روانشناسی شناختی چیست؟ – به زبان ساده + نظریه ها

۳۵۲
۱۴۰۴/۰۶/۲۳
۲۵ دقیقه
PDF
آموزش متنی جامع
امکان دانلود نسخه PDF

روانشناسی شناختی یکی از متنوع‌ترین و محبوب‌ترین حوزه‌های تخصصی در دنیای روانشناسی کنونی است. این شاخه نوین از روانشناسی، تعامل بسیار زیادی با علوم دیگر از جمله اقتصاد، فناوری و روان‌درمانی دارد. در این مقاله از مجله فرادرس ابتدا به معرفی روانشناسی شناختی، موضوعات اصلی و کاربردهای آن می‌پردازیم. سپس، ۱۰ فرایند ذهنی را تعریف کرده و در ادامه، ۱۰ نظریه مهم و ۵ آزمایش جذاب این حوزه را بررسی می‌کنیم. پس از آن، نگاهی مختصر به تاریخچه روانشناسی شناختی خواهیم داشت و به نقاط ضعف و قوت این حوزه می‌پردازیم. در پایان نیز درباره گرایش‌های گوناگون و موقعیت‌ شغلی مرتبط صحبت می‌کنیم.

آنچه در این مطلب می‌آموزید:
  • یاد خواهید گرفت روانشناسی شناختی چیست و چه موضوعاتی را بررسی می‌کند.
  • با کارکردهای روانشناسی شناختی در زندگی واقعی و علوم مختلف آشنا خواهید شد.
  • می‌توانید فرایندهای ذهنی در روانشناسی شناختی را تعریف کنید.
  • با مهم‌ترین و جذاب‌ترین نظریه‌ها و آزمایش‌های روانشناسی شناختی آشنا می‌شوید.
  • در مورد تاریخچه و نقد روانشناسی شناختی می‌آموزید.
  • در مورد گرایش‌های مختلف روانشناسی شناختی و بازار کار آن‌ها یاد خواهید گرفت.
روانشناسی شناختی چیست؟ – به زبان ساده + نظریه هاروانشناسی شناختی چیست؟ – به زبان ساده + نظریه ها
فهرست مطالب این نوشته
997696

روانشناسی شناختی چیست؟

«روانشناسی شناختی» (Cognitive Psychology) شاخه‌ای از علم روانشناسی است که به مطالعه فرایندهای درون ذهن می‌پردازد. مسئله اصلی در روانشناسی شناختی این است که ما چگونه اطلاعات را دریافت، ذخیره و پردازش می‌کنیم و چطور عملکردهای شناختی مختلف از جمله ادراک، تفکر، حافظه، توجه، زبان، حل مسئله و یادگیری در ذهن ما با هم تعامل می‌کنند. از آنجا که درک نحوه تفکر افراد برای درک رفتار و احساسات آن‌ها بسیار مهم است، روانشناسی شناختی ارزیابی می‌کند که افراد به چه شکلی دنیای اطراف خود را درک می‌کنند و به‌ آن پاسخ می‌دهند.

چند باور بنیادین در روانشناسی شناختی وجود دارد. آشنایی با این باورهای بنیادین به فهم بهتر این رشته کمک می‌کند.

  • روانشناسی باید به شکل علمی مطالعه شود. اگرچه ذهن به‌طور مستقیم قابل مشاهده نیست اما می‌توان با استفاده از روش‌های عینی و دقیق، آن را بررسی کرد.
  • اطلاعات محیط، از طریق حواس پنج‌گانه دریافت می‌شوند و توسط مغز پردازش می‌شوند.
  • مغز مانند یک کامپیوتر اطلاعات را پردازش می‌کند. یعنی بخش ورودی، پردازش و خروجی وجود دارد.
  • در بخش پردازش، فرایندهای واسطه‌ای مثل تفکر و حافظه بین اطلاعات ورودی و رفتار خروجی ارتباط برقرار می‌کنند. بنابراین اگر می‌خواهید رفتار را درک کنید، باید فرایندهای واسطه‌ای را درک کنید.
مدل ذهن انسان در روانشناسی شناختی
فرایندهای واسطه‌ای مثل تفکر و حافظه در بخش پردازش اطلاعات بین اطلاعات ورودی و رفتار خروجی ارتباط برقرار می‌کنند.

موضوعات اصلی در روانشناسی شناختی

موضوعات متعددی در روانشناسی شناختی مورد بررسی و مطالعه قرار می‌گیرند. برخی از اصلی‌ترین این موضوعات عبارتند از:

  • توجه:  توانایی پردازش اطلاعات گزینشی در محیط و نادیده گرفتن جزئیات نامربوط
  • حافظه: نحوه رمزگذاری، ذخیره و بازیابی اطلاعات
  • فراموشی: ناتوانی در بازیابی اطلاعات ذخیره شده
  • پردازش اطلاعات: دریافت، تفسیر و سازمان‌دهی داده‌ها برای استفاده بیشتر
  • خلاقیت: تولید ایده‌ها و راه‌حل‌های نوآورانه
  • اکتساب زبان: نحوه یادگیری، خواندن، نوشتن و صحبت کردن
  • حل مسئله و تصمیم‌گیری: نحوه استدلال، قضاوت و حل‌ مسئله‌‎ها
  • ادراک: نحوه پردازش و تفسیر اطلاعات مرتبط با حواس پنج‌گانه از محیط اطراف
  • طرحواره‌ها: تاثیر باورها و تجربیات قبلی بر فرایندهای ذهنی
  • تغییر فرایندهای شناختی در طول رشد 

آموزش شاخه‌ های روانشناسی در فرادرس

تا به این بخش از این مطلب در مجله فرادرس، توضیح دادیم روانشناسی شناختی چیست و چه موضوعاتی را بررسی می‌کند. در ادامه بخشی از کاربردهای گسترده آن را بررسی می‌کنیم. سپس، به معرفی فرایندهای ذهنی و نظریه‌های مهم این حوزه می‌پردازیم. البته، روانشناسی شناختی تنها یکی از شاخه‌های متعدد روانشناسی است. اگر به مطالعه و آشنایی اصولی با شاخه‌های علم روانشناسی علاقه‌مند هستید، می‌توانید از مجموعه فیلم آموزشی آنلاین روانشناسی در فرادرس بهره بگیرید.

آموزش روانشناسی شناختی در فرادرس
برای تماشای مجموعه فیلم‌های آموزش روانشناسی در فرادرس، روی عکس کلیک کنید.

کاربردهای اصلی روانشناسی شناختی

تحقیقات روانشناسی شناختی همچنان در حال پیشرفت است و مباحث بسیار متنوعی را در بر می‌گیرد. از آنجا که روانشناسی شناختی بر مطالعه مغز انسان تمرکز می‌کند، به طور قابل توجهی به تحقیقات حوزه یادگیری، آموزش و سلامت روان کمک کرده است. همچنین، در بسیاری از حوزه‌های دیگر مثل اقتصاد، فناوری، حقوق، تبلیغات، ایمنی، ورزش و... تاثیر عمیقی دارد.

نقش روانشناسی شناختی در آموزش و یادگیری

در زمینه یادگیری و آموزش، روانشناسی شناختی به ما راهکارهایی موثر برای سنجش تواناهای فکری انسان معرفی می‌کند و به شناسایی و درمان اختلالات یادگیری می‌پردازد. همچنین، در راستای افزایش یادگیری، روانشناسی شناختی به ما این امکان را می‌دهد که برنامه‌های درسی آموزشی را به شکل کارآمدتری ساختاردهی کنیم یا از فناوری‌های آموزشی به شیوه سودمندتری استفاده کنیم.

نقش روانشناسی شناختی در درمان آسیب‌ های مغزی و حافظه

روانشناسی شناختی به ما راه‌حل‌هایی کارآمد برای سنجش و تقویت حافظه ارائه می‌دهد. بیماری‌ها و آسیب‌های مغزی مثل آلزایمر و زوال عقل نیز در این رشته بررسی می‌شوند. در نهایت، با تعامل روانشناسی شناختی و علوم دیگر مثل «نوروساینس» (Neuroscience) و گفتاردرمانی، «توانبخشی شناختی» (Cognitive Rehabilitation Therapy) صورت می‌گیرد. توانبخشی شناختی در بهبود علائم حتی در درجات شدید آسیب‌های مغزی موثر است.

نقش روانشناسی شناختی در درمان بیماری‌ های روانشناختی

تا پیش از دهه ۱۹۷۰ و ظهور روانشناسی شناختی، درمان‌های سلامت روان بیشتر بر رویکردهای روانکاوی، روانشناسی رفتاگرا و روانشناسی انسان‌گرا متمرکز بود. روانشناسی شناختی بر تاثیر شیوه پردازش اطلاعات بر زندگی و نقش الگوهای فکری در پریشانی روانی اشاره کرد که منجر به ایجاد شیوه‌های درمانی جدیدی برای درمان افسردگی، اضطراب، فوبیا و... شد.

درمان شناختی رفتاری (CBT)

در نهایت از دل روانشناسی شناختی، «درمان شناختی رفتاری» (Cognitive Behavioral Therapy | CBT) به وجود آمد. این شیوه درمانی به مراجعین کمک می‌کند تا باورهای غیرمنطقی و خطاهای فکری خود را شناسایی کرده و آن‌ها را با افکار واقع‌بینانه‌تر و سالم‌تر جایگزین کنند.

درمان عقلانی عاطفی رفتاری (REBT)

«درمان عقلانی عاطفی رفتاری» (Rational Emotive Behavior Therapy | REBT) نیز بر مدیریت افکار، احساسات و رفتارهای ناسالم تمرکز می‌کند. در این شیوه درمانی نیز مراجعه‌کننده به کمک درمان‌گر الگوهای فکری و رفتاری ناسالم خود را شناسایی و جایگزین می‌کند اما REBT تمرکز بیشتری بر رفتار و اعمال دارد.

نقاشی انتزاعی جلسه تراپی - روانشناسی شناختی

نقش روانشناسی شناختی در فناوری

به کمک روانشناسی شناختی و درک فرایندهای ذهنی، طراحان و مهندسان قادر هستند فناوری‌هایی موثرتر و سازگارتر با نیاز انسان طراحی کنند. برای مثال، در طراحی رابط کاربری، منوها و ناوبری نرم‌افزارها به‌ گونه‌ای سازمان‌دهی می‌شوند که اطلاعات در گروه‌های معنادارتری قرار بگیرند و یافتن آن‌ها آسان‌تر باشد، یا به کمک استفاده از ردیابی چشمی، بخش‌هایی از یک نرم‌افزار که برای کاربر گیج‌کننده هستند، شناسایی و اصلاح می‌شوند. همچنین، در حوزه هوش مصنوعی، با الهام از فرایندهای حافظه و توجه انسان، الگوریتم‌هایی توسعه می‌یابند که قادر به تشخیص الگو، پردازش طبیعی زبان و پیش‌بینی دقیق باشند.

نقش روانشناسی شناختی در علوم دیگر

کاربردهای روانشناسی شناختی چنان متعدد است که نمی‌توان در مورد تمام آن‌ها به تفضیل توضیح داد. با این حال، در ادامه به برخی دیگر از مثال‌های روانشناسی شناختی در علوم گوناگون اشاره می‌کنیم.

  • اقتصاد: بررسی تاثیر محدودیت‌های شناختی بر تصمیم‌گیری‌های اقتصادی و تعیین سیاست‌های مالی براساس آن‌ها
  • حقوق: بهبود روش‌های بازجویی، کاهش خطاهای ذهنی در قضاوت، بررسی احتمال خاطرات دروغین در شاهدین عینی
  • تبلیغات: طراحی پیام‌ها براساس نحوه جلب توجه و پردازش اطلاعات توسط مغز، از جمله استفاده از اصول روانشناسی رنگ‌ها، تداعی‌ها و جای‌گذاری استراتژیک
  • ایمنی:‌ آموزش خلبان‌ها و راننده‌ها برای بهبود واکنش در شرایط اضطراری
  • علوم ورزشی: بهبود عملکرد ورزشکاران با استفاده از تمرین‌های توجه و پردازش سریع اطلاعات

تعریف فرایندهای ذهنی در روانشناسی شناختی

برای درک روانشناسی شناختی، ابتدا باید با تعریف «فرایندهای ذهنی» (Mental Processes) آشنا شویم. فرایندهای ذهنی به عملکردهای داخلی ذهن اشاره دارند که ما را قادر به انجام وظایفی مانند ادراک، حافظه و استدلال می‌سازنند. در واقع، آن‌ها عملیات‌های شناختی هستند که در ذهن ما رخ می‌دهند و به ما امکان می‌دهند اطلاعات را تفسیر کرده و تصمیم‌گیری کنیم. در ادامه با تعریف ده مورد از مهم‌ترین فرایندهای ذهنی آشنا می‌شویم.

شناخت

«شناخت» (Cognition) به عنوان «عمل ذهنی یا فرآیند کسب دانش و درک از طریق تفکر، تجربه و حواس» تعریف می‌شود. در واقع، شناخت به معنی «فرایندهای ذهنی مربوط به ورودی اطلاعات، پردازش آن‌ها، ذخیره آن‌ها و استفاده از این اطلاعات برای هدایت رفتار» است.

توجه

«توجه» فرایندی است که به ما اجازه می‌دهد بر روی محرک خاصی تمرکز کنیم و سایر محرک‌ها را نادیده بگیریم. این توانایی برای پردازش موثر اطلاعات ضروری است. توجه را می‌توان به دو نوع تقسیم کرد.

  • توجه انتخابی (Selective Attention): توانایی تمرکز بر یک محرک خاص در حالی که سایر محرک‌ها نادیده گرفته می‌شوند.
  • توجه تقسیم‌شده (Divided Attention): توانایی انجام چندین کار به طور همزمان، مانند صحبت کردن با کسی در حین رانندگی.

برای مثال، هنگامی که در یک مهمانی شلوغ، به صدای دوست خود گوش می‌دهیم در حالی که سایر صداها را نادیده می‌گیریم، نمونه‌ای از توجه انتخابی است.

حافظه و فراموشی

«حافظه» (Memory) یکی از فرایندهای ذهنی است که به ما امکان می‌دهد اطلاعات را ذخیره، نگهداری و بازیابی کنیم. «فراموشی» (Forgetting) به عدم توانایی در بازیابی یا ذخیره‌سازی اطلاعات اشاره دارد.

  • حافظه کوتاه‌مدت (Short-Term Memory): ذخیره‌سازی اطلاعات برای مدت زمان کوتاه، مانند زمانی که شماره تلفنی را به خاطر می‌سپاریم تا بلافاصله شماره‌گیری کنیم. این نوع حافظه تنها بین ۱۵ تا ۳۰ ثانیه ظرفیت دارد.
  • حافظه بلندمدت (Long-Term Memory): ذخیره‌سازی اطلاعات برای مدت زمان طولانی، مانند مهارت‌ رانندگی یا تاریخ تولد یک دوست.
  • حافظه کاری (Working Memory): این شکل حافظه نه تنها اطلاعات را ذخیره می‌کند، بلکه آن‌ها را مورد پردازش نیز قرار می‌دهد. برای مثال، هنگام محاسبه مبلغ خرید در ذهن خود و اضافه کردن چند قلم کالا به مجموع، از حافظه کاری استفاده می‌کنیم. این نوع حافظه بین ۱۰-۱۵ ثانیه ظرفیت دارد.

پردازش اطلاعات

روانشناسی شناختی، به انسان‌ها به عنوان پردازش‌گرهایی مشابه کامپیوترها می‌نگرد. در نتیجه، «پردازش اطلاعات» (Information Processing) به معنی دریافت اطلاعات ورودی، پردازش آن و تولید خروجی است. در مورد این فرایند، در بخش نظریه‌ها به شکل مفصل توضیح می‌دهیم.

خلاقیت

«خلاقیت» (Creativity) توانایی تولید ایده‌ها، راه‌حل‌ها یا محصولات جدید و مفید است. یعنی طی این فرایند، اطلاعات به شیوه جدیدی ترکیب می‌شوند.

انفجار رنگ ها از سر یک نقاش

زبان

«زبان» (Language) سیستم پیچیده‌ای از نمادها است که برای ارتباط و انتقال اطلاعات استفاده می‌شود. این سیستم شامل دستور زبان، واژگان و نحوه ترکیب آن‌ها است. در روانشناسی شناختی پردازش زبان به دو بخش تقسیم می‌شود:

  • کسب زبان (Language Acquisition): فرایند یادگیری زبان در دوران کودکی
  • پردازش زبان (Language Processing): توانایی درک و تولید زبان در بزرگسالی

حل مسئله و تصمیم‌گیری

«حل مسئله» (Problem Solving) به فرایند یافتن راه‌حل برای مسائل پیچیده گفته می‌شود، در حالی که «تصمیم‌گیری» (Decision Making) به معنی انتخاب بهترین گزینه از میان گزینه‌های موجود است. در حل مسئله، ابتدا باید فرد بتواند مشکل را به شکل درستی تعریف کند. سپس، ایده‌های متفاوتی برای حل مشکل پیدا کند و کارایی هر کدام از آن‌ها را بررسی کند. در گام بعدی، به کمک فرایند تصمیم‌گیری، یکی از این راه‌حل‌ها انتخاب و اجرا می‌شود. فرد موثر بودن این راه‌حل و پیشرفت خود در مشکل را بررسی می‌کند و با توجه به آن، در راه‌حل خود تغییراتی ایجاد می‌کند.

ادراک

«ادراک» (Perception) فرآیند تفسیر و سازمان‌دهی اطلاعات حسی برای درک محیط اطراف است. به بیان دیگر، ادراک نشان می‌دهد که چگونه داده‌های فیزیکی و شیمیایی خام (نور، صدا، فشار و...) که از طریق حواس پنج‌گانه دریافت می‌شوند، در ذهن ما معنا پیدا می‌کنند. برای مثال، هنگام مشاهده تصویری سه‌بعدی روی کاغذ، در واقع فقط خطوط و سایه‌های دوبعدی می‌بینیم اما مغز ما آن را به‌صورت یک جسم برجسته و سه‌بعدی ادراک می‌کند یا وقتی با چشمان بسته، یک شی گرد و صاف را لمس کنیم، بدون دیدن متوجه می‌شویم که یک توپ است. روانشناسی شناختی بررسی می‌کند که این موضوعات چگونه اتفاق می‌افتند. برای آشنایی بیشتر با مفهوم ادراک و چالش‌های آن، می‌توانید از آموزش ادراک در روانشناسی عمومی (رایگان) در مجموعه فیلم آموزش روانشناسی در فرادرس بهره بگیرید.

یادگیری

«یادگیری» (Learning) فرآیندی است که طی آن فرد اطلاعات جدید را کسب کرده و در حافظه خود ذخیره می‌کند. این فرآیند می‌تواند به‌صورت آگاهانه یا ناخودآگاه رخ دهد و تحت تاثیر عوامل مختلفی مانند تجربه، تمرین و انگیزه قرار دارد. در حالی که روانشناسی رفتارگرا، بر یادگیری از طریق شرطی‌سازی تمرکز می‌کند، روانشناسی شناختی دو نوع دیگر از یادگیری را مطرح می‌کند که «یادگیری شناختی» (Cognitive Learning) و «یادگیری شناختی-اجتماعی» (Social Cognitive Learning) نام دارد. در بخش نظریه‌ها این دو نوع یادگیری را به همراه مثال توضیح می‌دهیم.

فراشناخت

«فراشناخت» (Metacognition) به معنای «فکر کردن درباره فکر» است و به آگاهی و مدیریت فرد بر فرآیندهای شناختی خود اشاره دارد. این مفهوم شامل توانایی نظارت بر تفکر، ارزیابی آن و تنظیم راهبردهای یادگیری برای بهبود عملکرد است. اجزای فراشناخت عبارتند از:

  • دانش فراشناختی (Metacognitive Knowledge): شامل آگاهی فرد از خود، وظایف و راهکارهای یادگیری است. مثلا فردی ممکن است بداند که استفاده از فلش‌کارت‌ها در یادگیری یک زبان جدید به او کمک شایانی می‌کند.
  • تنظیم فراشناختی (Metacognitive Regulation): شامل نظارت بر فرآیندهای شناختی و تنظیم آن‌ها برای بهبود یادگیری است. مثلا فردی ممکن است پس از ارزیابی دانش خود درباره یک مفهوم، تصمیم بگیرد بیشتر درباره آن مطالعه کند.
  • تجربه فراشناختی (Metacognitive Experience):  شامل احساسات و تجربیات فرد در طول فرآیند یادگیری است. مثلا احساس سردرگمی هنگام یادگیری یک موضوع جدید جزو تجربه فراشناختی است.

مهم‌ ترین نظریه‌ ها در روانشناسی شناختی

بسیاری از نظریه‌های کاربردی در انواع شاخه‌های روانشناسی، از دل روانشناسی شناختی شکل گرفته‌اند. در ادامه، ۱۰ نظریه کاربردی در مورد موضوعات گوناگون این رشته را معرفی می‌کنیم تا با ابعاد مختلف روانشناسی شناختی بیشتر آشنا شوید. هر کدام از این نظریه‌ها را به شکل مختصر و همراه با مثال توضیح می‌دهیم.

تشابه ذهن انسان و کامپیوتر

در روانشناسی شناختی، ذهن انسان اغلب با کامپیوتر مقایسه می‌شود. یک کامپیوتر، داده‌ها را دریافت می‌کند (ورودی)، آن‌ها را ذخیره و پردازش می‌کند. سپس، خروجی تولید می‌کند. ذهن ما نیز مراحل مشابهی را دنبال می‌کند، اطلاعات را از محیط دریافت می‌کند، آن‌ها را ذخیره و تبدیل می‌کند. سپس، از این اطلاعات برای هدایت رفتار استفاده می‌کند. این تشبیه نشان می‌دهد که فرایندهای شناختی شامل مراحل نظام‌مند (ورودی، ذخیره و پردازش، خروجی) هستند و چارچوب مفیدی برای درک فرایندهای پیچیده ذهنی فراهم می‌کند.

ورودی (ادراک و توجه)

مغز ابتدا اطلاعات را از طریق حواس پنج‌گانه مثل بینایی، شنوایی و بویایی دریافت می‌کند. سپس، به کمک ادراک، داده‌های حسی را درک و پردازش می‌کند. در این مسیر، فرایند توجه به ما کمک می‌کند روی جنبه‌های مهم تمرکز کنیم و عوامل مزاحم را کنار بگذاریم.

 ذخیره و پردازش (حافظه و تفکر)

پس از ادراک و توجه، اطلاعات به سیستم‌های حافظه منتقل می‌شوند تا ذخیره و پردازش شوند. پس از ذخیره اطلاعات، فرایندهای شناختی مانند رمزگذاری (تبدیل اطلاعات به شکل معنادار)، تفکر، استدلال و حل‌مسئله اطلاعات را فعالانه تفسیر کرده و تغییر می‌دهند. برای مثال، هنگام مطالعه کردن، ارتباط دادن اطلاعات جدید با دانش قبلی به رمزگذاری عمیق‌تر در حافظه بلندمدت کمک می‌کند و معنای جدیدی به آن‌ها می‌بخشند.

خروجی (تصمیم‌گیری و رفتار)

در نهایت، اطلاعات پردازش‌شده تصمیمات، اقدامات یا ایده‌های جدید را هدایت می‌کنند. یعنی ذهن اطلاعات مرتبط را از حافظه بازیابی می‌کند. سپس از دانش ذخیره‌شده برای انتخاب پاسخ مناسب و هدایت رفتار استفاده می‌کند.

روانشناسی شناختی - مقایسه مغز و کامپیوتر
به کمک نمودار بالا، می‌توانید ذهن انسان و کامپیوتر را مقایسه کنید.

محدودیت‌های مدل پردازش اطلاعات

همانند کامپیوتر، ذهن انسان نیز محدودیت‌های پردازشی دارد. توانایی ما برای مدیریت اطلاعات توسط ظرفیت شناختی محدود شده است؛ یعنی می‌توانیم تنها مقدار محدودی از اطلاعات را در یک زمان پردازش کنیم. زمانی که ذهن بیش از حد «بارگذاری» (Overload) شود، عملکردهای شناختی مثل حافظه و تصمیم‌گیری، کند یا مختل می‌شوند.

طرحواره‌ های شناختی

هر «طرحواره» (Schema)، یک چهارچوب شناختی است که به ما کمک می‌کند اطلاعات را سریع‌تر سازمان‌دهی و تفسیر کنیم. طرحواره‌ها بر اساس تجربه‌های قبلی شکل می‌گیرند و با ارائه یک پیش‌فرض از آنچه که باید در موقعیت‌های مشابه اتفاق بیفتد، ما را هدایت می‌کنند. طرحواره‌ها می‌توانند در مورد اشیا، نقش‌ها، اتفاقات، دیگران، خود و... باشند. برای مثال، هنگامی که شما وارد رستوران می‌شوید، طبق طرحواره رستوران انتظار دارید یک نفر به شما منوی غذا را بدهد، شما انتخاب کنید و سپس غذا را برای شما بیاورند؛ حتی اگر هرگز تاکنون به آن رستوران وارد نشده باشید یا در کشوری با زبان بیگانه‌ باشید.

آزمایش جنگ ارواح: طرحواره‌ها ذهنیت را تغییر می‌دهند

طرحواره‌ها بر اساس تجربه‌ها یا اطلاعات جدید، تغییر می‌کنند. یعنی کسب دانش جدید می‌تواند طرحواره‌های پیشین ما را تقویت، اصلاح یا کاملا بازسازی کند. با این حال، طرحواره‌ها می‌توانند باعث تحریف اطلاعات شوند زیرا گاه ما حتی اتفاقات بی‌ربط را براساس طرحواره‌های خود تفسیر می‌کنیم.

به عنوان نمونه، در پژوهشی به نام «جنگ ارواح» (The War Of The Ghosts) از شرکت‌کنندگان خواسته شد تا داستانی را بخوانند که مربوط به بومیان آمریکا بود و مفاهیم ناآشنا و ماوراطبیعه را در بر می‌گرفت. سپس، شرکت‌کنندگان باید داستان را دهان به دهان بازگو می‌کردند یا در فواصل زمانی مختلف آن را تعریف می‌کردند. نتیجه این بود که هرچه که بیشتر داستان بازتولید می‌شد؛ کوتاه‌تر، مسنجم‌تر و شبیه‌تر به فرهنگ مدرن می‌شد. یعنی حافظه شرکت‌کننده‌ها تحت تاثیر طرحواره‌های ذهنی فرهنگی خود بازسازی شده بود.

طرحواره‌درمانی چیست؟

تجربه‌های منفی متعدد در زندگی، باعث شکل‌گیری طرحواره‌های منفی می‌شود. همان‌طور که در آزمایش جنگ ارواح دیدیم، طرحواره‌ها در برداشت ما از واقعیت و حافظه‌مان تاثیر می‌گذارند. بنابراین، طرحواره‌های منفی که به عنوان الگوهای فکری ناسازگار شناخته می‌شوند، اعمال و افکار فرد را به‌شیوه‌ای منفی تغییر می‌دهند. «طرحواره‌درمانی» (Schema Therapy) شیوه‌ای از روان‌درمانی است که با نشانه گرفتن طرحواره‌های منفی، به افراد کمک می‌کند تا علت اصلی رفتار خود را درک کنند و آن را تغییر دهند. در مطلب زیر از مجله فرادرس، توضیح دادیم طرحواره چیست، ۱۸ طرحواره‌های ناسازگار را معرفی کردیم و سبک‌های مقابله‌‌ای هر کدام را همراه با مثال بررسی کردیم.

رشد شناختی پیاژه

«نظریه رشد شناختی ژان پیاژه» (Jean Piaget's Cognitive Development Theory) بیان می‌کند که کودکان در فرایند یادگیری منفعل نیستند، بلکه به‌طور فعال با محیط تعامل می‌کنند و درک خود را می‌سازند. وقتی کودکان با تجربه‌هایی روبه‌رو می‌شوند که با فهم فعلی‌شان ناسازگار است، دچار «عدم تعادل شناختی» (Disequilibrium) می‌شوند و برای بازگرداندن تعادل، طرحواره‌های ذهنی خود را از طریق فرایندهای «درون‌سازی» (Assimilation) و «تطبیق» (Accommodation) تغییر می‌دهند. برای مثال، کودکی که فکر می‌کند همه حیوانات چهارپا گربه هستند، وقتی با سگ روبه‌رو می‌شود ابتدا ممکن است آن را هم گربه بنامد (درون‌سازی) اما بعد یاد می‌گیرد که سگ و گربه دو دسته‌ی جداگانه‌اند (تطبیق).

کوذکی که متعجب به یک سگ نگاه میکند - روانشناسی شناختی

همچنینن، پیاژه معتقد بود که رشد شناختی در چهار مرحله متمایز رخ می‌دهد و هر مرحله ویژگی‌های خاص خود را دارد. چهار مرحله پیاژه عبارت‌اند از:

  • مرحله حسی‌حرکتی (تولد تا ۲ سالگی): که در آن کودک از طریق حواس و اعمال خود شروع به یادگیری دنیای اطراف می‌کند.
  • مرحله پیش‌عملیاتی (۲ تا ۷ سالگی): که در آن زبان و نمادها به کار گرفته می‌شوند اما تفکر هنوز خودمحور و غیرمنطقی است.
  • مرحله عملیاتی عینی (۷ تا ۱۱ سالگی): که کودک قادر به تفکر منطقی در موقعیت‌های عینی و واقعی است.
  • مرحله عملیاتی صوری (۱۲ سال به بالا): که توانایی تفکر انتزاعی، فرضیه‌سازی و استدلال منطقی به‌طور کامل شکل می‌گیرد.

تئوری ذهن

اصطلاح «تئوری ذهن» (Theory of Mind) به یک مهارت اجتماعی-شناختی اشاره می‌کند که شامل توانایی تفکر درباره حالت‌های ذهنی خود و دیگران است. یعنی فرد بداند که خود چه احساسات، خواسته‌ها و باورهایی دارد و درک کند که دیگران احساسات، خواسته‌ها و باورهایی دارند که با خود فرد متفاوت است. این قدرت درک در اختلال‌هایی مانند «اختلال طیف اوتیسم» (Autism Spectrum Disorder) و «اختلال‌های سایکوتیک» (Psychotic Disorder) آسیب می‌بیند.

رشد تئوری ذهن اغلب در دوران پیش‌دبستانی بین سنین ۳ تا ۵ سال رخ می‌دهد و با تعاملات اجتماعی تقویت می‌شود. با افزایش تدریجی سن، کودکان می‌توانند ذهنیت پنهان دیگران و نادرستی‌های ذهنی آن‌ها را درک کنند. اندازه‌گیری تئوری ذهن معمولا از طریق آزمایش‌هایی مثل «آزمون سالی-آنه» (The Sally-Anne Task) انجام می‌شود.

آزمون سالی-آن

در آزمون سالی-آن، دو عروسک به نام‌های «سالی» و «آنه» به کودکان نشان داده می‌شود. «سالی» یک تیله را در یک سبد می‌گذارد و از اتاق خارج می‌شود، سپس «آنه» تیله را از سبد برداشته و در یک جعبه پنهان می‌کند. وقتی سالی برمی‌گردد، از کودک پرسیده می‌شود که «سالی» کجا تیله‌اش را جستجو می‌کند، تیله واقعا کجاست و تیله ابتدا کجا بود.

آزمون سالی آن در تئوری ذهن - روانشناسی شناختی
در تصویر بالا، می‌توانید مراحل آزمون سالی-آنه را مشاهده کنید. در نهایت از کودک پرسیده می‌شود که سالی برای پیدا کردن تیله خود، کجا را جست‌وجو می‌کند.

با رشد تئوری ذهن، کودک پاسخ می‌دهد که سالی در سبد دنبال تیله خود می‌گردد زیرا کودک می‌فهمد که «سالی» نمی‌داند «آنه» تیله را کجا گذاشته، یعنی در واقع باور و دانش متفاوتی نسبت به خود کودک دارد. در حالی که، کودکان زیر سه سال و کودکان متبلا به سندروم داون یا طیف اوتیسم اغلب می‌گویند که «سالی» جعبه را جست‌وجو می‌کند.

نظریه ناهماهنگی شناختی

نظریه «ناهماهنگی شناختی» (Cognitive Dissonance Theory) بیان می‌کند که هنگامی که افراد دو یا چند باور متناقض را همزمان داشته باشند، دچار ناراحتی روانی می‌شوند. برای کاهش این ناراحتی و رسیدن به وضعیت تعادل یا سازگاری که «تعادل شناختی» (Cognitive Equilibrium) نامیده می‌شود، افراد معمولا باورها، نگرش‌ها یا رفتارهای خود را تغییر می‌دهند. برای مثال، اگر کسی باور داشته باشد که سیگار کشیدن برای سلامتی مضر است در حالی که خودش سیگار می‌کشد، ممکن است رفتار خود را اصلاح کند و سیگار را ترک کند یا باور خود را به «سیگار کشیدن آنقدرها هم خطرناک نیست، دکترهای زیادی را می‌شناسم که آن‌ها هم سیگار می‌کشند» تغییر دهد.

نظریه بار شناختی

نظریه بار شناختی (Cognitive Load Theory) بیان می‌کند که مغز ما ظرفیت محدودی در حافظه کاری دارد و نگهداری اطلاعات بیش از حد، توانایی پردازش و یادگیری را کاهش می‌دهد. طبق این نظریه، بار شناختی به سه دسته تقسیم می‌شود:

  • بار ذاتی (Intrinsic): که به سختی ذاتی مطالب مربوط است.
  • بار اضافی (Extraneous): که ناشی از نحوه ارائه محتوا است.
  • بار مفید (Germane): که به نحوه تاثیر محتوا در ساختاردهی دانشی پایدار مرتبط است.

این نظریه در آموزش کاربرد دارد. طراحان آموزشی باید تلاش کند بار اضافی را کاهش دهد و منابع شناختی را برای پردازش اطلاعات مفید، بهینه مصرف کند. برای مثال، قبل از ارائه محتوای جدید به دانش‌آموزان، بهتر است برای ارتباط دادن مبحث جدید به مباحث قبلی، اطلاعاتی که دانش‌آموزان از قبل می‌دانند به حافظه کاری آورده شده و مطالب جدید بر پایه آن ساخته شوند تا بار اضافی مطلب کاهش و بار مفید آن افزایش یابد.

اصول گشتالت در ادراک

«نظریه گشتالت» (Gestalt Theory) بر این باور است که انسان‌ها محیط اطراف خود را به صورت یک کل می‌بیند و نه به صورت اجزای جداگانه. یعنی ذهن انسان الگو‌ها و کل‌ها را بیشتر از عناصر جداگانه درک می‌کند. برای مثال در تصویر زیر، سه زاویه مجزا وجود دارد اما شما آن را به شکل یک مثلث ادراک می‌کنید.

روانشناسی گشتالت - یک مثلث ناپیوسته

اصول گشتالت چیست؟

به همین ترتیب، ۷ اصل اساسی در نظریه گشتالت وجود دارد. این اصول به ما کمک می‌کنند تا محیط پیچیده را به صورت سازمان‌یافته و معنادار درک کنیم و نشان می‌دهند که ادراک ما همیشه تحت تاثیر نحوه ترکیب و ارتباط عناصر با یکدیگر است. اصول گشتالت در طراحی تبلیغات کاربردهای بسیاری دارد.

  1. نزدیکی (Proximity): اشیایی که نزدیک به هم هستند به عنوان یک گروه درک می‌شوند.
  2. شباهت (Similarity): اشیای مشابه به‌ عنوان یک گروه درک می‌شوند.
  3. پیوستگی (Continuity): عناصر روی یک خط یا منحنی به هم مرتبط هستند.
  4. بستگی (Closure): ذهن بخش‌های گمشده تصاویر را برای ایجاد یک کل، تکمیل می‌کند.
  5. شکل-زمینه (Figure-Ground): ذهن ما به دنبال شناسایی تصاویر در پیش‌زمینه یا پس‌زمینه است.
  6. تقارن و نظم (Symmetry & Order): درک عناصر متقارن یا منظم به عنوان یک گروه.
  7. سرنوشت مشترک (Common Fate): اشیایی که با هم حرکت می‌کنند به‌ عنوان یک گروه درک می‌شوند.
اصول گشتالت
در تصویر بالا می‌توانید چند مورد از اصول گشتالت را همراه با مثال مشاهده کنید.

نظریه‌ های یادگیری در روانشناسی شناختی

تا پیش از ظهور روانشناسی شناختی، تاکید نظریه‌های یادگیری، بر تاثیر نتیجه مستقیم رفتار بر فرد بود. یعنی معتقد بودند اگر فردی بر اثر رفتاری نتیجه مثبتی دریافت کند، این رفتار را بیشتر انجام می‌دهد و برعکس. روانشناسی شناختی بر نقش عوامل دیگری از جمله توجه، تفکر و باورها در یادگیری اشاره کرد. دو نظریه مهم در روانشناسی شناختی، نظریه یادگیری شناختی و نظریه یادگیری شناختی-اجتماعی بندورا هستند که در ادامه توضیح می‌دهیم.

نظریه یادگیری شناختی

در نظریه «یادگیری شناختی» (Cognitive Learning)، افراد نه صرفا به خاطر تشویق و تنبیه، بلکه به علت پردازش فعالانه و عمیق اطلاعات، مفاهیم را فرا می‌گیرند. از طریق راهبردهایی مثل ربط دادن اطلاعات به دانش قبلی، سازمان‌دهی اطلاعات و ساخت نقشه‌های مفهومی ذهنی، مفاهیم به شکل عمیق‌تری پردازش می‌شوند. مثلا هنگام یادگیری یک زبان جدید، فرد ممکن است کلمات را در دسته‌بندی‌های مختلف مانند اسم، فعل و صفت گروه‌بندی کند تا به یادگیری بهتر کمک کند.

نظریه یادگیری شناختی-اجتماعی بندورا

«آلبرت بندورا» (Albert Bandura) در نظریه «یادگیری شناختی-اجتماعی» (Social Cognitive Theory) بیان می‌کند که یادگیری یک فرایند شناختی-اجتماعی است که از طریق مشاهده رفتار دیگران، توجه به نتیجه و تقلید از آن اتفاق می‌افتد. از نظر بندورا در یادگیری فقط نتیجه نیست که مهم است بلکه یادگیری تحت تاثیر عوامل دیگری مثل توجه، انگیزه، نگرش‌ها و هیجان‌های ما نیز قرار دارد.

به‌ عنوان نمونه، در «آزمایش عروسک بوبو» (Bobo Doll Experiment) کودکان مشاهده کردند که افراد بزرگسال با یک عروسک بادی رفتار خشونت‌آمیز انجام می‌دهند. بزرگسالی که در مقابل کودکان رفتار خشونت‌آمیز را اجرا کرد، در نیمی از موارد یک خانم و در نیم دیگر یک آقا بود. به‌طور کلی، کودکان پسر، بیشتر خشونت را تقلید کردند. از سوی دیگر، هم کودکان دختر و هم کودکان پسر هنگامی که الگوی آن‌ها یک آقا بود، بیشتر خشونت را به نمایش گذاشتند چراکه معتقد بودند پرخاشگری زنان زننده است اما پرخاشگری مردان نشان‌دهنده قدرت آن‌ها است.

این آزمایش دو تفاوت مهم را با نظریه‌های شرطی‌سازی در رفتارگرایی کلاسیک نشان می‌دهد. اول اینکه، در اینجا انجام رفتار با دریافت پاداش یا تنبیه مستقیم همراه نبود بلکه تقلید به علت مشاهده صورت گرفت و دوم، باورهای ما (مثل باورهای جنسیتی) در یادگیری و انجام یک رفتار تاثیر می‌گذارند.

نظریه صرفه‌جویی شناختی

نظریه «صرفه‌جویی شناختی» (Cognitive Miser Theory) به تمایل انسان‌ها برای استفاده از میان‌برهای ذهنی و راه‌حل‌های ساده به‌جای پردازش عمیق و تحلیلی اطلاعات اشاره دارد. این موضوع، به علت محدودیت ذهن انسان در منابع شناختی رخ می‌دهد زیرا راه‌حل‌های ساده‌تر به انرژی ذهنی کمتری نیاز دارند. این رفتار به‌ویژه در موقعیت‌هایی که زمان یا اطلاعات کافی در دسترس نیست، مشاهده می‌شود.

برای مثال، در هنگام خرید یک محصول، ممکن است به‌جای بررسی دقیق ویژگی‌ها و مقایسه با سایر محصولات، تنها به برند یا قیمت توجه کنیم. این نوع تصمیم‌گیری سریع و بدون تحلیل عمیق، نمونه‌ای از رفتار صرفه‌جوگرایانه در فرآیندهای شناختی است. این تمایل به استفاده از میان‌برهای ذهنی می‌تواند در برخی موقعیت‌های روزمره مفید باشد اما گاه در مواردی که نیاز به تحلیل دقیق و تصمیم‌گیری آگاهانه وجود دارد، منجر به خطا یا تصمیم‌گیری نادرست شود.

نظریه‌ سوگیری‌ های شناختی

«سوگیری‌های شناختی» (Cognitive Biases) به اشتباهاتی نظام‌مند می‌گویند که انسان در تفسیر محیط اطراف خود انجام می‌دهد. این اشتباه‌ها که اغلب نتیجه تلاش ذهن برای ساده‌سازی پردازش اطلاعات و استفاده از میان‌برهای ذهنی هستند، تصمیم‌گیری و قضاوت‌های ما را تحت تاثیر قرار می‌دهند و منجر به باورهای نادرست می‌شوند. شناخت و کاهش اثر سوگیری‌های شناختی در درمان زمینه‌هایی مثل افسردگی و اعتیاد موثر است. علاوه بر این، درک بسیاری از رفتارهای اجتماعی به کمک این موضوع صورت می‌گیرد. در ادامه چند سوگیری‌های شناختی را همراه با مثال معرفی می‌کنیم.

روانشناسی شناختی - تصویر انتزاعی از مغز و لامپ و چرخ دنده

معرفی ۷ سوگیری شناختی همراه با مثال

  • سوگیری بازیگر-ناظر (Actor-Observer Bias):  یعنی اعمال خود به عوامل خارجی و اعمال دیگران را به عوامل داخلی نسبت بدهیم. مثلا کلسترول بالای خود را به ژنتیک نسبت می‌دهیم و کلسترول بالا در دیگران را به رژیم غذایی نامناسب.
  • سوگیری لنگر انداختن (Anchoring Bias): به معنی تکیه بیش از حد به اولین اطلاعات دریافتی است. مثل زمانی که ابتدا قیمتی بالاتر برای خرید یک کالا اعلام می‌شود؛ سپس، تخفیف روی آن لحاظ می‌شود و فکر می‌کنیم خریدی به‌صرفه انجام داده‌ایم.
  • سوگیری دسترسی (Availability Heuristic): یعنی ارزش دادن بیش از حد به اطلاعاتی که سریع‌تر به ذهن می‌آید. مثل زمانی که بعد از شنیدن خبر سقوط اخیر یک هواپیما، احتمال سقوط را بیشتر در نظر می‌گیریم.
  • سوگیری تأییدی (Confirmation Bias): یعنی ترجیح اطلاعاتی که با باورهای قبلی همخوانی دارند و نادیده گرفتن شواهد مخالف. مثلا فردی فقط مقالاتی را می‌خواند که با باور او هماهنگ هستند و دیگر مقاله‌ها را نادیده می‌گیرد.
  • اثر هاله‌ای (Halo Effect): به معنی تاثیر برداشت کلی از فرد بر قضاوت درباره ویژگی‌های دیگر او است. مثلا فکر می‌کنیم کسی که زیباتر است شخصیت بهتری نیز دارد.
  • اثر اطلاعات نادرست (Misinformation Effect): تاثیر اطلاعات بعدی بر حافظه اصلی. برای مثال، فرد ابتدا باور دارد کسی که از او دزدی کرده کلاهی آبی داشته اما وقتی دوستش از او می‌پرسد «یادته کلاه قرمز داشت؟» او نیز تصاویر ذهنی را با کلاه قرمز بازسازی می‌کند.
  • اثر دانینگ-کروگر (Dunning-Kruger Effect): تصور اینکه خودمان باهوش‌تر و توانمندتر از واقعیت هستیم. مثلا یک دانشجو فکر می‌کند روش‌های تحقیقاتی را به خوبی می‌داند. در حالی که متخصصین متوجه پیچیدگی‌های واقعی تحقیقات هستند.

پنج مورد از جذاب‌ ترین آزمایش‌ ها در روانشناسی شناختی

آزمایش‌های بسیار جالبی در روانشناسی شناختی انجام شده که توانایی‌ها و محدودیت‌های ذهن انسان را به رخ می‌کشد. در ادامه پنج مورد از جذاب‌ترین این آزمایش‌ها را معرفی می‌کنیم.

آزمایش اثر استروپ: پردازش خودکار

«اثر استروپ» (Stroop Effect) به خودکار بودن پردازش و تداخل توجه‌ها اشاره می‌کند. در این آزمایش، اسم رنگ‌ها با رنگ دیگری روی یک تابلو نوشته شده است. سپس، از شرکت‌کنندگان خواسته می‌شود رنگ جوهر کلمات را بگویند و نه خود کلمات را. برای مثال، کلمه «قرمز» با جوهر آبی نوشته شده است. شرکت‌کننده باید بگوید «آبی» اما پردازش خودکار کلمه «قرمز» را می‌خواند و باعث کندی و دشواری در پاسخ می‌شود.

آزمون استروپ در روانشناسی شناختی
در تصویر بالا، تلاش کنید به محتوای نوشته‌ها دقت نکنید و رنگ نوشته‌ها بلند بگویید.

آزمایش آندرادا: توجه و حافظه

در «آزمایش آندرادا» (Andrade Experiment)، شرکت‌کنندگان به یک پیام تلفنی خسته‌کننده که شامل نام افراد حاضر در یک مهمانی بود، گوش دادند. نیمی از آن‌ها در حین گوش دادن، مشغول طراحی یا رنگ‌آمیزی اشکال شدند و نیم دیگر فقط گوش می‌کردند. نتایج نشان داد گروهی که طراحی کردند، نام‌های بیشتری را به خاطر آوردند. این یافته بیان می‌کند که طراحی، برخلاف تصور رایج که آن را حواس‌پرت‌کن می‌داند، می‌تواند با جلوگیری از سرگردانی ذهن، توجه و حافظه را تقویت کند.

آزمایش تصادف خودرو لفتوس: حافظه شاهد عینی

«الیزابت لفتوس» (Elizabeth Loftus) نشان داد که خاطرات شاهدان می‌تواند به‌وسیله زبان و پیشنهادات تغییر کند. در یک مطالعه، شرکت‌کنندگان ویدئوی یک تصادف را دیدند و سپس از آن‌ها پرسیده شد که وقتی خودروها با هم برخورد کردند، سرعت‌شان چقدر بوده است. در برخی پرسش‌ها از واژه «Hit» (برخورد کردن) و در برخی دیگر از واژه «Smash» (کوبیده شدن) استفاده شد. گروهی که واژه «Smash» را شنیدند، سرعت بیشتری تخمین زدند و گاه حتی گفتند که شیشه خودرو شکسته شده بود، در حالی که چنین چیزی در ویدئو نبود. این یافته نشان داد که حتی تغییرات جزئی در بیان پرسش می‌تواند موجب بازسازی و تغییر حافظه شود.

اثر تماشاچی: تاثیر باورها

در سال ۱۹۶۸، در یک آزمایش، حدود ۶۰ دانشجو به اتاق‌های جداگانه برده شدند تا از طریق یک سیستم ارتباط داخلی در مورد موضوعی بحث کنند. دانشجویان حاضر، می‌دانستند که چند نفر به‌طور همزمان در یک مباحثه هستند. در این میان، یکی از شرکت‌کنندگان در مورد وضعیت پزشکی‌اش که گاهی منجر به تشنج می‌شد، صحبت می‌کرد. او طوری وانمود می‌کرد که گویا در بدن خود احساس پریشانی می‌کند و ناگهان ارتباطش با دیگر شرکت‌کنندگان قطع می‌شد.

نتایج آزمایش نشان داد ۸۵ درصد از افرادی که فکر می‌کردند تنها خودشان از وضعیت قربانی مطلع هستند، قبل از قطع شدن ارتباط قربانی، تشنج را گزارش کردند؛ در حالی که تنها ۳۱ درصد از افرادی که فکر می‌کردند افراد دیگر نیز در مباحثه حضور دارند، این کار را انجام دادند. یعنی تعداد تماشاگرانی که فرد مورد آزمایش تصور می‌کرد در محل حضور دارند، تاثیر زیادی بر احتمال گزارش وضعیت اضطراری توسط او داشت،‌ به این موضوع «اثر تماشاچی» (Bystander Effect) می‌گویند. برای آشنایی بیشتر با نظریه اثر تماشاچی می‌توانید از فیلم آموزش اثر تماشاگر در روانشناسی و جامعه‌شناسی + دلایل و کاربردها در مجموعه فیلم آموزش روانشناسی در فرادرس استفاده کنید.

تکلیف انتخاب واسون: مردم منطقی نیستند

در آزمایش «تکلیف انتخاب واسون» (Wason Selection Task)، به شرکت‌کنندگان مجموعه‌ای از چهار کارت نشان داده می‌شود که روی میز قرار گرفته‌اند و هر کدام یک عدد در یک طرف و یک رنگ در طرف دیگر دارند. روی قابل‌مشاهده کارت‌ها ۳، ۸، قرمز و قهوه‌ای را نشان می‌دهند. از شرکت‌کنندگان پرسیده می‌شود برای آزمایش درستی این گزاره که «اگر در یک سمت کارتی عدد زوج وجود داشته باشد، طرف دیگر آن قرمز است»، کدام کارت یا کارت‌ها را باید برگرداند. لطفا پیش از خواندن پاراگراف بعدی، شما نیز به این سوال پاسخ دهید.

آزمایش وظیفه انتخاب واسون - روانشناسی شناختی
برای اینکه گزاره بالا را ثابت کنیم، کدام کارت یا کارت‌ها را باید برگردانیم؟

پاسخ این است که باید کارت «۸» و کارت قهوه‌ای را برگردانید زیرا باید کارت‌هایی را بررسی کنیم که می‌توانند این گزاره را نقض کنند و نه کارت‌هایی را که این گزاره را تایید می‌کنند. کارت ۳ نیازی به برگرداندن ندارد چون فقط در مورد کارت‌های زوج صحبت می‌کنیم و کارت قرمز نیز لازم نیست بررسی شود چون گزاره نگفته اگر یک سمت قرمز باشد، طرف دیگر زوج است اما اگر پشت کارت ۸ رنگی جز قرمز باشد یا پشت کارت قهوه‌ای عددی زوج باشد، گزاره نقض می‌شود. با وجود این منطق، تنها کمتر از ۱۰ درصد شرکت‌کنندگان پاسخ صحیح می‌دهند. بیشتر افراد کارت‌های ۸ و قرمز را انتخاب می‌کنند چراکه ناخودآگاه به دنبال تایید گزاره هستند و نه رد ابطال آن.

تاریخچه روانشناسی شناختی

اگرچه روانشناسی شناختی رشته‌ای به‌نسبت نوین است اما به سرعت رشد کرده و به یکی از محبوب‌ترین شاخه‌های روانشناسی تبدیل شده است. این شاخه بین دهه‌های ۱۹۵۰ تا ۱۹۷۰ به شهرت رسید. پیش از آن، دیدگاه غالب در روانشناسی رفتارگرایی بود. «روانشناسی رفتارگرا» (Behaviorism Psychology) معتقد است که ما تمام رفتارهای خود را از تعامل با محیط یاد می‌گیریم و به جای بررسی تفکر و احساسات، بهتر است بر رفتارهای قابل مشاهده تمرکز کنیم.

در واکنش به رویکرد رفتارگرایی، روانشناس‌هایی زیادی علاقه‌مند شدند تا به جای مطالعه خود رفتار، فرایندهای درونی‌ای را که بر رفتار تاثیر می‌گذارند، مطالعه کنند. از سوی دیگر، در آن زمان «روانشناسی تجربی» (Experimental Psychology) به حدی پیشرفت کرده بود که بتوان فرایندهای ذهنی را مورد بررسی علمی قرار داد. همچنین، ظهور کامپیوترها، چهارچوب استعاری خوبی برای درک پردازش اطلاعات در ذهن انسان فراهم کرد. بدین ترتیب، پژوهش‌های متعددی در مورد موضوعاتی مثل حافظه، توجه و زبان‌ آغاز شد که سرانجام انقلاب شناختی در روانشناسی را به وجود آورد. در نهایت، در سال ۱۹۶۰، «اولریک نیسر» (Ulric Neisser) واژه روانشناسی شناختی را به‌طور رسمی معرفی کرد.

مقایسه روانشناسی رفتارگرا و روانشناسی شناختی
مقایسه روانشناسی رفتارگرا و روانشناسی شناختی

نقاط ضعف و قوت روانشناسی شناختی

روانشناسی شناختی نیز مانند هر رویکرد دیگری در روانشناسی، نقاط قوت و ضعف خاص خودش را دارد. نقاط قوت این رشته عبارتند از:

  • تاکید بر نقش فرایندهای ذهنی درونی در شکل‌دهی رفتار
  • داشتن کاربرد عملی فراوان در دنیای واقعی
  • قابلیت میان‌رشته‌ای بودن
  • بهره‌مندی از پایه تجربی قوی و بهره‌گیری از علوم دیگر مثل علوم اعصاب، زبان‌شناسی و علوم کامپیوتر

از نقاط ضعف و محدودیت‌های روانشناسی شناختی می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

  • نادیده گرفتن عوامل زیستی و محیطی در شکل‌دهی رفتار
  • زیر سوال بودن قابلیت تعمیم آزمایش‌ها به زندگی واقعی (به علت انجام آن‌ها در محیط‌های کنترل‌شده آزمایشگاهی)
  • ناتوانی در مشاهده و مطالعه مستقیم فرایندهای ذهنی

گرایش های روانشناسی شناختی

گرایش‌های گوناگونی در روانشناسی شناختی وجود دارد. در ادامه به معرفی چهار مورد از شناخته‌شده‌ترین گرایش‌های این رشته می‌پردازیم و توضیح می‌دهیم هر کدام از آن‌ها چه موضوعاتی را بررسی می‌کند.

علوم‌ اعصاب شناختی

«علوم اعصاب شناختی» (Cognitive Neuroscience)، روانشناسی را با «علوم اعصاب» (Neuroscience) ترکیب می‌کند و از ابزارهایی مانند اسکن مغزی برای بررسی چگونگی ارتباط ساختارها و فعالیت‌های مغز با فرایندهای ذهنی استفاده می‌کند. به عنوان مثال، دانشمندان علوم اعصاب شناختی ممکن است از تصویربرداری مغز برای بررسی اینکه کدام قسمت‌های مغز در حین تصمیم‌گیری یا وظایف زبانی فعال می‌شوند، استفاده کنند یا بررسی کنند که چگونه تفاوت‌ها در ساختار مغز می‌تواند بر سلامت، شخصیت یا عملکرد شناختی فرد تاثیر بگذارد.

عصب‌روانشناسی شناختی

رویکرد «عصب‌روانشناسی شناختی» (Cognitive Neuropsychology)، به منظور درک عملکرد شناختی طبیعی مغز، افرادی را که دچار آسیب‌ یا اختلال مغزی هستند، مطالعه می‌کند. روانشناسان با مشاهده‌ی اتفاقاتی که هنگام آسیب دیدن نواحی خاصی از مغز رخ می‌دهد (مانند فراموشی یا مشکلات گفتاری)، بهتر می‌توانند درک کنند که مغزهای سالم چگونه حافظه، زبان و ادراک را پردازش می‌کنند.

روانشناسی شناختی تجربی

رویکرد «روانشناسی شناختی تجربی» (Experimental Cognitive Psychology) شامل آزمایش‌های با دقت کنترل‌شده برای مطالعه‌ی فرایندهای ذهنی انسان است. این رویکرد با استفاده از تکنیک‌های روانشناسی تجربی، آزمایش‌هایی را برای مشاهده‌ی رفتارهایی مثل زمان واکنش یا میزان دقت افراد طراحی می‌کند. سپس، با توجه به نتایج، آنچه را که در ذهن ما اتفاق می‌افتد، استنباط می‌کند. به عنوان نمونه، مطالعاتی که بازیابی حافظه را در شرایط مختلف آزمایش می‌کنند، جزو این رویکرد هستند.

روانشناسی شناختی کامپیوتری

این رویکرد، مدل‌های کامپیوتری یا شبیه‌سازی‌هایی را برای نمایش نحوه پردازش اطلاعات توسط ذهن ما ایجاد می‌کند. دانشمندان الگوریتم‌ها و نرم‌افزارهایی می‌سازند که عملکردهای شناختی انسان مانند یادگیری، حافظه یا حل مسئله را تقلید می‌کنند. این مدل‌ها به آزمایش نظریه‌ها در مورد چگونگی عملکرد فرآیندهای ذهنی کمک می‌کنند و بینش‌هایی را ارائه می‌دهند که در آینده می‌توانند به صورت تجربی آزمایش شوند.

یادگیری روش تحقیق با فرادرس

تا این بخش از این مطلب در مجله فرادرس، برخی از جذاب‌ترین نظریه‌ها و آزمایش‌های روانشناسی شناختی را بررسی کردیم و در مورد تاریخچه و نقد آن صحبت کردیم. سپس، به بررسی مهم‌ترین گرایش‌های این رشته پرداختیم. در ادامه نیز شرایط روانشناسی شناختی در دانشگاه و بازار کار را بررسی می‌کنیم. از آنجا که در روانشناسی شناختی، روش‌های تحقیق دقیق و علمی استفاده می‌شود، آشنایی با اصول تحقیق برای افرادی که در این حیطه فعالیت می‌کنند، ضروری است. برای یادگیری عمیق و اصولی روش‌های تحقیق می‌توانید از مجموعه فیلم‌های زیر بهره بگیرید:

آموزش روش تحقیق در فرادرس
برای تماشای مجموعه آموزش اصول و روش های تحقیق – مقدماتی تا پیشرفته در فرادرس، روی عکس کلیک کنید.

بازار کار روانشناسی شناختی

روانشناسی شناختی یکی از گرایش‌های روانشناسی است که امروزه در کشور ما از مقطع کارشناسی ارشد به بالاتر تدریس می‌شود. مسیرهای متعددی برای رسیدن به بازارکار در این رشته وجود دارد. روانشناسان شناختی می‌توانند در محیط‌های کاری زیر مشغول به کار شوند:

  • در محیط‌های بالینی مثل بیمارستان‌ها و کلینیک‌ها برای درمان آسیب‌های مغزی، مشکلات حسی-ادراکی، اختلال‌های زبان و گفتار، ناتوانی‌های یادگیری و مشکلات سلامت روان
  • در محیط‌های دانشگاهی و تحقیقاتی برای پژوهش و تدریس
  • در شرکت‌ها برای مطالعه تعامل انسان و کامپیوتر، توسعه نرم‌افزار یا روانشناسی کار

روانشناسان شناختی در این محیط‌ها می‌توانند با طراحی و اجرای آزمایش‌های علمی، به بررسی جنبه‌های مختلف عملکرد شناختی انسان بپردازند. آن‌ها ممکن است مدل‌ها و نظریه‌های روانشناسی را گسترش دهند تا بتوانند رفتارهای انسان را توضیح دهند و پیشبینی کنند. همچنین، این متخصصان می‌توانند با به کار گرفتن اصول روانشناسی شناختی، فرایندهایی مثل یادگیری، کارگروهی و... را تسهیل کنند. در آخر، کمک به ارزیابی و درمان مشکلات شناختی ناشی از بیماری‌های رشدی، عصبی-روانی یا روانشناختی از وظایف احتمالی این گروه است.

بر اساس رای ۲ نفر
آیا این مطلب برای شما مفید بود؟
اگر پرسشی درباره این مطلب دارید، آن را با ما مطرح کنید.
منابع:
Very Well MindSimply PsychologyAMUHelpful Professor
PDF
مطالب مرتبط
نظر شما چیست؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *