چطور وقتی خواب هستیم پول دربیاوریم؟ گفت و گو با عباس ولی زاده – مهندس کامپیوتر و مدرس فرادرس


سعی کن شغلت را طوری انتخاب کنی که وقتی خواب هستی هم با آن پول دربیاوری و صبح که بیدار شدی، تراکنشهایت را چک کنی. این جمله که مهندس عباس ولیزاده؛ کارشناس مهندسی کامپیوتر- سختافزار و مدرس مجموعه فرادرس حین مصاحبه به آن اشاره میکند، نصیحت دوستانهای بوده که ظاهرا در مسیر زندگی ایشان تاثیرگذار بوده. او خود را یک سیسکوکار با دید امنیت میداند. وقتی از ایشان درباره سرعت بالای آموزشهای مجازیاش میپرسم، میخندد، تایید میکند و از یک الگو برای تدریس خود پرده برمیدارد. میگوید: سیستم آموزشی من اینگونه است که دانشجو را میاندازم توی استخرِ آب تا دست و پا بزند. بعد دستاش را میگیرم و به او شنا کردن یاد میدهم. البته این مربوط به زمانی است که علاقه فرد به IT شناسایی شده. موضوع مهمتر این است که اساسا چطور باید تشخیص داد که شخصی به IT علاقه دارد؟
برای اینکه هزینه و زمان او برای آموزش دیدن هدر نرود. به گفته مهندس عباس ولیزاده علاقه به همراه آموزش صحیح سبب میشود وضعیت درآمدیِ افراد وارد شده به حوزه IT هم تغییر کند. «IT پولساز است اگر به آن علاقهمند باشید.» این نظر مهندس عباس ولیزاده است زمانی که از او درباره صحت این موضوع پرسیدهایم. اگر میخواهید بدانید برای وارد شدن به این حوزه چگونه مسیریابی کنید، در این گفتوگو همراه ما باشید:
نسخه صوتی مقدمه
ذخیره کردن این فایل صوتی: لینک دانلود
نسخه ویدیویی مصاحبه
نسخه ویدیویی این مصاحبه در ادامه آورده شده است. همچنین، برای دانلود نسخههای ۷۲۰p و ۴۸۰p این مصاحبه نیز میتوانید از لینکهای زیر استفاده کنید.
- برای دانلود نسخه ۴۸۰p مصاحبه + اینجا کلیک کنید.
- برای دانلود نسخه ۷۲۰p مصاحبه + اینجا کلیک کنید.
نسخه صوتی مصاحبه (فایل صوتی) به صورت یکجا
ذخیره کردن این فایل صوتی: لینک دانلود
نسخه متنی مصاحبه
سلام به مخاطبان مجموعه فرادرس و عزیزانی که مصاحبههای ما را دنبال میکنند. سلام خدمت شما آقای مهندس ولیزاده. یک توضیح کوتاه در ابتدا بدهم. در ادامه مصاحبههای قبلی در فرادرس، ما در خدمت مدرسان و اساتیدی که در این مجموعه حضور دارند، هستیم برای آشنایی هر چه بیشتر مخاطبان. از شما تشکر میکنم آقای مهندس ولیزاده و در ابتدا میخواهم اگر صحبتی با کاربران دارید بفرمایید.
من هم خدمت شما و مخاطبان شما سلام عرض میکنم. باعث افتخار و خوشوقتی من است که در این ساعت در خدمت شما هستم. امیدوارم خروجی این جلسه انگیزهای باشد برای بچههایی که میخواهند وارد حوزه فناوری اطلاعات شوند.
مجدد بابت فرصتی که گذاشتید ممنونم. موافق هستید از اینجا شروع کنیم که اصلا چطور شد آقای مهندس عباس ولیزاده با مدرک کارشناسی مهندسی کامپیوتر تدریس را هم امتحان کردند؟ و این قسمت را هم اگر پاسخ بدهید که همکاری با فرادرس چطور شکل گرفت، عالی میشود.
این موضوع یک داستان جالب حداقل برای خود من دارد؛ همکاری با فرادرس. از اینجا شروع شد که من از سال 1390 داشتم تدریس خودم را انجام میدادم ولی محدود به آموزشگاههایی بودم که با آنها فعالیت میکردم. حتی وبسایت شخصی داشتم و ویدئوهایم را در سایت شخصی میگذاشتم ولی آنقدرها بازدید نداشتم. تصمیم گرفتم به یکی از سایتهای خیلی معروف که افراد فایلهای موردنیازشان را از آن سایت دانلود میکنند، پیشنهاد بدهم تا برای من تبلیغ بگذارند.
قرار بود گوشه سایت و در قسمت پایین آن یک قسمت کوچک برای من تبلیغ کنند و مبلغ زیادی هم دریافت کنند. من فکر کردم برای من نمیصرفد و این تبلیغ دیده نمیشود. بعد از آن سرچ کردم و با فرادرس آشنا شدم. درخواست همکاری با فرادرس را ثبت کردم. بعد از آن فرادرس به مدت یک هفته با من تماس میگرفت.
من به آن شماره تماس جواب نمیدادم. سه یا چهار بار این اتفاق افتاد. یکبار پشت فرمان بودم و گفتم جواب بدهم ببینم چه کسی است که تماس میگیرد. جواب دادم و گفتند ما از مجموعه فرادرس هستیم و میخواهیم بیشتر با هم صحبت کنیم. مدتی بعد فرایند شروع ضبط و آموزش آغاز شد. قسمت جالب اینجاست که آن سایتی که قرار بود یک تبلیغ کوچک انجام بدهد تبلیغات و بنرهای آموزش من را بدون هزینه کردنِ من، با هزینه فرادرس در تمام صفحاتش گذاشته بود. این برای من جالب بود چون به اینجا رسیدم که بدون هزینه شخصی و درخواست از آن سایت، تبلیغ من در تمام صفحات آن به صورت بنرهای خیلی بزرگ گذاشته بود.
چه مدت طول کشید که این اتفاق افتاد آقای مهندس؟ سال 1390 شما چنین درخواستی داشتید؟
نه. درخواست ما در مرداد 1395 اتفاق افتاد.
برای انجام آن تبلیغات؟
بله.
و بعد وقتی آموزش را شروع کردید، بدون هماهنگی با شما این کار انجام شد؟
اصلا -آن سایت- نمیدانست که من هستم. چون فرادرس بعد از مدتی به سراغ تبلیغات هوشمند رفت. اگر شما درباره موضوعی در یک سایت سرچ میکردید، متناسب با آن موضوع برای شما بنر آموزش فرادرس میآمد. این برای من جالب بود. من اگر میخواستم بنر بزرگ در آن سایت برای تبلیغ بدهم، باید میلیونی خرج میکردم. اما بدون آنکه هزینهای داده باشم، این اتفاق افتاد. برای من جالب بود. هرجا میرفتم، میدیدم دارند از آن سایت استفاده میکنند. وقتی اسکرول میکردند، سایت را بالا و پایین میکردند عکس خودم و تبلیغ ویدئو را میدیدم، از این موضوع خیلی انگیزه و انرژی میگرفتم.
اسم این اتفاق را چه گذاشتید؟ به نظرم بیشتر از شانس و اقبال است؟
من همیشه آرزویی که برای دانشجویانم میکنم این است که آدم و سیستم درست سر راه زندگی آنها قرار بگیرد. به نظر من این اتفاق در زندگی من افتاد و آن چیز درستی که باید سر راه زندگی من قرار میگرفت، در زمان مناسبی قرار گرفت که هم من آمادگی تغییر در آموزش آنلاین داشتم و هم یک پلتفرم ایجاد شده بود که بتواند این اتفاق را در کشور ما رقم بزند.
