چیکار کنم | برای موفقیت تو زندگی چیکار کنم؟


در این مطلب سعی میکنیم به این پرسش که بسیاری از افراد در مقاطع گوناگونی از زندگی خود با آن مواجه میشوند، یعنی چیکار کنم ؟ پاسخ دهیم؛ همچنین راه و روشهایی را برای شناخت علایق هر شخص مطرح و سپس نحوه هدفگذاری برای زندگی و رسیدن به این اهداف را مرور کنیم.
هدفگذاری، عنصری حیاتی برای یک زندگی موفق است. بیشتر مردم رؤیایی در زندگی دارند. تصویری از فرد یا چیزی که میخواهند در آینده به آن تبدیل شوند. حتی اگر رؤیایی هم وجود نداشته باشد، حداقلش این است که هر کسی علایق و ارزشهایی برای خودش دارد که خواستهها و انتظاراتش از زندگی را تعیین میکنند.
با اینحال، تلاش برای شناسایی و تعیین علایق و اهداف قابل حصول که طی سالهای طولانی باید برای رسیدن به آنها تلاش کنید، میتواند قدری دشوار یا حتی دلهرهآور باشد. گاهی دانستن اینکه از کجا باید شروع کرد و به چه چیزهایی باید برسید، شاید غیرممکن به نظر برسد. اما اگر در مسیر تعیین هدف، درست و روشمند عمل کنید، میتوانید برای زندگیتان هدفگذاری مناسبی داشته باشید.
هدفگذاری چیست و چه اهمیتی در زندگی دارد؟
برای رسید به پاسخ پرسش چیکار کنم ، باید ابتدا معنا و مفهوم هدفگذاری و اهمیت آن را درک کنید. به فرایند منسجم و قدرتمند تفکر درباره آیندهی ایدهآل و ایجاد انگیزه برای تبدیل تصورات مطلوب آن به واقعیت، هدفگذاری میگویند. فرایند هدفگذاری کمکتان میکند تا علاقه، مسیر و مقصدتان را در زندگی انتخاب کنید و با شناخت دقیق آنچه میخواهید به آن برسید، بهتر بتوانید انرژی و تلاشتان را متمرکز کنید. هدفگذاری همچنین شناسایی عواملی را که میتوانند شما را از مسیر اصلیتان منحرف کنند، آسانتر میسازد.
همه افراد موفق اعم از قهرمانان، هنرمندان، کارآفرینان و ... در ابتدای مسیر برای خودشان اهدافی تعیین میکنند. هدفگذاری، چشماندازی از بلندمدت را برایتان ترسیم کرده و انگیزههای کوتاهمدتی را که لازمهی رسیدن به این چشماندازها هستند، برایتان فراهم میکند. آگاهی از مسیر و مقصد زندگی، کمکتان میکند تا زمان و سایر منابع ارزشمندتان را به شکلی مؤثر سازماندهی کنید و بتوانید از زندگیتان حداکثر بهره را ببرید.
چطور هدفگذاری کنیم؟
فرایند هدفگذاری با علایق انسانها ارتباط تنگاتنگی دارد و خیلی وقتها علایق و اهدافمان در یک چیز خلاصه میشوند اما علاقه و هدف با یکدیگر فرق دارند. این فرایند یکی از اصلیترین مراحل برای رسیدن به پاسخ پرسش چیکار کنم است. یک فرایند هدفگذاری موفق تا حد زیادی به شناخت علایق بستگی دارد. یا حداقلش این است که آگاهی از علایق میتواند، به تسهیل و موفقیت بیشتر این فرایند کمک کند. برای آنکه بتوانید شناخت بهتری از علایقتان داشته باشید:
- قبل از هر چیز، بیهیچ قید و شرطی خودتان را بهعنوان یک بازیگر در صحنهی زندگی دوست داشته باشید
- ارزشها و ضد ارزشهایتان را در زندگی بشناسید
- در صورت امکان، همه آن کارهایی را که احساس خوبی از انجامشان ندارید، رها کنید
- با خودتان گفتگو کنید و در عین اتخاذ یک رویکرد منطقی، به صدای قلبتان گوش دهید
- در مورد آنچه دوست دارید انجام دهید، با خودتان صادق باشید
- مردم را آنگونه که هستند، بپذیرید اما علایقتان را فدای هیچکس نکنید
- به دنبال کنجکاویهایتان بروید
- استعدادهایتان را بشناسید و برای کشف علایق جدید، گاهی آنها را با یکدیگر ترکیب کنید
- خودتان را به آنچه وجود دارد و انجام میدهید، محدود نکنید
- کارها یا تجربههای جدید را امتحان کنید و در صورت نیاز از دیگران کمک بگیرید
- ابعاد مختلف وجودیتان را مثل بُعد هنری بررسی و کشف کنید
- از منطقه امن ذهنیتان خارج شوید
- مسافرت کنید
- برای انجام کارهای مختلف، داوطلب شوید
پس از شناسایی علایق، حالا بهتر میتوانید برای زندگیتان هدفگذاری کنید. هدفگذاری فرایندی گامبهگام و مستلزم تفکر، صبر و حوصله است که به شما برای تبدیل ایدههای مطلوب به واقعیت انگیزه میدهد. ما شما همراهان گرامی را با این فرایند منطقی و تدریجی در هفت مرحله آشنا میکنیم.
