۱۵ داستان کوتاه انگلیسی سطح مبتدی با ترجمه فارسی و فایل صوتی

۱۵۰۷۲۱ بازدید
آخرین به‌روزرسانی: ۱۹ دی ۱۴۰۲
زمان مطالعه: ۳۳ دقیقه
۱۵ داستان کوتاه انگلیسی سطح مبتدی با ترجمه فارسی و فایل صوتی

یکی از روش‌های مؤثر در یادگیری زبان انگلیسی، خواندن است. خواندن متن‌های انگلیسی مانند رمان، مجله، داستان‌های کوتاه و مانند این‌ها، همواره برای افراد جالب بوده است و نه‌تنها در بهبود مهارت‌های زبانی به آن‌ها کمک می‌کند، بلکه اطلاعات مفیدی را نیز در رابطه با فرهنگ و تاریخ کشورهای مختلف یا حتی شخصیت‌های مهم و شناخته شده در اختیار ما قرار می‌دهد. در این آموزش از مجله فرادرس قصد داریم ۱‍۵ داستان کوتاه انگلیسی همراه با ترجمه را برای سطح مبتدی معرفی کنیم.

فهرست مطالب این نوشته
997696

اهمیت یادگیری با داستان کوتاه انگلیسی

از گذشته تا به حال، روش‌های مختلفی برای آموزش زبان انگلیسی در دنیا وجود داشته است. از روش‌هایی که شامل ترجمه می‌شده تا روش‌هایی که آموزش زبان انگلیسی را به شکل ارتباط با دیگران و در قالب «متن» (Context) ارائه کرده‌اند. روش‌های قدیمی بیشتر بر یادگیری دستور زبان و واژگان زبان انگلیسی تأکید داشته‌اند، درحالی‌که امروزه، روش‌های نوین برای سایر مهارت‌های زبانی، یعنی «شنیدن»، «خواندن»، «صحبت کردن» و «نوشتن» تمرکز دارند.

در این میان، بسیاری از استادان زبان انگلیسی، برای بهبود دامنه واژگان توصیه می‌کنند که متن‌های انگلیسی بخوانیم. در بسیاری از مؤسسه‌های زبان انگلیسی نیز در کنار کتاب اصلی که به عنوان مرجع برای آموزش در نظر گرفته می‌شود، کتاب داستان نیز معرفی می‌شود. این داستان های کوتاه انگلیسی برای انواع سطوح مناسب هستند و به همین دلیل از آن‌ها می‌توان به عنوان منبع کمک‌آموزشی برای یادگیری زبان انگلیسی استفاده کرد.

به طور کلی اهمیت یادگیری داستان کوتاه انگلیسی را می‌توان در موارد زیر خلاصه کرد:

  • درک عمیق‌تر و وسیع‌تر
  • آشنایی با اصطلاحات و واژگان مختلف و نحوه استفاده از آن‌ها در موقعیت‌های واقعی
  • ایجاد خلاقیت و تصویرسازی و حتی داستان‌نویسی
  • بهبود مهارت‌های ارتباطی
  • بالا بردن اطلاعات عمومی
  • آشنایی با فرهنگ‌های مختلف و شخصیت‌های سرشناس

در این آموزش قصد داریم با معرفی ده داستان کوتاه انگلیسی در سطح مبتدی، راهی برای یادگیری واژگان انگلیسی و ساختار درست جمله‌ها نشان دهیم. به همین دلیل برای هر یک از داستان‌ها، لغات جدید را نیز «Bold» کرده و آموزش داده‌ایم.

۱۰ داستان کوتاه انگلیسی سطح مبتدی با ترجمه فارسی و فایل صوتی

در ادامه این مطلب می‌توانید ۲۰ داستان کوتاه انگلیسی را با معنی فارسی و فایل صوتی مطالعه کنید. سطح هر یک از داستان‌ها در حد مبتدی است و به تدریج که جلوتر می‌رویم، کمی بالاتر می‌رود.

۱. Food

به متن داستان کوتاه انگلیسی «Food» و ترجمه فارسی آن توجه کنید. فایل صوتی متن انگلیسی نیز آورده شده است.

John has been on a diet now for four weeks and has already lost five kilos.
His new diet is very strict, but he follows it extremely closely.

For breakfast, he eats a small bowl of oatmeal with water or milk. He also eats fruit with his oatmeal, like bananas, strawberries, or mangoes. And of course, a cup of coffee.

For lunch, John prefers to eat a light meal to lose weight, so he usually has a spinach salad. On top of his salad, he puts carrots,
onions, cucumbers, and nuts. He sometimes eats
some soup too. Usually, it's tomato soup, because it is his favorite.

For dinner, there are a few options available. He can have pasta or he can have rice and beans with garlic and onion sauce. He can also have a Thai dish with sweet potatoes. All choices need some cooking, but it's delicious in the end.

Besides his diet, John goes to the gym three times a week and exercises regularly. He has also found new friends at the gym. They sometimes go to the mountains on the weekend.

ترجمه فارسی

«جان» الان چهار هفته است که رژیم گرفته و پنج کیلو وزن کم کرده است. رژیم جدید او بسیار سخت است، اما او به شدت آن را دنبال می‌کند.

برای صبحانه یک کاسه کوچک بلغور جو دوسر با آب یا شیر می‌خورد. همچنین میوه‌هایی مانند موز، توت‌فرنگی یا انبه را با بلغور جو و البته یک فنجان قهوه می‌خورد.

برای ناهار، «جان» ترجیح می‌دهد برای کاهش وزن وعده غذایی سبکی بخورد، بنابراین معمولاً سالاد اسفناج می‌خورد. روی سالادش هویج، پیاز، خیار و آجیل می‌ریزد. او گاهی سوپ هم می‌خورد. معمولاً سوپ گوجه‌فرنگی است، زیرا [پیش‌غذای] محبوب اوست.

برای شام، چند گزینه دارد. می‌تواند پاستا یا برنج و لوبیا با سس سیر و پیاز بخورد. همچنین می‌تواند غذای تایلندی با سیب‌زمینی شیرین بخورد. همه گزینه‌ها نیازمند پخت و پز است، اما در نهایت خوشمزه است.

«جان» علاوه بر رژیم غذایی‌اش، هفته‌ای سه بار به باشگاه می‌رود و به طور منظم ورزش می‌کند. همچنین دوستان جدیدی در باشگاه پیدا کرده است. آن‌ها بعضی وقت‌ها آخر هفته به کوه می‌روند.

در جدول زیر می‌توانید معنی کلمه‌های جدید در متن فوق را مشاهده کنید.

کلمه‌های جدید متن «Food»
وزن کم کردنlose weight
صبحانهbreakfast
بلغور جودوسرoatmeal
ناهارlunch
غذای سبکlight meal
سالاد اسفناجspinach salad
هویجcarrot
پیازonion
خیارcucumber
سوپsoup
شامdinner
گزینهoption
در دسترسavailable
پاستاpasta
برنجrice
لوبیاbean
سیرgarlic
سسsauce
 خوشمزهdelicious
 باشگاه ورزشیgym
 به طور منظمregularly
 رفتن به کوهgo to the mountains

۲. Work

به متن داستان کوتاه انگلیسی «Work» و ترجمه فارسی آن توجه کنید. فایل صوتی متن انگلیسی نیز آورده شده است.

John's life at work is not very interesting. He works at an office for an insurance company. The pay is good, but he has to work long hours.

Every morning, he checks his work email to find 50 new requests. If he doesn't answer all the emails before lunch, he will get behind schedule and
has to work overtime. It's really stressful when his boss realizes that.

John's boss is serious. All the employees have to be on time and if they make any mistakes, the boss will become really angry.

Insurance is a difficult business to work in. Emails, meetings, and all the rules are very important and you shouldn't miss or forget anything. You could be fired for it!

They also have lunchtime, but it is only half an hour. After lunch, they should go back to work. When John comes back home in the afternoon, he is usually very tired, so he takes a shower and then eats dinner in the evening. He sometimes watches TV, but he usually sleeps in front of it.

On the weekend, John visits his best friend, Alex. They usually go to the park or meet at a cafe. They talk about many things. John's life is not very interesting, but he kind of likes it.

ترجمه داستان

زندگی «جان» در محل کار چندان جالب نیست. او در شرکت بیمه کار می‌کند. دستمزد خوبی دارد، اما باید مدت‌ طولانی کار کند.

او هر روز صبح ایمیل کاری خود را چک می‌کند تا ۵۰ درخواست جدید پیدا کند. اگر قبل از ناهار به همه ایمیل‌ها پاسخ ندهد، از برنامه عقب می‌افتد و باید اضافه کار کند. خیلی پرتنش خواهد بود اگر رئیسش متوجه شود.

رئیس جان آدمی جدی است. همه کارمندها باید به‌موقع حاضر شوند و اگر اشتباهی مرتکب شوند، رئیس واقعاً عصبانی می‌شود.

کار کردن در شرکت بیمه سخت است. ایمیل‌ها، جلسه‌ها و همه قوانین بسیار مهم هستند و نباید چیزی را گم یا فراموش کنید. ممکن است به خاطر آن اخراج شوید!

آن‌ها وقت ناهار هم دارند، اما فقط نیم ساعت است. بعد از ناهار باید به سر کار برگردند. وقتی «جان» بعدازظهر به خانه برمی‌گردد، معمولاً خیلی خسته است، بنابراین دوش می‌گیرد و غروب شام می‌خورد. بعضی وقت‌ها تلویزیون تماشا می‌کند، اما معمولاً جلوی آن خوابش می‌برد.

آخر هفته، «جان» به دیدن بهترین دوستش، «الکس» می‌رود. آن‌ها معمولاً به پارک می‌روند یا در کافه دیدار می‌کنند. آن‌ها درباره چیزهای زیادی صحبت می‌کنند. زندگی «جان» خیلی جذاب نیست، اما او یک‌جورهایی آن را دوست دارد.

در جدول زیر می‌توانید معنی کلمه‌های جدید در متن فوق را مشاهده کنید.

کلمه‌های جدید متن «Work»
جالبinteresting
شرکت بیمهinsurance company
ساعت‌‌های طولانیlong hours
درخواست request (n.)
از برنامه عقب ماندنget behind schedule
اضافه‌ کار کردنwork overtime
پراسترس (.adj) stressful
فهمیدنrealize
جدی (.adj) serious
کارمندemployee
به‌موقعon time
اشتباه کردنmake a mistake
قانونrule
فراموش کردن (v.) forget
اخراج شدنbe/get fired
زمان ناهارlunchtime
خستهtired
دوش گرفتنtake a shower
کافهcafé

۳. Hobbies

به متن داستان کوتاه انگلیسی «Hobbies» و ترجمه فارسی آن توجه کنید. فایل صوتی متن انگلیسی نیز آورده شده است.

Everybody has a lot of hobbies like watching TV and movies, including John, but he wanted to do something different and more enjoyable. Could he find a friend who likes video games? If not, could he find someone into professional baseball and basketball as much as he was? It would be amazing if he had somebody to talk to about politics, history, and sports.

The first friend he met from yoga class was Janet. She was really kind and smart. She was a big reader, but she was into fiction stories. So she could talk for hours about the story she was reading. Besides, she spent a lot of time taking care of her dog and taking him for long walks. She was also interested in action movies.

His second friend was called Bob. He knew him from an English class. They didn't have a lot of time to talk, though. Most of the time, Bob left the class quickly to go to the gym. he was in great shape. Later, John learned that he was an athlete and a coach. So he was very busy.

The last friend John spent time with was Michael. He was a student from Chicago but originally from Spain. He was tall and thin, and a little shy. When John met him for the first time, he talked a lot while Michael was almost quiet. When John asked him about his family, he started to talk, and later, they became good friends. Michael was also interested in history, so sometimes he told John some stories about it. They even spoke about the subjects they shared. John believed that among his friends, Michael was the best.

چند پسر در حال ورزش کردن

ترجمه داستان

همه سرگرمی‌های زیادی مانند تماشای تلویزیون و فیلم دارند، ازجمله «جان»، اما او می‌خواهد کار متفاوت و جالب‌تری انجام دهند. آیا می‌تواند دوستی پیدا کند که به بازی‌های ویدئویی علاقه داشته باشد؟ اگر نه، آیا او می‌تواند کسی را پیدا کند که در بیسبال و بسکتبال به اندازه او حرفه‌ای باشد؟ اگر کسی را داشته باشد که در مورد سیاست، تاریخ و ورزش صحبت کند، عالی می‌شود.

اولین دوستی که در کلاس یوگا با او آشنا شد، «ژانت» بود. او واقعاً مهربان و باهوش بود. خیلی اهل مطالعه بود، اما به داستان‌های تخیلی علاقه داشت. به همین دلیل می‌توانست ساعت‌ها در مورد داستانی که می‌خواند صحبت کند. علاوه بر این، زمان زیادی را صرف مراقبت از سگش و بردن او به بیرون برای پیاده‌روی‌های طولانی می‌کرد. به فیلم‌های اکشن نیز علاقه داشت.

دوست دومش «باب» نام داشت. او را از کلاس زبان انگلیسی می‌شناخت. هرچند وقت زیادی برای صحبت کردن نداشتند. بیشتر اوقات، «باب» زود کلاس را ترک می‌کرد تا به باشگاه ورزشی برود. او اندام متناسبی داشت. بعدها «جان» فهمید که او ورزشکار و مربی است. به همین دلیل خیلی سرش شلوغ بود.

آخرین دوستی که «جان» اوقاتش را با او گذراند، «مایکل» بود. او دانشجوی شیکاگو بود، اما اصالتاً اسپانیایی بود. قدبلند و لاغر و کمی خجالتی بود. وقتی «جان» برای اولین بار او را ملاقات کرد، خیلی حرف زد، درحالی‌که «مایکل» تقریباً ساکت بود. وقتی «جان» از او در مورد خانواده‌اش پرسید، او شروع به صحبت کرد و بعدها آن‌ها دوستان خوبی شدند. «مایکل» به تاریخ نیز علاقه‌مند بود، بنابراین گاهی داستان‌هایی درباره آن برای «جان» تعریف می‌کرد. آن‌ها حتی در مورد موضوعاتی صحبت می‌کردند که وجه مشترک داشتند. «جان» معتقد بود که در میان دوستانش، «مایکل» بهترین [دوست] است.

در جدول زیر می‌توانید معنی کلمه‌های جدید در متن فوق را مشاهده کنید.

کلمه‌های جدید متن «Hobbies»
سرگرمیhobby
شاملِincluding
لذت‌بخشenjoyable
بازی‌های ویدئوییvideo games
حرفه‌ایprofessional
بیسبالbaseball
بسکتبالbasketball
جذاب، جالبamazing
سیاستpolitics
یوگاyoga
باهوشsmart
علاوه بر این، در کنار اینbesides
علاقه‌مند بهinterested in
اماthough
دارای اندام متناسبin great shape
ورزشکارathlete
مربیcoach
اصالتاًoriginally
تقریباًalmost
موضوعsubject
سهیم بودن، مشترک بودن share (v.)
ایمان داشتن، باور داشتنbelieve

۴. Exercise

به متن داستان کوتاه انگلیسی «Exercise» و ترجمه فارسی آن توجه کنید. فایل صوتی متن انگلیسی نیز آورده شده است.

John decides that he should really start taking better care of himself by exercising. It will help him manage his stress and even lose weight. Next week, he will go jogging and will run five days a week.

On the first day, he wakes up early before work and puts on his tennis shoes. After some stretches, the jogging starts, and everything seems to go well. ‌But after five minutes, his breathing becomes heavy, and he thinks he can't jog anymore. So he starts walking slowly. He is out of shape.

As time passes, days become weeks. Weeks become months. John is now able to run for 30 minutes. "I can even run a marathon", he thinks.

John's friends, Andy and Joe, have invited him to come to lift weights after work, so they all meet at the gym to spend some time together.
They decide to exercise five days a week.

After that, the men relax by walking on the treadmills for 10 minutes. At the gym, they offer yoga classes too. ‌John is not very interested in yoga, and neither are his friends.

John really likes to do exercise. When he comes back home from the gym, he relaxes in front of the TV or reads a book. He wants to exercise regularly to stay in shape.

ترجمه داستان

«جان» به این فکر می‌کند که واقعاً باید بهتر از خودش مراقبت کند. ورزش کردن به او کمک می‌کند تا استرس خود را مدیریت کند و حتی وزنش را کاهش دهد. هفته آینده او دویدن آهسته را شروع می‌کند و پنج روز در هفته می‌دود.

روز اول، قبل از کار، زود بیدار می‌شود و کفش تنیسش را می‌پوشد. پس از مدتی ورزش‌های کششی، دویدن شروع می‌شود و به نظر می‌رسد همه‌چیز خوب پیش می‌رود. اما بعد از پنج دقیقه نفس‌هایش سنگین می‌شود و فکر می‌کند دیگر نمی‌تواند به دویدن ادامه دهد. بنابراین او به آرامی شروع به راه رفتن می‌کند. او اندام متناسبی ندارد.

با گذشت زمان، روزها جای خود را به هفته‌ها می‌دهند. هفته‌ها به ماه تغییر می‌کنند. «جان» اکنون قادر است به مدت سی دقیقه بدود. او با خودش می‌گوید: «من حتی می‌توانم دوی ماراتون انجام دهم.»

دوستان «جان»، «اندی» و «جو»، از او دعوت کرده‌اند که بعد از کار بیاید و با آن‌ها وزنه بزند. بنابراین همه آن‌ها در باشگاه ورزشی یکدیگر را ملاقات می‌کنند تا زمانی را با هم بگذرانند. آن‌ها تصمیم می‌گیرند پنج روز در هفته ورزش کنند.

پس از آن، این سه مرد با راه رفتن روی تردمیل به مدت 10 دقیقه نرمش می‌کنند. در باشگاه، کلاس‌های یوگا نیز برگزار می‌شود. «جان» زیاد به یوگا علاقه ندارد و دوستانش هم همین‌طور.

«جان» خیلی دوست دارد ورزش کند. وقتی از باشگاه به خانه برمی‌گردد، جلوی تلویزیون استراحت می‌کند یا کتاب می‌خواند. او می‌خواهد به‌طور منظم ورزش کند تا بدنش خوش‌فرم بماند.

در جدول زیر می‌توانید معنی کلمه‌های جدید در متن فوق را مشاهده کنید.

کلمه‌های جدید متن «Exercise»
مراقبت کردنtake care of
بهترbetter
ورزش کردنexercising
وزن کم کردنlose weight
حرکات کششیstretches (n.)
بدهیکلout of shape
ماراتونmarathon
دعوت کردنinvite
با همtogether
استراحت کردنrelax (v.)
تردمیلtreadmill
پیشنهاد دادنoffer
یوگاyoga
روی فرم بودن (بدن)stay in shape

۵. Illness and Medicine

به متن داستان کوتاه انگلیسی «Illness and Medicine» و ترجمه فارسی آن توجه کنید. فایل صوتی متن انگلیسی نیز آورده شده است.

John was sick. He had a fever and a headache. He also had a terrible sore throat and sore muscles. He woke up in the morning and wanted to go to work as usual, but he couldn't. He had pain all over his body. So he called the office to let them know he was not coming. After that, he drank a glass of warm water with honey and lemon, but he didn't feel better. So he decided to go to the doctor. He called the office and had a four-o'clock appointment with the doctor.

When the doctor examined him, he told John that he had the flu. So he gave him some medicine and asked him to rest for at least 3 days. The doctor gave him some painkillers and vitamin C for his sickness. He also prescribed him some lozenges for his coughs.

The next day, John felt much better, but still, he didn't go to work. He stayed at home and watched a movie. In the afternoon, his sister came to visit him. She made garlic soup. John did not like it at all, but he had to eat it. After all, he needed to get better soon to go back to work.

ترجمه داستان

«جان» مریض بود. تب و سردرد داشت. همچنین گلودرد وحشتناک و بدن‌درد داشت. صبح از خواب بیدار شد و طبق معمول می‌خواست سر کار برود، اما نتوانست. تمام بدنش درد می‌کرد. بنابراین با اداره تماس گرفت تا اطلاع دهد که نمی‌آید. بعد از آن یک لیوان آب گرم با عسل و لیمو نوشید، اما حالش بهتر نشد. بنابراین تصمیم گرفت به دکتر برود. با مطب تماس گرفت و ساعت چهار با دکتر قرار گذاشت.

وقتی دکتر او را معاینه کرد، به «جان» گفت که آنفولانزا دارد. به همین خاطر، دارو به او داد و از او خواست حداقل 3 روز استراحت کند. دکتر برای بیماری‌اش مقداری مسکن و ویتامین سی به او داد. برای سرفه‌هایش چند قرص مکیدنی هم برایش تجویز کرد.

روز بعد «جان» احساس کرد حالش خیلی بهتر شده است، با این حال همچنان به سر کار نرفت. او در خانه ماند و تلویزیون تماشا کرد. عصر خواهرش به دیدنش آمد. برایش سوپ سیر درست کرد. «جان» اصلاً آن را دوست نداشت، اما مجبور بود بخورد. به هر حال، او باید زودتر حالش بهتر می‌شد تا بتواند دوباره به سر کار برگردد.

در جدول زیر می‌توانید معنی کلمه‌های جدید در متن فوق را مشاهده کنید.

کلمه‌های جدید متن «Illness and Medicine»
تبfever
سردردheadache
گلودردsore throat
بدن‌دردsore muscles
مثل همیشهas usual
دردpain
قرار ملاقاتappointment
معاینه کردنexamine (v.)
آنفولانزاthe flu
داروmedicine
مسکنpainkiller
بیماریsickness
نسخه پیچیدنprescribe (v.)
قرص مکیدنی برای گلودردlozenge (n.)
به هر حال، هر چه باشدafter all

۶. Town and City

به متن داستان کوتاه انگلیسی «Town and City» و ترجمه فارسی آن توجه کنید. فایل صوتی متن انگلیسی نیز آورده شده است.

John had a few errands to run. First of all, he needed to go to the bank to
open a new account. On his way to the bank, he stopped by his favorite coffee shop to buy some cake and coffee.

It was only 9 am when he got out of the bank. Then he went to the post office and dropped off some mail. After that, he went to the mall to buy a shirt. He even had enough time to get himself a new haircut.

At 2:00 pm, John and his friend met up, ready to take a tour around town. They started by walking around the park. Inside the park was a large plaza. They found out there was a small concert by a rock band. After hearing a few songs, they left the park and drove to an amusement park. But the amusement park was closed, so they decided to go to the movie theater instead.

They bought a ticket for a horror movie playing that week. It was 5:00 pm, and they had to wait for an hour for the movie to start. So they decided to have dinner in a Mexican restaurant with just enough time to go back to the theater. They really liked the movie and enjoyed it.

It was 8:00 pm when they watched the movie and got out of the theater. Then John said goodbye to his friend and went back home. The next day, John was really happy because he had spent a good day with his friend the day before.

تصویر یک خیابان قدیمی

ترجمه داستان

«جان» چند کار داشت که باید انجام می‌داد. اول از همه، باید به بانک می‌رفت و حساب جدید برای خودش باز می‌کرد. در راه رفتن به بانک، برای خرید کیک و قهوه، سری به کافی‌شاپ مورد علاقه‌اش زد.

تازه ساعت 9 صبح بود که از بانک خارج شد. سپس به اداره پست رفت و تعدادی نامه تحویل داد. بعد از آن برای خرید پیراهن به مرکز خرید رفت. او حتی زمان کافی برای کوتاه کردن موهایش نیز داشت.