چند سال سابقه تدریس مجازی دارید؟ چون قبل از فرادرس هم ظاهرا تدریس میکردید؟
من از سال 1390 شروع کردم به تدریس کردن و از سال 1394 شروع به آموزش آنلاین و ساخت ویدئوی آموزش کردم. علت این بود که ما در ایام نوروز به صورت فشرده کمپ برگزار میکردیم. چیزی که من قرار بود در سه ماه تدریس کنم، در ایام نوروز در پنج روز یا یک هفته تدریس میکردم.
من میدیدم که از شهرستانهای خیلی دور در این کمپهای نوروزی شرکت میکردند تا بتوانند از کلاس ما استفاده کنند. چون امکان این وجود نداشت که سه ماه تمام در تهران کلاس بیایند. حتی یکی از دانشجوها که از قزوین میآمد شبها در ماشین میخوابید. همین یک انگیزه به من داد که از نظر مادی به این قضیه نگاه نکنم.
یعنی تمام این ویدئوهایی که برای فرادرس ضبط شده، اوایل انگیزه مادی پشت آن نبود. فقط هدف این بود که افرادی که در دورترین نقطه کشور هم هستند از عدالت آموزشی برخوردار باشد. من نمیتوانم بروم در یک استان و شهر محروم تدریس کنم. ولی با ویدئوهایم میتوانم آن طرف را مخاطب قرار دهم و از آن استفاده کنم.
از زمانی که آموزش مجازی را شروع کردید تغییراتی هم در آن اعمال کردید برای بهتر شدن؟
اوایل شروع به کار با فرادرس از یک وبکم «لاجیتک» Logitech ساده استفاده کردیم. نه برای تصویر بلکه برای میکروفون. آن را یادگاری نگه داشتم که همیشه یادم باشد از چه جایی شروع کردم. بعد آرام آرام رفتیم به سراغ اینکه با قلم بنویسیم و ارتباط بهتری با دانشجو برقرار کنیم و کیفیت صدا را بالاتر ببریم. به نوعی که الان وقتی دانشجوها ویدئوی آموزشی جدید را بینند حس میکنند کنار ما سر کلاس نشستند.
چون یکی از مشکلات آموزش آنلاین این است که به صورت سنتی روی تخته وایتبرد نوشته میشود و این مشکلاتی ایجاد میکند. همین استفاده از تکنولوژی ساده و استفاده از قلم و بهبود کیفیت صدا باعث شده که دانشجو لذت بیشتری ببرد.
آقای مهندس میدانید خیلی سریع تدریس میکنید برای کسی که با مباحثی که ناآشناست. من به عنوان شخصی که آموزشهای شما را نگاه کردم و همرشته شما نیستم، به نظرم رسید قدری سرعت تدریس بالاست. خودتان اینطور خواستید یا در تدوین این اتفاق افتاد؟
سیستم آموزشی من به این صورت است که دانشجو را میاندازم توی استخر آب تا دست و پا بزند. بعد که دارد غرق میشود دستاش را میگیرم و به او شنا کردن یاد میدهم. در آموزشها هم همیشه به بچهها میگویم این مطلبی که میگویم، پنج-شش بار دارد تکرار میشود. اگر اینجا متوجه نشدی قسمت بعدی. اگر قسمت بعدی متوجه نشدی در قسمت بعد. ولی میخواهم آرام آرام پازلها کنار هم قرار بگیرد.
در آخر دوره یک تابلو زیبا را مشاهده کنید. برای همین هر وقت این اتفاق برای کسی میافتد که این بازخورد را به من میدهد، میگویم این یک چیز طبیعی است. ولی اینکه ما تند صحبت میکنیم برای این است که استانداردی داریم که نباید وقت ویدئو از بیست دقیقه بیشتر شود. اگر منِ مدرس آرام صحبت کنم، تدوینگر ویدئو را طوری تدوین میکند که سرعت صحبت من بالاتر برود.
اگر بخواهم حواسم باشد طوری صحبت میکنم که مطلب در بیست دقیقه جمع شود. چون به تجربه دیدهایم که دانشجو بعد از بیست دقیقه تا نیم ساعت آن توجه لازم را ندارد و توجه او پایینتر میآید. چیزی که جالب است این است که وقتی ویدئوهای من را میبینند به من میگویند تو مثل آقای فردوسیپور صحبت میکنی. حالا نمیدانم این چقدر به واقعیت نزدیک باشد.
خودتان کجای زندگی توی استخر هُل داده شدید که این الگو را در پیش گرفتید؟
خیلی جاها. شانسی که داشتم این بود که با مدیرعاملهایی کار کردم که جوان بودند و به من اعتماد کردند. من همیشه این جمله را به دانشجویانم میگویم: یک زنجیره وجود دارد که یک روز یک نفر به من اطمینان میکند، من به شما اعتماد میکنم و همینطور این زنجیره ادامه دارد. مهم این است که وقتی دنبال علاقهمان میرویم، نگران این نباشیم چه اتفاقی میافتد.
ولی اگر علاقهمان نباشد، وقتی در آب میافتیم، قطعا غرق میشویم. چون علاقهای وجود ندارد. ولی اگر علاقه باشد ته آن اتفاقات خوبی میافتد.
من یکی از آموزشهای شما را نگاه کردم در مورد اینترنت اشیا. تلاشی که در آن آموزش دیدم علاقهمند کردن مخاطب بود. یعنی خود من که آشنایی نداشتم علاقهمند شدم که باقی مسایل را هم بدانم. فکر میکنم این هُل دادن تنها اتفاقی نیست که توسط شما انجام میشود و یک مقداری تلاش میشود علاقه هم ایجاد شود. درست متوجه شدم یا برداشت من است؟
حتی من به این دقت کردم وقتی میخواهید آموزش بدهید یک حالت روایی خاصی دارید. میگویید «داستان از این قرار است که...» و بعد شروع میکنید.
(میخندد) اینها همه ریشه در یک چیز دارد. ما کتابهای زبان اصلی که میخواندیم کتابهای خشکی نبودند. وسط مطلب جدی که در کتاب بود، نویسنده داستانِ سفری را که رفته بود و ماهیگیری را که انجام داده بود میگفت. همین باعث میشد که مطلب از خشکی دربیاید. اما راجع به اینترنت اشیا یا IOT این نظریه وجود دارد که تمام اشیا و حتی در سطحی بالاتر حتی شنهای کنار ساحل دریا نیاز به اینترنت دارند.
برای بحثهای Automation و برای آنچه باعث میشود زندگی راحتتری داشته باشم. اما مزیتها و مشکلاتی همراه با خود دارد. ما همانطور که جلو میرویم و از اینترنت اشیا استفاده میکنیم، وارد یک دنیای شیشهای میشویم که همه دارند ما را میبینند. متاسفانه با تمام تلاشهایی که شده، هنوز آنقدر امنیت در اینترنت اشیا به صورت کامل برقرار نشده.
خیلی از کمپانیها که ماشین خودران راهاندازی میکنند یا خیلی از گجتهایی که معرفی میکنند، همیشه دغدغه امنیت را دارند. برای مثال ما مسواکی داریم که موقع استفاده فرد، شروع به عکسبرداری و فیلمبرداری از دندانها میکند. آن تصاویر برای پزشک فرد ارسال میشود. پزشک بررسی میکند و میتواند به شما بگوید زودتر بیا تا دندانهایت را معاینه کنم چون دچار مشکل شده.
فرض کنید یک هکر، دوربین همین مسواک را هک کند. او به راحتی میتواند فضای خصوصی شما را مشاهده کند. برای همین باید همینطور که جلو میرویم رفتار خودمان را تغییر دهیم. متاسفانه برخی کاربران دوگانه رفتار میکنند. در دنیای مجازی یک نفر هستند و در دنیای واقعی یک نفر دیگر.
باید به این سمت برویم که زندگی مجازی و واقعی یکی شود. فرد باید این را بداند در یک دنیای شیشهای زندگی میکند. ما هر خطایی کنیم در این دنیا به راحتی قابل مشاهده است. باید روی سبک زندگی اصلاح داشته باشیم.
چقدر جالب شما دو تا از سوالات من را بدون مطرح کردن جواب دادید. در ابتدای یکی از آموزشهایتان گفته بودید حتی شنهای کنار ساحل هم نیاز به اینترنت دارند. من اینطور برداشت کردم که اینترنت اشیا برای ما مزیتهای زیادی دارد. که الان خودتان دوباره فرمودید. ولی آیا خطرات دیگری هم هست؟ شما الان یک اشاره کوتاه هم داشتید؟
کلا تکنولوژی مانند چاقویی است که دست یک پزشک باشد یا به دست یک خلافکار یا سارق بیفتد. هر کدام از اینها استفادههای مختلفی از آن انجام میدهند. این یک واقعیت است که ما هر کاری کنیم، باز هم امنیت صد در صد را نمیتوانیم داشته باشیم. اگر کسی در حیطه امنیت به طور قطعی بگوید که فلان سیستم خیلی امن است، نشانه بیسوادی فرد است. این چیزی است که قطعا وجود دارد و ما باید تلاش کنیم این امنیت را تا حد امکان تامین کنیم. ولی کارهایی انجام شده مثلا رمزنگاریهایی در دنیا اتفاق افتاده. حتی الان کمپانیهای بزرگ دارند مسابقه برگزار میکنند که بیایید سیستم ما را هک کنید و جاهایی که حفره امنیتی وجود دارد، به ما معرفی کنید و ما جوایز و هدایایی به شما میدهیم.
اتفاقا از کشور ما هم خیلی استقبال میشود. یعنی افراد میروند حفرههای امنیتی را پیدا میکنند و پولهای خوبی هم میگیرند مثلا از فیسبوک و کمپانیهای بزرگ. ولی داستانی که هست این یک حقیقت است. به هر حال دیتابیسی وجود دارد از اطلاعات شخصی مردم. فرض کنید نظام سلامت. ما یکسری اطلاعات شخصی داریم. یعنی گجتی که شخص در دستش بسته، دارد ضربان قلب و تحرک بدنی او را محاسبه میکند.
یا پا فراتر بگذاریم. فرض کنید اداره برق تصمیم میگیرد کنتورهای برق را به صورت آنلاین چک کند و مأمور برق نرود و کنتور ببیند. این اتفاق خوبی است که باعث میشود هزینههای ما به حداقل برسد اما هکر میتواند از این سو استفاده کند و متوجه شود چه شخصی خانه هست و چه شخصی نیست. هکر میتواند از این قضیه سو استفاده کند یا سیستم برق یک جامعه را مختل کند.
در بحث بهداشت در خیلی از کشورها بیمارستانهایی صد در صد به تکنولوژی وابسته بودهاند. هکر آمده و سیستم سلامت آن کشور را از کار انداخته و مُراجع وقتی وارد مجمتع درمانی شده، نتوانسته سرویس مناسبی بگیرد. برای همین یک نگرانی همیشه وجود دارد از این بیگ دیتا و دیتای شخصی مردم که دارد به وجود میآید.
ولی کمکم داریم به سمت دنیای شیشهای میرویم. اما باید همانطور که از داده شخصی مراقبت میکنیم، مقداری هم یکسری مسایل از حالت تابو کنار گذاشته شود. بحث امنیت دنیای بزرگی است. خیلی از دوستان میگویند اگر برای موبایل من اتفاقی بیفتد مهم نیست چون من چیز خاصی ندارم.
ولی خیلی از هکرها از فروش اطلاعات شما به کمپانیها سود میبرند. یعنی برای هکر مهم است که لیست شماره تلفنهایی را که در یک دانشگاه آزاد رجیستر شده، داشته باشد تا یک پیام تبلیغاتی برای آن دانشجوها بفرستد. مثلا شما میروید برای دانشگاه رجیستر میکنید. آن هکر لیست شماره تلفنها را به دست میآورد.
در وهله اول میگویید مهم نیست. چون شماره تلفن من را همه دارند. هکر از این شماره استفاده میکند و به کسب و کارهایی که در آن منطقه هستند، میگوید که شما تبلیغات هدفمند بفرستید. البته این کار حتی به صورت قانونی هم اتفاق میافتد. اما تمام تلاش امنیتکارها این است که این اتفاق را به حداقل برسانند تا کمترین ضرر به کاربر برسد.
آقای مهندس درباره امنیتکار صحبت کردید. این شخص امنیتکار چه تخصصی باید داشته باشد؟ چه مراحلی را باید طی کند؟
یکی از نکات جالب این است که هرکسی وارد دنیای امنیت میشود، اولین کاری که میکند این است که عکس پروفایلش را عوض میکند و یک ماسک خطرناک و Anonymous میگذارد که حالا مسیر هم برای آن وجود دارد. به شدت در قشر نوجوان این علاقه وجود دارد که وارد حوزه امنیت شوند. این علاقه باید به سمت و سویی برود که شخص آموزش دیده به این علاقه برسد.
بین قشر نوجوان به تامین امنیت داده علاقه وجود دارد یا به هک کردن دادهها؟
خیلی علاقه به هک کردن وجود دارد. متاسفانه خانوادهها هم به این موضوع دامن میزنند. مثلا یک بچه 14 یا 15 ساله یک نرمافزار روی گوشی خودش نصب میکند که آن نرمافزار را شخص دیگری نوشته. نوجوان فقط از آن نرمافزار استفاده میکند و حملهای به Wi-Fi همسایه میکند.
ولی خودش این کار را نمیکند. بلکه نرمافزار این کار را میکند. ما به این افراد هکر نمیگوییم. وقتی خانواده این نوجوان را میبیند، او را تشویق میکند طوری که انگار آخرین مراحل امنیت را گذرانده. درحالیکه وارد حوزه امنیت شدن نیاز دارد که چند سال وقت بگذارید و چند زبان برنامهنویسی را یاد بگیرید.
با سیستمعاملهای مختلف آشنا شوید. من حتما به خانوادهها پیشنهاد میکنم از طریق درست و با آموزشهایی که وجود دارد وارد این مسیر شوند. چون دستهبندیهای مختلفی برای این کار وجود دارد. به هرحال عطش آن نوجوان باید سیراب شود ولی از مسیر درست. اگر از مسیر اشتباه برود، خیلی راحت در سن کم دچار مشکل میشود و قانون به سراغ او میرود. یعنی در سن پایین وارد مسایلی میشود که نباید بشود.
فرمودید برای تامین امنیت دادهها هم باید زبانهای برنامهنویسی را یاد گرفت با سیستمهای مختلف آشنا شد.
با سیستم عاملهای مختلف.
در میان این زبانهای برنامهنویسی کدام ها مهمتر هستند؟
واقعا نمیتوان گفت کدام مهم است و کدام مهم نیست. بسته به شرایطی که جلو میرویم زبانهای مختلف را طبق مسیری که میرویم استفاده میکنیم. ولی من خودم از سال 2015 به دانشجویانم پیشنهاد میکردم حتما زبان پایتون را یاد بگیرید. زبانهای خیلی خوبی در دنیا وجود دارد که میتوان از آنها استفاده کرد.
اما برای مارکت الان من خودم به پایتون علاقه دارم و پیشنهاد میکنم یاد بگیرند. یا توزیعهای مختلف لینوکس را پیشنهاد میکنم که یاد بگیرند. یک داستانی را بگویم. من در سنین پایین اینترنت پرسرعت یک وزارتخانه دستم آمد، آنقدر دانلود کردم که دو تا هارد یک ترا بایت را پر کردم. الان که به این فکر میکنم اینترنتی که الان در اختیار من است ده برابر آن زمان سرعت دارد.
و هیچ علاقه و انگیزهای برای تفریحات جانبی و بازیهای آنلاین در من وجود ندارد. یکسری اتفاقات در سنین نوجوانی میافتد که به نظر من هر چقدر که جلوتر برویم باعث پختگی میشود . این سبب میشود که ما وقتی دوره میکنیم یکسری تجربیات برای ما حاصل شود. در حوزه امنیت هم همین است.
علاقه فعلی شما چیست به نسبت علاقه قبلی؟
من به شدت به مجازیسازی گرایش پیدا کردم.
آن زمان که کارهای نوجوانان امروز را انجام میدادید کسی شما را در مسیر درست قرار داد؟
بله. شانسی که من آوردم این بود که از سنین پایین از طریق آموزشگاهها شروع به یادگیری کردم و Self Study نکردم. آن موقع سایتهایی وجود نداشت که بتوانیم به منابع خوبی دسترسی داشته باشیم و ویدئوی آنلاین بیینیم. حتما باید میرفتیم و دوره میگذراندیم. یادم میآید وقتی 14 ساله بودم و سال 1382 بود، در محله داشتم فوتبال بازی میکردم. تعطیلات تابستان بود و پسرعموی من آمد و به اجبار دست من را گرفت و گفت اینجا یک فرهنگسرا هست. بیا برویم دوره کامپپیوتر ببینیم.
جالب اینجاست که آن زمان من هنوز هم کامپیوتر نداشتم. یعنی یک بچه 14 ساله که هنوز در خانه کامپیوتر ندارد، دارد میرود سر کلاسی مینشیند که قرار است به او سیستمعامل ویندوز 98 را یاد بدهند. آخرهای آن دوره ما شروع به یادگیری ویندوز XP کردیم. جالب است که پسرعمویی که مرا تشویق کرد تا وارد این وادی شوم خودش الان شغل غیرمرتبط با IT دارد.
و جالبتر اینکه همه افراد سر آن کلاس جزوه مینوشتند و تنها کسی که جزوه نمینوشت من بودم. استاد ما که یک خانم بود - هر جا هستند خدا حفظ کند- برای من یک دفتر و قلم تهیه کردند. ایشان به من گفتند تو هم جزوه بنویس. روز آخر که داشتند نصب ویندوز XP را یاد میدادند من یک CD بازی Need for Speed با خودم برده بودم که Bootable بود.
یواشکی یک گوشه داشتم نصب میکردم که بازی آنلاین انجام بدهم. حالا همه نشستهاند و دور استاد حلقه زدهاند که ایشان دارند ویندوز نصب میکنند. جالب این بود که بعد از آنکه ویندوز 98 و XP را گذراندم، موقعی که کامپیوتر خریدم انگار دهها سال بود که داشتم با کامپیوتر کار میکردم.
همیشه به دانشجویانم میگویم که یکسری چیزها واقعا باید در خون آدم باشد. من در همان سن با اصراری که به خانواده کردم سراغ موسیقی هم رفتم. ساز گیتار برای من خریدند و بهترین اساتید به صورت خصوصی با من کار کردند و هیچ خروجی نداشت. اما کامپیوتری که حتی من آن را نداشتم، موقعی که کلاس رفتم و بعد از یکی دو سال کامیپوتر خریداری کردم، برای من چیزی بود که انگار سالها با آن کار میکردم.
برای همین همیشه به دانشجویانم میگویم ببینید اغلب اوقات سراغ چه چیزی میروید. همان علاقه شماست. همان را ادامه بدهید و لذت ببرید. یک داستان قشنگی که وجود دارد این است که من در محدودیت بودم و خیلی از سختافزارهای به روز را آن موقع نداشتم. یعنی در حوزه تخصصی خودم که شبکه است به خیلی از چیزها دسترسی نداشتم.
یک روز یک داستان خواندم که یک نفر خیلی به شنا کردن علاقه داشت ولی هزینه استخر را نداشت. پول نداشت که پرداخت کند و از استخر استفاده کند. تصمیم گرفت که غریق نجات شود و تمام استخرها از او خواهش میکردند که بیا برای ما کار کن و این شخص از استخرها به صورت مجانی استفاده میکرد.
همین موقعیت به ذهن من رسید که من خودم را به سطح بالا برسانم تا سختافزاری را که آرزو دارم از آن استفاده کنم، از من خواهش کنند روی آن تنظیمات اعمال کنم. این قضیه بسیار برای من لذتبخش بود که بدون آنکه هزینه کنم دارم از آنچه علاقهام است استفاده میکنم.
در مورد دورههای سیسکو هم توضیح میفرمایید؟ چون این دورهها را هم تدریس میکنید.
یک جمله معروفی است. سیسکوکارها میگویند سیسکو همه چیز است. حالا ما نمیخواهیم انگلیسی صحبت کنیم و میخواهیم فارسی بگوییم. سیسکو یکی از کمپانیهای بسیار پیشرو است که اگر سطح آن در بحث سختافزار 1 باشد، رقیب بعدیاش در سطح 4 و 5 است. همین الان کلی بحث وجود دارد که اینطور نیست.
سیسکو خدمت بزرگی به دنیای بزرگ IT و تکنولوژی کرده و در تمام بخشها هم سرویس دارد. اسم سیسکو هم از سانفراسیسکو گرفته شده. از آنجا این اسم میآید و لوگوی آن هم از پل گلدنگیت الهام گرفته شده.
که چند بار هم تغییر کرد.
بله چندین بار تغییر کرده. پیشنهاد من این است که اگر شخصی میخواهد در حوزه سختافزار فعالیت کند، حتما با برند سیسکو شروع کند. شما اگر با برند سیسکو شروع کنید، میتوانید با برندهای دیگر هم کار کنید. ولی اگر با برندهای دیگر کار کنید نمیتوانید با سختافزار سیسکو کار کنید.
یعنی شما وقتی سیسکو را یاد میگیرید، یاد میگیرید با تمام سختافزار کار کنید. که در کنار آن باید یک سیستمعامل مناسب هم یاد گرفته شود. میتواند مایکروسافت یا لینوکس باشد که اینها یکدیگر را پوشش دهند و فرد علاقهمند را به بک حد مناسب برسانند.
آقای مهندس ظاهرا چهار سطح در دورههای سیسکو وجود دارد. چقدر زمان نیاز است تا به سطح آخر برسیم؟
الان یک تغییر کلی پیدا کرده. چارت دورههای سیسکو از سال 2020 تغییر کلی داشته. ولی اگر به صورت کلی بخواهم بگویم برای یک نوجوان که میخواهد وارد حوزه شبکه شود، یک سال تا یکسال و نیم زمان لازم است تا به یک سطح خیلی مناسب برسد. خدا را شکر ابزارهایی که الان وجود دارد، باعث شده کسی که این یکسال و نیم وقت را میگذارد و وارد بازار کار میشود یک نیروی تازه نیست.
انقدر شبیهساز وجود دارد که آن شخص میتواند در دنیای شبیهسازی کارهایش را انجام دهد و وقتی وارد دنیای واقعی میشود تقریبا با آنچه در دنیای شبیهسازی شده انجام داده تفاوت ندارد. 20 تا 30 درصد هم به تجربه کاری برمیگردد. هر کس در سطح بالا هم بعد از ورود به یک مجموعه دو- سه هفته طول میکشد تا خودش را با محیط سازگار کند.
من اگر برگرد به عقب و بخواهم دوباره شروع کنم، همین مسیر را میروم. یعنی یک سختافزار را انتخاب میکنم و در کنار آن یک سیستمعامل را جلو میروم. البته من از سال 2015 به بعد به تمام دانشجویانم پیشنهاد کردم که حتما هر فیلد و رشتهای را که جلو میروید در کنارِ آن امنیت همان رشته را به همراه مجازیسازی و مفاهیم Cloud یاد بگیرید.
در واقع دنیا دنیایی است که به اینها نیاز دارد. حتی اگر در کشور خودمان هم دقت کرده باشید، خیلی مباحث به روز و داغی است.
در مورد دانشجویانتان هم در آموزشها صحبت کردید. مثلا جایی گفتید که دانشجویانی که رشته کامپیوتر خواندند کنار دانشجویانی قرار میگیرند که این رشته را نخواندهاند و اتفاقا گاهی آنهایی که رشته کامپیوتر را نخواندهاند، بهتر در آشنایی با شبکه پیش میروند. علت چیست؟
اولا یک سوالی که هر روز از من پرسیده میشود این است که ما دانشگاه برویم یا نرویم. قطعا جواب این است که دانشگاه خوب را باید رفت. جدای اینکه یکسری دانشها را یاد میگیرید، یکسری چیزهای دیگر به شما یاد داده میشود که در زندگی به درد شما میخورد. دوستانی پیدا میکنید که آینده شغلی و زندگی شما را رقم بزنند. افراد بسیار خوبی در محیط سالم دانشگاه میتوان پیدا کرد اگر دانشگاه خوبی باشد.
چرا اشخاصی که رشتههای غیرکامپیوتر میخوانند موفقترند (در آشنایی با شبکه)؟
یکسری از دانشجوها به ناچار وارد دانشگاههای با کیفیت پایینتر میشوند. متاسفانه همکارانی در دانشگاهها هستند که مطالبی تدریس میکنند که به روز شده نیست و به درد بازار کشور نمیخورد. این یک حقیقت است. دانشجوی من رفته و سر آن کلاس نشسته و کلی مطالبی که به روز نیست و بعضا اشتباه است یاد گرفته.
همین دانشجو میآید سر کلاس من. من اول باید تلاش کنم که ذهن او را پاک کنم. بعد مطلب درست را در ذهن او بنشانم. ولی کسی که رشته کامپیوتر نیست، این مشکل را ندارد و ذهن او آماده است. نکته جالب این است از 10 نفر ادمینی که الان میشناسم و افراد بزرگ و باسوادی در کشور هستند هشت نفر از آنها اصلا رشته کامپیوتر نخواندهاند.
رشته آنها صنایع و متالورژی است و اکثرا هم دانشگاه نرفتهاند. ولی اصلا نمیتوان برای همه یک فرمول را نوشت. یکی از دوستانم میگفت که فلان شخصیت استو جابز دانشگاه را ول کرده. من به او جواب دادم تو پشتکار استیو جابز را داشته باش بعد دانشگاه نرو. برخی اوقات ما مقایسههایی میکنیم و بعد خودمان را در نظر میگیریم که اصلا چقدر به آن آدم نزدیک هستیم که بخواهیم رفتار او را انجام بدهیم.
به نظر من نمیتوان صفر و یکی گفت که حتما باید دانشگاه رفت یا نرفت. هر کسی باید با خودش سبک سنگین کند. اگر دسترسی به دانشگاه خوب و با کیفیت هست، حتما باید از آن استفاده کرد. ولی اگر میخواهیم دانشگاه را صرفا از این بابت بروید که به شما افتخار کنند که شما یک مدرک لیسانس یا فوق لیسانس دارید، شما یک چهارم یا یک پنجم هزینه دانشگاه را روی خودتان سرمایهگذاری کنید و آموزشهای مختلف را ببینید. قطعا به شما بیشتر افتخار میکنند.
در این دورههای آموزشی آشنایی با شبکه معمولا چه افرادی حاضر میشوند؟
طیف افراد خیلی وسیع است. یکسری از نوجوانان هستند که با دیدن سریال و فیلم علاقهمند شدند به این حوزه و میخواهند واردش شوند. یکسری افرادی هستند که چهار سال دانشگاه آنها تمام شده و وارد بازار کار شدند و دیدند هیچ چیز بلد نیستند. آمدند دوباره دانش کسب کنند. یکسری افراد هستند که شنیدند حوزه IT حوزه پولسازی است.
پول در آن خوب است و سفره بزرگی پهن شده. برای همین تغییر رشته میدهند و از رشته خودشان وارد IT میشوند. یکسری افراد میخواهند ارتقا شغلی بگیرند. سالها در یک سازمان کار کردند و الان نیاز دارند ارتقا شغلی بدهند و خودشان را به سطح بالاتر ببرند. این برای آنها نیاز بزرگی است.
حتی دانشجویی داشتهام که در سن 50 سالگی در یکی از بانکها کار میکرده و اصلا از شغل خودش راضی نبوده. با گذراندن چند دوره الان در یکی از جاهای خوب بانک دارد در حوزه IT فعالیت میکند. یعنی هیچ محدودیت سنی وجود ندارد.

و حتی شغلی.
بله. خدا را شکر سفره بزرگی در حوزه فناوری اطلاعات وجود دارد. من شنیدهام که مدیران سازمان و مدیران ارشد حتی اگر نمیخواهند در حوزه IT کار کنند، یک دوره نتوورک پلاس را بگذرانند که حداقل زیردست آنها دورشان نزند. از او درخواست Run کردن یک سرویس میکنند نگوید، یک هفته طول میکشد یا شدنی نیست.
بدانند یک سرویس را میتوان ظرف یک یا دور روز Run کرد و شدنی است. حداقل این است که نمیتوانند سر ما کلاه بگذارند. برای همین مخاطب دورههای ابتدایی شبکه هم هستند و آنهایی که میخواهند بدانند علاقه دارند یا نه، خیلی از دانشجوها بین این ماندهاند که برنامهنویسی یاد بگیرند یا شبکه.
به آنها پیشنهاد میشود دورههای ابتدایی که زیاد هم زمان نمیگیرد بگذرانند، بعد به یک نتیجهگیری میرسند. یک نکته جالبی هم وجود دارد، این است که در 90 در صد موارد کسی که سراغ شبکه میآید به برنامهنویسی علاقه ندارد و کسی که سراغ برنامهنویسی میرود به شبکه علاقه ندارد.
همه اینطور نیستند ولی 90 درصد موارد اینگونهاند که یکی به مبحث دیگری علاقه ندارد. برای همین پیشنهاد میشود به جای آنکه وارد یک مسیر یک سال و نیم - دو ساله شوید، با یک نتوورک پلاس شروع کن ببین اصلا علاقه داری یا نه. حالا بحث بعدی که وجود دارد این است که من چه دوره نتوورک پلاسی را شروع کنم.
برخی اوقات آدمی که تدریس اشتباه میکند ممکن است مسیر زندگی شخص دیگری را تغییر بده. شما اگر یک آموزش خوب در اختیارتان نباشد، ممکن است به اشتباه فکر کنید به آن مطلب علاقه ندارید. کما اینکه ما این قضیه را داشتهایم. دانشجویی داشتیم که دوره دیده و دوباره آمده و دوره گذرانده و متوجه شده چقدر به این حوزه علاقه دارد.
برای همین مثل معلم کلاس اول ابتدایی میماند. معلم کلاس اول ابتدایی کار سختی بر عهده دارد. او باید آن علاقه را در دانشآموز ایجاد کند. من به بچهها میگویم میخواهید بروید دنبال لینوکس. نمیدانید به لینوکس علاقه دارید یا نه؟ یک دوره لینوکس پلاس بگذرانید. کمپانی «کامپتیا» برای تمام فیلدهای شبکه یک دوره ورودی گذاشته تا شما ببینید اصلا علاقه به این موضوع دارید ادامه بدهید.
یک جایی از صحبتهایتان فرمودید IT پولساز است؟ واقعا اینطور است؟
اگر با علاقه به سمت آن بیایید، قطعا پولساز است. یک چیز جالب راجع به IT به شما بگویم. در یک جایی از زندگیام یک آدم درست که سر راه زندگی من قرار گرفته بود به من این نصیحت را داد که شغلت را به سمتی ببر که زمانی که خواب هستی هم پول دربیاوری. خیلی از افراد صبح باید بیایند درِ مغازهشان را باز کنند و یک کاری انجام بدهند و پول دربیاورند.
او گفت به سمتی برو که زمانی که خواب هم هستی، پول دربیاوری و صبح که بیدار میشوی تراکنشهای خودت را چک کنی. شغل IT میتواند این خواسته را برای شما برآورده کند و شما حتی در زمانی که هیچ فعالیتی ندارید پول دربیاورید. از طرفی شغل IT شغلی است که مغز شما را درگیر میکند.
شاید برخی کاری که یدی هستند کمتر باعث خستگی شوند تا شغلهایی که فرایند ذهنی انسان را بالا میبرند. به همین دلیل اگر کسی صرفا به خاطر پول بخواهد وارد این حوزه شود، شاید به پول برسد و شاید نرسد. ولی اگر از سر علاقه وارد شود، وارد هر فیلدی شود موفق میشود.
برخی اوقات برای دوستان مثال میزنم که اگر من کافیشاپ هم میزدم موفق بودم یا اگر یک مکانیکی هم میزدم، موفق بودم چون تکنولوژی را میآوردم در دلِ آن قضیه درگیر میکردم تا بهتر کسب و کار خودم را جلو ببرم. برای همین کسی که وارد حوزه IT میشود حتما نباید IT man یا IT woman باشد.
او میخواهد بیاید و از IT برای بهبود کسب و کار خودش استفاده کند و بتواند بیشتر پول دربیاورد. ما در یک کشور 85 میلیونی زندگی میکنیم. این فرصت بزرگی است و مخاطب بازار ما تعداد زیادی است. برای همین یکسری افراد به من تکست میدهند که ما زمان گذاشتیم اما به پول نرسیدیم.
بعد وقتی با آنها صحبت میکنم و زندگی آنها را بررسی میکنم، میگویم تو برای یادگیری خودت روزی چقدر زمان گذاشتی؟ چقدر هزینه کردی؟ یکسری از دوستان میخواهند هزینه نکنند و موفق شوند. نکته جالبی که وجود دارد این است که من برای گذراندنِ یکسری از دورههای خودم در آن سنین مجبور شدم و وام گرفتم.
آن وام از شرکتی که برای آن کار میکردم دریافت شد. با همان پول وام دوره گذراندم. من بعد از پایان خدمت با همان لباس سربازی سر کلاس مینشستم و این برای من مشکلی نبود. افتخار میکردم که دارم تلاش میکنم. یا اینکه یک شب عیدی بود که زانوی شلوارم پاره شده بود و با پولی که از پدرم گرفته بودم، میخواستم برای خودم شلوار تهیه کنم.
ولی آن لحظه میخواستم با یک تکنولوژی آشنا شوم و پول کم داشتم. شلوار قبلی خودم را تعمیر کردم ولی آن پول را خرج این کردم که آن تکنولوژی را استفاده کنم و به سواد خودم اضافه کنم. یکسری از دوستان میخواهند سبک زندگی خود را تغییر ندهند و به پول هم برسند که این کاملا اشتباه است.
شما وقتی وارد مسیر IT شوید تا زمانی که نفس میکشید، روزی 3 تا 5 ساعت باید مطالعه داشته باشید. حداقل روزی 3 ساعت باید مطالعه داشته باشید. به خاطر اینکه تکنولوژی جدیدبه صورت لحظهای میآید.
IT سن ندارد. یعنی اینطور نیست که هر چه شخص سن بالاتری داشته باشد پختهتر شود. هر چه بیشتر مطالعه داشته باشد به روز تر میشود. در کنار آن شما نمیتوانید در حوزه فناوری اطلاعات کار کنید، ولی زبان انگلیسی خوبی نداشته باشید. ما روی زبان مادری خودمان عرق داریم ولی وقتی زبان انگلیسی را بلد باشیم پنجره بزرگی با منابع بسیار برای ما باز میشود و میتوانیم دانش خود را بیشتر کنیم.
آقای مهندس اگر کسی بخواهد محک بزند که به این حوزه علاقهمند است یا نه، تا کجای آموزشهای شما باید پیش برود؟
اگر یک دوره نتوورک پلاس را بگذراند، کفایت میکند.
فکر میکنم 31 جلسه است؟
الان خاطرم نیست اما حدودا 10 ساعت است.
یعنی همان مقدار را بگذراند متوجه خواهد شد...
انتهای دوره دو حالت دارد. یا زخمی و علاقهمند شده و میخواهد ادامه بدهد. یا علاقهمند نشده و دوست ندارد. میگوید: اصلا این مطالب چیست؟ باز هم آنجا نباید دست بکشد. شاید بیانِ من برای او مناسب نبوده. باید برود بیانهای دیگر را هم تجربه کند و بعد به این جمعبندی برسد. ولی باز هم یکسری چیزها در خون آدم است.
هر کسی بهتر خودش را میشناسد. در زمان استراحتش از چه چیزی لذت میبرد؟ همان علاقه اوست.
من یک برداشتی از صحبت شما داشتم که نمیدانم تا چه حد درست است. عدم آشنایی با شبکه ممکن است فرد را جزو اشخاصی قرار بدهد که در کسب و کار خودشان ناموفق هستند یا احتمالا به او بیسواد گفته میشود؟
شما نمیتوانید بدون استفاده از تکنولوژی کسب و کار خوبی داشته باشید. کسب و کار شما موفق خواهد شد ولی 20 درصد از جامعه هدف شما را در برمیگیرد. 80 درصد جامعه هدف را از دست میدهید و الان جایی نیست که از تکنولوژی استفاده نکند. به نظرم وقتی تکنولوژی به کسب و کارها اضافه میشود مثل نمک غذاست. تازه آن غذا را خوشمزه میکند.
کسی که سراغ IT برود و مطالعات خود را ادامه بدهد، چطور میتواند به عنوان فریلنسر کار کند؟ چه کارهایی برای او وجود دارد؟
یک مطلب که خیلی داغ است این است که خودمان کارفرمای خودمان باشیم. چرا باید صبح ساعت 8 برویم ورود خودمان را ثبت کنیم و عصر ساعت 17 خروج خودمان را ثبت کنیم؟ ما باید روی پای خودمان بایستیم. این کار جالب، قشنگ و لذتبخشی است ولی زمانی اتفاق میافتد که شما حداقل دو- سه سال وارد حوزه تکنولوژی شده باشید و یکسری تجربهها کسب کرده باشید و روی پای خود ایستاده باشید و بعد این تصمیم را در زندگی بگیرید.
هر کس در زندگی دغدغه خود را بهتر میداند. فریلنسر مثل یک پرنده است که باید پرواز کند و غذای خود ا به دست بیاورد. کسی غذا را برای او آماده نمیکند. کسی که فریلنسر است مانند پرندهای است که برای رسیدن به غذا پر و بال میزند و کلی خطرات برای او وجود دارد. ممکن است شکار شود و یکسری اتفاقات برای او بیفتد که آن روز غذا پیدا نکند.
برای همین در فریلنسری ممکن است در انتهای یک ماه درآمد نداشته باشید ولی ماهی باشد که به اندازه یک سال درآمد داشته باشید. ولی قشنگی کار اینجاست که شما دنبال زمان خودتان میروید و آن زمان 8 صبح تا ساعت 17 را نفروختید. شما دارید از لذتتان پول درمیآوردید. معمولا هم فریلنسرها بیشتر از کارمندان بیشتر کار میکنند. مقداری سخت است.
افرادی که اولش وارد فریلنسری میشوند، سر ماه قرار بوده یک پیامک واریز حقوق برای آنها بیاید اما آن دیگر وجود ندارد. اگر بتوانند با این قضیه کنار بیایند و روی پای خودشان بایستند، بعدا به این نتیجه میرسند که چقدر اشتباه میکردند که کارمند بودند.
هیچ راه حلی وجود ندارد که زمانهایی که فریلنسر درآمد ندارد، حداقل برسانیم به درآمد متوسط؟ یعنی مقداری ثابت و پایدارش کنیم؟
برای همین بع بچهها پیشنهاد میکنیم که ناگهانی از کارتان بیرون نیایید. یک شغل را داشته باشید. یکی از بچهها به من گفت: من دوره CCNA و CCNP گذراندم و میخواهم بروم دوره بالاتر بگذرانم. من مخالفت کردم و گفتم: این دانشی که داری اول به درآمد برسان. آدم گرسنه نمیتواند به علایقش فکر کند.
اگر آدم متاهل باشد که بدتر. نمیتواند به راحتی دنبال علایقش برود چون فقط خودش نیست. برای همین من میگویم هیجانی رفتار نکنیم. کاملا مشخص است کسی که نزدیک فریلنسری او میشود، مثل یک پروانه در پیله است. آماده است که آن پیله را بشکافد و تبدیل به پروانه شود. خودش حس میکند.
در محل کارش نمیتواند با همکارانش صحبت کند. فضا برای او تنگ است و احساس میکند یک سر و گردن از بقیه بالاتر است. حالتهایی وجود دارد. یکی اینکه باید برود در یک سازمان بزرگتر و بهتر یا اینکه خودش کمکم روی پای خودش بایستد و کسب و کاری راه بیندازد. البته این را هم بگویم که اکثر استارتآپها و کسب و کارهایی که اشخاص برای خودشان راه میاندازند، بیشترش به شکست میخورد چون هیجانی شروع میشود.
خیلیها فکر میکنند که باید تمام شرایط مهیا باشد تا به پول برسند. در صورتی که شما با کمترین امکانات میتوانید یک کسب و کار را شروع کنید. الان داریم میبینیم که یکسری از افراد دارند با کمترین امکانات از این شبکههای اجتماعی و کمترین سرمایهگذاری پول درمیآورند.
یک نکته را هم اضافه کنم ما وارد هر شغلی شویم معمولا نیاز دارد که مواد اولیه یا سرمایهای داشته باشیم. حوزه IT یکی از حوزههایی است که شما خودتان روی خودتان سرمایهگذاری کردهاید و سرمایه شما خودتان هستید. مثل قلکی است که چیزهایی که یاد میگیرید دارید داخل آن قلک میریزید.
نمیدانم درست متوجه فرمایش شما شدم یا نه؟ هر کدام از دورههای سیسکو را که بگذرانند باید کسب و کاری مطابق با همان امتحان کنند و وارد شوند یا به مراحل بعدی آموزش بپردازند؟ من اینطور متوجه شدم که با همان آموزههای اولیه شروع کنید به کار کردن.
یکسری از افراد فکر میکنند چون سیسکو یاد گرفتند، فقط میتوانند جایی کار کنند که Device سیسکو وجود دارد. اصلا اینطور نیست. شما وقتی سیسکو یاد میگیرید، Base شبکه را یاد گرفتهاید و میتوانید همه جا کار کنید. بعد وارد یک سازمان میشوید که Device سیسکو نیست، بلکه «هوآوی» HUAWEI است.
استانداردها یکسان است چه در سیسکو، چه هوآوی و چه در میکروتیک و هر برند دیگری. یک گوگل کردن ساده نیاز دارد که شما خودتان را با آن دستگاه جدیدتطبیق دهید. خیلیها به اشتباه اینطور فکر میکنند که چون سیسکو خواندم، فقط باید بروم در یک دیتاسنتر کار کنم. اصلا اینطور نیست.
برخی اوقات ما درخواست میدهیم که شخصی را استخدام کنیم کسی را نداریم که بیاید و آن موقعیت شغلی را کسب کند. مشکل بچهها این است که فقط دنبال این هستند که Certificate را زیاد کنند ولی عمق یادگیری را زیاد نمیکنند. من میگویم به جای آنکه 10 تا Certificate داشته باشید دو تا Certificate داشته باش اما مسلط باش.
بعد اگر شما در جای درستی استخدام شوی، نیاز نیست خودت هزینه کنی و یاد بگیری. شما اگر در شرکتهای بزرگ استخدام شوید، همین شرکتها استاد را میآورند در سازمان و برای شما تدریس میکند. خود سازمان شما را ارتقا میدهد. چون سازمانهای بزرگ، شما را نیروی انسانی نمیدانند بلکه شما را سرمایه خودشان میدانند.
که میگوید این جزو داراییهای من است و میآید روی شما با هزینه خودش سرمایهگذاری میکند. پیشنهاد من این است که یک دوره اولیه، یک CCNA سیسکو یا MCSA مایکروسافت را بگذرانید و با همین دانش که به صورت عمقی آن را یاد گرفتهاید در جایی مشغول به کار شوید. بعد خود سازمان شما را ارتقا میدهد اگر جای درستی باشد.
اگر جای درستی هم نباشد، شما آرام آرام از مبلغی که به دست میآورید میتوانید برای دورههای دیگرتان هزینه کنید و بروید سراغ دورههای دیگر. ولی اینکه من یک دفعه هدفگذاری کنم که همه مراحل را تا آخر طی کنم به نظرم کار اشتباهی است.
خیلی ممنون بابت توضیحات ارزشمند شما. من مرور که میکنم میبینم صحبتهای شما بیشتر توصیه بوده. اگر جمعبندی درباره این توصیهها وجود دارد در خدمت هستم بشنوم.
یکی از دلایلی که از انجام این گفتوگو استقبال کردم این بود که در سنین پایین کسی نبود که یکسری صحبتها را به ما بگوید. شاید الان یک نفر که این ویدئو را میبیند در شرایط خوبی نباشد. یا نمیتواند به خوبی تصمیم بگیرد یا به حالتی از افسردگی رسیده باشد که اصلا دنیا جای قشنگی نیست. یک جمله معروفی است که میگوید خدا غذای هیچ گنجشکی را داخل لانهاش نمیگذارد.
ولی قول داده و تضمین کرده که اگر تو پر بزنی قطعا روزی تو را به تو میدهم. من اولا آرزو میکنم آدم درست در مسیر زندگی شما قرار بگیرد تا آینده شما را شکل دهد. من برای مدارک بینالمللی مایکروسافت خودم هزینه دلاری میکردم، در سال 2014 با دلار 2000 تا 2100 تومان، همه به من خرده میگرفتند که تو میتوانی از این پول برای زندگی بهتر استفاده کنی.
چرا برای یک کاغذ داری هزینه میکنی؟ اگر شما مسیر درست را انتخاب کردید و مطمئن هستید این مسیر مورد علاقه شما است، مسیر خودتان را پیش بروید و بدانید به موفقیت میرسید و اصلا شکی در آن نیست.
آقای مهندس طی گفتوگو بارها در مورد مدارک و دورههایی که دیدید صحبت کردید و به نظر میآید حتی اگر خیلی سخت بوده موانع را از سر راه برداشتید تا آن دوره را بگذرانید. ممکن است در مورد مدارکی که دارید و دورههایی که طی کردید، در این گفت و گو هم صحبت بفرمایید.
من دورههای سیسکو را تا سطح CCIE سیسکو گذراندم. معمولا دنبال Certificate نبودم. من یک چیزی به دانشجوهایم میگویم این است که شما وقتی در بچگی میخواهید سوار دوچرخه شوید، نیاز به یک کمک دارید. منِ مدرس همان کمک دوچرخه تو هستم. موقعی که تو راه افتادی و کمک را کنار گذاشتی، خودت میتوانی به راه ادامه بدهی.
من دورههایی که در آموزشگاهها گذراندم، معمولا دورههای ابتدایی بوده که من را در مسیر قرار دهد. از یک جایی به بعد دیگر Self Study کردم.
چند سالتان بود که آموزشگاه رفتن را شروع کردید؟ همان 14 سالگی؟
برای دوره 14 ساله بودم که آموزشگاه میرفتم. من دورههای سیسکو، مایکروسافت را گذراندم. به جزئیات آن کاری ندارم که خیلی زیرشاخه دارد. به شدت زمانی به امنیت علاقه داشتم چون دغدغه من این بود به عنوان کسی که خیلی میدیدم در دنیا چه سو استفادههایی میشود و اتفاقات بدی میافتد.
برای آنکه بتوانم از خودم دفاع کنم و کسی نتواند از من سو استفاده کند. دورههای مجازیسازی را گذراندم. ولی این دورهها را برای این گذراندم که در محیط دیتا سنتر کار کردم. فراموش نکنیم که تعدد دوره نباید باعث شود که ما آچار فرانسه شویم.
من اگر کسی روزمهای شبیه به خودم داشته باشد و برای مصاحبه بیاید قطعا او را رد میکنم. میگویم این شخص با خودش اوکی نیست که بداند به چه سمتی میخواهد برود. به دانشجوها پیشنهاد میکنم اگر میخواهید روزمه پر کنید در آن بنویسید که من یک سیسکوکار هستم که اگر سیسکو را 100 درصد بلد هستم، 70 درصد مایکروسافت را بلد هستم و 50 درصد لینوکس را.
و در کنار آن چیزهای دیگر را هم بلد هستم. اگر به مشکلی بر بخورم و کسی نباشد میتوانم از پس کار خودم بربیایم. قطعا شما باید در یک چیز آدم حرفهای شوید و بگویید حرفهای این مورد را بلدم. تعدد دورههایی که گذراندم باعث شد سرورهای HP را به طور کامل تسلط داشته باشم.
به این خاطر بوده که در محیط دیتاسنتر کار کردهام. در محیط دیتاسنتر شما مجبور هستید تمام این موارد را بلد باشید و اینکه منی که مدرس هستم سر کلاس در تمام حوزهها از من سوال پرسیده میشود. برای همین باید بتوانم درباره سرورهای HP صحبت کنم، راجع به کمپانی VMware و ESXI صحبت کنم و آخرین تکنولوژی آن را بدانم.
ولی برای دانشجوهای اول کار، این باعث دلسردی نشود که ما چقدر باید زمان بگذاریم. شما نیاز نیست تمام این دورهها را بگذرانید. در این بازی که بیفتید آرام آرام تمام این دانشها را کسب میکنید. من جزو معدود افرادی هستم که اکانت لینکدین هم ندارم. یعنی معمولا جایی میروم صحبت میکنم خودم را یک سیسکوکار با دید امنیت میدانم.
ولی خب دورههایی در کنار آن گذراندم به عنوان کسی که علاقهمند به دنیای فناوری اطلاعات است.
آقای مهندس با توجه به فرمایشات اخیرتان شما مدام در حال آموزش دیدن هستید تا بتوانید جواب دانشجویان را بدهید. چقدر وقت برای زندگی باقی میماند؟
شانسی که آوردم همراهی که برای خودم انتخاب کردم؛ همسرم مرتبط با شغل من است. این علاقه یک علاقه مشترک است. یک چیز جالب این است که در مهمانی فامیلی وقتی شما میبینید یک نفر مدام با گوشی تلفن مشغول است، هم خودتان احساس خوبی ندارید و هم اگر آقا باشد، میپرسید: چرا به همسرش توجه نمیکند؟
من در یک میهمانی داشتم از گوشی موبایلم زیاد استفاده میکردم. بعد کسی به شوخی به همسرم گفت: چرا شوهرت همیشه سرش توی گوشی است؟ همسرم جواب دادند: به ایشان کاری نداشته باشید، دارد پول درمیآورد و مطمئنم که به نفع خانواده است.
تمام تلاشهایی که ما میکنیم برای این است که خانواده در آسایش باشد و این را فراموش نکنیم که IT صفر و یکی است و ممکن است ما را تک بعدی کند. زندگی من اینطور برنامهریزی شده که هر سه ما یکبار کلا گوشی را خاموش میکنم و یک سفر انتخاب میکنم. البته دو سال است به خاطر کرونا نمیشود زیاد سفر رفت.
ولی من الان مدتی است دارم با یک شرکت اماراتی کار میکنم که در جزیره قشم کارخانه دارند. دائما در سفر هستم و همسرم همراه من هستند. ناخواسته هم داریم کار میکنیم و هم مسافرت میرویم. یعنی دو تا لذت با هم همراه شده. باید یک تعادل در زندگی ایجاد شود که ما از یک طرف که داریم لذت میبریم، سلامتی خودمان را هم از دست ندهیم.
امیدوارم سلامت باشید. هم شما و هم همسر گرامی شما. من خوشحال شدم بابت این همدلی که بین شما و همسرتان وجود دارد و درباره آن صحبت کردید. سوالات من تمام شده و اگر موضوعی هست که تصور میکنید بهتر بود در مصاحبه وجود داشت بفرمایید. یا اگر صحبتی با کاربران دارید.
من یک تشکر ویژه از فرادرس دارم. من الان یک دوره آموزش را بخواهم با پلتفرمهایی که مشابه فرادرس به وجود آمده، انجام بدهم نیاز به هیچ پروتکلی ندارم. من خودم ویدئو را ضبط میکنم. استانداردسازی هم نمیکنم. فقط ویدئو را میدهم که برای من بفروشند. یکی از برگهای برنده فرادرس این است که پشت آن سیستم وجود دارد.
یعنی شما الان بخواهید یک دوره با فرادرس ضبط کنید، حداقل سه-چهار ماه طول میکشد. برخی اوقات پیش آمده یک ویدئو من 7-8 بار برگشت خورده. گفتند که اینجا موتوری رد شده یا صدای دزدگیر ماشین درآمده و صدایش در ویدئو هست. یا مثلا تلفظ اینجا را اشتباه گفتید.
ممیزی زیاد وجود دارد و برای آنها مهم است که ویدئویی که در سایت میگذارند، کیفیت مناسب داشته باشد. یکی از دانشجویان من از یک پلتفرم مانند فرادرس یک ویدئو برای من فرستاد که مطمئن شدم آن سایت ویدئو آن استاد را حتی یکبار هم نگاه نکرده. من به دانشجوهای خودم این اطمینان را میدهم که با خیال راحت از پلتفرم فرادرس استفاده کنند.
کامنتها را بخوانند و ویدئوهای دمو را ببینند و بعد از آن ویدئو استفاده کنند. یک خسته نباشید به این مجموعه میگویم. چون کاری که دانشگاهها نتوانستند در جامعه انجام دهند فرادرس با هزینه بسیار کم انجام داده. اگر شما بخواهید این مطالب آموزشی را به صورت حضوری در مراکزی بگذرانید، باید هزینه زیادی کنید.
با کامنتهایی که در سایت فرادرس وجود دارد میتوان متوجه شد قشر زیادی میتوانند در حوزه موردعلاقهشان که خیلی هم وسیع است دانش کافی کسب کنند.
حالا کامنت مخاطبان است که به شما انگیزه میدهد یا شخص آقای مهندس ولیزاده عاشق انجام کارهای سخت هستند؟ چون ضبط ویدئو برای فرادرس کار راحتی نیست.
خیلی کار سحتی است برای فرادرس ویدئو ضبط کردن. من موقعی که از خودم ناراحت هستم -چون برخی جاها کمکاری میکنم و تلاش نمیکنم- یکی از علاقهمندیهای من این است که بروم ببینم در سایت فرادرس کسی کامنت جدید گذاشته یا نه؟ و خدا را شکر به جز سه- چهار مورد کامنت منفی- البته اینطور نبوده که ویدئو من را دوست نداشتند- از این بابت بوده که مطلب جزء این سرفصل نبوده و مربوط به دوره دیگری بوده.
همه کامنتها کامنتهای خوبی بوده و من هم با جان و دل ضبط کردم. وقتی شما با جان و دل چیزی را انجام میدهید، قطعا مخاطب باهوش است و متوجه میشود.
خیلی خوشحالم از اینکه امروز با شما مصاحبه داشتم. انرژی شما کاملا نشان دهنده این است که چقدر به کارتان علاقهمند هستید. خسته نباشید میگویم و بابت فرصتی که گذاشتید تشکر میکنم. اگر فرمایشی ندارید از خدمت شما مرخص شویم.
ممنونم از شما و وقتی که در اختیار من قرار دادید.
خواهش میکنم. پس من از شما و مخاطبان شنونده این گفتوگو خداحافظی میکنم.
خدا نگهدار.