به آنچه میخواهید، فکر کنید
از خود پرسیده اید چیکار کنم و حالا پاسخی برای آن دارید. بیشتر مردم نسبت به آنچه از زندگی میخواهند، صرفاً نوعی احساس مبهم دارند. بنابراین، نخستین قدم برای هدفگذاری و تعیین علایق در زندگی، تبدیل ایدهها و مفاهیمی مثل شادی یا امنیت به چیزها یا کارهایی است که میخواهید انجام دهید.
قلم و کاغذ بردارید و شروع به نوشتن از چیزهایی کنید که در زندگی برایتان اهمیت دارند. کلینویسی در این مرحله، اشکالی ندارد اما سعی کنید آنچه مینویسید، مبهم نباشد. مثلاً اگر «شادی» اولین چیزی بود که به ذهنتان خطور کرد، سعی کنید تعریف مشخصی از آن ارائه دهید. شادی برای شما دقیقاً چه معنایی دارد؟ چه تعبیری از یک زندگی شاد دارید؟
از خودتان بنویسید
یک راه خوب برای حرکت از کلیگرایی به سمت جزئیگرایی این است که آزادانه و با تکیه بر روش طوفان مغزی، قدری از خودتان بنویسید. به شخصیت و علایقتان فکر کنید. چنین رویکردی کمکتان میکند تا پاسخ پرسش چیکار کنم را راحت بیابید.
درباره چگونگی لذت بردن از زمانتان بنویسید. خوب فکر کنید و ببینید انجام چه کارهایی برایتان خوشایند است و چه چیزهایی هیجانزدهتان میکند؟ خودتان را صرفاً به فعالیتها یا تجربههایی که فکر میکنید سازنده هستند یا ارزش انجام دادن دارند، محدود نکنید. یکی از نکات مهم در طوفان مغزی، یافتن حداکثر ایدههای ممکن است. پس خودتان را از قیدوبندها رها کنید.
درباره چیزهایی بنویسید که به آنها علاقه دارید یا مایلید دربارهشان بیشتر بدانید. آیا به علوم طبیعی علاقه دارید؟ به ادبیات؟ شاید هم به موزیک؟ هر یک از اینها میتوانند به یک هدف مادامالعمر تبدیل شوند.
حالا قدری هم از چیزهایی درباره خودتان بنویسید که مایلید در آنها پیشرفت کنید. مثلا آیا میخواهید با ارتقای مهارتهای سخنوریتان، سخنران بهتری باشید؟ یا یک نویسنده یا شاید هم یک عکاس بهتر؟ هر یک از اینها میتوانند پاسخی برای پرسش چیکار کنم باشند و مسیر را برای شما روشن کنند.
سؤالهایتان صرفاً نباید معطوف به اهداف بلندمدت باشد. شما باید برای بلندمدت، میانمدت و کوتاهمدت هدفگذاری کنید. به این فکر کنید که همین حالا چه میخواهید؟ یک ماه بعد چطور؟ یک سال بعد چطور؟ بهترین کسی که میتواند به سئوال چیکار کنم جواب بدهد، در واقع خود شما هستید؛ تنها باید کمی درباره اولویتها و آنچه شما را شاد میکند عمیق بیاندیشید.
آینده را تصور کنید
پاسخ پرسش چیکار کنم با آینده شما گره خورده است؛ بنابراین، در سومین مرحله هدفگذاری، قدری درباره آینده مطلوبتان فکر کنید. آینده را چطور میبینید؟ از خودتان سؤالاتی بپرسید که در خلق یک تصویر واضح و جزئیتر از آینده کمکتان کنند. مثلاً فرض کنید میخواهید درباره انتخاب شغل تصمیمگیری کنید. در این حالت، سؤالات زیر را از خودتان بپرسید:
- میخواهید هر روز صبح چه ساعتی از خواب بیدار شوید؟
- کجا میخواهید زندگی کنید؟ شهر؟ روستا؟ شاید هم در یک کشور دیگر!