در ساعت 2:00 بعدازظهر، «جان» و دوستش همدیگر را ملاقات کردند و آماده گشت‌و‌گذار در اطراف شهر شدند.

آن‌ها با قدم زدن در پارک شروع کردند. داخل پارک مرکز خرید بزرگی بود. آن‌ها متوجه شدند که کنسرت کوچکی توسط یک گروه راک برگزار شده است. بعد از شنیدن چند آهنگ، پارک را ترک کردند و به سمت شهربازی رانندگی کردند. اما شهربازی بسته بود، بنابراین تصمیم گرفتند به‌جای آن به سینما بروند.

برای فیلم ترسناکی که در آن هفته پخش می‌شد، بلیت خریدند. ساعت ۵ بعدازظهر بود و باید یک ساعت صبر می‌کردند تا فیلم شروع شود. بنابراین تصمیم گرفتند در یک رستوران مکزیکی شام بخورند و زمان کافی هم برای برگشتن به تئاتر داشتند. آن‌ها واقعاً فیلم را دوست داشتند و از آن لذت بردند.

ساعت 8 شب بود که فیلم را تماشا کردند و از سالن خارج شدند. سپس «جان» با دوستش خداحافظی کرد و به خانه برگشت. روز بعد «جان» واقعاً خوشحال بود زیرا روز قبل را با دوستش گذرانده بود.

در جدول زیر می‌توانید معنی کلمه‌های جدید در متن فوق را مشاهده کنید.

کلمه‌های جدید متن «Town and City»
کار، وظیفهerrands
افتتاح حسابopen an account
سر زدنstop by
رساندن، تحویل دادنdrop off
مرکز خریدplaza
شهربازیamusement park
سینماmovie theater
بلیتticket
فیلم ترسناکhorror movie
به اندازه کافیenough
لذت بردنenjoy

۷. Staying at Home

به متن داستان کوتاه انگلیسی «Staying at Home» و ترجمه فارسی آن توجه کنید. فایل صوتی متن انگلیسی نیز آورده شده است.

It was a Sunday afternoon. John wanted to take a rest, but he had a lot of household chores to do.

First of all, he had to wash the dishes. Then, he needed to do the laundry. After that, he planned to mow the lawn before it started to rain and water the plants. He wanted to pay the bills too, but he thought he could pay all of them online, so he didn't leave the house.

After he did all the chores, he started to play video games. Then, he heated up some food in the microwave. He was eating the food when the phone rang. It was his friend, Sue. She asked him to pick her up from the airport. John still had a few things to do, but he thought he could do all of them next week. So he drove to the airport and picked her up.

When John arrived home, it was 10:00 pm. It was time for bed. What a boring day, he thought. He took out the garbage and brushed his teeth. Then he went to bed. He usually sets the alarm for 7:00, but he had an important meeting on Monday, so he had to get up earlier.

He was about to sleep when his phone rang again. His mother was on the phone.

"Hey, John! How are you doing? I just called to tell you about the birthday party tomorrow. Don't forget to buy a gift for your Dad. Oh, please buy a cake and some candles, too. He will be 67. The party will start at 6:00 pm. Please be here at 5:00 because I have some errands for you to run. Sleep tight."

Tomorrow will be a hectic day too, John thought.

ترجمه داستان

بعدازظهر یکشنبه بود. «جان» می‌خواست استراحت کند، اما کارهای زیادی برای انجام دادن داشت.

اول از همه باید ظرف‌ها را می‌شست. سپس باید لباس‌ها را می‌شست. پس از آن، قصد داشت قبل از آن‌که باران ببارد، چمن را کوتاه کند و به گیاهان آب دهد. او می‌خواست قبض‌ها را هم پرداخت کند، اما فکر کرد می‌تواند همه آن‌ها را آنلاین پرداخت کند، بنابراین از خانه بیرون نرفت.

بعد از انجام تمام کارهای خانه، شروع به بازی‌های ویدئویی کرد. سپس مقداری غذا را در مایکروویو گرم کرد. در حال خوردن غذا بود که تلفن زنگ زد. دوستش «سو» بود. از او خواست تا به فرودگاه برود و او را از آنجا بیاورد. «جان» هنوز کمی کار برای انجام دادن داشت، اما فکر کرد می‌تواند همه آن‌ها را هفته آینده انجام دهد. بنابراین به فرودگاه رفت و او را سوار کرد.

وقتی «جان» به خانه رسید، ساعت 10 شب بود. وقت خواب بود. با خودش فکر کرد که چه روز خسته‌کننده‌ای بوده است. زباله‌ها را بیرون برد و مسواک زد. سپس به رختخواب رفت. او معمولاً زنگ ساعت را برای ساعت 7:00 تنظیم می‌کند، اما روز دوشنبه جلسه مهمی داشت، بنابراین باید زودتر بیدار می‌شد.

می‌خواست بخوابد که دوباره تلفنش زنگ خورد. مادرش پشت خط بود.

«سلام، جان! حالت چطوره؟ برای جشن تولد فردا بهت زنگ زدم. یادت نره برای پدرت هدیه بخری. اوه، لطفاً کیک و چند تا شمع هم بخر. [پدرت] ۶۷ ساله می‌شه. مهمونی ساعت 6 عصر شروع می‌شه. لطفاً ساعت 5:00 اینجا باش چون چند تا کار دارم که باید برام انجام بدی. خوب بخوابی.»

جان با خودش فکر کرد که فردا هم روز پرمشغله‌ای خواهد بود.

در جدول زیر می‌توانید معنی کلمه‌های جدید در متن فوق را مشاهده کنید.

کلمه‌های جدید متن «Staying at Home»
استراحت کردنtake a rest
کارهای خانهhousehold chores
شستن لباس‌های چرکdo the laundry
چمن را کوتاه کردنmow the lawn
پرداخت قبوضpay the bills
گرم کردنheat up
زنگ زدنring
دنبال کسی با ماشین رفتنpick somebody up
زباله را بیرون بردنtake out the garbage
ساعت را تنظیم/کوک کردنset the alarm
هدیهgift
شمعcandle
 کار، وظیفه errand

۸. Family and Occupations

به متن داستان کوتاه انگلیسی «Family and Occupations» و ترجمه فارسی آن توجه کنید. فایل صوتی متن انگلیسی نیز آورده شده است.

Susan happily agreed to visit John's family gathering the following weekend. They wanted to marry soon, so it would be a good time to introduce her to his mother, father, and brothers.

Also at the get-together was John's uncle, Samuel. Samuel was a
mechanical engineer. He was an intelligent man and helped John in his younger years.

While chatting with his uncle, he noticed his two cousins Michael and
Joanne in the background. The three of them hung out when they were
kids and shared a lot of childhood memories. They didn't meet each other very often as they got older and lost contact with one another. Michael became a manager at a retail store. And Joanne was a hairdresser and a mom.

Susan was happy to see the new faces, but she was able to get to know one person. This person was John's sister-in-law, Olivia. They had met each other before. At that time Susan was a journalist, and Olivia was a writer for a TV show that was produced by the same media
company they both worked for. They started talking about those moments and about some other things.

فامیل خوشحال در خانه

ترجمه داستان

«سوزان» با خوشحالی موافقت کرد که آخر هفته بعد، خانواده «جان» را ملاقات کند. آن‌ها می‌خواستند به زودی ازدواج کنند، بنابراین فرصت مناسبی برای معرفی او به مادر، پدر و برادرانش خواهد بود.

عموی جان، «ساموئل» نیز در این دورهمی حضور داشت. «ساموئل» مهندس مکانیک بود. او مردی باهوش بود و به «جان»، وقتی کم‌سن‌وسال‌تر بود، کمک می‌کرد.

در حین گفت‌وگو با عمویش متوجه دو پسرعمویش «مایکل» و «ژوآن» شد. هر سه آ‌ن‌ها در دوران کودکی با هم وقت می‌گذراندند و خاطرات کودکی مشترک زیادی داشتند. از وقتی بزرگ‌تر شده بودند و ارتباط‌شان با هم قطع شده بود، همدیگر را زیاد ملاقات نمی‌کردند. «مایکل» مدیر یک فروشگاه خرده‌فروشی و «ژوآن» آرایشگر و یک مادر بود.

