روانشناسی رشد چیست؟ – به زبان ساده + نظریه ها
همه ما از دوران نوزادی تا به حال، تغییرات بسیار زیادی را در بدن، احساس و طرز فکر خود تجربه کردهایم. این تغییرها اغلب به علت رشد و تحول ما اتفاق میافتند، برخی از آنها مثل راه رفتن کودک فرایندی طبیعی و بههنجار هستند که انتظارش را داریم و بعضی مثل شکست در شکلدهی هویت چیزی نیست که منتظر آن باشیم. روانشناسی رشد شاخهای از روانشناسی است که به بررسی تغییرات هنجار و ناهنجار رشد و تحول انسان میپردازد. در این مقاله ابتدا توضیح میدهیم روانشناسی رشد چیست و سپس پرسشهای مهم آن، مرحلههای رشدی انسان و مشهورترین نظریههای روانشناسی رشد را بررسی میکنیم.
روانشناسی رشد چیست ؟
روانشناسی رشد «Developmental Psychology» یکی از انواع روانشناسی است که با رویکردی علمی به بررسی تغییرها و ثبات ویژگیهای انسان در فرایند رشد میپردازد. روانشناسهای رشد در این شاخه بررسی میکند چطور بدن، هیجانات، افکار و رفتار یک شخص در طول زندگیاش تغییر میکند.
بیشترین تمرکز روانشناسی رشد بر دوره تولد تا نوجوانی است چرا که تغییرات در این دوره مشهودتر و سریعتر هستند. با این حال، روانشناسی رشد از عوامل موثر بر رشد جنین در زمان پیش از بارداری تا هنگام مرگ را مطالعه میکند. این مطالعه چند جانبه است و هر مرحله رشدی از دیدگاههای زیستی، اجتماعی، هیجانی و شناختی بررسی میشود.
با درک چگونگی رشد بههنجار، متخصصان این رشته متوجه میشوند که چطور انحراف از مسیر آن، به رشد نابههنجار و مشکلات رشدی ختم میشود. درنتیجه میتوانند کمک کنند تا جلوی آن گرفته شود یا حداقل آسیب وارد شود.
تفاوت روانشناسی تحولی و روانشناسی رشد چیست ؟
در روانشناسی کودکان، «رشد» (Growth) به معنی افزایش برگشتناپذیر اندازه است که قابلیت اندازهگیری کمی دارد و برای ویژگیهایی مثل وزن و قد استفاده میشود. واژه «تحول» که به عنوان ترجمه Development انتخاب شده است، به تغییرات کیفی انسان اشاره دارد و میتواند برای اشاره به ظرفیت روانی، شناختی و... انسان به کار رود.
عبارت Developmental Psychology در ابتدا مترادف با روانشناسی رشد شناخته شد اما در سالهای اخیر در ایران به شکل «روانشناسی تحولی» ترجمه میشود که درستتر است.
کاربرد روانشناسی رشد چیست ؟
روانشناسان رشد با مطالعه بر روی تغییرات طول عمر انسان، مسیر رشد بههنجار را ثبت میکنند. همچنین آنها ناهنجاریها را هم بررسی کرده تا متوجه شوند که چه چیزهایی میتواند به رشد طبیعی انسان آسیب بزند. حال که متوجه شدیم روانشناسی رشد چیست، این سوال پیش میآید که روانشناسی رشد چه کاربردی دارد و روانشناس رشدی چه کارهایی میتواند انجام دهد؟
روانشناس رشدی با فرهنگسازی، مشاوره و ترویج آگاهی میتواند کمک کند تا عوامل آسیبرسان در جامعه و خانوادهها کمتر شود، برای مثال میتواند به مادران باردار اطلاع دهد که چه چیزهایی ممکن است برای رشد جنین خطرناک باشد و چگونه این خطر را به حداقل برسانند یا در زمان طلاق، چه رفتارهایی اشتباه است و چه رفتارهایی کمک میکند تا کمترین ضربه به کودک وارد شود.
کودکان و نوجوانان در خطر ابتلا به بیماریهای ژنتیکی یا اختلالهای روانشناختی هستند. در این سنین، نقش روانشناس رشد در مدرسهها و دیگر مراکز پرورش کودکان بسیار پررنگ است زیرا نسبت به ناهنجاریها آگاه است و میتواند تشخیص دهد رفتارهای کودکان و نوجوانان تا چه میزان به علت اختلال یا بیماری است. درصورتی که کودک یا نوجوان دچار اختلال باشد، روانشناس رشدی میتواند به درمان آن کمک کند.
یکی از راههای درمان بهویژه در مورد کودکان پیشدبستانی که از گفتوگوهای طولانی استقبال نمیکنند، استفاده از هنردرمانی یا بازیدرمانی است. در هنردرمانی، درمانگر به کمک نقاشی کردن و تفسیر نقاشی، نقشآفرینی، نمایش، قصهگویی و... به کشف و درمان احساسات کودکان کمک میکند. البته هنردرمانی در مورد بزرگسالان نیز کاربرد دارد. در بازیدرمانی درمانگر در خلال بازیهای مختلف، متوجه مشکل شده و سعی میکند آن را از طریق فرایند بازی حل کند.
از دیگر وظایف روانشناس رشدی، این است که به نگرانیهای والدین در مورد تاخیرهای رشدی فرزندشان پاسخ دهد. اگر کودکی دیرتر از دیگران راه بیفتد، واکنش نشان بدهد یا حرف بزند، قطعا والدین به روانشناس رشد (کودک و نوجوان) مراجعه میکنند تا بدانند این تاخیر طبیعی است یا مشکلی در جریان است.
برخی از آسیبها مثل آسیب بینایی، شنوایی، فلج مغزی، ناتوانیهای حرکتی و ذهنی، سندروم داون، اختلال طیف اوتیسم و... سبب میشود تا کودکان به عنوان کودکان با نیازهای ويژه طبقهبندی شوند. این کودکان نیاز به دانش، امکانات و مراقبهایی خاص دارند تا بتوانند ظرفیت رشدی خود را تا بالاترین حد ممکن طی کنند. روانشناسی کودکان با نیازهای ویژه شاخهای در تعامل نزدیک با روانشناسی رشد به شمار میرود و روانشناس رشدی در این زمینه نیز میتواند فعال باشد.
همچنین، روانشناس رشدی در طی جوانی و میانسالی نیز میتواند به رفع بحرانهای سنی افراد کمک کند. در طی میانسالی و به خصوص کهنسالی، روانشناس رشد سعی میکند آسیبهای ناشی از بالا رفتن سن را به کمک ترویج سبک زندگی سالم به حداقل برساند، افرادی که از زندگی کنارهگیری کردهاند را به زندگی شاد و فعال بازگرداند و نگذارد این دوران در انفعال و رکود طی شود.
بازار کار روانشناسی رشد
با توجه به توضیحاتی که در بخش «کاربرد روانشناسی رشد چیست؟» دادیم، به طور کل بازار کار روانشناس رشدی میتواند شامل زمینههای زیر باشد.
- تدریس در دانشگاهها
- ترویج آگاهی و برگزاری کارگاههای آموزشی
- پژوهش در زمینه رشد بههنجار و ناهنجاریها
- کار در حوزه درمان به عنوان روانشناس کودک و نوجوان
- کار در حوزه درمان به عنوان بازیدرمانگر یا هنردرمانگر
- کار در زمینه کودکان با نیازهای ویژه
- کار در حوزه درمان در زمینه بحرانهای جوانی و میانسالی
- فعالیت به عنوان روانشناس سالمند
پرسشهای مهم روانشناسی در رشد چیست ؟
روانشناسی رشد از ابتدای شکلگیریاش تا کنون، با چندین پرسش اساسی روبهرو بوده است که در اینجا به بررسی آنها میپردازیم.
تداوم در مقابل ناپیوستگی
مسئله اول در روانشناسی رشد، «پیوستگی در مقابل ناپیوستگی» (ٰContinuity Vs. Discontinuity) است. این پرسش، مطرح میکند که آیا رشد و تحول در انسان به عنوان فرایندی پیوسته و همیشگی شناخته میشود یا ناپیوسته است و به مراحل کوچکتر مستقل از هم تقسیم میشود؟ آیا تغییرات تحولی به تدریج اتفاق میافتد یا ناگهان رخ میدهد؟
جدیدترین دیدگاه که اکنون اکثر دانشمندان بر آن توافق دارند، بیان میکند که رشد بههنجار فرایندی پیوسته، تدریجی و تجمعی است، یعنی اثرات هر بازه در بازه بعدی دیده میشود.
برای دستهبندی تغییرات در رشد پیوسته نیز از واژه «مرحله» (Stage) استفاده میشود اما در این دیدگاه، مراحل بر یکدیگر اثر دارند. تمامی افراد مراحل رشدی را به طور یکسان و با ترتیبی مشابه طی میکنند اما مراحل رشد حتما در سن مشابهی رخ نمیدهند. برای مثال ممکن است یک کودک در یکسالگی شروع به صحبت نماید و کودک دیگری در سهسالگی.
طبیعت در مقابل تربیت
مسئله «طبیعت در مقابل تربیت» (Nature vs. Nurture) به یکی از قدیمیترین پرسشهای بشریت اشاره دارد. آیا روان انسان محصول دادههای زیستی و ژنتیکی است یا توسط محیط شکل میگیرد؟ غیرقابل تغییر است یا میتواند با تربیت مناسب عوض شود؟
امروزه دیدگاههای صفر و یکی در مورد این پرسش از بین رفته، برای همگان روشن است که ما هم محصول ژنتیک خود و هم حاصل شرایط محیطی، خانوادگی، اجتماعی و تربیتی هستیم و هر دو روی انسان اثر میگذارد. سوال اصلی مسئله طبیعت در مقابل تربیت اکنون این است که طبیعت یا تربیت، هر کدام چقدر در شکلگیری روان انسان نقش دارند و چگونه در این امر با هم تعامل میکنند؟
وجود مراحل رشدی یکسان در تمامی انسانها به این دلیل است که این تغییرات در DNA ما ذخیره شدهاند. به نوعی میتوان گفت استعدادی زیستی برای قابلیتهایی که لازم است در زندگی کسب کنیم، توسط ژنتیک برای ما فراهم است اما اینکه این استعداد تا چه میزان شکوفا شود (یا نشود)، به دست محیط و تربیت است.
برای مثال صحبت کردن را در نظر بگیرید. جز اقلیتی که به علت ناهنجاریهای زیستی (آسیب مغزی، زبان، حنجره و...) توانایی صحبت کردن را ندارند، بقیه انسانها با استعدادی ذاتی در صحبت کردن به دنیا میآیند. کودک خودش به مرور زبان اطرافیان را یاد میگیرد و چگونگی جملهبندی را کشف میکند، اما اینکه چقدر زبان وی غنی باشد و از دایره لغات گستردهتری استفاده کند، بستگی به محیط اطراف و تربیت او دارد.
اکثر تحقیقات در زمینه طبیعت در مقابل تربیت، به دو روش صورت میگیرد:
- تحقیق بر روی دوقلوهای یکسان: در این روش دوقلوهای یکسانی که ژنتیک کاملا یکسان دارند، مورد بررسی قرار میگیرند. به خصوص زمانی که دوقلوهای یکسانی در دسترس داشته باشیم که در خانوادههای متفاوتی پرورش یافتهاند.
- تحقیق بر روی فرزندخواندهها: فرزندخواندهها اغلب ژنتیک به کلی متفاوت از خانواده خود دارند و ویژگیهای مشترک آنها با دیگر اعضای خانواده حاصل تربیت است.
ثبات در مقابل تغییر
قضیه «ثبات در مقابل تغییر» (Stability vs. Change) بیانگر این است که طبق نظر طرفداران ثبات، ویژگیهای شخصیتی از دوران نوزادی تا آخر عمر ثابت میماند اما طبق عقیده طرفداران نظریههای تغییر، شخصیت در تعامل با افراد دیگر، تجربیات و محیط تغییر میکند.
این ظرفیت تغییر «انعطافپذیری» (Plasticity) نامیده میشود. یک مثال از انعطافپذیری این است که کودکانی که در پرورشگاه حالتی غمگین و افسرده دارند، هنگامی که به فرزندخواندگی گرفته میشود، شاد و سرزنده خواهند بود.