- وقتی از خواب بیدار میشوید، چه کسانی را میبینید؟ آیا داشتن خانواده برایتان مهم است؟ اگر چنین است، آنگاه شغلی که مستلزم سفرهای طولانی باشد، شاید بهترین انتخاب ممکن برایتان نباشد.
- میخواهید چقدر پول داشته باشید؟
البته پاسخ به این سؤالات شاید بهتنهایی برای کشف و انتخاب یک شغل رؤیایی کافی نباشد، اما مزیت بزرگش این است که میتواند در رد کردن بعضی ایدهها کمکتان کند و راحتتر به سئوال چیکار کنم جواب بدهید.
اهدافتان را مشخص کنید
اینکه جوابی برای سوال چیکار کنم پیدا کنید بسیار مهم است، اما شاید از آن مهمتر تعیین اهداف برای رسیدن به پاسخی است که یافتهاید. پس از پایان فرایند طوفان مغزی برای هدفگذاری، باید درباره آنچه میخواهید در زندگی انجام دهید، ایدههایی داشته باشید.
در واقع، احتمالاً به ایدههای زیادی رسیدهاید. حالا وقت آن رسیده که تعریف واضح و دقیقتری از این ایدهها داشته باشید. مثلاً «دانشمند شدن» ممکن است یکی از ایدههایتان باشد. خیلی هم عالی! اما حالا باید به زمینهی تخصصیتان هم فکر کنید. میخواهید دانشمند چه رشتهای باشید؟ آیا میخواهید یک شیمیدان باشید؟ یا یک فیزیکدان؟ یا شاید هم یک منجم؟
در این مرحله تا جایی که میتوانید، دقیق و واضح عمل کنید. فرض کنید به این نتیجه رسیدهاید که میخواهید یک شیمیدان شوید. حالا از خودتان بپرسید که در رشته شیمی به چه زمینهای علاقه دارید؟ مثلاً آیا میخواهید برای یک شرکت تولیدکننده محصولات شیمیایی کار کنید؟ یا شاید هم تدریس شیمی در دانشگاه را ترجیح میدهید؟
یکی از نکات مهم این است که تکبُعدی فکر نکنید. بهجای تمرکز فقط بر یک جنبه زندگی، بهتر است به جنبههای مختلفی از آن فکر کنید یا حداقل آن جنبههایی را که برایتان حائز اهمیت بیشتری هستند، در اولویت قرار دهید. این جنبهها میتواند شامل موارد زیر باشند:
- شغلی: در زندگی حرفهایتان میخواهید به چه سطح یا مرتبهای برسید؟ هدف شغلیتان چیست؟
- مالی: میخواهید درآمدتان چقدر باشد؟ درآمد مطلوبتان چقدر با اهداف شغلیتان تناسب دارد؟
- آموزشی (توسعه فردی): آیا دانش یا زمینه آموزشی خاصی وجود دارد که به آن علاقه ویژهای داشته باشید؟ برای توسعه فردی، به چه اطلاعات یا مهارتهای دیگری نیاز دارید؟
- هنری: آیا اهداف هنری خاصی وجود دارند که مایل به تحقق آنها باشید؟
- نگرشی: آیا ذهنیتی درونتان وجود دارد که مانع از پیشرفتتان شود؟ آیا رفتار یا ویژگی خاصی را درون خودتان سراغ دارید که ناراحتتان کند؟ اگر چنین است، میتوانید برای بهبود آن رفتار یا پیدا کردن یک راهکار برای حل مسئله، هدفگذاری کنید.
- جسمانی: آیا اهداف ورزشی خاصی وجود دارند که مایل باشید به آنها برسید؟ آیا سلامتی در دوران میانسالی و پیری برایتان مهم است؟ برای نیل به این خواستهها چه کارهایی میتوانید انجام دهید؟
- لذت و سرگرمی: از زندگی چطور لذت میبرید؟ فراموش نکنید بخشی از زندگی برای خوشحالی شماست و باید در آن به تفریح و خوشگذرانی مشغول شوید.
- خدمات عمومی: آیا میخواهید جان را بهجای بهتری تبدیل کنید؟ اگر چنین است، چطور این کار را انجام میدهید؟
می توانید برای چند مورد از موارد بالا به طور جداگانه وقت بگذارید و در هر زمینه، یک یا چند هدف را که با علایقتان تناسب بیشتری دارند، انتخاب کنید. اگر چند هدف را انتخاب کردهاید، بهتر است یک غربالگری هوشمندانه انجام دهید و روی تعداد کمتری از اهداف که اهمیت بیشتری برایتان دارند، تمرکز کنید. اینها در اصل بخشی از پاسخ پرسش چیکار کنم هستند.
همزمان با انجام این کار، اطمینان حاصل کنید که اهداف انتخابی، همانهایی باشند که موردعلاقهی خودتان هستند. نه اهدافی که موردعلاقهی والدین، اقوام، دوستان یا کارفرمایتان باشد. البته عجیب نیست اگر ترجیح دهید علایق و ملاحظات خانوادهتان را نیز در نظر بگیرید اما این نباید صداقتی را که با خودتان دارید، مخدوش کند.
به دلایل انتخابتان فکر کنید
یک گام دیگر به پاسخ چیکار کنم نزدیکتر شدهایم. در این مرحله از هدفگذاری، احتمالاً به چند ایده مشخص رسیدهاید که برای تبدیل شدن به اهداف زندگیتان با یکدیگر در حال رقابت هستند. هر یک از این ایدهها را بررسی کنید و از خود بپرسید، چرا آن را میخواهید؟
پاسخهایتان ممکن است شما را به تجدیدنظر در اهدافتان مجاب کنند. بهطورکلی، تعیین اهدافی که بهواسطهی ارتباطشان با ارزشها و علایق شخصی شما، برایتان معنادارتر باشند باعث میشود که در رسیدن به آنها موفقتر عمل کنید.
مثلاً فرض کنیم تصمیم گرفتهاید به یک جراح تبدیل شوید. از خودتان بپرسید چرا؟ حالا در پاسخ به این سؤال، برای خودتان استدلال کنید. مثلاً بگویید من میخواهم یک جراح شوم چون آنها درآمد زیادی دارند و جامعه برایشان احترام زیادی قائل است.
اینها دلایل معقول و موجهی هستند اما اگر تنها دلایلی باشند که به ذهنتان میرسند، ممکن است بخواهید مشاغل دیگری را هم که همین مزایا را دارند، بررسی کنید. زیرا برای آنکه یک جراح شوید، باید خیلی درس بخوانید و این ممکن است مستلزم اختصاص زمان بسیار زیاد و بعضاً نامتعارف باشد. اگر چنین الزاماتی برایتان ناخوشایند هستند، به دنبال اهداف دیگری بگردید. اهدافی که بتوانند همان حد از ثروت و احترام را از یک مسیر متفاوت برایتان به ارمغان بیاورند.
هوشمندانه هدفگذاری کنید
هدفگذاری باید هوشمندانه باشد. باید در تعیین اهدافتان به معیارهای منطقی و کاربردی توجه داشته باشید تا آنچه بهعنوان یک هدف کوتاهمدت، میانمدت یا بلندمدت تعیین میکنید، در وهله اول، امکان تحقق داشته باشد. برای هدفگذاری هوشمند باید قاعدهی «SMART» را که اتفاقاً در لغت هم به معنای هوشمند است، رعایت کنید. واژه SMART در بحث هدفگذاری، حاصل به هم چسباندن حروف اولِ 5 ویژگی بسیار مهم است که اهدافتان باید واجد آنها باشند:
- S: هدف باید مشخص (Specific) یا مهم (Significant) باشد.
- M: هدف باید قابلسنجش (Measurable) یا معنادار (Meaningful) باشد.
- A: هدف باید دستیافتنی (Attainable) یا عملگرا (Action-Oriented) باشد.
- R: هدف باید مرتبط (Relevant) باشد.
- T: هدف باید محدوده زمانی (Time-Bound) داشته و قابلپیگیری (Trackable) باشد.
بعد از یافتن جواب چیکار کنم اینگونه هدفگذاری شما را به سرعت در مسیر موفقیت قرار خواهد داد.
هفت نکته طلاییِ دیگر برای هدفگذاری
از پرسش چیکار کنم شروع کردیم و بعد به ضرورت هدفگذاری رسیدیم. رعایت نکات زیر کمکتان میکند که فرایند هدفگذاری را با اثربخشی بیشتری انجام دهید:
- هر هدف را با یک عبارت مثبت بیان کنید: «این تکنیک را درست انجام بده»، در مقایسه با «این اشتباه احمقانه را نکن» عبارت بسیار بهتری است.
- دقیق باشید: برای هر هدف، تاریخ، زمان و درصد تحقق تعیین کنید تا بتوانید آن را بهخوبی بسنجید. با انجام این کار خواهید دانست که دقیقاً چه زمانی به هدفتان میرسید که این بهنوبه خود میتواند نوعی آرامش و رضایت درونی برایتان ایجاد کنید.
- اولویتبندی کنید: وقتی چند هدف دارید، برای هر یک اولویتی تعیین کنید. اولویتبندی باعث میشود که در مواجهه با اهداف متعدد، احساس فشار نکنید و کمکتان میکند تا توجه و تلاشتان را در وهله اول روی اهداف مهمتر متمرکز کنید.
- اهدافتان را حتماً بنویسید: نوشتن اهداف ضمن ایجاد چارچوب و ساختار برای آنها، پتانسیل و استعداد تحققشان را افزایش میدهد.
- اهداف عملیاتیتان را حتیالامکان کوچک نگه دارید: اهداف عملیاتی و سطح پایینی را که در راستای نیل به اهداف بزرگتر، برایشان تلاش میکنید، کوچک و دستیافتنی نگه دارید. اگر هدف، بیشازحد بزرگ باشند، طبعاً برای انجام و رسیدن به آن زمان و تلاش بیشتری لازم است و چنین حالتی میتواند در میانهی راه این احساس مخرب را به شما القا کند که پیشرفتی نداشتهاید. در مقابل، هدفگذاریهای کوچک، احساس خوشایند اتمام موفقیتآمیز یک کار را درونتان زنده کرده و انگیزهتان را برای ادامه مسیر، دوچندان میکنند.
- بهجای اهداف نتیجهای، اهداف عملکردی وضع کنید: هدفگذاری باید بیش از آنکه مبتنی بر ارزیابی نتایج باشد، بر ارزیابی عملکرد تأکید کند. باید حواستان باشد اهدافی تعیین کنید که خودتان تا حد قابل قبولی روی آنها کنترل داشته باشید و عملکردتان نقش مؤثری در میزان تحقق آنها ایفا کند. تعیین اهدافی که تحقق آنها بیش از شما به عوامل دیگری که خارج از کنترلتان هستند، بستگی داشته باشد، یک خطای استراتژیک است. تغییر قوانین دولتی در فضای کسبوکار، داوری ضعیف در یک مسابقه فوتبال یا رویدادهایی ازایندست در سایر حوزهها، نمونههایی از این عوامل خارج از کنترل هستند. عملکرد شما در هر یک از این حالات ممکن است عالی بوده باشد اما به هر صورت و بنا به یک دلیل غیرمنتظره، هدفی که مدنظر داشتید، محقق نشده باشد. هدفگذاری عملکردی بهجای هدفگذاری نتیجهای، کمکتان میکند تا روی دستاوردهایتان کنترل مؤثری داشته باشید و از این بابت احساس رضایت کنید.
چطور به اهدافمان برسیم؟
حالا در نقطه خوبی هستید، جواب سئوال چیکار کنم را میدانید و برای آن هدفگذاری کردهاید. هدفگذاری، فرایند دشوار و پیچیدهای بود که آن را با موفقیت انجام دادید. اما هدفگذاری، فقط نیمی از مسیر موفقیت است.
حالا باید برای دستیابی به هر آنچه در فرایند هدفگذاری، انتخاب کرده بودید، اقدام عملی کنید. اکنون باید برای این سؤال که چطور به اهدافمان برسیم، جوابی قاطع و درست پیدا کنیم. ما برای این منظور، یک فرایند ده مرحلهای را به شما پیشنهاد میکنیم.
اهدافتان را رتبهبندی کنید
پس از هدفگذاری و انتخاب چند هدف اصلی برای زندگیتان، وقت آن است که برای دستیابی به آنها بهطورجدی برنامهریزی کنید. در اینجا اولین مرحله، رتبهبندی یا اولویتبندی اهداف است.
تصمیمگیری درباره اولویت یک یا چند هدف مهمتر میتواند به شما در انتخاب نقطه شروع، کمک زیادی کند. ضمناً شاید لازم باشد یک یا چند هدف را نیز از فهرست اهدافتان حذف کنید. بعضی اهداف نمیتوانند همزمان با یکدیگر محقق شوند. مثلاً شما احتمالاً نمیتوانید بهطور همزمان هم به یک دکتر، هم به یک فضانورد و هم به یک موزیسین تبدیل شوید. چون هر یک از این اهداف بعضاً مستلزم صرف زمانی به بلندای یک عمر است و تجمیع چنین اهدافی تقریباً محال است.
قسمت مهمی از فرایند اولویتبندی یا رتبهبندی اهداف به موضوع ارزیابی تعهد شخصی شما به هر هدف مربوط میشود. شما احتمالاً نمیتوانید به اهداف بلندمدتی که سطح ضعیف یا متوسطی از تعهد را به آنها نشان میدهید، برسید. خصوصاً اگر اهداف دیگری در فهرستتان باشند که برایتان اهمیت بیشتری دارند.
تحقیق کنید
پس از هدفگذاری برای سوال چیکار کنم و بعد از آنکه در مرحله قبل، دایره انتخابهایتان را به یک یا چند هدف خوب محدود کردید، زمان بگذارید و درباره چگونگی نیل به این اهداف تحقیق کنید. در اینجا شما باید برای سؤالات زیر جواب مناسبی پیدا کنید:
- برای رسیدن به این اهداف به چه مهارتهایی نیاز دارم؟
- چه صلاحیتهای تحصیلی و آکادمیکی برای نیل به این اهداف لازم است؟
- رسیدن به این اهداف مستلزم دسترسی به چه منابعی است؟
- انتظار دارم فرایند تحقق یک هدف خاص چقدر زمان ببرد؟
اهداف بزرگ را به اهداف کوچکتر بشکنید
قسمتی از این کار را در مرحله هدفگذاری برای پاسخ سئوال چیکار کنم انجام دادیم و حالا نوبت تکمیل این کار است. نیل به اهداف بزرگ معمولاً یک فرایند پیچیده و زمانبر است. بسته به دانشتان درباره الزامات رسیدن به یک هدف خاص، گام بعدی، شکستن اهداف بزرگ به اجزای کوچکتر است.
شکستن یک هدف به اهداف کوچکتر، فرایند حرکت را قابل مدیریت کرده و کمکتان میکند برای رسیدن به هدف غایی و نهاییتان برنامهریزی مرحلهبهمرحله داشته باشید. این اهداف کوچکتر نیز باید تا جایی که ممکن است، ملموس و قابلسنجش باشند. بهعبارتدیگر، هر هدف جزئی را باید آنقدر واضح تعریف کنید که بتوان انجامش را بهآسانی شرح داد.
مثلاً اگر هدف اصلی، افتتاح یک کافه باشد میتوانید آن را به اجزای جزئیتری مثل پسانداز پول، مکانیابی، طراحی داخلی، اخذ بیمه و مجوزهای لازم، استخدام کارکنان و نهایتاً برگزاری یک مراسم افتتاحیه شکوهمند بشکنید.
همانطور که کمی قبلتر و در بخش هدفگذاری نیز گفتیم، هنگام کار کردن روی اهداف بلندمدت، ممکن است احساس کنید که اساساً پیشرفتی در کار نیست و شاید بهتر باشد تسلیم شده و کنار بکشید! اما ایجاد فهرستی از اهداف قابل مدیریت و واضح، کار را برای ارزیابی پیشرفتی که در مسیر نیل به اهداف اصلیتان دارید، بسیار آسانتر میکند و این طبعاً میتواند به کاهش احساسِ ناکارآمدی و میل به کنار کشیدن منجر شود.
سعی کنید استراتژیتان را از طریق دستهبندی اهداف بلندمدت (مثل اهداف سالانه)، اهداف کوتاهمدت (مثل اهداف ماهانه)، پروژهها (اهداف هفتگی) و وظایف (اهداف روزانه) به انجام برسانید. در اینجا یک نرمافزار برنامهریزی خوب میتواند حسابی به کارتان بیاید و نوعی تعهد ذهنی و عملی نسبت به آنچه باید انجام شود، درونتان ایجاد کند. با استفاده از این نرمافزار میتوانید پروژههایتان را بهتر سازماندهی کرده و وظایف مهم روزانهتان را بهتر انجام دهید.
جدول زمانی ایجاد کنید
پس از تعیین مراحلی که باید برای دستیابی به اهداف تعیین شده برای جواب سوال چیکار کنم، طی شوند، برای هر یک از آنها ضربالاجل زمانی تعیین کنید. به این فکر کنید که تحقق هر هدف جزئی، منطقاً چقدر زمان میبرد و با ارزیابی زمان لازم برای تحقق همه اهداف، یک جدول زمانی ایجاد کنید.
تعیین ضربالاجلهای زمانی با برانگیختن حس فوریت در شما برای انجام یک کار، انگیزهتان را حفظ میکند. این کار همچنین شما را نسبت به تحقق یک هدف در زمان مشخص متعهد میکند و مانع از آن میشود که اهداف و اولویت انجامشان در فهرستی که ایجاد کردهاید، دائماً بالا و پایین شوند.
دوباره همان مثال افتتاح کافه را در نظر بگیرید. اگر بخواهید ظرف سه سال مثلاً 100 میلیون تومان پسانداز کنید، باید هر ماه تقریباً 2 میلیون و هشتصد هزار تومان برای این کار کنار بگذارید. این محاسبه کمکتان میکند که عوض خرج پول برای مقاصد دیگری که ارتباطی به هدفتان ندارند، خود را ملزم بدانید که آن را در مسیر رسیدن به هدف پسانداز کنید.
برای موانع احتمالی، برنامه مشخصی داشته باشید
حالا باید به عواملی فکر کنید که میتوانند از رسیدن به هدفی که در جواب سوال چیکار کنم یافتهاید مانع شوند. تفکر درباره موانع و پیشدستی برای مواجهه با آنها کمکتان میکند تا در صورت رویارویی با آنها برای کنار زدنشان ایده و راهکار مؤثری پیدا کنید.
مثلاً فرض کنید تصمیم گرفتهاید یک شیمیدان شوید و برای این منظور، قصد دارید با تلاش و مطالعه زیاد، از بهترین دانشگاه یا دانشکده شیمی فارغالتحصیل شوید. اما اگر نتوانید پذیرش دانشگاه را اخذ کنید، چطور؟ آنگاه چه اتفاقی میافتد؟ دقیقاً بعد از تصمیمگیری برای ورود به آن دانشگاه باید این احتمال را هم در نظر بگیرید.
این درواقع یکی از همان موانع احتمالی در مسیر راهتان است. از قبل برای مواجهه با چنین شرایطی باید برنامه داشته باشید و باید بدانید چه کار کنید. شاید بهتر باشد یک سال صبر کنید و دوباره درخواست پذیرش دهید. اما اگر قرار به امتحان دوبارهی شانستان باشد، باید به این سؤال پاسخ دهید که طی آن یک سال، چه کارهایی باید انجام دهید تا درخواست پذیرشتان برای آن دانشگاه، جذابیت بیشتری داشته باشد و شانس موفقیتتان به شکل معناداری افزایش یابد
محیط مناسبی ایجاد کنید
فارغ از اینکه چه اهدافی را در مرحله هدفگذاری برای خودتان انتخاب کردهاید، احتمالاً محیطهایی وجود دارند که بستر بهتری برای نیل به این اهداف برایتان فراهم میکنند. هر آنچه میتوانید انجام دهید تا مطمئن شوید افراد و محیط پیرامونتان مانعی در مسیر رسیدن به اهدافتان نباشند.
مثلاً ورود به رشته پزشکی مستلزم صرف زمان زیاد و تمرکز بالا روی کارتان است. حالا اگر با افرادی زندگی کنید که دائماً میهمانی برگزار میکنند و شما را نیز به همراهی با خودشان دعوت میکنند، شاید بهتر باشد نقلمکان به جای دیگری را در دستور کار قرار دهید.
ضمناً بودن در مجاورت افراد هدفمندِ دیگر هم فرصت مناسبی برای تقویت انگیزههایتان است که حتیالامکان نباید چنین فرصتی را از دست دهید.
رسماً دست به کار شوید
جواب سوال چیکار کنم را میدانید و حتی مسیر رسیدن به آن را ترسیم کردهاید؛ آنچه در مرحله هدفگذاری و همینطور در شش مرحله قبل انجام دادید، بیشتر جنبه تئوریک و ذهنی داشت و حالا دیگر نوبت اقدام عملی رسیده است. تاریخی را برای آغاز کار روی اولین هدف جزئیتان تعیین کنید و پسازآن دستبهکار شوید.
اگر مطمئن نباشید که چطور باید اولین هدف جزئیتان را محقق کنید، آنگاه شروع کار میتواند برایتان پیچیده باشد. ممکن است نیاز باشد در مورد انجام آن بیشتر تحقیق کنید یا حتی اگر لازم است، همان هدف جزئی را باز هم به اجزای کوچکتری تقسیم کنید.
تاریخ شروع را نزدیک مثلاً برای چند روز دیگر (نه چند هفتهی دیگر) تعیین کنید. اگر هدفی که کار را با آن آغاز کردهاید، به اندازه کافی هیجانزدهتان کند، باعث میشود که گام نخست را با علاقه و انگیزه بردارید. از آن فاصله چندروزه تا تاریخ شروع کار هم استفاده بهینه کنید. مثلاً میتوانید برنامههایتان را مورد بازبینی قرار داده یا با افراد ذیصلاح مشورت کنید.
در کارتان استمرار داشته باشید
کار مستمر و تلاش مداوم، شاهراه رسیدن به مقصد اهداف است. این فرایندی تدریجی بوده که زمان زیادی میطلبد. از همان مرحله هدفگذاری باید به استمرار متعهد باشید.
بسیاری از افراد پس از فرایند هدفگذاری با اشتیاق فراوان کار را آغاز نموده و در مراحل اولیه، زمان و انرژی زیادی را برای رسیدن به هدفی که دارند، صرف میکنند. اشتیاق، عالی است اما سعی کنید در هفتهها یا ماههای اول، خودتان را خالی و فرسوده نکنید.
ضمناً به تعیین استانداردهای بعضاً عجیبوغریبی که در درازمدت نمیتوانید بر مبنای آنها عمل کنید، نیازی نیست. فراموش نکنید مسیری که آغاز کردهاید، نه یک مسابقه، بلکه نوعی سفر است.
اختصاص زمان مشخص برای انجام کارهای روزانهای که در مسیر رسیدن به هدف باید انجام دهید، یک راهکار خوب برای حصول اطمینان از پیشرفت مستمر است. مثلاً اگر یک دانشجوی شیمی هستید ساعت 3 تا 6 عصر را به انجام تکالیف کلاسی اختصاص داده و از ساعت 6.30 تا 9 شب به امور تحقیقاتی خودتان بپردازید.
سعی کنید این زمانبندی را رعایت کنید مگر اینکه اتفاق خاصی پیش بیاید که همواره احتمال بروز چنین اتفاقاتی وجود دارد. پیشنهاد میکنیم ساعت 9 شب همه چیز را کنار بگذارید و به تفریح یا استراحت بپردازید.
انگیزهتان را حفظ کنید
حفظ استمرار، مستلزم حفظ انگیزه است. داشتن اهداف جزئی که دستیافتنی و قابل حصول باشند، شرط اساسی برای حفظ انگیزه شماست. وقتی احساس کنید در حال پیشرفت هستید، تعهد، علاقه و متعاقباً انگیزهتان تقویت خواهد شد.
برای تقویت رفتارتان در مسیر حرکت بهسوی هدف از مُشوِقها استفاده کنید. تقویت مثبت و منفی را در دستور کار قرار دهید. تقویت مثبت به معنای افزودن چیزی دلخواه به زندگیتان و تقویت منفی به معنای اجتناب از چیزهای نامطلوب است.
هر دو نوع تقویت میتواند کمکتان کند تا باانگیزه بمانید. مثلاً اگر در حال تکمیل و ارائهی درخواست مجوز برای افتتاح کافهتان هستید و احساس میکنید تمرکز لازم را ندارید، با خود قرار بگذارید که پس از انجام این کار به خودتان پاداش دهید. برای مثال میتوانید خودتان را به یک شام رؤیایی در رستوران محبوبتان میهمان کنید یا با یک دوست قدیمی که مدتهاست دلتان برایش تنگ شده، قراری بگذارید. تقویت، هر چه و از هر نوعی که باشد، میتواند انگیزهتان را برای ادامه مسیر حفظ کرده یا ارتقا دهد.
اما حواستان باشد که تنبیه خودتان به دلیل عدم تحقق یک هدف، بهاندازهی تشویق در تقویت یک رفتار، کارایی ندارد. بنابراین اگر قصد دارید بابت عدم موفقیتهایتان، برای خودتان تنبیه یا پیامدهای ناخوشایند در نظر بگیرید، حتماً در کنارش از مشوقها هم استفاده کنید.
پیشرفت خود را ارزیابی کنید
همانطور که در هدفگذاری به ارزیابی و گاه تغییر یا اصلاح اهدافتان میپرداختید، در اینجا نیز باید وضعیتتان را ارزیابی کنید. یکی از بهترین راههای حفظ انگیزه، ارزیابی مستمر عملکرد و پیشرفتتان است که برای این کار میتوانید بسته به نوع هدف یا ترجیحات شخصیتان، از ابزارهای ارزیابی نظیر اپلیکیشنها، دفاتر رویداد، تقویم و ... استفاده کنید.
استفاده از ابزارهای ارزیابی به شما در یادآوری آنچه قبلاً انجام دادهاید، کمک میکند. همچنین میتواند پاسخگویی و تعهدتان را نسبت به رعایت جدول زمانی که برای اهدافتان ایجاد کردهاید، تقویت کند. البته ثبت آنچه انجام دادهاید، مزیت دیگری هم دارد. نوشتن کارهایتان میتواند استرس و اضطراب ناشی از تلاش برای رسیدن به اهداف بلندمدت را کاهش داده و احساس سازنده و بهتری درونتان ایجاد کند.
سخن آخر درباره پرسش چیکار کنم
اگر با چالشی در زندگی مواجه شدهاید و از خود میپرسید چیکار کنم، امیدواریم با آنچه در بالا آمد، توانسته باشیم به شما کمک کنیم و حالا قدری راحتتر بتوانید جواب این سئوال سخت را پیدا کنید. در پایان از شما دعوت به عمل میآوریم در بخش نظرات از موفقیتهای خود و سختیهایی که برای دستیابی برای رسیدن به آنها تحمل کردهاید با ما و دیگر مخاطبین مجله فرادرس سخن بگویید. بیشک تجربههای شما میتوانند انگیز بخش سایر افراد باشد.
اگر این مطلب برای شما مفید بوده است، آموزشها و مطالب زیر نیز میتوانند برای شما مفید باشند:
- مجموعه آموزشهای عمومی
- مجموعه آموزشهای مهارتی برای بازار کار
- آموزش هدف گذاری و انتخاب مسیر در زندگی – بخش اول
- خودآگاهی و راههای ارتقای آن
- ۷ گام برای اینکه در شغل خود پیشرفت کنیم
^^