز علائم اولین دوره روان پریشی، بیماری به تدریج بهبود پیدا میکند و حتی ممکن است عملکرد بیمار به سطح نسبتاً مطلوبی هم برسد؛ اما در اغلب موارد بیماری عود میکند و علائم دوباره باز میگردد. از طریق الگوی عمومی بیماری در پنج سال اولیه، سیر بیماری را میتوان بهطور دقیقتر پیشبینی کرد اما بهطور کلی میتوان گفت هر بار که علائم روان پریشی و دوره فعال بیماری عود و بروز پیدا میکند، عملکرد بیمار بیشتر به تباهی کشیده میشود و بیمار قادر نخواهد بود به سطح عملکرد پایهاش بازگردد.
گاهی بعد از دوره روان پریشی، افسردگی پساسایکوتیکی روی میدهد. در اغلب موارد به مرور زمان از شدت علائم مثبت مثل توهم، هذیان و رفتار و گفتار آشفته کاسته میشود اما شدت علائم منفی مثل بیتفاوتی عاطفی، بیتکلمی و عاطفه نامناسب که بیمار را از لحاظ اجتماعی از پا درمیآورد، بیشتر میشود.
بیمار مبتلا به اسکیزوفرنی تا آخر عمرش در برابر فشار و تنش آسیبپذیر خواهد بود. در آن دسته از بیمارانی که یک زندگی اجتماعی حاشیهای یا منسجم دارند هم بیهدفی، فعال نبودن، بستری شدنهای مکرر و اوضاع نابسامان زندگی از لحاظ اقتصادی و اجتماعی مثل بیخانمانی و فقر بهوضوح نمایان است.
پیشآگهی بیماری اسکیزوفرنی
به پیشبینی وضعیت بیمار در آینده با در نظر گرفتن وضعیت بالینی بیمار و امکانات و روشهای درمانی موجود «پیشآگهی» گفته میشود. مطالعاتی که روی بیماران مبتلا به اسکیزوفرنی انجام شده نشان داده است تنها 10 تا 20 درصد از بیماران مبتلا به اسکیزوفرنی که در بیمارستان بستری میشوند پیشآگهی نسبتاً خوبی دارند. در مقابل، پیشآگهی بیش از 50 درصد از بیماران بد است و بیماری آنها فرجام بدی دارد.
این دسته از بیماران مکرراً بستری میشوند، علائمشان تشدید میشود، دورههایی از افسردگی و اختلالهای خلقی را تجربه میکنند، اقدام به خودکشی میکنند و زندگیشان به تباهی کشیده میشود. بهطور کلی میتوان گفت 20 تا 30 درصد از بیماران زندگی نسبتاً به هنجار، 20 تا 30 درصد زندگی کمتر به هنجار با تجربه علائمی متوسط از بیماری و 40 تا 60 درصد از مبتلایان به طور چشمگیری درگیر این بیماری میشوند و علائم شدیدی از بیماری را تجربه میکنند و مسیر و روندی رو به تباهی دارند.

درمان بیماری اسکیزوفرنی
در درمان اسکیزوفرنی و دیگر اختلالهای سایکوتیک، درمانهای دارویی درمان اصلی محسوب میشود، اما مداخلات روانشناختی مثل انواع رواندرمانی فردی و گروهی هم در روند درمان و بهبودی بیمار بسیار مؤثر است. با درمان دارویی مسائل زیستی مثل نقص بیوشیمیایی برطرف میشود و توازن بین انتقالدهندههای عصبی ایجاد میشود. بدیهی است برای درمان مشکلات غیرزیستی بیمار مثل نقص در عملکردهای فردی و اجتماعی باید درمانهای غیردارویی و انواع رواندرمانی را به کار گرفت.
در درمان اختلال چندوجهی و پیچیدهای مثل اسکیزوفرنی، یک رویکرد درمانی خاص مثل دارودرمانی به تنهایی نمیتواند کارساز باشد. از این رو روش درمانی که ترکیبی از دارودرمانی و رواندرمانی است، مؤثرترین و کارآمدترین درمان برای اسکیزوفرنی محسوب میشود. در ادامه درباره هر یک از رویکردهای درمانی مؤثر برای اسکیزوفرنی توضیحاتی ارائه خواهیم داد.
دارو درمانی
اولین گام مهمی که در درمان دارویی اسکیزوفرنی برداشته شد، کشف «هنری لابوریت» (Henri Laborit) جراح و نوروبیولوژیست فرانسوی در سال 1952 (1331) بود. او اولین کسی بود که متوجه شد مصرف داروی «کلرپرومازین» (Chlorpromazine) قبل از عمل جراحی سبب میشود افراد حالت غیرعادی را تجربه کنند و اضطراب کمتری از خود بروز دهند.
بعدها مشخص شد این دارو اگرچه در افراد مبتلا به اسکیزوفرنی سبب کاهش توهمها، هذیانها و آشفتگیها میشود، اما عوارض خارج هرمی یا «اکستراپیرامیدال» (Extrapyramidal Side-Effects) که نوعی اختلال در حرکات عضلانی و مانند علائم بیماری رعشه (پارکینسون) است، ایجاد میکند. گام بعدی کشف دیگر داروهای ضدروان پریشی نسل اول و آنتاگونیستهای گیرنده دوپامین مثل «هالوپریدول» (Haloperidol) بود.
«کلوزاپین» (Clozapine) نخستین داروی روان پریشی مؤثری بود که عوارض عضلانی و حرکاتی کمتری داشت. کلوزاپین و سایر آنتاگونیستهای سروتونین-دوپامین که داروهای ضدروان پریشی نسل دوم هم نامیده میشوند، بیشترین تأثیر را بر درمان اسکیزوفرنی دارند. از آنجا که داروهای ضدروان پریشی تأثیرات جانبی زیادی بر جای میگذارند، در دوره درمان شاخصهای مختلف سلامت توسط درمانگر به دقت بررسی میشود.

شوک درمانی
درمان با «شوک الکتریکی» (ECT) یا شوکدرمانی یکی از روشهای درمانی است که در دهههای 1940 و 1950 (1320 و 1330) برای درمان اسکیزوفرنی به کار برده میشد. از دهه 1960 (1340) و پیدایش داروهای ضدروان پریشی این روش درمانی کمتر به کار گرفته شد، اما امروزه به دلیل نگرانی از عوارض جانبی داروهای ضدروان پریشی بعضی از درمانگران این روش درمانی را برای موارد حاد به کار میبرند.
انواع رواندرمانی
بیمار مبتلا به اسکیزوفرنی علاوه بر علائم روان پریشی مثل هذیان و توهم علائم قابل توجه دیگری مثل کم بودن تماس چشمی، حالات عجیب چهرهای، تأخیرهای غیرمعمول در پاسخدهی، ادراک غلط از هیجان دیگران، نداشتن ابتکار عمل در موقعیتهای اجتماعی و... دارد. این علائم با پرورش مهارتهای فردی و اجتماعی بیمار از طریق انواع رواندرمانی برطرف میشود و بهبود پیدا میکند. رواندرمانی معمولاً به دو صورت رواندرمانی فردی و درمان گروهی ارائه میشود.
در رواندرمانی فردی، درمانگر فضایی مبتنی بر همدلی و پذیرش را فراهم میکند و طی جلسه درمانی بسته به نوع رویکرد درمانی مثل «درمان شناختی-رفتاری» (Cognitive Behavior Therapy) یا «رفتاردرمانی دیالکتیکی» (Dialectical Behavior Therapy)، مهارتهایی را به بیمار آموزش میدهد و تمرینهایی را با او انجام میدهد. هدف از رواندرمانی فردی، تقویت سازگاریهای فردی و اجتماعی بیمار مبتلا به اسکیزوفرنی و جلوگیری از عود بیماری است.
رواندرمانی گروهی که به منظور بهبود توانمندیهای اجتماعی، روابط بین فردی، مهارتهای فردی و عملی و خوداتکایی به کار گرفته میشود، در کاستن انزوای اجتماعی و افزایش داشتن حس تعلق به یک جمع و بهبود مهارتهای فردی و اجتماعی بیماریان بسیار مؤثر است. هدف این نوع درمان توانمند کردن افرادی است که روند بیماری تا حد زیادی عملکردهای فردی، اجتماعی و شغلی آنها را برای داشتن یک زندگی مستقل و کارآمد ضایع کرده است.
تا زمانی که بیمار در بیمارستان بستری است و تحت مراقبتهای ویژه قرار دارد، این درمانها توسط گروه درمانی انجام میشود. برای جلوگیری از عود و پیشرفت بیماری بهتر است پس از ترخیص بیمار، هفتهای یک یا چند بار توسط درمانگر به صورت فردی و گروهی در کنار دارودرمانی ادامه پیدا کند.

سایر اختلالهای روانپریشانه
علاوه بر اسکیزوفرنی چند اختلال دیگر هم مثل اختلال اسکیزوفرنیفرم، اسکیزوافکتیو، اختلال روان پریشی گذرا و اختلال هذیانی در دسته اختلالهای روانپریشانه یا سایکوتیک قرار میگیرند. علائم و نشانههای این اختلالها تقریباً شبیه به اسکیزوفرنی است اما در تعداد، نوع، شدت و مدت زمان بروز علائم تفاوتهایی با یکدیگر دارند. همین تفاوتها سبب شده است هر کدام به عنوان یک اختلال مستقل در نظر گرفته شوند. در ادامه هر کدام این اختلالها را جداگانه بررسی میکنیم.
اختلال اسکیزوفرنیفرم
این اختلال اولین بار توسط «گابریل لنگفلت» (Gabriel Langfeldt) در سال 1939 (1318) مطرح شد. افراد مبتلا به «اختلال اسکیزوفرنیفرم» (Schizophreniform Disorder) علائمی کاملاً شبیه به اسکیزوفرنی دارند، با این تفاوت که مدت زمان بروز نشانههای بیماری در افراد مبتلا بیشتر از یک ماه اما کمتر از شش ماه است.
همانطور که در بخش ملاکهای تشخیصی بیماری اسکیزوفرنی گفتیم، فرد در صورتی مبتلا به اختلال اسکیزوفرنی تشخیص داده میشود که مدت زمان بروز علائم بیشتر از شش ماه باشد. از آنجایی که مدت زمان علائم و نشانههای آشکار این بیماری بیشتر از شش ماه نیست، نمیتوان آن را جزو طیف اختلالهای اسکیزوفرنی دانست و به عنوان یک اختلال جداگانه مطرح میشود.
علائم و نشانهها: طول دوره بیماری در تشخیص اختلال اسکیزوفرنیفرم تعیینکننده است. بیشتر علائم و ملاکها به جز مدت زمان بیماری همانند اختلال اسکیزوفرنی است. کل مدت بیماری، از جمله مرحله پیشنشانهای، فعال و باقیمانده حداقل یک ماه و حداکثر شش ماه است. علائم و نشانههای این بیماری و همچنین ملاکهای تشخیصی در جدول زیر آمده است.
ملاکهای تشخیصی بیماری اسکیزوفرنیفرم براساس DSM5 |
ملاک A
افراد مبتلا باید برای مدت زمان قابل ملاحظهای در مدت حداقل یک ماه، حداقل 2 مورد از نشانههای زیر را داشته باشند.
نکته: یکی از علائم باید از موارد 1 یا 2 یا 3 باشد. |
ملاک B
طول کل مدت زمان بیماری حداقل یک ماه و حداکثر شش ماه ادامه داشته باشد. در صورتی که علائم به تازگی بروز پیدا کرده باید «موقتی» محسوب شود و بعد از مشخص شدن طول دوره بیماری تشخیص قطعی داده شود. |
ملاک C
اختلال اسکیزوافکتیو* یا اختلال افسردگی اساسی** یا افسردگی دوقطبی با ویژگیهای روان پریشی*** مطرح نباشد. *: این اختلال در پاراگراف بعدی توضیح داده میشود. **: در مطلب اختلال خلقی و انواع آن که در آینده منتشر خواهد شد، به این اختلال خواهیم پرداخت. ***: در مطلب اختلالهای دوقطبی که در آینده منتشر خواهد شد، این اختلال را توضیح خواهیم داد. |
ملاک D
علائم به دلیل سوءمصرف مواد یا مصرف نوعی داروی طبی یا بیماری جسمی دیگری ایجاد نشده باشد. |
همهگیرشناسی و سببشناسی: میزان شیوع آن کمتر از ۰٫۲ درصد و چیزی حدود یکپنجم میزان شیوع اسکیزوفرنی است. گفته میشود این اختلال در جوانان و نوجوانان کمی شایعتر از سنین دیگر است. علت این بیماری به درستی مشخص نیست اما نتایج تصویربرداریهایی که از مغز مبتلایان انجام شده است، نشان داده آنها هم مانند بیماران مبتلا به اسکیزوفرنی بطنهای جانبی بزرگتری نسبت به افراد عادی دارند و نقصهای نسبی هم در ناحیه پیشپیشانی آنها دیده شده است. خویشاوندان افراد مبتلا به اسکیزوفرنیفرم بیشتر از افراد عادی در معرض خطر ابتلا به اسکیزوفرنی قرار دارند
روند و پیشآگهی: شروع این بیماری ناگهانی است و پیشآگهی نسبتاً خوبی دارد. از آنجایی که شروع بیماری ناگهانی است و طول دوره بیماری کوتاه است، مرحله پیشنشانهای قابل ملاحظهای ندارد. درست است که اختلال اسکیزوفرنیفرم یک اختلال روانپریشانه است که علائم آشکار کمتر از شش ماه طول میکشد، اما در تعیین پیشآگهی این نکته که با گذشت زمان روند این اختلال فرد مبتلا را به کجا میکشاند، اهمیت ویژهای دارد. اگر علائم بیماری کاملاً برطرف شود و دوباره عود نکند، بیمار به سطح کارکرد پایه خود قبل از بیماری برمیگردد.
در بعضی از مبتلایان پس از مدت زمان طولانی که بیماری فروکش میکند، دورههای دیگری از بیماری بروز میکند که اگر مدت زمان علائم بیشتر از شش ماه باشد، باید تشخیص اسکیزوفرنی را مدنظر قرار داد. تعداد اندکی از مبتلایان فقط یک دوره واحد از بیماری را تجربه میکنند و معمولاً در بیشتر بیمارانی که دورههای دوم و سومِ بروز علائم را تجربه میکنند، افراد به اسکیزوفرنی مبتلا میشوند. در این صورت بیشتر افراد در زمینه تحصیلی، شغلی، روابط میانفردی و بهداشت و مراقبت شخصی دچار کژکاری میشوند و سیر و روند بیماری بهطور مزمنی آنها را به سمت تباهی میکشاند.
درمان: برای ارزیابی، درمان و مراقب دقیقتر بهتر است بیماران مبتلا به اسکیزوفرنیفرم بستری شوند. علائم روان پریشی معمولاً با داروهای ضدروان پریشی درمان میشود و بعضی از مطالعات نشان داده است داروهای ضدروان پریشی در بیماران مبتلا به اسکیزوفرنیفرم سریعتر از افراد مبتلا به اسکیزوفرنی اثر میکند. در صورت عود بیماری باید اقدامات درمانی لازم و مؤثر انجام شود. برای اینکه بیمار بتواند ذهن، روان و زندگی خود را با تجربهای که از روان پریشی داشته هماهنگ کند، رواندرمانی ضروری است.

اختلال اسکیزوافکتیو یا اسکیزوفرنی عاطفی
«جورج کربی» (George Kirby) در سال 1913 (1292) و «آگوست هوک» (August Hoch) در سال 1921 (1300) بیمارانی را توصیف کردند که مخلوطی از علائم اسکیزوفرنی و افسردگی را داشتند، اما مانند بیماران مبتلا اسکیزوفرنی که در آن زمان زوال عقل زودرس نامیده میشد، سیر رو به تباهی نداشتند. از این رو آنها این بیماران را طبق طبقهبندی امیل کریپلین در گروه روان پریشی افسردگی-شیدایی گنجاندند.
در سال 1933 (1312)، «جیکوب کازانین» (Jacob Kasanin) اصطلاح «اسکیزوافکتیو» (Schizoaffective) را برای این دسته از بیماران که علائم روان پریشی و اختلالهای خلقی را به طور همزمان داشتند، به کار برد. در این بیماران شروع علائم ناگهانی بود و اغلب در سنین نوجوانی بیماری بروز پیدا میکرد و قبل از شروع اختلال، بیمار از لحاظ عملکردی در سطح مطلوبی قرار داشت. امروزه به اختلالی که در آن بیمار همزمان با علائم بیماری اسکیزوفرنی مثل توهم، هذیان، گفتار و رفتار آشفته، علائم دوره خلقی اساسی (افسردگی یا شیدایی) را تجربه میکند اختلال اسکیزوافکتیو گفته میشود.
علائم و نشانهها: در بیماری اسکیزوافکتیو فرد علائم بیماری اسکیزوفرنی مثل توهم و هذیان و علائم اختلال افسردگی اساسی یا اختلال دوقطبی را با هم تجربه میکند. درواقع بیماری اسکیزوافکتیو اختلالی است که در آن بیمار هم ویژگیهایی از اسکیزوفرنی را دارد هم ویژگیهایی از افسردگی اساسی یا اختلال دوقطبی اما این علائم با معیارهای تشخیصی دقیق هر کدام از این بیماریها مطابقت ندارد. نشانهها و ملاکهای تشخیصی اختلال اسکیزوافکتیو در جدول زیر آمده است.
ملاکهای تشخیصی بیماری اسکیزوافکتیو براساس DSM5 |
ملاک A
الف) افراد مبتلا باید در دورهای بدون وقفه علائم زیر را داشته باشد.
نکته: حتماً باید یکی از علائم مورد 1 (خلق افسرده یا حالت شیدایی) باشد. ب) در کنار علائمی که گفته شد، باید علائم زیر را هم دارا باشد.
نکته: یکی از علائم باید از موارد 1 یا 2 یا 3 باشد. |
ملاک B
ملاک A بیماری اسکیزوفرنی یعنی توهم، هذیان و گفتار آشفته باید حداقل به مدت دو هفته در غیاب دوره خلقی اساسی یا دوره شیدایی در مقطعی از کل مدت بیماری وجود داشته باشد. |
ملاک C
نشانههایی که ملاک دوره خلقی را برآورده میکند (مورد الف در ملاک A) باید در بخش عمدهای از دوره فعال و دوره باقیمانده بیماری وجود داشته باشد. اگر نشانههای خلقی برای مدت کوتاهی وجود داشته باشد تشخیص اسکیزوفرنی است نه اسکیزوافکتیو. |
ملاک D
علائم به دلیل سوءمصرف مواد یا مصرف نوعی داروی طبی یا بیماری جسمی دیگری ایجاد نشده باشد. |
همهگیرشناسی و سببشناسی: از آنجایی که همواره در ملاکهای تشخیصی اختلال اسکیزوافکتیو تغییراتی ایجاد شده است، مطالعات همهگیرشناسی دقیقی برای این اختلال انجام نشده و میزان شیوع اسکیزوافکتیو کمتر از یک درصد و احتمالاً در طیفی از ۰٫۵ تا ۰٫۸ درصد برآورد شده است. این اختلال در مردان کمتر از زنان گزارش شده است و مانند اختلال اسکیزوفرنی، سن شروع آن در زنان بالاتر از مردان است.
گفته شده است اختلال اسکیزوافکتیو با علائم خلق افسرده شاید در سالمندان شایعتر باشد و اختلال اسکیزوافکتیو با علائم دوقطبی در جوانها شایعتر است. از آنجا که بیماران مبتلا به اسکیزوافکتیو گروهی ناهمگن را تشکیل میدهند، سببشناسی اختلال اسکیزوافکتیو تقریباً ناشناخته است و در مطالعات انجام شده بر بستگان مبتلایان نتایج یکدستی گزارش نشده است.

روند و پیشآگهی: با توجه به عدم قطعیتی که در تشخیص اختلال اسکیزوافکتیو وجود دارد به سادگی نمیتوان روند درازمدت بیماری و پیشآگهی آن را مشخص کرد. معمولاً روند این بیماری شبیه اختلال خلقی دورهای یا اسکیزوفرنی مزمن است. پیشآگهی بیماری تا حد زیادی به علائم بیماری بستگی دارد و تصور میشود هر چه علائم بیشتری از اسکیزوفرنی وجود داشته باشد، پیشآگهی بدتر باشد. مطالعات طولی که روی بیماران مبتلا به اسکیزوافکتیو انجام شده، نشان داده است پیشآگهی این بیماران بیشتر شبیه به بیماران مبتلا به اسکیزوفرنی است تا اختلال افسردگی و دوقطبی.
درمان: در اختلال اسکیزوافکتیو هم مانند دیگر اختلالهای روانپریشانه دارودرمانی درمان اصلی محسوب میشود. معمولاً برای درمان علائم اسکیزوفرنی از داروهای ضد روان پریشی و برای درمان علائم افسردگی و شیدایی از داروهای تثبیتکننده خلق استفاده میشود. در کنار دارودرمانی، رواندرمانی، آموزش مهارتهای اجتماعی و خانوادهدرمانی برای مبتلایان به این اختلال مفید خواهد بود.
اختلال هذیانی
هذیان اعتقاد غلطی است که فرد با وجود اینکه شواهد کافی برای غلط بودن آن وجود دارد، بر درستی باور و اعتقاد خود پافشاری میکند و در برابر هر استدلالی که نادرستی هذیان را نشان میدهد، مقاومت میکند. هذیانها درواقع اختلالهای محتوای فکر و یکی از علائم روان پریشی هستند و با باورها و فرهنگ جامعه همخوان نیستند. هذیانها به طور کلی به دو نوع هذیانهای عجیب و غریب و هذیانهای غیرغریب تقسیم میشوند.
هذیانهای عجیب و غریب که از علائم اسکیزوفرنی هستند، غیرممکن بوده و با تجارب زندگی عادی و روزمره همخوانی ندارد؛ مثل باور به اینکه نیروهای ماورایی اعضای بدن فرد را با اعضای بدن دیگری جابهجا کردهاند. هذیانهای غیرغریب به هذیانهایی گفته میشود که اتفاق افتادن آن ممکن است اما شواهد حقیقی برای تأیید درستی آن وجود ندارد؛ مثل باور به اینکه گروهی با مقاصد شوم او را تعقیب میکنند و قصد آسیب رساندن به او را دارند. هذیانهای این اختلال در پنج نوع زیر دیده میشود:
۱. هذیان گزند و آسیب: فرد معتقد است افرادی که قصد آسیب رساندن و آزار رساندن به او و اطرافیانش را دارند او را تعقیب میکنند. این نوع هذیان در اختلال هذیانی نسبت به اسکیزوفرنی وضوح و منطق بیشتری دارد.
2. هذیان حسادت (Jealous Delusions): فرد بر این باور است که همسر یا معشوق او در حال خیانت کردن به اوست. او اغلب بر اساس شواهد بیاساسی مثل میزان مصرف بنزین ماشین یا مبلغ قبض تلفن همراه، شریک عاطفی خود را متهم به خیانت میکند. معمولاً فرد به شدت تلاش میکند ادعای خود را اثبات کند و در مواردی حتی دست به صحنهسازی میزند.
3. هذیان عظمت یا خودبزرگبینی: در این هذیان فرد درباره اهمیت و قدرت خود تصورات مبالغهآمیزی دارد. افراد مبتلا به این هذیان معمولاً خود را پیامبرانی معرفی میکنند که برای نجات بشریت آمدهاند.
4. هذیان عشقی (Erotomanic Delusional): فرد دارای این هذیان اعتقاد دارد که فرد دیگری عاشق او شده است. معمولاً شخص مورد نظر از لحاظ موقعیتی برتری زیادی نسبت به او دارد، مثل افراد مشهور و صاحب قدرت.
5. هذیان جسمانی: این نوع هذیان درباره بدن و کارکردهای جسمی است. فرد درباره عملکرد جسمی خود دچار هذیان است و معتقد است بیماری جسمانی شدیدی دارد. او اضطراب و ترس مرضی از بیماری ندارد بلکه بهطور جدی اعتقاد دارد به بیماری خاصی مبتلاست یا در حال مردن است.
6. هذیان مختلط: زمانی که فرد به چند نوع از هذیانهای بالا معتقد است و هیچ کدام نسبت به دیگری برتری ندارد و اعتقاد او به همه آنها به یک میزان است، نوع هذیان مختلط در نظر گرفته میشود.

علائم و نشانههای تشخیصی: در صورتی که فرد به مدت حداقل یک ماه یا بیشتر به یک یا چند نوع از انواع هذیان غیرغریب که در بالا توضیح دادیم مبتلا باشد و در کنار هذیان به توهم شدید مبتلا نباشد، میتوان گفت به اختلال هذیانی مبتلاست. ملاکهای تشخیصی اختلال هذیانی عبارتاند از:
ملاکهای تشخیصی اختلال هذیانی براساس DSM5 |
ملاک A
فرد مبتلا برای مدت زمان حداقل یک ماه باید یک یا چند هذیان داشته باشد. |
ملاک B
فرد به توهم مبتلا نباشد و اگر توهمی در کار است، بارز و شدید نیست و در ارتباط با هذیانی است که فرد به آن معتقد است. |
ملاک C
فرد مبتلا نباید ملاکهای تشخیصی اسکیزوفرنی را برآورده کند. به عبارتی باید تشخیص اختلال اسکیزوفرنی در این فرد رد شده باشد. |
ملاک D
کارکرد فرد در زمینههای مختلف زندگی جز در زمینه مربوط به هذیان مختل نشده باشد. |
ملاک E
علائم به دلیل سوءمصرف مواد یا مصرف نوعی داروی طبی یا بیماری جسمی دیگری ایجاد نشده باشد. |
بیماران مبتلا به اختلال هذیانی معمولاً ظاهری آراسته و معقول دارند و شکاک یا متخاصم به نظر میرسند. آنچه در معاینه وضعیت روانی این بیماران دیده میشود این است که فرد مبتلا در همه زمینهها به جز هذیانهایی که دارد، طبیعی است. خلق و احساسات بیمار متناسب با نوع هذیان اوست؛ خلق فرد دارای هذیان خودبزرگبینی بالاست و فرد مبتلا به هذیان گزند و آسیب بدبین و شکاک است.
بیماران مبتلا به اختلال هذیانی اختلال ادراکی یا توهم خاص و شدیدی ندارند، مگر توهمهای خفیف همخوان با هذیان. جز حاشیهپردازی درباره هذیانهایی که وجود دارد، اختلال در شکل و جریان فکر دیده نمیشود. موقعیتسنجی مکانی و زمانی، حافظه و تمام فرآیندهای شناختی فرد مبتلا به اختلال هذیانی سالم است. فرد مبتلا به اختلال هذیانی مانند مبتلایان به دیگر انواع اختلال روانپریشانه نسبت به بیماری خود بینش و آگاهی ندارد.
همهگیرشناسی و سببشناسی: این اختلال بسیار نادر است و میزان شیوع آن از اسکیزوفرنی به مراتب کمتر است. از آنجا که علائم و ملاکهای تشخیصی اختلال هذیانی هم در سالهای اخیر تغییرات زیادی داشته است و بیماران مبتلا به این اختلال کمتر برای درمان به متخصص مراجعه میکنند، اطلاعات دقیقی درباره میزان شیوع اختلال هذیانی در دست نیست.