مراحل زندگی در روانشناسی رشد
با اینکه اکنون رشد به عنوان فرایندی پیوسته در نظر گرفته میشود، دانشمندان برای تسهیل درک تغییرات رشدی در بازههای زمان، طول عمر انسان را به مراحل مختلف تقسیم کردهاند. در طی سالهای هر مرحله، ویژگیهای اغلب مشترکی در انسانها دیده میشود و بازه تعیین شده برای این مراحل بین بیشتر نظریهها مشابهاند.
تعریف مرحله پیش از تولد در روانشناسی رشد چیست ؟
مرحله «پیش از تولد» (Prenatal) اولین مرحله از زندگی است. این مرحله از زمانی شروع میشود که نطفه شکل میگیرد و در بدن مادر شروع به رشد میکند. با توجه به اینکه زمان بارداری در انسان نه ماه است، مرحله پیش از تولد به سه دوره سهماهه تقسیم میشود و تا زمان زایمان ادامه دارد.
روانشناسی رشد در این زمان به بررسی واکنشهای جنین در رحم مادر و قدرت حسی و ادراکی جنین میپردازند. دغدغه اصلی آنان در مرحله پیش از تولد، اثر شرایط بارداری و زایمان، بیماریهای ژنتیکی، تغذیه و عوامل محیطی مثل آلودگیها یا مصرف مواد توسط مادر، بر ایجاد ناهنجاری در کودک است.
مرحله نوباوگی و نوپایی
دو سال اول زندگی به اسم مرحله «نوباوگی و نوپایی» (Infancy) شناخته میشود. تقویت تواناییهای حرکتی و بدنی مثل نگه داشتن سر، افزایش قدرت بینایی، ردیابی چشمی اشیا، نشستن و... از ویژگیهای این دوره است. چالش دیگر دوران نوباوگی و نوپایی برقراری ارتباط اجتماعی و شکلدهی دلبستگی سالم با اطرافیان است.
کودک در این مرحله از نظر جسمی بسیار آسیبپذیر است، از سوی دیگر بنیانهای روانی او در این مرحله پایهگذاری میشود و بسیار مهم است که والدین به بهترین شکل ممکن از او مراقبت کنند و نیازهای زیستی و روانی او را رفع نمایند.
مفهوم مرحله اوایل کودکی در روانشناسی رشد چیست ؟
«مرحله اوایل کودکی» (Early Childhood) دومین مرحله در طول عمر انسان است، به این مرحله «سالهای بازی» نیز میگویند و سنین ۲ تا ۶ سالگی را در برمیگیرد.
تغییرات زیادی با سرعت بالا در این مرحله پدیدار میشود. یادگیری زبان، کسب استقلال نسبی، درک اصول اخلاقی و تلاش برای کشف کارکرد جهان از جمله ویژگیهای این مرحله هستند.
تمرکز روانشناسان رشدی در این مرحله بر این است که کمک کنند کودکان تمامی ظرفیت فیزیکی، روانی و شناختی خود را به کار بگیرند و به علت مشکلات ژنتیکی یا کمبودهای محیطی و تربیتی، از مسیر رشد بههنجار خود جای نماند.
مرحله اواسط کودکی
در مرحله «اواسط کودکی» (Middle Childhood) کودکان در مورد ارتباطات اجتماعی خارج از خانواده میآموزند، مهارتهای بدنی خود را تقویت میکنند و اطلاعات خود را افزایش میدهند. این مرحله شامل سنین ۷ تا ۱۲ سالگی است که کودکان دبستان را سپری میکنند.
نگرانی اصلی روانشناسان رشدی در این مرحله این است که کودک بتواند به تمام تواناییهای خود دست یابد و تواناییهای او به علت چالشهای اجتماعی، محیطی و... محدود نشوند.
تعریف مرحله نوجوانی در روانشناسی رشد چیست ؟
از ۱۲ تا ۱۸ سالگی «نوجوانی» (Adolescence) نامیده میشود. نوجوانی دوران بلوغ، شکوفایی و استقلال است. در طی بلوغ افراد تغییرات روانی، فیزیکی و جنسی زیادی را در بازه زمانی کم تجربه میکنند و به شدت تحت تاثیر گروه همسالان هستند. افکار و هیجانهای نوجوانها اغلب پر از خیالپردازیهای غیرواقعی بهنظر میرسد.
این مرحله چالش برانگیزترین مرحله رشدی برای هر فرد است، چراکه هویت انسان در نوجوانی شکل میگیرد و مسیر اصلی زندگی او در این مرحله پایهریزی میشود.
مرحله جوانی
دوران «جوانی» یا «بزرگسالی اولیه» (Early Adulthood) از ۱۸ تا ۴۰ سالگی را در برمیگیرد. بیشترین بازده روانی و شکوفایی افراد در این بازه دیده میشود.
افراد در این سنین شغل متناسب با خود را پیدا کرده و بر شکلدهی صمیمیت، روابط اجتماعی و رابطه عاطفی تمرکز میکنند. کسانی که نتوانند ارتباطهای اجتماعی و عاطفی پایداری بسازند، با احساس تنهایی دست و پنجه نرم خواهند کرد.
مفهوم مرحله میانسالی در روانشناسی رشد چیست ؟
از ۴۰ تا ۶۵ سالگی دوران «میانسالی» (Middle Adulthood) نامیده میشود. در این دوران افراد به گذشته خود نگاه کرده، ارزیابیهای خود را تجدید میکنند و واقعگرایی بیشتری به خرج میدهند. بسیاری از افراد در این سن به دنبال یافتن معنا و هدف زندگی خود هستند و شروع به انجام کارهایی میکنند که همراه با تولید و سازندگی است. این کارها ممکن است در زمینههای اجتماعی، خانواده و فرزندان، علمی، ملی و... باشند.
مرحله کهنسالی
آخرین مرحله از زندگی انسان، مرحله «کهنسالی» (Old Age) است که ۶۵ سالگی به بعد را شامل میشود. افراد در مرحله کهنسالی با مشکلات روانی، هیجانی و به خصوص فیزیکی مواجه میشوند و عملکردهای آنها کاهش مییابد. برای مثال حافظه آنها ضعیف شده و مطالب را فراموش میکنند یا نمیتوانند به سرعت گذشته مسائل را تحلیل کنند. البته باید توجه داشت که که کهنسالان کوهی از تجربه هستند و نباید از دانستههای آنان غافل شد.