«سوزان» از دیدن چهره‌های جدید خوشحال شد، اما توانست یک نفرشان را بشناسد. این شخص، «اولیویا»، زن‌برادر «جان» بود. آن‌ها قبلاً همدیگر را ملاقات کرده بودند. در آن زمان، «سوزان» روزنامه‌نگار بود و «اولیویا» نویسنده برنامه تلویزیونی بود که توسط همان شرکت رسانه‌ای تولید می‌شد که هر دو در آن کار می‌کردند. آن‌ها شروع به صحبت درباره آن لحظات کردند و راجع به چیزهای دیگری نیز حرف زدند.

در جدول زیر می‌توانید معنی کلمه‌های جدید در متن فوق را مشاهده کنید.

کلمه‌های جدید متن «Family and Occupations»
با خوشحالیhappily
موافقت کردنagree (v.)
دورهمیget-together
باهوشintelligent (adj.)
گپ زدنchat (v.)
با کسی وقت گذراندنhang out
خاطرات دوران کودکیchildhood memories
ارتباط خود را با کسی از دست دادنlose contact
خواهرشوهر، خواهرزن، جاری، زن برادرsister-in-law
نویسندهwriter
شرکت رسانه‌ایmedia company
اوقات، لحظاتmoments
تولید کردن، تهیه کردنproduce (v.)

۹. Animals and Nature

به متن داستان کوتاه انگلیسی «Animals and Nature» و ترجمه فارسی آن توجه کنید. فایل صوتی متن انگلیسی نیز آورده شده است.

To reduce some of the stress he had for some time, John set off on a nature walk. He heard that spending a day or two in the mountains would do good for him and his health.

His house was in an apartment building, so he could hardly ever see any wildlife. It was not too far to reach the mountains because the town he lived in was near a mountain range. First, he saw a few deer in an open field. Then, suddenly, a large sound scared him. It was the sound of a gunshot. Hunting season must have started.

John was not sure where to begin hiking, but when he saw some other hikers walking toward the forest, he realized he could follow them. And what a beautiful forest it was! The trees were tall and green and the sun was shining. The birds were singing and the lake was full of water and the frogs were on the lakeshore. There were also other animals in the forest like bears and tigers, but they were far from them and it was safe enough for hiking.

But as the sun was setting, it became less and less safe to remain in the forest. So John hiked back to his car. He was very tired of the journey, he sat in his car and thought about the next time he would come back. Of course, there would be the next time, but it would definitely have to be with his friends.

تصویر یک پسربچه و یک سگ در کوهستان

ترجمه داستان

«جان» برای کاهش استرسی که مدتی داشت به طبیعت‌گردی رفت. شنیده بود که یکی دو روز کوهنوردی، برای او و سلامتی‌اش مفید است.

خانه او در یک آپارتمان بود، بنابراین به ندرت می‌توانست حیات وحش را ببیند. خانه او چندان از کوه دور نبود، زیرا شهر محل سکونتش نزدیک یک رشته‌کوه بود. ابتدا چند آهو را در فضای بازی دید. سپس ناگهان صدای مهیبی او را ترساند. صدای شلیک گلوله بود. فصل شکار باید شروع شده باشد.

«جان» مطمئن نبود رهنوردی را از کجا شروع کند، اما وقتی چند رهنورد دیگر را دید که به سمت جنگل قدم می‌زنند، متوجه شد که می‌تواند آن‌ها را دنبال کند. و چه جنگل زیبایی بود! درختان بلند و سبز بودند و خورشید می‌درخشید. پرندگان آواز می‌خواندند و دریاچه پُرآب بود و قورباغه‌ها در ساحل دریاچه بودند. حیوانات دیگری مانند خرس و ببر نیز در جنگل بودند، اما از آن‌ها دور بودند و برای رهنوردی [جایی] امن بود.

اما با غروب خورشید، امنیت جنگل کمتر و کمتر شد. بنابراین «جان» به سمت ماشین خود برگشت. او از سفر بسیار خسته شده بود، در ماشینش نشست و به دفعه بعد فکر کرد. البته دفعه بعدی وجود خواهد داشت، ولی حتما باید با دوستانش باشد.

در جدول زیر می‌توانید معنی کلمه‌های جدید در متن فوق را مشاهده کنید.

کلمه‌های جدید متن «Animals and Nature»
عازم شدنset off
طبیعت‌گردیnature walk
سلامتیhealth
به‌ندرتhardly ever
رشته‌کوهmountain range
ناگهانsuddenly
ترسیدنscare (v.)
فصل شکارhunting season
ره‌نوردhiker
جنگلForest
درخشیدنshine (v.)
خرسbear
ببرtiger
امنsafe (adj.)
باقی ماندنremain
قطعاً، مسلماًdefinitely

۱۰. Education

به متن داستان کوتاه انگلیسی «Education» و ترجمه فارسی آن توجه کنید. فایل صوتی متن انگلیسی نیز آورده شده است.

With a full-time job, John's schedule was tightly packed. But he decided to study economics at his local university. He had already graduated with a bachelor's degree in philosophy, yet it was not a good choice for him for starting a career.

This time was different. He had more experience and planned to study economics. He had to study hard because he had taken a lot of classes. In his classes, the students were in groups and they shared the notes they took in class and reviewed the information they thought they would see on the exams. So John was quite sure that this time he would get a better result.

Those who had attended lectures would pass with high marks. It was not easy, but everybody did their best to pass the exams. After they took the exams, they were really happy and planned to hang out. But John was a little worried about the results. He was afraid he might fail. But then he thought failure is not the end.

Finally, when he heard about the results, he became happy because he had passed all the exams with good grades. What a relief!

ترجمه داستان

باوجود کار تمام‌وقت، برنامه «جان» بسیار فشرده بود. اما تصمیم گرفت در دانشگاه محلی خود در رشته اقتصاد تحصیل کند. او قبلاً با مدرک لیسانس در رشته فلسفه فارغ‌التحصیل شده بود، اما انتخاب خوبی برای شروع حرفه نبود.

این بار فرق می‌کرد. او تجربه بیشتری داشت و قصد داشت در رشته اقتصاد تحصیل کند. باید سخت درس می‌خواند، زیرا واحدهای زیادی برداشته بود. در کلاس‌های او، دانش‌آموزان در گروه‌هایی تقسیم شده بودند و یادداشت‌هایی را به اشتراک می‌گذاشتند که در کلاس یاد می‌گرفتند و اطلاعاتی را مرور می‌کردند که فکر می‌کردند در امتحان ببینند. به همین دلیل، «جان» کاملاً مطمئن بود که این بار نتیجه بهتری خواهد گرفت.

کسانی که در سخنرانی شرکت کرده بودند، با نمرات بالا قبول می‌شدند. آسان نبود، اما همه تلاش خود را برای قبول شدن در امتحانات می‌کردند. بعد از تمام شدن امتحانات، آن‌ها واقعاً خوشحال بودند و قصد داشتند با هم وقت بگذرانند. اما «جان» کمی نگران نتایج بود. می‌ترسید قبول نشود. اما بعد فکر کرد شکست پایان همه‌چیز نیست.

بالاخره با شنیدن نتایج خوشحال شد، چون همه درس‌ها را با نمره‌های خوب پشت سر گذاشته بود. چه آرامشی!

در جدول زیر می‌توانید معنی کلمه‌های جدید در متن فوق را مشاهده کنید.

کلمه‌های جدید متن «Education»
تمام‌وقتfull-time
خیلی، به شدتtightly
فشردهpacked (adj.)
اقتصادeconomics
محلیlocal
فارغ‌التحصیل شدنgraduate (v.)
مدرک کارشناسیbachelor's degree
فلسفهphilosophy
انتخاب، گزینهchoice
متفاوتdifferent
تجربهexperience (n.)
اطلاعاتinformation
شرکت کردن، حضور یافتنattend (v.)
ارائهlecture (n.)
نگرانworried (adj.)
شکستfailure (n.)
آرامشrelief (n.)