افراد در بازه سنی 19 تا 90 سالگی میتوانند به این اختلال دچار شوند، اما سن شروع بیماری به طور متوسط حدود 40 سالگی است. هذیان گزند و آسیب نسبت به سایر هذیانها شایعتر است و میزان شیوع هذیان گزند و آسیب در مردان بیشتر و شیوع هذیان عشقی در زنان بالاتر است. بیشتر افراد مبتلا به اختلال هذیانی متأهل و شاغل هستند. سببشناسی این اختلال هم مشخص نیست و احتمالاً عواملی منحصر به فرد و ناشناخته در مغز و شخصیت بیمار در بروز این بیماری مؤثر اند.
روند و پیشآگهی: براساس بعضی از شواهد پژوهشی و گزارش تعدادی از متخصصان بالینی میتوان گفت که معمولاً یک فشار روانی-اجتماعی سبب شروع اختلال هذیانی میشود؛ به این صورت که اضطراب و تردیدهایی در فرد ایجاد میشود و به مرور شکها و نگرانیها تبدیل به هذیان میشود. روابط بین فردی بیمار در حیطه و حوزه هذیان به تدریج دچار مشکل میشود.
مطالعات طولی بیماران مبتلا به اختلال هذیانی نشان داده که حدود 50 درصد از مبتلایان بهبود پیدا میکنند، 20 درصد افراد علائمشان کاهش پیدا میکند و 30 درصد دیگر تغییر خاصی در علائم بیماریشان ایجاد نمیشود. هرچه شروع بیماری ناگهانیتر باشد، در سن پایینتری علائم بروز پیدا کند، سازگاریهای شغلی و اجتماعی بیمار مطلوبتر باشد و طول دوره اختلال کوتاه باشد، بیماری پیشآگهی بهتری دارد. پیشآگهی بیمارانی که هذیان گزند و آسیب، جسمانی و عشقی دارند نسبت بیمارانی که هذیان حسد و خودبزرگبینی دارند بهتر است.
درمان: اختلال هذیانی نسبت به درمان تقریباً مقاوم است و تدبیرهای درمانی معمولاً به گونهای اتخاذ میشود که از تأثیر مخرب هذیان بر زندگی بیمار و اطرافیانش کاسته شود. رواندرمانی فردی به همراه دارودرمانی درمان مناسبی برای این اختلال خواهد بود. در رواندرمانی جلب اعتماد بیمار و همدلی کردن با او اهمیت ویژهای دارد. همدلی کردن نه به معنای موافقت با هذیانهای بلکه درک احساس درونی بیمار از هذیانی که به آن مبتلاست. در درمان اختلال هذیانی هدف درمانگر برطرف کردن و از بین بردن هذیانهای بیمار نیست بلکه درمانگر تلاش میکند سازگاری اجتماعی بیمار را حتیالامکان بالا ببرد تا میزان و شدت سرخوردگیها و تعارضهای بینفردی بیمار کاسته شود.
اختلال روان پریشی گذرا
به اختلالی که فرد در آن بهطور ناگهانی دچار علائم روان پریشی میشود و این علائم بین یک روز تا کمتر از یک ماه طول میکشد، «اختلال روان پریشی گذرا» (Brief Psychotic Disorder) گفته میشود. این اختلال یک سندرم حاد و موقتی است و علائم آن نهایتاً یک ماه طور کامل فروکش میکند و سطح عملکرد فرد پس از رفع اختلال به سطح قبلی بازمیگردد. در گذشته به اختلالهایی شبیه این «اختلال روان پریشی واکنشی» میگفتند. «کارل یاسپرس» (Karl Jaspres) که در سال 1913 (1292) این بیماری را توصیف کرد، معتقد بود بیمار در اثر فشار شدید و آسیبرسان روانی برای فرار از موقعیت آسیبرسان دچار علائم روان پریشی واکنشی میشود.
علائم و نشانهها: در اختلال روان پریشی گذرا یکی از نشانههای مثبت اسکیزوفرنی مثل توهم، هذیان، گفتار یا رفتار آشفته به طور ناگهانی در فرد بروز پیدا میکند. منظور از شروع ناگهانی تغییر وضعیت فرد از حالت غیرروان پریشی به حالت روان پریشی در مدتزمان حداکثر دو هفته است. در این اختلال بیثباتی خلق و آشفتگی هیجانی و سردرگمی دیده میشود. در مواردی حافظه فرد درباره وقایع اخیر مختل میشود که در این صورت باید بررسیهای دقیق پزشکی برای رد این احتمال که این وضعیت در اثر عوارض جانبی داروی خاصی ایجاد شده است، انجام شود.
تشخیص اختلال روان پریشی گذرا یک تشخیص موقتی است چون اگر علائم روان پریشی در مدت زمان کمتر از یک ماه برطرف نشود، باید به تشخیص دیگر اختلالهای روانپریشانه مثل اسکیزوافکتیو، اسکیزوفرنیفرم و... فکر کرد. نشانهها و ملاکهای تشخیصی اختلال اسکیزوافکتیو در جدول زیر آمده است.
ملاکهای تشخیصی اختلال هذیانی براساس DSM5 |
ملاک A
افراد مبتلا باید برای مدت زمان قابل ملاحظهای در مدت حداقل یک ماه، حداقل 2 مورد از نشانههای زیر را داشته باشند.
نکته: یکی از علائم باید از موارد 1 یا 2 یا 3 باشد. |
ملاک B
اختلال نباید با تشخیص اختلالهای افسردگی اساسی یا دوقطبی با ویژگیهای روانپریشانه بهتر توجیه شود. |
ملاک C
علائم به دلیل سوءمصرف مواد یا مصرف نوعی داروی طبی یا بیماری جسمی دیگری ایجاد نشده باشد. |
اختلال روان پریشی گذرا به دو نوع تقسیم میشود:
- اختلال روان پریشی گذرا همراه با عامل یا عوامل استرسزا: در این نوع علائم و نشانهها در پاسخ به واقعه یا وقایعی روی داده است که در فرهنگ فرد برای هر فردی استرسزا خواهد بود.
- اختلال روان پریشی گذرا بدون عامل یا عوامل استرسزا: در این نوع بروز علائم و نشانهها بر اثر واقعه استرسزای خاصی نبوده است.

همهگیرشناسی و سببشناسی: از آنجا که علائم و ملاکهای تشخیصی این اختلال هم مانند سایر اختلالهای روانپریشانه در سالهای اخیر تغییرات زیاد و مکرری داشته است، اطلاعات دقیقی و یکدستی درباره میزان شیوع و سببشناسی آن در دست نیست. معمولاً در نوجوانی یا اوایل بزرگسالی روی میدهد و میانگین سنی شروع این اختلال 30 تا 40 سال است. طول مدت بیماری هم نهایتاً یک ماه است و در مواردی میتواند خیلی کوتاه و در حد چند روز باشد.
روند و پیشآگهی: این بیماری از آنجایی که یک بیماری حاد و موقتی است، پیشآگهی نسبتاً خوبی دارد و 50 تا 80 درصد از مبتلایان بعد از این اختلال مشکل روانپزشکی خاصی پیدا نمیکنند. در مواردی افراد مبتلا بعد از رفع علائم افسردگی را از خود نشان میدهند.
درمان: از آنجایی که این بیماری حاد و ناگهانی است، بهتر است برای ارزیابیهای لازم فرد مبتلا بستری شود. معمولاً برای درمان این اختلال داروهای ضدروان پریشی، بنزودیازپینها یا هالوپریدول تجویز میشود. طبیعتاً تجربه این دوره کوتاه از روان پریشی، مشکلاتی را در ذهن بیمار ایجاد خواهد کرد. از این رو رواندرمانی پس از رفع علائم توصیه میشود. اگر این اختلال بر اثر واقعه استرسزایی ایجاد شده باشد رواندرمانی، برای پیشگیری از مشکلات روانپزشکی در آینده ضروری است؛ چرا که فرصتی برای گفتوگو درباره عوامل استرسزا ایجاد میشود و راهکارهای مقابلهای لازم به بیمار آموزش داده میشود.
این مطلب توسط نویسنده مهمان، «زینب رئوفی»، نوشته شده است.
سلام
متشکرم خسته نباشید
سلام. وقت شما بخیر
لطفا مثالی از تک واژه ای که اسکیزوفرن ها به جای چند جمله استفاده میکنند رو بفرمایید
سلام و وقت به خیر . خانونی هستم 31 ساله و مادری دارم مبتلا به اسکیزو فرنی و پدری سالم و ازدواج کرده ام .در خانواده ی همسرم مورد اسکیزوفرنی و سایر بیماری های روان وجود ندارد .قصد فرزند آوری داریم .احتمال ابتلای فرزند ما چقدر خواهد بود ؟آیا آزمایشی وجود دارد که بتواند قبل از بارداری ابتلا به بیماری را تشخیص دهد ؟آیا در دوران بارداری این بیماری قابل تشخیص است؟سپاسگذارم راهنمایی کنید.