در رویکردهای جدید روانشناسی، به خصوص با توجه به مسئله پیری جمعیت در کشورها، تلاش بر این است که دیگر کهنسالی به عنوان دوره افول و انفعال شناخته نشود، بلکه با تشویق و حمایت از کهنسالان، آن را به استفاده از تواناییهای خاص خود ترغیب کنند.
شاخهای از روانشناسی که به بررسی تغییرات دوران کهنسالی میپردازد و سعی دارد سلامت روانی و جسمی افراد در این سنین را ارتقا دهد، «روانشناسی سالمندی» (Geriatric Psychology) نام دارد که هماکنون در کشور ما نیز در سطح دکتری تدریس میشود.
مشهورترین نظریهها در روانشناسی رشد
همانطور که اشاره شد، موضوع روانشناسی رشد بررسی فرایند رشد و تحول انسان از پیش از تولد تا انتهای زندگی است. انسان موجودی چند بعدی است و عوامل بسیار بر روی رشد و تحول آن تاثیر میگذارد که نمیتوان تمامی آنها را در یک نظریه جای داد و مطالعه کرد.
درنتیجه در طول زمان، داشمندان نظریههای مختلفی از دیدگاه ابعاد مختلف انسان ارائه دادهاند. در ادامه چند تا از مشهورترین نظریههای روانشناسی رشد بررسی شده است.
نظریه رشد روانی-جنسی فروید در روانشناسی رشد چیست ؟
«نظریه رشد روانی-جنسی» (Psychosexual Developmental Theory) توسط پدر علم روانکاوی، «زیگموند فروید» (Sigmund Freu) مطرح شد. طبق این نظریه هر انسانی مراحل متفاوتی را در زندگی تجربه میکند و هر مرحله بر روی آینده او تاثیر ژرفی میگذارد.
در هر یک از مراحل نظریه فروید، تنشی بین خودآگاه و تکانههای پنهان ناخودآگاه انسان دیده میشود و هر مرحله، بر یکی از منابع «انرژی روانی-جنسی» (Libido) انسان تمرکز میکند. این منابع، مناطق کسب لذت در بدن هستند.
از نظر فروید اگر هر کدام از مراحل با موفقیت پشت سر گذاشته نشود، یعنی تکانههای آن به شکل و اندازه مناسبی ارضا نشوند، فرد دچار «تثبیت» (Fixation) در آن مرحله خواهد شد. تثبیت در هر مرحله با ویژگیهایی خاص در بزرگسالی همراه است.
نظریه رشد روانی-جنسی فروید پنج مرحله دارد که این این مراحل به طور مختصر توضیح داده شدهاند.
- «مرحله دهانی» (Oral Stage)
- «مرحله مقعدی» (Anal Stage)
- «مرحله فالیک» (Phallic Stage)
- «مرحله نهفته» (Latent Stage)
- «مرحله تناسلی» (Genital Stage)
مرحله دهانی
از هنگام تولد تا ۱ سالگی مرحله دهانی نام دارد. در این مرحله منبع کسب لذت دهان است که به وسیله مکیدن شیر از مادر، انگشت مکیدن یا در دهان قرار دادن اشیا مهیا میشود. در مرحله دهانی کودک سراسر غریزه است و باید نیازهای او هرچه سریعتر برطرف شوند. در غیر این صورت فرد دچار «تثبیت دهانی» (Oral Fixation) خواهد شد.
فرد دچار «تثبیت دهانی» احساس امنیت در زندگی را تجربه نمیکند و وابستگی زیادی به دیگران دارد. رفتارهایی نظیر مکیدن شست، پرخوری، کمخوری، پرحرفی، نیش و کنایه زدن، ناخن جویدن، سیگار کشیدن و... برای ارضای غرایز دهانی در بزرگسالی دیده میشود.
مرحله مقعدی
از یک تا سهسالگی شامل مرحله مقعدی است. کودکان در این سنین از نگه داشتن و رها کردن ادرار و مدفوع خود لذت میبرند. به نوعی با این کار اولین نشانهها از استقلال خود را نشان میدهند و چون والدین نسبت به زمان و نحوه دستشویی کردن کودک واکنش نشان میدهند، به این وسیله بر روی آنها اثر میگذارد.
با سهلانگاری یا سختگیری زیاد والدین نسبت به دستشویی کردن کودک، او دچار «تثبیت مقعدی» میشود. فرد دچار تثبیت مقعدی یا بیش از حد سهلانگار، ولخرج و دستودلباز است یا فردی خسیس، بسیار منظم، وسواسی و لجباز است.
مرحله فالیک
مرحله فالیک از ۳ تا ۶ سالگی را در برمیگیرد. طبق نظر فروید، کودکان پیشدبستانی اندام جنسی خود را کشف کرده و از تحریک آن لذت میبرند. آنها به والد جنس مخالف خود احساس جنسی پیدا میکنند و با والدین همجنس خود وارد رقابت میشوند. نتیجه آن شکلگیری عقده ادیپ برای پسران و عقده الکترا برای دختران است. در نهایت برای اجتناب از تنبیه شدن، کودک این میل را رها میکند، با والد همجنس خود همانندسازی میکند و به این صورت نقش جنسیتی خود را میپذیرد.
با تثبیت در مرحله فالیک، کودک در همانندسازی جنسیتی، کسب هویت جنسیتی و ویژگیهای جنسیتی خود دچار مشکل خواهد شد. افراد تثبیت شده در این مرحله، نسبت به زنانگی یا مردانگی خود اعتماد به نفس کافی ندارند. درنتیجه نیاز مداوم به تعریف و تمجید دارند و رفتار آنها با نوعی خودشیفتگی همراه است.
مرحله نهفته
مرحله نهفته در ۶ تا ۱۲ سالگی رخ میدهد. در دوران دبستان غرایز جنسی نهفته هستند و کودک در حال آموختن ارزشهای اجتماعی است. این مرحله در واقع مرحله کسب مهارتهای اجتماعی، تحصیل و سرگمی است و به ندرت با مشکل روبهرو میشود.
مرحله تناسلی
۱۲ سالگی به بعد دوران مرحله تناسلی است. با فرا رسیدن دوران بلوغ، تکانههای جنسی دوباره ظاهر میشوند که منجر به ازدواج، رابطه جنسی پخته و فرزندپروری میشود. تعارض در این دوران به حداقل رسیده و افراد به کار و روابط عاطفی میپردازند.
برای مطالعه نظریه رشد روانی-جنسی فروید باید توجه کنید که نظریه او با انتقادات فراوانی همراه است اما به علت اینکه اولین نظریهای بوده است که بر رابطه اولیه والد و فرزند اشاره کرده، در روانشناسی رشد مورد مطالعه قرار میگیرد.
از دیدگاه منتقدین فروید بیش از حد بر تاثیر احساسهای جنسی تاکید میکند، دادههای تجربی زیادی از نظریه او پشتیبانی نمیکنند، کودکان به طور مستقیم بررسی نشدهاند و مطالعات وی فقط بر روی خاطرات بزرگسالان مرفه جامعه وین بوده است، درنتیجه از نظر فرهنگی نیز محدود است. همچنین نظریه فروید تنها بر دوران کودکی متمرکز است، اثر آن را بسیار قوی میداند و در مورد انعطافپذیری شخصیت از نوجوانی به بعد صحبتی نمیکند.
نظریه رشد روانی-اجتماعی اریکسون
«اریک اریکسون» (Erik Erikson) با ایده گرفتن از نظریه رشد روانی-جنسی فروید، نظریه رشد روانی-اجتماعی را بنا کرد اما اریکسون به جای تاکید بر روی تغییر منبع کسب لذت در زندگی، بر چالشهای اجتماعی و فرهنگی هر مرحله تاکید کرد. همچنین اریکسون از دوران نوجوانی تا کهنسالی نیز غافل نمانده و تمام طول عمر انسان را بررسی میکند.
در این نظریه هر مرحله از مراحل قبلی خود تاثیر میگیرد و شکست در یکی از مراحل میتواند سبب ناکامی در مراحل بعدی نیز بشود. نظریه رشد روانی-اجتماعی اریکسون هشت مرحله دارد.
اعتماد در برابر بیاعتمادی
این مرحله از تولد تا ۱ سالگی را در برمیگیرد. با مراقبت درست از کودک، رفع سریع نیازهای زیستی و روانی نوزاد و برقراری ارتباط عاطفی گرم و صمیمی با او، کودک نسبت به دنیا احساس اعتماد پیدا میکند و میپذیرد که دنیا جای خوبی است. اگر کودک مورد غفلت و خشونت قرار بگیرد، احساس بیاعتمادی و عدم امنیت در او رخنه خواهد کرد.
استقلال در برابر شرم و تردید
در ۱ تا ۳ سالگی، مهارتهای شناختی و حرکتی کودکان تقویت میشود. نسبت به والدین خودمختاری و استقلال نسبی کسب میکنند و میخواهند خودشان تصمیم بگیرند (برای همین کودکان در این سن گاه لجباز به نظر میرسند).
اگر والدین به کودک فرصت انتخاب آزاد را بدهند، استقلال در این مرحله شکل میگیرد اما اگر او را بابت انتخابهایش سرزنش یا تنبیه کنند، احساس شرم جایگزین استقلال خواهد شد.
ابتکار عمل در برابر احساس گناه
کودکان در این سن ۳ تا ۶ سالگی از طریق وانمود در بازی کردن، آیندههای احتمالی خود را میسنجد (مثل بازی در نقش پلیس، خلبان و...) و مهارتهای خود را در زمینههای گوناگون امتحان میکنند.
اگر والدین از این آزمون و خطا حمایت کنند و به فرزند خود دلگرمی بدهند، ابتکار عمل در کودکان رشد میکند اما اگر او را به خویشتنداری افراطی تشویق کنند، کودک دچار احساس گناه خواهد شد.
سختکوشی در برابر احساس حقارت
در ۶ تا ۱۲ سالگی که سنین دبستان است، ارتباطهای اجتماعی کودک به خاطر مدرسه رفتن افزایش مییابد. آنها یاد میگیرند که مهارتهای خود را طی همکاری با گروه همسالان به کار گیرند و با سختکوشی مهارت و اطلاعات خود را افزایش دهند. در صورتی که در این زمینه تجربههای منفی رخ بدهد، آنها دچار احساس بیکفایتی خواهند شد.
هویت در برابر سردرگمی
در ۱۲ تا ۱۸ سالگی که سنین نوجوانی است، افراد ارزشها و اهداف خود را بررسی میکنند و طبق آن هویت خود را شکل میدهند. اگر موفق به این کار نشوند، در بزرگسالی گیج و گمراه خواهند بود.
صمیمیت در برابر انزوا
چالش اصلی دوران جوانی، شکل دادن روابط پایدار و صمیمانه است. با این حال برخی از افراد به خاطر ناامیدی حاصل از شکست در تجربیات قبلی، نمیتوانند روابط عاطفی درستی شکل بدهند و دچار احساس انزوا و تنهایی میشوند.
زایندگی در برابر رکود
میانسالی دورانی است که انسان به سرتاسر گذشته زندگی خود نگاه میکند و از خود میپرسد علت و معنای زندگی او چیست؟ چالش میانسالی به شرطی پشت سر گذاشته میشود که بتواند از این دوران از طریق کارهایی مثل فرزندپروری، خدمات اجتماعی، خدمات علمی و... ثمربخش باشد و احساس فایده کند. اگر فرد دستاورد معناداری نداشته باشد، احساس پوچی خواهد کرد.
انسجام در برابر ناامیدی
آخرین مرحله از هشت مرحله نظریه رشد روانی-اجتماعی اریکسون، انسجام در برابر ناامیدی است. این مرحله مربوط به دوران کهنسالی است. در صورتی که فرد از زندگی خود راضی باشد و احساس کند زندگی او او ارزش زیستن داشته، این مرحله را با خوشی پشت سر میگذارد اما اگر نسبت به زندگی خود حس خوبی نداشته باشد، دچار پریشانی شده و از مرگ نیز میهراسد.
مفهوم نظریه رشد شناختی جان پیاژه در روانشناسی رشد چیست ؟
«ژان پیاژه» (Jean Piaget) روانشناسی سوئدی بود که بیش از هر چیز بر روی رشد شناختی کودکان تحقیق میکرد. او به عنوان پدر روانشناسی رشد شناخته میشود و معتقد بود یادگیری و رشد شناختی با دستکاری و کاوش فعالانه محیط توسط کودک فراهم میشود.
پژوهشهای پياژه بر روش خاصی مبتنی بود. او از کودکانی که در سنین متفاوتی قرار داشتند، سوالاتی منطقی میپرسید تا توانایی شناختی آنها را بررسی کند اما برخلاف دیگر دانشمندان، به جای تمرکز روی پاسخهای صحیح کودکان، به پاسخهای اشتباه آنها توجه میکرد.
پیاژه متوجه شد که پاسخهای اشتباه کودکان در هر سن معمولا شبیه به یکدیگر است و روند رشد شناختی مشابهی را طی میکنند. طبق تحقیقات پیاژه رشد شناختی انسان چهار مرحله اصلی دارد.
مرحله حسی حرکتی
«مرحله حسی-حرکتی» (Sensorimotor Stage) از تولد تا دو سالگی را در برمیگیرد. در این مرحله کودکان از طریق تاثیر گذاشتن بر محیط به کمک حرکت دستها، چشمها، دهان و... خود فکر میکنند و با چنگ زدن یا در دهان قرار دادن اشیا در مورد جهان اطراف میآموزند. حل مسئله در آنها به حرکاتی ساده چون فشار دادن اهرم کلید برق برای روشن شدن لامپ محدود میشود.
آنها در این مرحله میفهمند که چیزی مستقل از اشخاص و اشیای دیگر هستند و کارهایی که انجام میدهند در دنیای اطرافشان تاثیر میگذارد. این مقدمهای از درک روابط علت-معلولی است اما کودکان در این سن به هیچ عنوان نمیتوانند استدلال کنند و مسیر اتفاقات پیچیده را درک کنند.
در اواسط این دوره کودکان به تدریج مسئله «ثبات شیء» (Object constancy) را میفهمند و درک میکنند که اگر چیزی را نمیبیند، به این معنی نیست که آن چیز به عدم رفته است و هنوز وجود دارد.
مرحله پیشعملیاتی
از ۲ تا ۷ سالگی ٰ«مرحله پیشعملیاتی» (Preoperational Stage) است. کودکان پیشدبستانی قدرت استفاده از «نماد» را به کمک دانستههای قبلی خود پیدا میکنند. برای همین قادر به استفاده از زبان و بازیهای وانمودسازی هستند، بازیهایی که در آن نقش فضانورد، دکتر، پلیس و... را میپذیرند.
تفکر کودکان در این مرحله پیچیدهتر شده اما منطق مراحل بعدی را ندارد، یعنی تفکر مستقیم است و هنوز نمیتوانند از استدلال کردن استفاده کنند. همچنین آنها نمیتوانند روابط علت و معلولی را دقیق درک کنند و بیشتر همزمانی دو اتفاق را در نظر میگیرند. برای مثال ذهن آنها درک میکند که هر وقت روی دفتر مادر نقاشی بکشند، عصبانی میشود اما از نظر علت معلولی نمیتوانند سلسله مراتب اتفاقها را بچینند و دقیقا بفهمند که چرا.
کودکان پیشدبستانی نمیتوانند از دید دیگران فکر کنند و تفکر خودمحور دارند. آنها باور دارند همه انسانهای دیگر همان چیزی را میبینند که آنها میبینند یا احساسی مشابه آنها دارند. مثلا اگر خودشان از دیدن گل زرد ناراحت بشوند، باور دارند که دیگران هم با دیدن چنین گلی ناراحت میشوند و گل زرد بد است.
آنها تغییرات اندازهها و مقادیر را هنوز به طور کامل درک نکردهاند. اگر آب درون ظرف استوانهای بلندی را در ظرف پهن و کوتاهی بریزید، فکر میکنند مقدار آب کم شده است یا اگر خمیر بازی توپیشکلی را به شکل پهن درآورید، فکر میکنند مقدار آن تغییر کرده است. همچنین، بازه فکری آنها محدود است و در مورد موضوعات خیلی گستردهای نمیاندیشند.
مرحله عملیات عینی
«مرحله عملیات عینی» (Concrete Optional Stage)، ۷ تا ۱۱ سالگی را شامل میشود. در این سن استدلال کودکان منطقی میشود و از منطق استقرایی استفاده میکنند.
قدرت درک آنها نسبت به تغییر در مقدار و اندازه بهتر شده و شروع به طبقهبندی دنیای اطراف میکنند، اما تفکرشان به مسائل عینی و ملموس محدود است و قدرت تفکر انتزاعی ندارند.
مرحله عملیات صوری
۱۱ سالگی به بعد، دوران «مرحله عملیات صوری» (Formal Optional Stage) است. در نوجوانی تفکر انتزاعی پدیدار میشود و به نوجوان کمک میکند تا در ذهن خود فرضیهسازی کند و به کمک استنباط و استقرا فرضیههایش را بسنجد.
نوجوانان نیاز به آزمایش مستقیم موضوعات ندارند و میتوانند بسیاری از مسائل را به کمک ذهن خود حل کنند. همچنین، آنها میتوانند نمادهای بسیاری را به کار بگیرند و در مورد علوم انتزاعی مثل اخلاق، فلسفه و سیاست اظهار نظر کنند.
از نقاط قوت نظریه پیاژه میتوان به این اشاره کرد که دادههای تجربی زیادی از نظریه او پشتیبانی میکنند و بر پایه آزمایش روی کودکان بنا شده است. این نظریه تغییرات بسیاری در فلسفههای آموزشی بهوجود آورد و باعث شد مدارس بیشتر به یادگیری اکتشافی و فعال کودکان توجه کنند.
در نظر نگرفتن تفاوتهای فردی کودکان خردسال و دستکم گرفتن برخی توانایی آنها، همچنین غفلت از مراحل رشدی پس از نوجوانی نقاط ضعف نظریه رشد شناختی است.
نظریه رشد اخلاقی کلبرگ
«لارنس کلبرگ» (Lawrence Kohlberg) روانشناس آمریکایی بود که بر روی چگونگی توسعه تفکر اخلاقی در طول زندگی انسان تمرکز کرد. رشد اخلاقی در این نظریه به قدرت تمایز بین کار درست و غلط و چرایی آن اشاره دارد و شامل شش مرحله میشود.
اخلاق پیشعرفی
دو مرحله اول شامل «اخلاق پیشعرفی» (Preconventional Morality) است که از هنگام تولد تا نه سالگی رخ میدهد. در مرحله اول که «اطاعت و تنبیه» نام دارد، کودکان صرفا به خاطر تشویق شدن یا ترس از تنبیه از اخلاقیاتی که بزرگسالان مقرر کردهاند، پیروی میکنند.
مرحله دوم به نام «فردگرایی و مبادله» شناخته میشود. در این مرحله کودکان متوجه میشوند تنها یک دیدگاه درست که بزرگسالان مقرر کردهاند، وجود ندارد بلکه افراد دیدگاههای متفاوتی دارند. آنها باز هم از تنبیه اجتناب میکنند اما بنیان تفکر آنها براساس مبادله خواهد بود، مثلا «اگر تو مرا بزنی، من هم باید تو را بزنم».
اخلاق عرفی
رعایت «اخلاق عرفی» (Conventional Morality) در مرحله سوم و چهارم دیده میشود که از اوایل نوجوانی تا بزرگسالی را در برمیگیرد. مرحله سوم، مرحله «توسعه روابط بینفردی خوب» نام دارد و فرد میخواهد مورد تایید دیگران باشد. درنتیجه آنچه را که جامعه به عنوان رفتار خوب و درست از او انتظار دارد، انجام میدهد.
مرحله چهارم، مرحله «حفظ نظام اجتماعی» است. هدف این مرحله پیروی از قوانین، نظم و هنجارهای اجتماعی است. افراد در این مرحله به جامعه به چشم یک کل نگاه میکنند که برای حفاظت از همه ایجاد شده است.
اخلاق پساعرفی
رسیدن به «اخلاق پساعرفی» (Conventional Morality) در مرحله پنجم و ششم دیده میشود. افراد کمی به این مرحله از اخلاقیات دست پیدا میکنند.
مرحله پنجم، مرحله «قراردادهای اجتماعی و حقوق فردی» است. افراد در این مرحله با دیدگاهی فرای جامعه به مسائل نگاه میکنند و سعی میکنند حقوق و ارزشهایی که خود باور دارند، در جامعه بهوجود آورند.
در مرحله ششم که مرحله «اصول جهانی» نام دارد، رفتار فرد طبق ارزشها و اصولی است که خودش انتخاب کرده است. برای مثال ممکن است خلاف نظر مراجع قدرت و جامعه عمل کرده و به قوانینی که به نظرش عادلانه نیستند، اعتراض کند.
با اینکه کلبرگ بازه سنی خاصی را برای هر مرحله بیان کرده است، اما رشد اخلاقی در افراد ممکن است از این بازههای پیروی نکنند. برخی از کودکان درک اخلاقی بسیار پختهتری نسبت به بزرگسالان دارند و در برخی بزرگسالان نیز، رشد اخلاقی چندان رشد نکرده است و در مراحل پیشعرفی باقی ماندهاند.
نظریه یادگیری اجتماعی بندورا در روانشناسی رشد چیست ؟
«آلبرت بندورا» (Albert Bandura) نظریه «یادگیری اجتماعی» (Social Learning) را بیان کرد. تا پیش از نظریه بندورا، رفتارگرایان بر این باور بودند که یادگیری کودکان تنها از طریق تجربه مستقیم دنیا و تنبیه و تشویقها اتفاق میافتد. یک مثال از این یادگیری زمانی است که کودک دست خود را به قابلمه داغ میزند، دستش میسوزد و میآموزد که باید از اشیا داغ دوری کرد.
بندورا در نظریه یادگیری اجتماعی مطرح کرد که همه یادگیری کودک به طور مستقیم رخ نمیدهد بلکه در بسیاری از مواقع از تجربههای دیگران استفاده میکنند. ممکن است کودکان با شنیدن حرفهای دیگران درس خود را بیاموزند یا ممکن است با مشاهده آنچه برای دیگران رخ میدهد، متوجه درست یا غلط بودن یک رفتار شوند.
طبق نظر بندورا، کودکان بزرگسالان نزدیک خود را به عنوان الگو قرار میدهند و از آنها پیروی میکنند. نقشپذیری جنسیتی نیز به همین شکل (و نه از طریق عقده ادیپ و الکترا که فروید مطرح کرد،) رخ میدهد.
نظریه دلبستگی جان بالبی
«دلبستگی» (Attachment) به معنی داشتن ارتباط عاطفی عمیق و معنادار با شخص دیگر است. طبق نظریه «جان بالبی» (John Bowlby)، دلبستگی در نوزادی انسان شکل میگیرد و بنابر رفتار پدر و مادر (یا مراقبان اصلی دیگر کودک) میتواند به شکل ایمن یا انواعی از ناایمن باشد. کیفیت دلبستگی در تمام طول زندگی بر روابط انسان اثر میگذارد و بسیاری از احساسات هر فرد را شکل میدهد.
با مراقبت درست والدین از نوزاد و رفع سریع نیازهای زیستی و روانی او «دلبستگی ایمن» (Secure Attachment) شکل میگیرد. افراد با دلبستگی ایمن، توانایی اعتماد کردن و برقراری رابطه سالم درازمدت دارند و از ترک شدن نمیترسند.
اگر کودک نتواند والدین خود را قابلاعتماد بداند، «دلبستگی دوسوگرا» (Ambivalent Attachment) شکل میگیرد. افراد با دلبستگی دوسوگرا همواره در مورد روابط خود نگران هستند. این افراد فکر میکنند دیگران علاقهای به برقراری ارتباط با آنها ندارند و میخواهند قطع ارتباط کنند.
غفلت یا بدرفتاری با کودک میتواند سبب ایجاد «دلبستگی اجتنابی» (Avoidant Attachment) شود. در این سبک دلبستگی فرد باور دارد که نمیتواند روی روابطش با دیگران حساب کند، در حفظ روابط صمیمی مشکل دارد و فردی سرد و خشک به نظر میرسد.
کودکانی که مراقبتکننده ثابتی ندارند یا مراقبت آنها رفتارهای متناقضی از خود نشان میدهد، «دلبستگی نابهسامان» (Disorganized Attachment) خواهند داشت. این گروه در کودکی نمیدانند باید از مراقب خود بترسند یا به او اعتماد کنند و نمیتوانند احساس واحدی و ثابتی نسبت به مراقب داشته باشند. در بزرگسالی فهم درستی از رفتارهای دیگران ندارند، احساس بدی به خود دارند و در معرض اختلالهای روانی چون افسردگی هستند.
نظریه رشد زبانی ویگوتسکی در روانشناسی رشد چیست ؟
روانشناس روس، «لو ویگوتسکی» (Lev Vygotsky) معتقد بود که یکی از مهمترین عوامل رشد انسان اجتماع و فرهنگ است. به این معنی که یادگیری در دل اجتماع و با توجه به فرهنگ خاص هر جامعه رخ میدهد و زبان، ابزار مهم یادگیری است.
او معتقد بود که کودکان در سنین پیشدبستانی، گفتار خودمحور دارند و با خود صحبت میکنند. این صحبت با خود کارکردی مشابه زمانی دارد که بزرگسالان دستورالعملها را به آنها میگویند. مثلا کودک سخن مربی مهدکودک را برای خود تکرار میکند: «حالا باید یه خورشید بکشم... خورشید چه رنگیه؟ زرده... آفرین زهرا جان!»
ویگوتسکی به مفهوم «منطقه تقریبی رشد» (Proximal Development Zone) نیز اشاره کرد. منطقه تقریبی رشد به کارهایی گفته میشود که کودک به تنهایی نمیتواند انجام دهد اما به کمک بزرگسالان از پس آن برمیآید. کودکان با فرایندی به نام داربستزنی، در این کارها به بزرگسالان تکیه میکنند تا به تدریج کار را خودشان بیاموزند و به تنهایی انجام دهند.
بهترین کتاب روانشناسی رشد چیست ؟
حال که متوجه شدیم روانشناسی رشد چیست و معروفترین سوالات و نظریههای آن کدامند، شاید برای شما سوال باشد چه بهترین کتاب در زمینه روانشناسی رشد چه کتابی است و چطور میتوانید نظریههای این رشته را بیشتر مطالعه کنید. برای همین، در انتها به معرفی چند کتاب با موضوع روانشناسی رشد پرداختهایم.
کتاب روانشناسی رشد لورا برک
معروفترین کتاب روانشناسی رشد، کتاب «بررسی رشد در گستره عمر» (Exploring Lifespan Development) نوشته «لورا برک» (Laura Berk) روانشناس آمریکایی است. این کتاب که در ایران به نام «روانشناسی رشد» ترجمه شده است، دو جلد دارد و از ابتدای بارداری تا کهنسالی و مرگ را بررسی میکند.
مراحل پیش از تولد، نوزادی و نوباوگی، اوایل کودکی، اواسط کودکی، نوجوانی، جوانی، میانسالی، کهنسالی و مرگ در کتاب آورده شده و هر مرحله از دیدگاه زیستی، اجتماعی، هیجانی و شناختی مطالعه میشود. همچنین تمامی نظریههای مشهور روانشناسی رشد در مورد هر مرحله توضیح داده میشود.
لورا برک از بحثهای مدرن و جامعهشناسی نیز غافل نمانده است. او تفاوتهای رشدی اقلیتهای نژادی و فرهنگی و همچنین تفاوتهای جنسیتی را مد نظر قرار داده و در بستر فرهنگ به بررسی آنها میپردازد.
کتاب لورا برک، نثر ساده و روانی دارد و از مثالها و زندگینامههای زیادی در طول کتاب بهره میبرد. خواندن این کتاب به تمامی دانشجویان روانشناسی و علاقهمندان روانشناسی رشد توصیه میشود.
کتاب نظریههای شخصیت فیست
گرچه که کتاب «نظریههای شخصیت» (Theories Of Personality) به قلم «جس فیست» (Jess Feist) و «گریگوری فیست» (Gregory Feist) در اصل با موضوع شخصیت نوشته شده است اما در خلال توضیح چگونگی شکلگیری شخصیت در کودکی، نظریههای رشد بسیاری را توضیح داده است.
این کتاب دیدگاه دانشمندان مشهوری چون فروید، اریکسون، پیاژه، بندورا و... را بررسی میکند و در مورد نظریههای رشدی جزئیات بیشتری نسبت به روانشناسی رشد لورا برک در اختیار ما میگذارد. اگر نیاز به توضیح بیشتر نظریهها داشتید، پس از کتاب لورا برک، از کتاب نظریههای شخصیت فیست غافل نشوید.
کتاب نظریه های رشد کرین
«ویلیام کرین» (William C. Crain) در کتاب «نظریههای رشد - مفاهیم و کابردها» (Theories of Development: Concepts and Applications) به بررسی رشد و آموزش در کودکان میپردازد. او از شیوههای آموزشی کنونی انتقاد میکند و معتقد است انعطافناپذیری این شیوهها سبب شده تا ما از مراحل رشدی کودکان و نیازهای آنها در هر مرحله غافل شویم.
کرین تنها بر کودکی انسان تمرکز نمیکند. کتاب او از زمان لقاح تا لحظه مرگ را در برمیگیرد و چگونگی تحولات در مرحله را توضیح میدهد.
کتاب روانشناسی رشد و تحول انسان از پاپالیا
کتاب «روانشناسی رشد و تحول انسان» (Human Development) به قلم «دایان پاپالیا» (Diane Papalia) و همکارانش نوشته شده است. این کتاب نه بخش دارد و در دو بخش اول توضیح میدهد روانشناسی رشد چیست و حوزههای آن را معرفی میکند.
در بخشهای بعدی پاپالیا تمامی مراحل رشدی انسان را از زمان لقاح تا پیری، مرگ و داغدیدگی با دیدگاههای جسمانی، شناختی و روانی-اجتماعی بررسی میکند.