چند داستان کوتاه انگلیسی دیگر

تا به اینجای مطلب، با ۱۰ داستان کوتاه انگلیسی با موضوعات گوناگون آشنا شدیم. در ادامه، ۵ داستان کوتاه انگلیسی دیگر را با ترجمه و فایل صوتی معرفی کرده‌ایم. این داستان‌ها هم از نظر آموزشی می‌تواند برای سطوح مبتدی مفید واقع شود، هم جنبه سرگرمی دارد.

داستان کوتاه At the Bus Stop

متن زیر، داستان کوتاه «At the Bus Stop» است که در ادامه ترجمه و فایل صوتی آن نیز ارائه شده است.

He looked at his watch. It was time for the bus. Where was the bus? He was at the bus stop. He stood up. He looked down the street. No bus. He looked up the street. No bus. Where in the world was the bus? It was time for the bus to arrive. He sat down on the bench. It was getting cold. The wind was blowing. He didn’t have a jacket. He was wearing shorts. He was wearing flip-flops. His head was cold. His arms were cold. His legs were cold. His feet were cold. His toes were cold. His toes were turning blue. Where was the bus? He stood up again. He looked down the street. He saw the bus! It was coming. In a minute, he would be on the warm bus. In a minute, his nose would be warm. His hands would be warm. His whole body would be warm. How nice! The bus arrived. But it didn’t stop. It kept going. It was the wrong bus. He looked at his watch again. Where was the bus?

ترجمه داستان کوتاه

به ساعتش نگاه کرد. وقت آمدن اتوبوس بود. اتوبوس کجا بود؟ در ایستگاه ایستاده بود. ایستاد. نگاهی به خیابان انداخت. هیچ اتوبوسی نبود. اتوبوس کجا غیبش زده بود؟ باید می‌آمد. روی نیمکت نشست. هوا داشت سرد می‌شد. باد می‌وزید. کت نپوشیده بود. شلوارکی بر تن داشت. دمپایی پوشیده بود. سرش یخ کرده بود. دستانش سرد بود. پاهایش سرد شده بود. کف پاهایش یخ کرده بود. انگشتان پایش سرد بود. رنگ انگشتان پایش داشت تیره می‌شد. اتوبوس کجا بود؟ دوباره بلند شد. به خیابان نگاه کرد. اتوبوس را دید! داشت می‌آمد. لحظه‌ای بعد سوار اتوبوس خواهد شد. لحظه‌ای بعد بینی‌اش گرم می‌شود. دستانش گرم می‌شود. تمام بدنش گرم می‌شود. چقدر خوب! اتوبوس رسید. اما نایستاد. به راهش ادامه داد. آن اتوبوسی نبود که منتظرش مانده بود. دوباره به ساعتش نگاه کرد. اتوبوس کجا بود؟

تصویر کتاب در دستان یک زن

داستان کوتاه Tell the Truth

متن زیر، داستان کوتاه «Tell the Truth» است که در ادامه ترجمه و فایل صوتی آن نیز ارائه شده است.

She was angry. She was angry at her husband. He lied to her. He lied many times. She was tired of his lies. She said enough was enough. She took off her ring. She dropped it into the toilet. She flushed the toilet. She got into her car. She got on the freeway. She drove the car fast. She was crying. She was very sad. She drove the car faster. She passed many cars. The speed limit was 60 mph. She was going 80 mph. A cop saw her. The cop chased her. The cop turned on his red light. He turned on his siren. She heard the cop car. She saw the flashing light. She drove faster. Now she was going 90 mph. The cop drove faster. It started to rain. She didn’t slow down. She lost control. The car rolled over. It rolled over and over. She died before it came to a stop.

ترجمه داستان کوتاه

عصبانی بود. از دست شوهرش عصبانی بود. به او دروغ گفت. بارها دروغ گفت. از دروغ‌هایش خسته شده بود. گفت بس است. حلقه‌اش را درآورد. آن را داخل توالت انداخت. سیفون را کشید. سوار ماشینش شد. وارد اتوبان شد. تند رانندگی کرد. گریه می‌کرد. خیلی ناراحت بود. تندتر رانندگی کرد. از ماشین‌های زیادی سبقت گرفت. سرعت مجاز سرعت 60 مایل در ساعت بود. او 80 مایل در ساعت می‌رفت. پلیس او را دید. تعقیبش کرد. پلیس چراغ گردون ماشینش را روشن کرد. آژیرش را روشن کرد. صدای ماشین پلیس را شنید. نور چشمک‌زن را دید. تندتر رانندگی کرد. دیگر 90 مایل در ساعت می‌رفت. پلیس با سرعت بیشتری رانندگی‌ کرد. باران شروع به باریدن کرد. او سرعتش را کم نکرد. کنترلش را از دست داد. ماشین واژگون شد. بارها و بارها غلتید. قبل از این‌که ماشین متوقف شود، از دنیا رفت.

داستان کوتاه A Clean Car

متن زیر، داستان کوتاه «A Clean Car» است که در ادامه ترجمه و فایل صوتی آن نیز ارائه شده است.

He had a blue car. He loved his blue car. It was dark blue. It had four doors. It was not a new car. It was an old car. But it had new tires. It had new black tires. All four tires were new. He felt safe with his new tires. They would not blow out. He could drive everywhere with his new tires. His car was dirty. He needed to wash it. The windows were dirty. The doors were dirty. The hood was dirty. The trunk was dirty. The bumpers were dirty. The tires weren’t dirty. They were new tires. They were black and shiny. They looked good. He did not have to wash his tires. But he did have to wash his car. He put water into a bucket. He put a sponge into the bucket. He washed his car with the sponge. He dried his car with a towel. His car was shiny blue now. It looked like new. Now, his old car was as shiny as his new tires.

ترجمه داستان کوتاه

او یک ماشین آبی‌رنگ داشت. او عاشق ماشین آبی‌اش بود. آبی تیره بود. چهار در داشت. ماشین جدیدی نبود. ماشین قدیمی بود ولی لاستیک‌هایش نو بود. لاستیک مشکی نو داشت. هر چهار لاستیک نو بود. او با لاستیک‌های جدیدش احساس امنیت می‌کرد. منفجر نمی‌شدند. می‌توانست با لاستیک‌های جدیدش همه‌جا رانندگی کند. ماشینش کثیف بود. باید آن را می‌شست. پنجره‌ها کثیف بود. درها کثیف بود. کاپوت کثیف بود. صندوق عقب کثیف بود. سپرها کثیف بودند. لاستیک‌ها کثیف نبودند. لاستیک نو بودند. سیاه و براق بودند. خوب به نظر می‌رسیدند. مجبور نبود لاستیک‌های ماشینش را بشوید. اما باید ماشینش را می‌شست. داخل سطل آب ریخت. اسفنجی را داخل سطل فرو برد. ماشینش را با اسفنج شست. ماشینش را با حوله خشک کرد. ماشینش الآن آبی براق بود. به نظر نو بود. حالا ماشین قدیمی‌اش مثل لاستیک‌های جدیدش براق بود.

داستان کوتاه A Good Meal

متن زیر، داستان کوتاه «A Good Meal» است که در ادامه ترجمه و فایل صوتی آن نیز ارائه شده است.

The children were hungry. They looked out the window. Where was their mother? She walked into the house. The children ran over to her. “Mama, we’re so hungry,” they both said. She said lunch was coming. She walked into the kitchen. She opened a can of chicken soup. She poured the soup into a pot. She added water. She put the pot on the stove. She made two peanut butter and jelly sandwiches. She sliced an apple. The soup was hot. She poured it into two bowls. She put the sandwiches on two plates. She put apple slices on each plate. She put the bowls and plates on the table. The children ran to the table. “Thank you, Mommy!” they said. Then they started eating. The cat and the dog watched them eat.

ترجمه داستان کوتاه

بچه‌ها گرسنه بودند. از پنجره به بیرون نگاه کردند. مادرشان کجا بود؟ او وارد خانه شد. بچه‌ها به سمت او دویدند. هر دو گفتند: «مامان، ما خیلی گرسنه‌ایم.» مادر گفت که ناهار به زودی آماده می‌شود. وارد آشپزخانه شد. یک قوطی کنسرو سوپ مرغ را باز کرد. سوپ را در قابلمه‌ای ریخت. آب اضافه کرد. قابلمه را روی اجاق گذاشت. دو ساندویچ کره بادام‌زمینی و ژله درست کرد. سیبی را خرد کرد. سوپ داغ بود. آن را در دو کاسه ریخت. ساندویچ‌ها را داخل دو بشقاب گذاشت. برش‌های سیب را روی هر بشقاب گذاشت. کاسه‌ها و بشقاب‌ها را روی میز گذاشت. بچه‌ها به سمت میز دویدند. گفتند: «ممنون، مامان!» بعد شروع کردند به خوردن. گربه و سگ، غذا خوردنِ آن‌ها را تماشا کردند.

داستان کوتاه Today’s Mail

متن زیر، داستان کوتاه «Today’s Mail» است که در ادامه ترجمه و فایل صوتی آن نیز ارائه شده است.

The mailman put the mail in the mailbox. Dad went outside. He said hello to the mailman. The mailman said hello. Dad opened the mailbox and took out a magazine and two letters. One letter was from his sister. The other letter was from his brother. The magazine was for his wife. It was a Garden magazine. His wife liked to work in the garden. She grew flowers and vegetables in the garden. Dad went back into the house. He opened both letters. His sister invited him to a birthday party. His brother invited him to a wedding. Dad enjoyed reading the letters. He enjoyed getting the invitations. He picked up the phone. He left a message for his sister. He would come to the birthday party. He also called his brother. He said he would come to the wedding.

ترجمه داستان کوتاه

پستچی نامه را در صندوق پست گذاشت. پدر به بیرون رفت. او به پستچی سلام کرد. پستچی سلام کرد. پدر صندوق پستی را باز کرد و یک مجله و دو نامه بیرون آورد. یک نامه از طرف خواهرش و نامه دیگر از طرف برادرش بود. مجله برای همسرش بود. مجله «گاردن» بود. همسرش دوست داشت در باغ کار کند. او در باغ گل و سبزیجات پرورش می‌داد. پدر به خانه برگشت. هر دو نامه را باز کرد. خواهرش او را به جشن تولد دعوت کرده بود. برادرش او را به عروسی دعوت کرده بود. پدر از خواندن نامه‌ها لذت برد. از دعوت‌نامه‌ها لذت برد. گوشی را برداشت. برای خواهرش پیام گذاشت. او به جشن تولد می‌آمد. به برادرش هم زنگ زد. گفت به عروسی می‌آید.

تصویر یک ربات در حال خواندن کتاب

نکات مهم درباره یادگیری با داستان کوتاه انگلیسی

قرار نیست با خواندن داستان‌های کوتاه به زبان انگلیسی مسلط شویم. بلکه لازمه پیشرفت این است که با اصول و روش‌های خواندن این نوع داستان‌ها آشنا شویم. در واقع باید تکنیک‌هایی را برای خواندن به کار ببریم که بتواند از نظر آموزشی، به مرور بر یادگیری مهارت‌های زبانی تأثیر بسزایی داشته باشد.

البته به جز خواندن داستان، خواندن روزنامه، مجله، وبلاگ‌های انگلیسی‌زبان نیز می‌تواند همین تأثیر را داشته باشد. برای یادگیری زبان انگلیسی با داستان کوتاه، اگر نکات زیر را رعایت کنید، می‌توانید شاهد پیشرفت خود باشید.

ابتدا با داستان کوتاه انگلیسی شروع کنید و سپس رمان بخوانید

رمان‌ و داستان‌ کوتاه ویژگی‌های مشترکی دارند؛ باید انسجام داشته باشند، از نظر گرامری و املایی نیز درست باشند. همچنین باید بتوانند داستانی را تعریف کنند. همه این‌ها به این معنی است که چه رمان و چه داستان باید عناصر لازم برای نوشتن و خوانده شدن را داشته باشد. با این حال، باید این را بدانیم که داستان کوتاه و رمان با هم از برخی جهات تفاوت‌‌هایی دارند.

برای مثال، نویسنده رمان، هیچ محدودیتی در رابطه با نوشتن تعداد کلمه‌های خود ندارند، درحالی‌که برای نویسندگان داستان‌های کوتاه، محدودیت‌هایی وجود دارد. برای این‌که بتوانند داستان کوتاه بنویسند، باید کل داستان را به صورت خلاصه نقل کنند و از بسیاری از جزئیات به‌گونه‌ای چشم‌پوشی کنند که در کل تأثیری روی روند داستان نداشته باشد.

به همین دلیل، داستان‌های کوتاه، برخلاف رمان‌های بلند، معمولاً بر ویژگی‌های زندگی شخصیت‌های داستان تأکید دارند. بنابراین، اگر سطح زبان انگلیسی شما در حد مبتدی یا متوسط است، توصیه می‌شود اول به سراغ داستان‌های کوتاه بروید.

داستان کوتاه انگلیسی را با دقت انتخاب کنید

بسیاری از افراد تصور می‌کنند یادگیری زبان با داستان کوتاه انگلیسی به این مفهوم است که هر کتابی که در سطح آ‌ن‌ها بود، تهیه و مطالعه کنند. اما واقعیت این است که برای مطالعه، باید کتابی را انتخاب کنید که موضوع آن برای شما جذاب باشد، در غیر این صورت، انگیزه برای خواندن کتاب تا انتها را از دست می‌دهید. در این میان، می‌توانید با کتاب‌ داستان‌های محبوب و معروف شروع کنید.

هر داستان کوتاه را بعد از خواندن تحلیل کنید

بعد از خواندن هر داستان کوتاه انگلیسی بلافاصله به سراغ داستان دیگری نروید. در این صورت به نتیجه دلخواهی دست پیدا نمی‌کنید. باید بتوانید داستان را تحلیل کنید. برای مثال، می‌توانید خلاصه‌ای از داستان را به زبان انگلیسی برای خود یا شخص دیگری بازگو کنید یا به شخصیت‌های داستان فکر کنید و آن‌ها را تحلیل کنید. در این صورت، بهتر می‌توانید داستان را یاد بگیرید و به علاوه، برای مدتی طولانی در ذهن‌تان خواهد ماند.

قسمت‌های مهم داستان کوتاه انگلیسی را هایلایت کنید

نقل‌قول‌ها، اصطلاحات آشنا و ناآشنای کاربردی، لغات جدید و هر چیزی که از نظر شما مهم است، هایلایت کنید. در این صورت، بعد از مدتی می‌توانید دوباره به سراغ داستان بروید و نکات مهم آن را مرور کنید. هر داستان کوتاه را بیش از یک بار بخوانید. وقتی داستانی را بیش از یک بار می‌خوانید، دفعات بعد ممکن است با نکات مهم‌تری مواجه شوید و در مجموع آن را بهتر یاد بگیرید.

به فایل صوتی داستان‌ ها گوش دهید

اگر به فایل صوتی داستان کوتاه انگلیسی دسترسی دارید، توصیه می‌کنیم هم‌زمان به فایل گوش دهید و آن را بخوانید. این کار باعث تقویت لیسنینگ خواهد شد و هم‌زمان با تلفظ درست کلمه‌ها و اصطلاحات آشنا می‌شوید.

با صدای بلند داستان بخوانید

اگر در محیطی هستید که می‌توانید داستان را با صدای بلند بخوانید، لحظه‌ای درنگ نکنید. با این کار هم تمرکز بیشتری خواهید داشت هم یادگیری بهترین حاصل می‌شود. البته بهتر است قبل از این کار، ابتدا چند بار به فایل صوتی داستان گوش دهید تا بتوانید با تلفظ درست کلمه‌ها آشنا شوید. سپس شروع به خواندن با صدای بلند کنید. به گونه‌ای که انگار در حال تمرین نمایشنامه‌ای برای خود هستید. این کار علاوه بر تقویت زبان انگلیسی، اعتمادبه‌نفس شما را نیز افزایش می‌دهد.

سعی کنید موقع خواندن، لحن خود را نیز تغییر دهید. به عبارت دیگر، غرق در داستان شوید و سعی کنید خودتان را جای شخصیت‌ها بگذارید و لحن آن‌ها را تصور کنید. با این کار تأثیر ماندگاری داستان در ذهن شما بیشتر خواهد شد.

یک داستان کوتاه را چند بار بخوانید

اگر واقعاً قصد دارید زبان انگلیسی خود را تقویت کنید، یک کتاب را چند بار بخوانید و هر بار که می‌خوانید، لغات و اصطلاحات جدید آن را تمرین کنید. حتی سعی کنید برای یادگیری لغات جدید از دیکشنری کمک بگیرید و با چند مثال دیگر و کاربردهای دیگر کلمه‌های کاربردی در متن آشنا شوید. از بخش‌های مهم داستان غافل نشوید.

 

سوالات رایج درباره داستان کوتاه انگلیسی

برای این‌که بتوانید به کمک داستان کوتاه انگلیسی زبان را بهتر یاد بگیرید، در ادامه به تعدادی از پرسش‌های رایج در این خصوص پاسخ داده‌ایم.

فواید یادگیری با داستان کوتاه انگلیسی چیست؟

یکی از فواید یادگیری زبان با داستان کوتاه انگلیسی این است که می‌توانید در عین سرگرمی و لذتی که از خواندن داستان می‌برید، با اصطلاحات و لغات جدید در متن آشنا شوید. همچنین می‌توانید با فرهنگ‌های کشورهای دیگر و شخصیت‌های معروف و سرشناس نیز آشنا شوید و بر دانش عمومی خود بیفزایید.

چگونه داستان کوتاه انگلیسی بخوانیم؟

برای خواندن داستان کوتاه انگلیسی قدم اول انتخاب داستان است. داستان باید به گونه‌ای باشد که علاوه بر جنبه آموزشی آن، با سلیقه خواننده نیز مطابقت داشته باشد. بنابراین، داستان‌هایی را انتخاب کنید که به اندازه کافی برایتان جذابیت داشته باشد. سپس حین مطالعه کلمه‌ها و اصطلاحات جدید را نیز تمرین کنید و در نهایت سعی کنید خلاصه‌ای از آن را بیان کنید.

داستان کوتاه انگلیسی مناسب سطح مبتدی کدام است؟

برای سطح مبتدی، بهتر است به سراغ کتاب داستان‌هایی بروید که برای این سطح نوشته شده است. این داستان‌های کوتاه معمولاً علاوه بر داستان، کلمه‌های جدید را نیز آموزش می‌دهد و در انتهای مطلب نیز پرسش‌هایی را درباره داستان مطرح می‌کند. فایل صوتی یا سی‌دی آن‌ها نیز در دسترس است و برای زبان‌آموزان منبع کمک‌آموزشی مناسبی برای یادگیری زبان انگلیسی به شمار می‌رود.

داستان کوتاه انگلیسی باعث تقویت چه مهارت‌هایی می‌شود؟

با خواندن داستان کوتاه می‌توانیم مهارت «Reading» را افزایش دهیم. همچنین با تمرین و یادداشت کردن لغات جدید می‌توانیم دامنه واژگان خود را نیز بهبود بخشیم. در نهایت، چون کلمه‌ها و عبارت‌های جدید را در متن یاد می‌گیریم و با آن‌ها روبه‌رو می‌شویم، مدت زمان بیشتری در یادمان می‌ماند. علاوه بر این، می‌توانیم با یاد گرفتن ساختار جمله‌های مختلفی که در داستان می‌خوانیم، گرامر زبان انگلیسی خود را نیز تقویت کنیم.

خواندن داستان کوتاه انگلیسی سطح مبتدی چقدر طول می‌کشد؟

نمی‌توان به این سؤال پاسخ قطعی داد. با در نظر گرفتن محدودیت‌های زمانی افراد مختلف و تعداد صفحات داستان، می‌توانیم به صورت تقریبی زمانی را برای مطالعه در نیز بگیریم که بین یک روز تا یک هفته است. اما هدف این نیست که تعداد داستان‌های بیشتری بخوانیم، بلکه هدف ما یادگیری زبان انگلیسی به کمک داستان است. بنابراین، توصیه می‌شود هر داستان را چند بار بخوانید تا زمانی که به اندازه کافی بر همه جوانب آن مسلط شوید. سپس داستان دیگری را شروع کنید و به تدریج از داستان‌هایی با سطح بالاتر کمک بگیرید.

جمع‌بندی

در این مطلب از مجله فرادرس یاد گرفتیم که چگونه به کمک داستان کوتاه انگلیسی مهارت‌های زبانی خود را تقویت کنیم. در ابتدا به اهمیت خواندن داستان‌های کوتاه اشاره کردیم و نقش آن‌ها را در تقویت چهار مهارت اصلی زبان مورد بررسی قرار دادیم. همچنین یاد گرفتیم که برای تقویت دامنه واژگان و دستور زبان انگلیسی، می‌توانیم کلمه‌ها و ساختارهای جدید یا پرکاربرد را پیدا کنیم و به طور مرتب آن‌ها را مطالعه کنیم.

در ادامه، 10 داستان کوتاه انگلیسی سطح مبتدی با ترجمه فارسی و فایل صوتی را معرفی کردیم و فواید یادگیری با داستان کوتاه را برشمردیم. همچنین با در نظر گرفتن سطح داستان‌ها، لغات جدید را نیز در انتهای هر داستان، با معنی معرفی کرده‌ایم. در انتها نیز به نکات مهمی در رابطه با مطالعه کتاب داستان‌ اشاره کردیم. به طور خلاصه، نکات مهم یادگیری زبان انگلیسی به کمک داستان کوتاه انگلیسی شامل موارد زیر می‌شود:

  • ابتدا با داستان کوتاه انگلیسی شروع کنید و سپس رمان بخوانید
  • داستان کوتاه انگلیسی را با دقت انتخاب کنید.
  • هر داستان را بعد از خواندن تحلیل کنید.
  • قسمت‌های مهم داستان را هایلایت کنید.
  • به فایل صوتی داستان‌ها گوش دهید.
  • با صدای بلند بخوانید.
  • یک کتاب را چند بار بخوانید.

مطلبی که در بالا مطالعه کردید بخشی از مجموعه مطالب «مباحث متفرقه زبان انگلیسی» است. در ادامه، می‌توانید فهرست این مطالب را ببینید:

بر اساس رای ۷۳ نفر
آیا این مطلب برای شما مفید بود؟
اگر بازخوردی درباره این مطلب دارید یا پرسشی دارید که بدون پاسخ مانده است، آن را از طریق بخش نظرات مطرح کنید.
منابع:
Language GuruHelena Daily English
۴ دیدگاه برای «۱۵ داستان کوتاه انگلیسی سطح مبتدی با ترجمه فارسی و فایل صوتی»

سلام ممنون از شما
من از صفر می‌خوام شروع کنم.آیا واقعا میتونم با گوش کردن داستان به طور منظم و مستمر زبان یاد بگیرم؟

با سلام؛
زبان از چهار مهارت تشکیل شده و Listening یکی از آن‌هاست. یادگیری زبان انگلیسی به معنی یادگیری هر چهار مهارت در کنار هم است. توصیه می‌‌کنیم برای شروع یادگیری به مطلب زیر مراجعه کنید تا اطلاعات کامل‌تری به دست بیاورید.
بهترین روش یادگیری زبان انگلیسی چیست؟ — سریع، موثر و عمیق

خیلی کاربردی به زبان آموزها این داستان هارو پیشنهاد می کنم.
ممنون از شما.

بسیار زیبا جذاب

نظر شما چیست؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *