مدیریت محصول چیست؟ – آنچه باید بدانید + مسیر یادگیری


اگر میخواهید درکی جامع راجع به مدیریت محصول به دست آورید و بدانید که مدیریت صحیح محصول چه شکل و شمایلی دارد، این مقاله دقیقا برای شما نوشته شده است. همانطور که صنعت نرمافزار و تکنولوژی با سرعت فراوان به رشد خود ادامه میدهد، تقاضا برای مدیران محصول خبره نیز روز به روز بیشتر میشود.
این رشد چشمگیر بدان خاطر است که رهبران کسبوکارها متوجه شدهاند مدیران محصول بیشترین توانایی را در همگام ماندن با انتظارات و نیازهای مشتریان دارند، میتوانند به شکلی بهینه به اهداف تجاری دست پیدا کنند و گذار دیجیتالی را درون سازمانها رقم بزنند. به همین خاطر است که مدیریت محصول این روزها از اهمیت فراوان برخوردار شده و بسیاری باور دارند اکنون در «عصر طلایی مدیریت محصول» به سر میبریم.
با نگاهی اجمالی به ترندهای گوگل طی ۱۰ سال اخیر متوجه میشویم که تمایل به کلمات «مدیریت محصول» (Product Management) و همینطور «مدیران محصول» (Product Managers)، با رشد شگرفی همراه بوده و از ماه مارس ۲۰۱۱ الی ماه مارس ۲۰۲۱ میلادی، ۴۷ درصد افزایش جستجو داشته.
علیرغم این رشد، هنوز هم کسبوکارهای فراوانی را مییابیم که به همکاری با مدیران محصولی مشغول شدهاند که درک صحیحی از این سمت شغلی نداشته و نمیتوانند با اعتماد به نفس کامل و در قالب تنها چند جمله، به توصیف این بپردازند که همکارانشان چه مسئولیتهایی را برعهده دارند.
یافتن اطلاعاتی که همهچیز را به شکلی واضح و گسترده توضیح دهند دشوار است و باید به سراغ انبوهی بلاگ، کتاب، مقاله و ویدیوی آموزشی بروید. به همین خاطر تلاش ما در این نوشتار بر این بوده که راهنمایی جامع راجع به مدیریت محصول به شما ارائه و اصلیترین نکاتی که باید بدانید را تشریح کنیم. به این ترتیب میتوانید مدیریت محصول صحیح را از مدیریت محصول در فرم اشتباه آن تمیز دهید.
در این مقاله روی مسائل گوناگونی دست میگذاریم که از جمله آنها میتوان به تاریخچه مدیریت محصول، کارکرد مدیریت محصول، چرایی اهمیت یافتن مدیریت محصول برای کمپانیهای نرمافزاری، پیادهسازی مدیریت محصول به شکل موثر و همینطور مسیر ورود به این حوزه با استفاده از دورههای آموزشی فرادرس اشاره کرد. بنابراین تا پایان این مقاله، دانشی عمیق راجع به علم و هنر مدیریت محصول به دست خواهید آورد.
مدیریت محصول چیست؟

مدیریت محصول به معنای تعیین «چیستی» و «چرایی» ساخت راهکارهای مختلف از سوی یک سازمان است، راهکارهایی که در واقع باید مشکلات و نیازهای مشتریان را برطرف سازند.
مدیران محصول با درنظرگیری فاکتورهای گوناگون نظیر اهداف تجاری، منابع در دسترس و محدودیتها، مشکلات مشتریان، معیارهای گوناگون، اطلاعات بازار و تواناییهای فنی، به اولویتبندی و تصمیمگیریهایی مشغول میشوند که از یک سو ارزشسازی برای مشتریان را به ارمغان میآورند و از سوی دیگر، تاثیرگذاری تجاری به همراه دارند.
هنگام انجام تمام این کارها نیز، آنها راهکار مد نظر خود را در سراسر شرکت رواج میدهند و حمایت ذینفعان کلیدی را به دست میآورند تا از دستیابی به موفقیت حداکثری، اطمینان حاصل شود. شاید برایتان این سوال پیش آید که «مگر مدیران عامل یا مدیران ارشد به تصمیمگیری راجع به آنچه در یک شرکت ساخته میشوند نمیپردازند؟». این موضوع کاملا حقیقت دارد، اما چنین تصمیماتی معمولا براساس اطلاعات و نظراتی اتخاذ میشوند که از سوی تیم محصول به اشتراک گذاشته شده.
مدیریت محصول چه چیزی نیست؟
اکنون به شکلی ابتدایی و بنیادین میدانیم که مدیریت محصول چه شکل و شمایلی داشته و مدیر محصول باید به چه وظایفی رسیدگی کند. اما مدیریت محصول چه چیزی نیست و چه ذهنیتهای اشتباهی راجع به آن وجود دارد؟
مدیریت محصول با مدیریت پروژه تفاوت دارد
در بخشهای جلوتر این مقاله به تفاوتهای اساسی میان مدیریت محصول و مدیریت پروژه خواهیم پرداخت، اما اگر بخواهیم به شکلی موجز اشاره کنیم، مدیریت محصول شامل چیدن استراتژی و تحویل کار میشود و مدیریت پروژه صرفا بر تحویل کار تمرکز دارد.
مدیریت محصول به معنای بازاریابی نیست
در حیطه مدیریت محصول شاهد گستره متنوعی از فعالیتها و مسئولیتهای گوناگون هستیم که برخی از آنها شاید با بازاریابی نیز همپوشانی داشته باشند. از جمله این موارد میتوان به ساخت پرسونا برای کاربران، مصاحبه با کاربران، نوشتن اسناد محصول و قابلیتها و وظایف مشابه اشاره کرد.
کارکرد اصلی بازاریابی، حصول اطمینان از این است که افراد درست از وجود محصول باخبر شدهاند و دقیقا میدانند که چطور میتوانند از آن نفع ببرند. این فرایند شامل ساخت محتوای مورد نیاز برای بازاریابی، برنامههای افزایش آگاهی، کمپینهای جلب تمایل مشتریان و موارد این چنینی میشود.
اگرچه یک تیم مدیریت محصول در این زمینهها به تیم بازاریابی کمک میرساند، مسئولیت اصلی آن تیم، حصولی اطمینان از این است که در حال ساخت راه حلهای لازم برای چیزهایی هستند که باعث سردرد مشتریان شدهاند و بنابراین در مسیر دستیابی به این هدف گام برمیدارند.
تیم محصول تمام تلاش خود را برای ساخت راهکارهای درست به کار میبندد. از سوی دیگر، تیم بازاریابی اطمینان حاصل میکند که مشتریان میدانند چنین راهکارهایی وجود دارند و چرا باید به بهرهگیری از آنها مشغول شوند.
اگر تاکنون راجع به سمت «مدیر بازاریابی محصول» شنیده باشید، لازم است بدانید این سمتی تخصصی در دنیای بازاریابی به حساب میآید که وظیفهاش، رسیدگی به محصول است. علاوه بر برقراری روابط عمومی و جمعآوری بازخوردهای مشتریان، مدیران بازاریابی محصول اطمینان حاصل میکنند که شرکتها هنگام عرضه محصول خود، به اسناد، فرایندها و استراتژیهای ارتباطی صحیح دسترسی دارند.
مدیریت محصول به معنای فروش، موفقیت مشتری یا پشتیبانی مشتری نیست
تیمهای فروش، موفقیت مشتری (Costumer Success) و پشتیبانی مشتری (Costumer Support)، هر یک وظایف مخصوص به خود را دارند که به نحوی به محصول مرتبط میشوند.
تیم فروش مسئولیت فروختن محصول به مشتریان صحیح را برعهده دارد. تیم موفقیت مشتری باید اطمینان حاصل کند مشتریان به شکلی موفقیتآمیز قادر به استفاده از محصول هستند و تیم پشتیبانی مشتری هم باید برای برطرفسازی مشکلات و انتقال اطلاعات به تیمهایی که مسئولیت پشتیبانی فنی را برعهده دارند، تلاش کند.
مدیران محصول به طرق گوناگون به هر یک از تیمها یاری میرسانند تا به موثرترین شکل ممکن قادر به رسیدگی به وظایف خود باشند. به عنوان مثال:
- تیم فروش را آموزش میدهند تا به خوبی با ارزش محصول، موارد استفاده از آن و چگونگی مکالمه با مشتریان آشنا شوند.
- به برقراری ارتباط با تیم موفقیت مشتری مشغول میشوند تا هر یک از اعضا به خوبی با نقشه راه محصول و تغییراتی که در آینده پشت سر خواهد گذاشت آشنا باشند.
- جلساتی مداوم با تیم پشتیبانی مشتریان برگزار میکنند تا درکی بهتر از مشکلات حیاتی مشتریان به دست آید و از سوی دیگر بتوان به اولویتبندی مشکلاتی پرداخت که باید برطرف شوند.
اگرچه مدیران محصول به هر یک از این تیمها کمک میرسانند، وظایف و مسئولیتهایی فراتر از این موارد به خصوص دارند. در نظر داشته باشید که مدیریت محصول به معنای تعیین «چیستی» و «چرایی» ساخت راهکارهای مختلف از سوی یک سازمان است، راهکارهایی که در واقع باید مشکلات و نیازهای مشتریان را برطرف سازند.
مدیریت محصول موثر چه شکل و شمایلی دارد؟

چطور میتوان مدیریت محصول را به نحو احسن به انجام رساند؟ چه چیزی شرکتهای موفق را از شرکتهای ناموفق متمایز میکند؟ در ادامه به اصلیترین مواردی خواهیم پرداخت که به مدیریت محصول شکلی موثر میبخشند.
وسواس روی مشتری
علاوه بر دانستن اینکه قشر هدف کیست، برقراری ارتباطی نزدیک با آنها در تمام فرایند پژوهش، اکتشاف، تست، اعتبارسنجی فرضیات و راهاندازی راهکارهای تازه شکلی ضروری دارد. علاوه بر این باید به صورت مداوم با مشتریان در ارتباط بود و بازخوردهای آنها را دریافت کرد تا بتوان به اولویتبندی و تعیین گام های آتی پرداخت.
دانش فنی
مدیر محصول باید درکی جامع از نحوه کارکرد نرمافزار و تکنولوژی داشته باشد. دانش فنی بدین معنا نیست که یک مدیر محصول باید خود توسعهدهندهای ماهر باشد. در عوض او باید آنقدر خردمند باشد که بتواند مکالمهای موثر با تیمهای توسعه برقرار کند و براساس اطلاعاتی که از سوی آنها به دست میآورد، تصمیماتی صحیح اتخاذ کند.
مدیریت ذینفعان
مدیران محصول باید با ذینفعان تعامل و همکاری کنند. این ذینفعان معمولا مدیران اجرایی یک کسبوکار، توسعهدهندگان، طراحان، اعضای تیم فروش، اعضای تیم موفقیت مشتری و افرادی از این دست هستند.
آنها به همکاری نزدیک با این ذینفعان مشغول میشوند تا درکی جامع از نیازها و نگرانیهای آنها به دست آورند، قادر به جمعآوری ایدههای مرتبط با محصول و روشهای بهبود باشند و در نهایت کاری کنند که هر تیم یا شخص، در انجام وظایف خود به موفقیت برسد.
مدیران محصول اثرگذار ضمنا رهبری این تیمها را به دست گرفته و مثل چسبی عمل میکنند که تمام دپارتمانهای گوناگون را کنار هم و متمرکز بر اهداف و محصول نگه میدارد.
تصمیمگیری دادهمحور
اگرچه مدیران محصول به رصد کردن شرایط مشغول شده و با نوآوریهای خود در مسیری مشخص قدم میگذارند، اما هیچوقت جمعآوری داده و تصمیمگیری براساس آنها را از یاد نمیبرند. این دادهها شکلی کیفی دارند و شامل مواردی نظیر مصاحبههای یک به یک، مطالعه نقدهای محصول و برگزاری جلسات گروه تمرکز (Focus Group) میشود.
زمانی که دادههای کیفی و کمی با یکدیگر ادغام میشوند، اطلاعاتی ارزشمند به دست میآید.
اولویتبندی موثر
تیم محصول، لیستی بلندبالا از خواستههای گوناگون را از منابع مختلف دریافت میکند: مشتریانی که خواستار گزینههای متعدد هستند، اعضای تیم فروشی که کارکردی تازه را طلب میکنند، اعضای تیم موفقیت مشتری به دنبال قابلیتهای هرچه بیشتر میگردند، توسعهدهندگان هم میخواهند لایههای زیرین محصول را بیش از پیش بهبود بخشند.
مدیر محصول باید به جمعآوری تمام این بازخوردها و درخواستها مشغول شود و سپس براساس انبوهی از فاکتورهای مختلف مانند اهداف کسبوکار، منابع در دسترس، فعالیتهای رقبا و همینطور فعالیتهای بازار به تعیین این بپردازد که در هر لحظه باید روی چه چیزی کار کرد و در آینده نیز تلاشها روی چه چیزی متمرکز میشوند. به همین ترتیب، باید به شناسایی این مشغول شد که چه مواردی اصلا ارزش توجه ندارند. البته که باید پشت تمام این تصمیمات، منطقی صحیح نیز باشد.
- مطالب پیشنهادی برای مطالعه:
تعیین استراتژی
مدیریت محصول اساسا سمتی شغلی است که به صورت مستقیم به استراتژیهای یک کسبوکار مرتبط میشود. این سمت، کارکرد کسبوکار در حیطه تکنولوژی را تعیین میکند و نه کارکرد تکنولوژی را در حیطه کسبوکار.
هرکاری که مدیران محصول با تیم خود انجام میدهند - چه موضوع راجع به ساخت محصولی کاملا جدید باشد، چه بهبود محصول قبلی و چه برطرفسازی یک باگ- باید همسو با اهدافی باشد که کسبوکار به صورت کلیتر دنبال میکند.
تیمهای مدیریت محصول موفق همواره میدانند اهداف اصلی کسبوکار چیست و میتوانند فرایند را به گونهای پیش ببرند که استراتژیهای پشت محصول و اهداف کسبوکار حداقل در اکثر مواقع کاملا منطبق بر یکدیگر باقی بمانند.
تخصص صنعتی
فارغ از اینکه محصول چه ماهیتی دارد، مدیران محصول خبره در واقع متخصصینی در حوزه خود به حساب میآیند. این افراد درحالی که یک چشم را بر فعالیتهای رقبا نگه میدارند، نبض بازار هدف خود را نیز در دست دارند. مدیران محصول باید بتوانند «چیستی» راهکار را تعیین و «چرایی» آن را توجیه کنند. هرچه اطلاعات در زمینه حوزه فعالیت بیشتر باشد، تصمیمات بهتری نیز اتخاذ خواهد شد.
هنگام کار روی محصولی که برای بازاری خاص توسعه مییابد، مدیر محصول باید به مواردی از این دست چشم بدوزد:
- فعالان تازهوارد در این حوزه چه ماهیتی دارند؟
- آیا بازار در حال رشد است یا کوچک شدن؟
- سایر فعالان این حوزه چه دستاوردهای تکنولوژیک تازهای داشتهاند؟
- کدام سرمایهگذاران در حال تزریق سرمایه به این حوزه هستند؟
- و موارد مشابه
مدیریت موثر محصول چه شکل و شمایلی ندارد؟

شائبههای گوناگون ممکن است باعث شوند رویکردهای اشتباه را به عنوان رویههای درست در نظر بگیریم. در این بخش از مقاله به شما خواهیم گفت که برای مدیریت موثر محصول باید از چه کارهایی اجتناب کرد.
مدیریت پروژه
مدیران محصول، راهکارها را تعریف میکنند و برای آوردن آن به حیات، مشغول همکاری با تیمهای خود میشوند. به هنگام عرضه محصول، آنها به همکاری با مشتریان ادامه میدهند تا قادر به جمعآوری بازخورد، تحلیل دادهها، جمعآوری نقطه نظرهای تیمهای خود و سپس تعریف دوباره این باشند که محصول در گذر زمان چطور به تکامل میرسد.
بنابراین مدیریت موثر محصول به معنای مدیریت پروژه نیست. تیم مدیریت محصول صرفا دغدغه ساخت و عرضه قابلیتها را در سر دارد. استراتژی هم عنصری حیاتی در رویه مدیریت هر محصولی به حساب میآید.
- مطالب پیشنهادی برای مطالعه:
تعریف «چگونگی» برای تیم
مدیران محصول صرفا باید به تعریف «چیستی» و «چرایی» مشغول شوند. «چگونگی» انجام کار نیز توسط اعضای تیمهای زیر نظر آنها تعیین میشود.
هنگام صحبت با توسعهدهندگان، مدیر محصول باید به تعریف راهکار، ارائه اسناد مورد نیاز و همکاری با طراحان محصول برای پیادهسازی ویژگیهای بصری مشغول شود و از سوی دیگر برای واضح ساختن پیشنیازها، در دسترس باقی بماند. با این همه، این وظیفه تیم توسعه محصول است که تصمیم بگیرد «چگونه» کدهای خود را پیادهسازی میکند.
اگرچه مدیر محصول در مکالمات فنی دخیل است، خصوصا در مکالماتی که به محدودیتها و بده بستانها مربوط میشوند، اما نباید به تیم خود بگوید که چطور کدها را نوشته و پیادهسازی کنند.
به عنوان یک مدیر محصول، باید به حرفهایها اجازه دهید کار را همانطور که خود صلاح میدانند پیش ببرند.
فرمانبرداری
دریافت فرمانها و خط مشیهای صرف از دیگر ذینفعان و پیادهسازی فوری آنها، رویکردی نیست که یک مدیر محصول خوب در پیش بگیرد. حتی اگر این دستورها از سوی مدیریت در بالاترین سطح (مانند مدیر عامل)، یک مشتری بسیار مهم یا یک نایب رییس ارشد آمده باشند.
با پایبندی به دیسیپلینهای مدیریت محصول، مدیران محصول باید نقطه نظرهای ذینفعان را دریافت کنند، به درک مقاصد پشت هر نقطه نظر مشغول شوند و براساس فاکتورهای گوناگون تصمیم بگیرند باید چه کاری انجام شود.
تحلیل داده صرف
تحلیل داده عنصری مهم در رویه کاری یک مدیر محصول به حساب میآید، چرا که تصمیمگیریها را آسان میکند. از داده ضمنا برای پایش میزان پیشرفت، اولویتبندی، تعیین اهداف و برنامهریزی برای آینده نیز استفاده میشود.
اگرچه مدیران محصول از دادهها برای چنین مقاصدی استفاده میکنند، اما صرفا نباید بر دادهها و معیارها متکی باشند، منظورمان کارهایی نظیر جمعآوری داده، پالایش، سنجش، ساختن مدل و مواردی از این دست است. تحلیل داده مهارتی بسیار مهم و فعالیتی است که هر تیم محصولی باید به سراغ آن برود. با این حال، مدیریت محصول دربرگیرنده عناصر بسیار بیشتری نسبت تحلیل داده صرف است.
یک مدیر محصول باید داستانی که توسط دادهها روایت میشوند را درک کند و از آن داستان به عنوان ستونی برای محصول و استراتژی کسبوکار بهره ببرد.
سه وظیفه اصلی یک مدیر محصول

مدیران محصول درکی جامع از مشکلات مشتریان و همینطور مشکلات کسبوکار دارند، راهکارهای لازم برای برطرفسازی این مشکلات را تعریف میکنند و به سازمان خود در دستیابی به اهداف، همکاری با ذینفعان و کسب موفقیت یاری میرسانند. هر کاری که یک مدیر محصول به انجام میرساند، به نحوی به هر یک از این سه وظیفه مرتبط میشود.
۱. متمرکز ماندن بر مشتریان
مدیر محصول در واقع نماینده و قهرمان مشتریان درون کسبوکار خود است.
او ارتباطی بسیار نزدیک با کاربران و مشتریان برقرار میکند. او در هر زمان باید از مشکلات کلیدی که برای مشتریان دردسرساز شدهاند باخبر باشد، بداند که چه خواستههایی از محصول دارند، اصلا چه افرادی جزو قشر مخاطبان هستند و مواردی از این دست.
او ضمنا دوشادوش آنها به پژوهش و اکتشاف مشغول میشود، نسخههای آزمایشی (پروتوتایپها) را میآزماید و بازخوردها را جمعآوری میکند تا عمر محصول را به بیشترین میزان ممکن برساند.
۲. تصمیمگیری مبتنی بر داده
مدیران محصول هم از دادههای کیفی و هم دادههای کمی برای اتخاذ تصمیماتی بهره میبرند که نهتنها بر کاربران و مشتریان تاثیر میگذارند، بلکه کسبوکار را هم تحت الشعاع قرار میدهند.
درحالی که شغل یک مدیر محصول تعریف «چیستی» و «چرایی» است، از دادهها میتوان برای توجیه «چرایی» و همینطور تعیین مقیاس «چیستی» استفاده کرد. مدیران محصول ضمنا از داده برای تنظیم «شاخص کلیدی عملکرد» (Key Performance Indicators یا به اختصار KPI)، اندازهگیری میزان موفقیت و همینطور اتخاذ تصمیمات آگاهانه در آینده بهره میگیرند.
۳. مدیریت ذینفعان
مدیریت ذینفعان به معنای همکاری موثر با تمام افراد دخیل در رویه و مراحل توسعه محصول است تا بتوان به موفقیت دست یافت.
این کار میتواند به معنای همکاری با رهبران برای تعیین بودجه هر پروژه به خصوص، همکاری با طراحان و توسعهدهندگان برای آوردن محصول به حیات و یا فراهم آوردن فونداسیون لازم برای عرضه چیزی کاملا جدید از سوی کسبوکار باشد.
مسئولیتی بزرگ با فشار کاری فراوان
مدیران محصول با بیشمار ذینفع وارد همکاری میشوند تا دستیابی به اهداف تجاری را امکانپذیر سازند. به همین دلیل و همینطور به خاطر مهارتهای متنوعی که در اختیار دارند، سمت مدیران محصول گاهی با دیگر سمتها و کارکردهای درون کسبوکار ادغام میشود.
این احتمالا یکی از دلایلی باشد که باعث میشود بسیاری از افراد، ذهنیتی روشن راجع به کاری که مدیر محصول به انجام میرساند، نداشته باشند. نکته بسیار مهمی که باید به خاطر بسپرد این است که مدیران محصول اثرگذار، به جای تخصص در تنها یک رشته، معلوماتی عمومی و گسترده دارند.
اگرچه این افراد ممکن است متخصصینی در برخی حوزههای خاص بوده و برای مثال آشنایی خوبی با طراحی تجربه کاربر (UX)، تحویل پروژه یا تحلیل داده داشته باشند، اما در عین حال دانشی کافی راجع به دیگر ابعاد کسبوکار و همینطور نرمافزار و تکنولوژی نیز دارند.
چرا این موضوع مهم است؟ زیرا مدیران محصول به این ترتیب قادر به برقراری ارتباط و همکاری موثر با دیگر ذینفعان پروژه خواهند بود که آنها نیز به صورت مداوم با پروژه تعامل میکنند و هدفی یکسان در راستای دستیابی به موفقیت دارند.
یک مدیر محصول باید:
- اهداف و ماموریتهای کسبوکار را درک کرده و در همکاری با ذینفعان به حصول اطمینان از این بپردازد که پیشنیازهای محصول برآورده ساخته شدهاند.
- ارتباطی نزدیک با کاربران و مشتریان برقرار کرده و به پژوهش، درک سردردهای مشتریان (مشکلاتی که با آنها روبهرو میشوند) و اکتشاف آنچه رضایت آنها را به همراه میآورد (و محصول را بهتر میکند) مشغول شود.
- صنعتی که در آن فعالیت میکند را بشناسد و اطمینان حاصل کند بهترین تصمیمات ممکن برای محصولات و کسبوکار گرفته میشود.
- به پایش رقبا بپردازد و اطمینان حاصل کند که کسبوکار همچنان در بازار رقابتی باقی میماند (چه از طریق قابلیتهای محصول، چه طراحی محصول، چه تاکتیکها و چه هر عنصر دیگری).
- با اعضای تیم خود همکاری و اطمینان حاصل کند که میتوانند با دسترسی به بیشترین ظرفیت و بهرهوری، کار خود را به انجام برسانند.
وقتی تیم محصول، راهکار را تعریف کرد در رویه طراحی و توسعه آن مشارکت میکند و سپس آموزشها، اسناد، منابع و پشتیبانیهای اضافه لازم را در اختیار تیم فروش قرار میدهد تا آنها نیز بتوانند با دسترسی به دانش و منابع کافی، محصول را واقعا به مشتریان بفروشند.
به خاطر فشار کاری فراوان و مسئولیتهای بزرگی که بر دوش گذاشته میشود، مدیران محصول اثرگذار باید مهارتها و ابزارهای گوناگونی در اختیار داشته باشند. این مهارتها شامل موارد زیر میشوند:
- تعیین استراتژی
- تحلیل داده
- برقراری ارتباط موثر
- فروش
- بازاریابی
- طراحی تجربه کاربر (UX) و رابط کاربری (UI)
- مدیریت پروژه و بهرهگیری از روششناسی مدیریت چابک (Agile)
- دانش فنی (به معنای داشتن درکی جامع از اینکه نرمافزار و تکنولوژیهای مرتبط با آن چطور کار میکنند)
- و موارد دیگر
مدیران محصول چه کارهایی نمیکنند؟

در ادامه به رایجترین شائبهها راجع به وظایفی که مدیر محصول دارد میپردازیم و از این میگوییم که در واقع چه مواردی در لیست وظایف و مسئولیتهای او یافت نمیشود.
مدیران محصول مدیر عاملانی کوچک نیستند
این سوالی قدیمی در فضای نرمافزار و تکنولوژی است که میپرسد آیا مدیران محصول در واقع مدیر عاملانی خرد به حساب میآیند؟
اگرچه همپوشانی برخی وظایف میان این دو سمت شغلی حقیقت دارد، اما موضوع اصلی این است که مدیران عامل دو مسئولیت کلیدی بر دوش خود دارند که مدیران محصول لازم نیست به آنها رسیدگی کنند:
مدیران محصول ریاست نمیکنند (برخلاف مدیران عامل)
مدیران محصول در تصمیمگیریهای مربوط به استخدام و اخراج نیروها دخالتی ندارند. اگر بخواهیم خیلی ساده بگوییم، یک مدیر عامل قادر به اخراج کردن یک مدیر محصول است اما عکس چنین اتفاقی نمیتواند بیفتد.
تیمهای محصول هم مثل هر تیم دیگری، دپارتمانی در یک کمپانی بزرگتر به حساب میآیند و باید با سایر بخشها و همینطور ذینفعان همکاری کنند تا کارها پیش بروند. اگرچه مدیران محصول معمولا به سطوح مشخصی از اختیار و اقتدار دسترسی دارند، اما یک تیم محصول معمولی هیچوقت اختیاراتی به اندازه یک مدیر عامل به دست نمیآورد.
مدیران محصول مسئولیت موفقیت کلی تمام کسبوکار را برعهده ندارند
یک مدیر محصول تنها موظف به موفقسازی محصول خود است و برای تحقق این مهم، تصمیماتی اتخاذ میکنند که همگی موفقیت محصول و در نتیجه، موفقیت کسبوکار را رقم میزنند. اما یک مدی عامل مسئولیت موفقیت کلی کسبوکار را در تمام حوزهها برعهده دارد.
تفاوت کلیدی این است که گرچه مدیر محصول رویکردهایی همسو با اهداف تجاری در پیش میگیرد و در راستای موفقیت کسبوکار تلاش میکند، اما تصمیمگیریها و اختیاراتش محدود بوده و هیچوقت فراتر از مدیریت محصول یا تیم محصول نمیرود.
رویه رهبری مدیر محصول متکی بر اختیارات نیست
مدیران محصول نوعی رهبر هستند. کمپانی، دپارتمان و ذینفعان، همگی به آنها چشم میدوزند تا خواستههای مشتریان را رمزگشایی کنند، تشخیص دهند بازار به دنبال چیست، چطور میتوان رقابتی باقی ماند، به اهداف رسید و مشتریان را راضی نگه داشت.
اگرچه آنها به مشارکت با افراد گوناگون درون سازمان مشغول میشوند تا به اهدافی یکسان پیرامون محصول دست یابند، مدیریتی مستقیم بر ذینفعان ندارند. این یکی از فاکتورهایی است که سمت مدیریت محصول را گاهی واقعا دشوار میسازد.
برای اینکه یک محصول به موفقیت برسد، نیازمند چیزی فراتر از یک تعریف صحیح است. طراحان باید محصولی شستهرفته تحویل دهند، تیم توسعه باید تعریف مورد نظر را درک و پیادهسازی کند، اما اگر تیمهای بازاریابی و فروش نقش خود را به خوبی ایفا نکنند، چطور میتوان همان محصول را فروخت؟
مدیران محصول برای به انجام رسیدن کارها، متکی بر ذینفعان هستند. بیش از اینکه اعضای تیم نیازمند مدیر محصول باشند، این مدیر محصول است که به اعضای تیم خود نیاز دارد.
برای به دست آوردن آنچه مورد نیاز است، مدیران محصول ماهر به جای اختیارات و اقتدار، به سراغ تاثیرگذاری میروند. مدیران محصول ماهر میتوانند بر دینفعان تاثیر گذاشته و آنها را به سمت و سویی مشخص سوق دهند.
آنها برای تحقق این مهم از دادهها استفاده میکنند، درکی جامع از اهداف مورد نظر سازمان به دست میآورند و اطمینان حاصل میکنند که ابتکارها با هدف غایی همسو هستند. آن دسته از مدیران محصولی که به جای تاثیرگذاری، رویه اقتدارگرایی را در پیش میگیرند در واقع کار خود را به شکلی اشتباه انجام میدهند. اگر بخواهیم صادق باشیم، چنین افرادی آنقدرها در حوزه کاری خود دوام نخواهند آورد.
مدیران محصول کد نمینویسند
اگرچه به خاطر نامهای متفاوتی که برای سمتهای گوناگون تعریف میشود (مانند «مدیر محصول» در برابر «توسعهدهنده نرمافزار») چنین موضوعی بدیهی به نظر میرسد، اما گاهی از اوقات وقتی راجع به «مدیریت محصول در صنعت نرمافزار» صحبت میکنید، برخی به این پیشفرض میرسند که مدیران محصول در واقع توسعهدهنده نرمافزار هستند.
به هیچ وجه نمیگوییم که مدیران محصول نمیتوانند کد بزنند یا نباید چنین کاری را بیاموزند. در واقع آمارها نشان میدهد که ۵ درصد از مدیران محصول آشنایی کامل با برنامهنویسی دارند. اما تعریف شغل مدیریت محصول، تعریف «چیستی» و «چرایی» پشت یک محصول است و شخص باید در همکاری با متخصصین، «چگونگی» پیادهسازی را نیز شناسایی کند. توسعهدهندگان نرمافزار همان متخصصین هستند که مفهوم پشت تعاریف را به حیات میآورند.
مدیران محصول به تعیین راهکار میپردازند و سپس این وظیفه توسعهدهندگان نرمافزار است که راهکار را براساس تعاریف ارائه شده توسعه دهند.
حتی اگر یک مدیر محصول مهارتی فراوان در توسعه نرمافزار داشته باشد، اگر دوشادوش سایر توسعهدهندگان حاضر در تیم مشغول به کدنویسی شود، در واقع کار خود را به شکلی اشتباه به انجام رسانده است.
برای مدیریت محصول، چه مهارتهایی را فرا بگیریم؟

از مهارتهای نرم مانند برقراری روابط سازنده و مذاکره با اعضای تیم گرفته تا مهارتهای سختی نظیر تحلیل داده و ساخت پروتوتایپ -و انبوهی توانایی دیگر در این بین- از مدیران محصول انتظار میرود که همراه با گستره متنوعی از تواناییها وارد کار شوند. فرادرس در دورههای آموزشی خود به بخش اعظمی از این مهارتها پرداخته و میتواند شما را برای ورود به دنیای جادویی مدیریت محصول آماده کند. خبر خوب اینکه لزوما مسیری خطی برای تبدیل شدن به مدیر محصول وجود ندارد و شما میتوانید بسته به سلایق خود و همینطور تجارب پیشین، مهارتهای گوناگون را به ترتیبی که خود صلاح میدانید فرا بگیرید.
مهارتهای فردی و خلاقیت
بخش اعظمی از کار یک مدیر محصول به ایدهپردازی مربوط میشود: باید سردردهای مشتریان را یافت و از بارش فکری برای یافتن راهکار بهره گرفت، باید محصولات یا قابلیتهایی کاملا جدید خلق کرد که این راهکارها را در خود جای میدهند، باید برای واکنش نشان دادن به مشکلات گوناگونی که به ناگاه ظهور میکنند آماده بود، باید یک نقشه راه برای عرضه محصول به بازار تدارک دید و باید دانست که چطور میتوان جایگاه محصول را در بازار یافت. تمام این موارد نیازمند مهارتهای حل مسئله و تفکر انتقادی خواهند بود و برای دستیابی به این مهارتها هم نیاز به خلاقیت و ابتکار عمل دارید.
- آموزش پرورش خلاقیت، ایدهپردازی و نوآوری: این دوره آموزشی مدت زمانی معادل ۱۳ ساعت و ۴۹ دقیقه داشته و توسط دکتر آرش کتابفروش بدری تدریس میشود. در این دوره با مفهوم هوشهای چندگانه، بررسی فرایند حل مسئله خلاقانه، مفهوم خلاقیت و نوآوری، تکنیکهای توسعه خلاقیت و بالاخره هنر تفکر خلاق آشنا خواهید شد. برای مشاهده فیلمها + کلیک کنید.
- آموزش موفقیت در کار تیمی – اصول تیمسازی: دوره موفقیت در کار تیمی با مدت زمان ۱ ساعت و ۳۸ دقیقه از راه رسیده و توسط بهنام محمدیان دوگاهه تدریس میشود. به کمک فیلمهای آموزشی این دوره با سرفصلهایی نظیر مقدمات تیمسازی، مراحل تشکیل تیم با مدل تاکمن، ساخت تیم براساس تیپ شخصیتی و رفتار افراد و بالاخره ساخت تیم براساس مهارتها و تخصصها آشنا میشوید. . برای مشاهده فیلمها + اینجا کلیک کنید.
برای مشاهده فهرست کامل فیلمهای آموزش مهارتهای نرم فرادرس + این صفحه را ببینید.
همدردی و تجربه کاربر (UX)
اگرچه ممکن است «همدردی» پیشنیازی عجیب برای کسی به نظر برسد که میخواهد در دنیای تکنولوژی فعالیت کند، اما هر مدیر محصول موفقی، به شکلی وسواسی در صدد درک نحوه فکر کردن کاربران برمیآید. به این ترتیب، با ذهنیتی روبهرو هستیم که خواه ناخواه با قواعد پشت طراحی تجربه کاربری (UX) سازگاری دارد. طراحی تجربه کاربری خود با برگزاری مصاحبههای گوناگون و پژوهش آغاز میشود تا بتوان خواستهها و نیازهای کاربران را درک کرد. اما موضوع به همین محدود نشده و مصاحبههای یک به یک ممکن است در آینده تبدیل به تحلیل بازخوردهای مخاطبان و مدلسازی با نسخههای پروتوتایپ شوند.
- آموزش تقویت مهارت همدلی با دیگران: این فیلمهای آموزشی در مدتزمان ۱ ساعت و ۹ دقیقه از راه رسیده و شما را با مهارت بسیار مهم همدلی آشنا میسازد. همدلی یکی از آن مهارتهایی است که به ندرت به ما آموزش داده میشود، اما با فراگیری آن هم میتوان به شکلی سازندهتر با دیگران ارتباط برقرار کرد و هم درکی بهتر از نیازهای کارمندان و مشتریان یک کسبوکار به دست آورد. برای مشاهده فیلمها + اینجا کلیک کنید.
- آموزش طراحی رابط کاربری UI مدرن در NET.: امروزی بسیاری از پروژههای نرمافزاری با تکنولوژی دات نت توسعه داده میشوند و این بستر، سهم زیادی از بازار نرمافزارها به دست آورده است. در این فیلمهای آموزشی ۴ ساعته، میآموزید که چطور میتوان با استفاده از مجموعه ابزارهای دات نت، میتوان پروژههایی زیباتر و حرفهایتر پیادهسازی کرد که کاربران از تعامل با آنها لذت فراوان میبرند. برای مشاهده فیلمها + اینجا کلیک کنید.
- آموزش اصول طراحی رابط کاربری با Figma: فیگما از زمان عرضهاش، انقلابی بزرگ در دنیای ویرایش گرافیکی پدید آورد. با استفاده از این برنامه میتوان به طراحی رابطهای کاربری جذاب برای سایتها و اپلیکیشنها، طراحی نمونههای اولیه (پروتوتایپ)، ساخت پست شبکههای اجتماعی و بیشمار کار دیگر مشغول شد. برای مشاهده فیلمها + اینجا کلیک کنید.
- آموزش هفت اصل کلیدی برای خلق تجربه لذتبخش برای مشتری: یک مدیر محصول خوب، در نهایت دنبال چیزی جز کسب رضایت مشتری و برطرفسازی نیازهای او نیست. این ویدیوی آموزشی ۵۰ دقیقهای، شما را با هفت اصل کلیدی آشنا میسازد که با بهکارگیری آنها میتوانید تعامل مشتری با کسبوکار خود را دلچسبتر کنید و وفاداری او را به دست آورید. برای مشاهده فیلمها + اینجا کلیک کنید.
برقراری ارتباط و همکاری
به عنوان رهبر تیمی که اعضای آن در حوزهها و دپارتمانهای گوناگون یا حتی نقاط مختلف جهان فعالیت میکنند، مدیر محصول نقشی بسیار مشارکتی و حیاتی در سازمان ایفا میکند. او در غاییترین حالت یک نقش حمایتی دارد و این یعنی باید به برقراری ارتباطات سازنده مشغول شده و دغدغهها و نیازهای کارمندان را به خوبی درک کند. یک مدیر محصول ممکن است به شکلی روزمره درگیر رسیدگی به مشکلاتی باشد که میان اعضای تیم برخاستهاند، درباره اولویتهای یک پروژه مذاکره کند یا مدیریت جلسات مهم را به دست بگیرد. بنابراین دیپلماسی و مهارتهای میانفردی باید سطحی بالا از توسعهیافتگی را داشته باشند. و البته که این سمت شغلی شامل تعاملات و همکاریهای مستقیم و غیر مستقیم نیز میشود و این خود نیازمند مهارتهای ارتباطی (و شنوایی) معرکه است.
- آموزش مهارتهای برقراری ارتباط موثر در سازمانها: مهارتهای ارتباطی و اجتماعی، سرمایهای مهم برای هر فرد و صد البته هر مدیری به حساب میآیند. ارتباطهای انسانی پیچیدگیهای خاص خود را دارند که بیاطلاعی از آنها میتواند بسیاری از روابط سازمانی را دچار مشکل کند و زمینهساز کشمکش و تعارض شود. این فیلمهای آموزشی با مدتزمان ۳ ساعت و ۸ دقیقه، چگونگی برقراری ارتباط موثر در محیط سازمانی را میآموزند. برای مشاهده فیلمها + اینجا کلیک کنید.
- آموزش مدیریت ارتباط با مشتریان یا CRM: در این فرادرس ۱۹ ساعته، تلاش بر این بوده که از ابتداییترین مسائل و تعاریف مورد نیاز تا اصول پایهای و استراتژیهای و تمامی ملزومات اساسی برای مدیریت ارتباط موفق و موثر با مشتریان توضیح داده شود. مدیریت ارتباط با مشتری هم مثل هر دانش دیگری قواعد و اصول خود را دارد که اگر به درستی پیادهسازی نشوند، نتیجهای معکوس به همراه خواهند آورد. برای مشاهده فیلمها + اینجا کلیک کنید.
- آموزش ارتباطات مدیریت: برای هماهنگی فعالیتهای گروهی، اجرای وظایف مرتبط با رهبری و همینطور رسیدگی به وظایف مدیریتی، لازم است فرد درکی جامع از ارتباطات داشته باشند. آن دسته از مدیران محصولی که رویههای کاری خود را با توجه به مفاهیم بنیادین و اساسی ارتباط سازمانی پیش میبرند نیز به وضوح موفقیت بیشتری نسبت به سایرین کسب میکنند. برای مشاهده فیلمها + اینجا کلیک کنید.
تخصص فنی
یک مدیر محصول باید بتواند به شکلی واضح و از بالا به مسیری که محصول در آینده طی خواهد کرد چشم بدوزد. در اکثریت مواقع، این آیندهبینی وابستگی تنگاتنگی به تخصص فنی و توجه به ریزترین نکات فنی که در جریان توسعه محصول به کار گرفته میشوند دارد. از جمله این تخصصها میتوان به توانایی نوشتن سناریوهای کاربران و ترسیم فلوچارت، تحلیل گسترده داده و یافتن چالشهای کاربران، ساخت و بهکارگیری بسترها و پروتوتایپهای گوناگون، استفاده بهینه و حداکثری از سئو، ترتیب دادن آزمونهای آ/ب، درک گسترده از روششناسی توسعه نرمافزار و نحوه بهکارگیری کدها اشاره کرد.
در واقع اگرچه مدیر محصول لزوما نیازمند آشنایی با برنامهنویسی نیست، اما باید بداند که کدها چطور پیادهسازی میشوند و چطور کار میکنند. حتی اگر تمام این کارها شخصا توسط مدیر محصول انجام نشوند نیز در نبود درک فنی، عناصر گوناگونی که باید نتیجه کار را شکل دهند کنار یکدیگر قرار نمیگیرند و تمام اجزای محصول از هم فرو میپاشند.
- آموزش بازاریابی دیجیتال یا دیجیتال مارکتینگ: با پیشرفت روزافزون تکنولوژی، روز به روز به شمار کاربران نرمافزارها و سختافزارها اضافه شده و همیشه مشتری جدیدی برای معرفی و تبلیغ محصول وجود دارد. به عنوان یک مدیر محصول بالقوه، شما باید باید با راهها و فناوریهای جدیدی آشنا باشید که از طریق آنها میتوان به بازاریابی و معرفی محصولات جدید مشغول شد. این فرادرس حدودا ۲ ساعته، دقیقا روی همین موضوع تمرکز دارد. برای مشاهده فیلمها + اینجا کلیک کنید.
- مجموعه آموزشهای برنامهنویسی مقدماتی تا پیشرفته: فرادرس به تهیه گستره متنوعی از فیلمهای آموزش برنامهنویسی پرداخته که تمام زبانهای برنامهنویسی امروزی را از سطح مقدماتی تا پیشرفته پوشش میدهند. آشنایی با این زبانهای برنامهنویسی و کارکرد هر یک، شما را به مدیر محصولی همهفنحریف تبدیل خواهد کرد که درکی عمیق از چالشهای روزمره تیم توسعهدهنده دارد. برای مشاهده مجموعه فیلمهای آموزش برنامهنویسی + اینجا کلیک کنید.
استراتژی و مدیریت کسبوکار
تمام مهارتهایی که بالاتر به آنها اشاره کردیم زمانی به ثمره مینشینند که مدیر محصول به خوبی بداند چطور به اولویتبندی وظایف پرداخته و تیم خود را به شکلی موثر و بهینه هدایت کند. اینجاست که مهارتهای مدیریتی سطح بالا وارد میدان میشوند. یک مدیر محصول باید شدیدا به جزییات اهمیت داده و منظم باشد. به این ترتیب اطمینان حاصل میشود که فازهای پیچیده پروژه مانند تست کاربری و کنترل کیفیت به نرمترین شکل ممکن پیش میروند. وقتی مدیر محصول از تواناییهای مدیریتی صحیح برخوردار باشد و ساختاری واضح و موثر به کار ببخشد، تمام تیم میتواند کار را در زمان درست و با توجه به بودجه معین تحویل دهد.
- آموزش استراتژی کسبوکار: در این فیلمها که ۹ ساعت و ۴۲ به طول میانجامند، با روشهای گوناگون برنامه ریزی استراتژیک، استراتژیهای رقابتی، چگونگی تمرکز بر عملیاتها، مدیریت عملکرد، چگونگی دستیابی به سازگاری شغلی، رفتارهای سازمانی و ساخت فرایندهای تجاری آشنا میشوید. برای مشاهده فیلمها + اینجا کلیک کنید.
- آموزش مدیریت استراتژیک پیشزفته: این فیلمها با مدتزمان ۷ ساعت و ۱۹ دقیقه تهیه شده و سرفصلهایی مانند آشنایی با مبانی و اصول تفکر استراتژیک، سطوح مختلف استراتژی، مکاتب برنامهریزی استراتژیک و اجرا و پیادهسازی استراتژی را در بر میگیرند. برای مشاهده فیلمها + اینجا کلیک کنید.
- آموزش مدیریت استراتژیک پروژه: علی هاشمی زاده، دانشجوی دکتری تخصصی مدیریت پروژه در فیلمهای به مدت ۸ و ساعت ۳۸ دقیقه، شما را با مدیریت پروژه سازمانی، هرم و ساختار سازمانی، اسناد مدیریت پروژه، استراتژی، ارزیابی استراتژی و انواع روشهای مدیریت آشنا میسازد. برای مشاهده فیلمها + اینجا کلیک کنید.
- آموزش توانمندسازی کارکنان: در شرکتهای تکنولوژی، کارمندان ارزشمندترین سرمایه به حساب میآیند و این فیلمها شما را با چگونگی توانمندسازی کارکنان و مفاهیم مدیریتی، دلایل توانمندسازی نیروها، مزایا و پیامدهای توانمندسازی و راهکارهای توانمندسازی در آینده آشنا میکنند. برای مشاهده فیلمها + اینجا کلیک کنید.
چرا مدیریت محصول برای کسبوکارهای «نرمافزار به عنوان سرویس» مهم است؟

اپلیکیشن Slack اکنون که این مقاله نوشته میشود بیش از ۱۰ میلیون کاربر فعال در هر روز دارد و سالانه، میلیونها دلار درآمدزایی میکند (به عنوان مثال این سرویس تنها در سهماهه پایانی سال ۲۰۲۰ به درآمد ۱۸۱.۹ میلیون دلاری رسید).
Slack سال ۲۰۲۰ را درحالی به پایان رساند که بیش از ۱۱۰ هزار مشتری حاضر به پرداخت پول داشت و ۸۹۳ مورد از مشتریانش نیز سالانه ۱۰۰ هزار دلار صرف محصولات این شرکت میکردند.
نیازی به اشاره نیست که Slack یکی از محبوبترین پلتفرمهای پیامرسان حال حاضر است که بیشمار تیم مختلف در اقصی نقاط جهان از آن برای برقراری ارتباط با یکدیگر و مدیریت کارها استفاده میکنند. همینطور که اسلک به رشد خود ادامه میدهد، شرکت سازنده نیز مشغول دریافت بازخوردهای هرچه بیشتر و اولویت دادن به خواستههای کاربران و مشتریان است. این شرکت یک نقشه راه عمومی در پلتفرم ترلو (+) تدارک دیده که از آن برای نمایش این استفاده میکند که توسعهدهندگان دقیقا مشغول کار روی چه ویژگیهای تازهای هستند.
سازمانها و کسبوکارها، گذشته از اسلک به بیشمار اپلیکیشن پیامرسان دیگر نیز دسترسی دارند. از جمله این اپلیکیشنها میتوان به گوگل چت، مایکروسافت تیمز، دسکیورد، ریور و موارد مشابه اشاره کرد. اما در قیاس با این رقبا، اسلک تصمیمات بسیار درستی اتخاذ کرده و همین باعث شده مدیران تیمهای گوناگون، عاشق این ابزار شده و به آن وفادار باقی بمانند.
نیازی به اشاره نیست که اسلک به عنوان یک کسبوکار، تنها بدان خاطر قادر به دستیابی به چنین موفقیتی بوده که توانسته مشکلات درست را از پیش روی افراد درست بردارد.
ایان فرنک، مدیر محصول سازمانی فعلی اسلک در جریان یک مصاحبه گفت: «به همین خاطر است که متمرکز ماندن روی کاربر نهایی مهم است و بسیاری از شرکتها مانند اسلک چنین رویهای را در پیش میگیرند. یکی از چیزهایی که مردم راجع به اسلک متوجه نمیشوند این است که ما به یک اندازه بر بخشهای پایینی و بالایی کار تمرکز میکنیم. چه چیزی قرار است برای مشتری سازمانی مهم باشد؟ چه ابزارهایی به کارمندان من کمک میکنند که تبدیل به افرادی خلاقتر و پربازدهتر شوند؟»
همین سخنان به تنهایی نشان میدهند که چرا مدیریت محصول از اهمیت فراوان برای کسبوکارهای «نرمافزار به عنوان سرویس» (Software as a Service یا به اختصار SaaS) برخوردار است. با استفاده از ابزارهای در دسترس، به دست آوردن شناخت کافی نسبت به بازار، گفتگو با مشتریان و کسب درکی عمیق از سردردهای آنها، تیم مدیریت محصول میتواند تشخیص دهد که نیاز است چه چیزی، برای چه کسی و به چه دلیلی ساخته شود.
وقتی مدیریت محصول به بهترین شکل ممکن پیادهسازی میشود، نتیجه کار محصولات و کمپانیهایی مانند اسلک، کلابهاوس، کوینبیس و تیکتاک خواهند بود.
تاریخچه مختصر و مفید مدیریت محصول

برای اینکه درکی بهتر از سمت مدیر محصول و کارکردهای مربوط به آن به دست آید، بسیار مهم است که نگاهی هرچند اجمالی به تاریخچه شکلگیری مدیریت محصول در گذر زمان بیندازیم.
هنگامی صحبت راجع به تاریخچه مدیریت محصول، نیل اچ. مکالروی معمولا یکی از نامهایی است که بر سر زبانها میآید. او یکی از برجستهترین افرادی است که به شکلگیری مفهوم مدیریت محصول کمک کرد.
پیش از اینکه مکالروی تبدیل به وزیر دفاع ایالات متحده شود و سپس به دانشگاه استنفورد مشاوره دهد، او مدیر شرکتی به نام Proctor and Gamble بود. در سال ۱۹۳۱ میلادی، مکالروی در نامهای درونسازمانی و ۸۰۰ کلمهای، راجع چیزی نوشت که خود نام «مردان برند» را برای آن انتخاب کرده بود. اگرچه او این نامه را به عنوان توجیهی برای استخدام کارمندان بیشتر نوشت، اما به توصیف مسئولیتهای رایجی پرداخت که امروز بر دوش مدیران محصول گذاشته میشوند.
مسئولیتهای کلیدی که او برای یک مرد برند تعریف کرده بود، همگی به تمرکز بر برندها (یا به عبارت دیگر، محصولات) بازمیگشتند. از جمله این وظایف میتوان به شناسایی و پیادهسازی فرمول موفقیت برندها در دیگر مناطق جهان، آگاهی از رویه تبلیغات مربوط به محصول، شناسایی نقاط ضعف در زمانی که برندها عملکردی ضعیف داشتند، برنامهریزی و همکاری با مدیران برای برطرفسازی مشکلات اشاره کرد. آشنا به نظر نمیرسند؟
بیل هاولت و دیوید پاکارد (موسسین شرکت Hawlett-Packard یا همان HP)، کارآفرینانی بودند که به شدت تحت تاثیر مفاهیم مد نظر نیل اچ. مکالروی قرار گرفتند و تعریف «مردان برند» را پیش از پیش دگرگون ساختند.
یکی از رویکردهایی که شرکت HP در پیش گرفت، سامانبخشی کسبوکار در قالب تشکیلات خردتری بود که روی توسعه، تولید و فروش تمرکز میکردند. وقتی هر تشکیلات به تعداد کارمندانی بیش از ۵۰۰ نفر میرسید، مجددا خردتر میشد.
علاوه بر اینکه تیمها به شکلی آسانتر از همیشه قادر به مدیریت کارهای خود بودند، این رویه باعث شد تمرکز بر محصول نیز تسهیل شود. اچپی از سوی دیگر به سراغ قاعده کایزن (بهبود مداوم) و گنچی گنبوتسو (لوکیشن حقیقی، موضوع حقیقی - به این معنا که باید به سراغ سرمنشا رفت و اطلاعاتی حقیقی به دست آورد) رفت. اچپی این دو قاعده کلیدی را از شرکت تویوتا آموخت.
کایزن و گنچی گنبوتسو از آن جهت در درک روند توسعه مدیریت محصول اهمیت دارند که باید بدانیم تیمهای محصول همواره به دنبال راههای تازه برای بهبود محصولات و فرایندهای خود میگردند و به صورت مداوم با مشتریان و کاربران همکاری دارند تا اطلاعات را به دست آورند، اولویتبندی کنند و به شناسایی گامهای بعدی مشغول شوند تا از برطرفسازی مشکلی حقیقی اطمینان حاصل شود.
مدیریت محصول در ابتدا صرفا بر بازاریابی (قیمتگذاری، بستهبندی، توسعه) متمرکز بود، اما در گذر زمان دچار دگرگونی شد و نقشی اساسیتر در صنعت نرمافزار ایفا کرد.
توسعه محصول هم یکی از کارکردهای کلیدی در هر تیم محصولی بوده است.
همینطور که پیشرفتهای بیشتری در صنعت نرمافزار به دست آمد و کسبوکارها با چالشهایی بزرگتر روبهرو میشدند، واضح بود که مدیران محصول باید روی جنبههای بیشتری از کار نسبت به بازاریابی صرف، توسعه محصولات و همکاری با مشتریان نظارت داشته باشند. از سوی دیگر لازم بود تواناییها و اهداف کلی کسبوکار نیز بررسی شود.
تا پیش از سال ۲۰۰۱ میلادی، رویکرد «آبشاری» اصلیترین روششناسی موجود برای توسعه نرمافزار به حساب میآمد. اما در سال ۲۰۰۱ شاهد نگارش مانیفست اجایل یا چابک بودیم که رویکردی کاملا تازه را ترسیم میکرد و تبدیل به اصلیترین ابزار مدیران محصول شد.
سیستم مدیریت چابک به مدیران محصول اجازه داد که به شکلی موثرتر با توسعهدهندگان همکاری داشته باشند و در عین حال به حصول اطمینان از این بپردازند که محصولات ساخته میشوند و کسبوکارها و کاربران هم به ارزشی واقعی دست پیدا میکنند.
چهار قاعده کلی مدیریت چابک به شرح زیر هستند:
- اشخاص و تعاملات از فرایندها و ابزارها اهمیت بیشتری دارند
- کار کردن روی نرمافزار از تهیه اسناد گسترده مهمتر است
- همکاری با مشتریان از مذاکره بر سر قرارداد مهمتر است
- واکنش نشان دادن به تغییرات از دنبال کردن یک برنامه مهمتر است
اگرچه رویه مدیریت محصول این روزها در هر سازمان و کسبوکاری متفاوت است و اهداف و وظایف گوناگونی برای این سمت شغلی تعریف میشود، قواعد بنیادین یکسان باقی ماندهاند (فارق از اینکه در چه صنعتی فعالیت میشود، ابعاد تیم محصول چقدر است و محصولی دیجیتالی میسازد یا فیزیکی).
سمتهایی که معمولا با مدیریت محصول اشتباه گرفته میشوند

در بخشهای پیشین به اختصار به این پرداختیم که گاهی از مواقع مدیریت محصول با سمتهای دیگر اشتباه گرفته میشود. در این بخش اما به مقایسه جامعتر وظیفه مدیر محصول با سمتهای دیگری که معمولا راجع به آنها شائبه به وجود میآید خواهیم پرداخت.
مدیریت محصول در برابر مدیریت پروژه
یکی از سمتهایی که مدیر «محصول» معمولا با آن اشتباه گرفته میشود، مدیر «پروژه» است. این شائبه از آن جهت منطقی است که در بازههای زمانی مشخصی، شاهد نوعی همپوشانی میان وظایف مدیر محصول و مدیر پروژه هستیم. با این حال، به ندرت پیش میآید که وظایف مدیر پروژه با وظایف مدیر محصول همپوشانی کند.
میتوانید خودتان امتحان کنید و یک بار، یک مدیر «محصول» با تجربه را مدیر «پروژه» صدا بزنید و ببینید چه واکنشی نشان میدهد.
مدیریت محصول شامل دغدغههایی میشود که هم استراتژی و هم تحویل محصول را در برمیگیرند. از سوی دیگر، مدیریت پروژه صرفا بر تحویل محصول متمرکز است.
بعد از جمعآوری اطلاعات از منابع گوناگون (مشتریان، کاربران، تحلیلهای بازار، بنچمارکهای رقابتی، اهداف تنظیم شده و موارد مشابه)، مدیر محصول به تعیین «چیستی» و «چرایی» یک راهکار میپردازد. این راهکار میتواند یک محصول کامل باشد، یک قابلیت جدید و یا حتی بهبودی بسیار کوچک درون یک محصول.
وقتی راهکار شناسایی شد، مدیر محصول به همکاری با تیمهای پیادهسازی (که خود از طراحان محصول، توسعهدهندگان و اعضای کنترل کیفیت تشکیل شده) میپردازد تا مفهوم اولیه تبدیل به چیزی حقیقی شود.
نوشتن اسناد، مراجعه به جلساتی که با تیم و با هدف تعیین پیشنیازها برگزار میشوند، پاسخ دادن به سوالات، آزمودن کارها برای حصول اطمینان از اینکه با معیارهای قابل پذیرش سازگاری دارند و همکاری با تیمهای مختلف برای حصول اطمینان از اینکه راهکار در بازه زمانی تعیین شده آماده به کار خواهد بود، همگی از وظایف مدیر محصول به حساب میآیند.
در مجموع دو تفاوت کلیدی را میان مدیریت محصول و مدیریت پروژه شاهد هستیم:
- مدیر پروژه با کاربران و مشتریان صحبت نمیکند و نیازمند درک مشکلات آنها و اولویتبندی وظایف براساس اهداف کسبوکار، فعالیتهای بازار و منابع در دسترس نیست.
- مدیران پروژه راهکار را تعریف نمیکنند.
مدیریت پروژه به معنای هرکاری است که برای پیشبرد پروژهها انجام میشود. پروژهها مقیاسی از پیش معین، منابع تعریف شده و بازه زمانی مشخصی دارند که محدودیتهای پروژه را نمایان میسازند و تمام کار باید با پایبندی بر همین فاکتورها پیش برود.
مدیر پروژه باید اطمینان حاصل کند که پروژه در مقیاس مورد نظر باقی میماند و در ددلاین از پیش تعریف شده و با بهرهگیری از مقادیر محدودی از منابع آماده به کار میشود. مدیران پروژه عمدتا دغدغه تحویل کار را در ذهن دارند و برای پیادهسازی یک راهکار با ذینفعان همکاری میکنند.
مدیران محصول یک راهکار را تعریف میکنند و سپس، هنگام برنامهریزی برای راهکار و همکاری با تیمهایی که آن را پیادهسازی خواهند کرد، کلاه مدیر پروژه را بر سر میگذارند.
در سراسر این فرایند، اگر بنابر بازخوردهای به دست آمده از کاربران و مشتریان نیازی باشد، ابعاد راهکار نیز دچار تغییر میشود. مدیر محصول اطمینان حاصل میکند که تیمهای داخلی به پیشنیازهای لازم برای رسیدگی به راهکار دسترسی دارند و میتوانند به خوبی برای عرضه راهکار آماده شوند.
مدیران پروژه به تحویل یک راهکار رسیدگی میکنند و درگیر چیدن استراتژی برای کسبوکار خود نمیشوند.
هر دو سمت از اهمیت فراوانی در یک کسبوکار برخوردار هستند و مدیران هر دستهبندی میتوانند تجارب فراوانی را با یکدیگر به اشتراک بگذارند.
مدیر محصول در برابر صاحب محصول
مدیر محصول یکی دیگر از سمتهایی است که ارتباطی تنگاتنگ با مدیریت محصول دارد. درک تفاوتهای میان مدیر محصول و صاحب محصول بسیار مهم است، چرا که گاهی امکانش وجود دارد وظایف این دو با یکدیگر همپوشانی داشته باشند یا اصلا در بطن یک تیم اسکرام، به همکاری با یکدیگر مشغول شوند.
صاحب محصول، عبارتی است که برای توصیف مدیر محصول در یک تیم اسکرام به کار میرود.
اسکرام بستری است که تیمها از آن برای توسعه محصولات خود استفاده میکنند. گذشته از مجموعه قواعد مشخصی که یک تیم اسکرام باید از آنها پیروی کند، شاهد مجموعهای از ارزشها، ابزارها و نقشهای تعریف شده نیز هستیم که قرار است به تحویل محصول و همینطور بهبود مداوم آن در فرایند تحویل محصول یاری برسانند.
اصلیترین وظیفه صاحب محصول، پشتیبانی از تیم پیادهسازی است.
از جمله وظایف این شخص میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
- همکاری با تیم در راستای دستیابی به اهداف تعریف شده در هر اسپرینت
- اولویتبندی موثر و رسیدگی به کارهای باقیمانده مرتبط با محصول
- تهیه اسناد و منابع مورد نیاز و قرار دادن آنها در اختیار اعضای تیم
- همکاری با مدیر محصول برای اینکه خواستهها شکلی واضح به خود بگیرند
- برقراری ارتباط موثر با مدیران ارشد سازمان و نمایش میزان پیشرفت به آنها
- همکاری با تیمهای زیر نظر برای رسیدگی به مشکلاتی که حین توسعه بروز پیدا میکنند
بنابراین این سوال پیش میآید که اصلیترین تفاوت میان یک صاحب محصول و یک مدیر محصول چیست؟
مدیر محصول به تعریف استراتژی برای محصول مشغول میشود. مدیران محصول اهداف پشت یک کسبوکار را درک میکنند، به پژوهش روی خواستهها و نیازهای مشتریان میپردازند، محصولات رقیب را تست و تحلیل میکنند، ذینفعان را نسبت به حرکت کسبوکار به سمت و سویی خاص متقاعد میسازند، همواره یک چشم خود را بر بازار نگه میدارند، محصول را تعریف میکنند و مواردی از این دست.
درحالی که مدیر محصول به این وظایف رسیدگی میکند، صاحب محصول به همکاری با تیمهای پیادهسازی مشغنول میشود تا محصول مورد نظر به حیات آید و از سوی دیگر، مدیر محصول در جریان تمام پیشرفتها قرار بگیرد.
اهمیت اولویتبندی در مدیریت محصول

یکی از اصلیترین وظایف تیم محصول، تعیین این است که باید روی چه چیزهایی کار است. آنچه این فرایند را دشوار میکند، انبوهی اطلاعاتی است که باید جمعآوری و سپس به شکلی موثر اولویتبندی شوند. بازخوردهای فراوانی از افراد گوناگون به دست میآید، منابع در دسترس محدودیتهای خاص خود را دارند و از سوی دیگر باید با اهداف غایی کسبوکار نیز همسو باقی ماند.
وقتی یک مشتری مهم قابلیتی تازه را طلب میکند، نایب رییس بخش فروش خواستار بهبودهای هرچه بیشتر میشود تا بتواند به هدف مشخصی در میزان فروش برسد و تیم موفقیت مشتری هم درخواست برطرفسازی باگهای مشخصی میشود و این رویه همینطور ادامه مییابد.
اما در نهایت این تیم محصول است که تصمیم میگیرد چه کاری، چه زمانی و با چه توجیهی (چرا) به انجام میرسد.
چرا مدیران محصول بهترین افراد برای اولویتبندی به حساب میآیند؟
تیم محصول به بیشترین امکانات برای اولویتبندی کارها دسترسی دارد و از آنجایی که دانشی عمیق نسبت به سردردهای مشتریان به دست آورده، اهداف کسبوکار را میشناسد، به سمت اهداف گوناگونی که ذینفعان تعیین کردهاند حرکت میکند، از محدودیتهای کسبوکار باخبر است و فعالیتهای صنعت را دنبال میکند، بیشترین صلاحیت را نیز برای اتخاذ چنین تصمیماتی دارد.
اینها ابزارها و بسترهای گوناگونی هستند که مدیران محصول با استفاده از آنها دست به اولویتبندی میزنند. فارق از اینکه از چه ابزارها و روشهایی برای اولویتبندی استفاده میشود، تمام این فرایند باید کاملا شفاف باشد: ذینفعان باید کاملا در ماجرا دخیل باشند.
به این ترتیب وقتی تصمیمات اتخاذ میشوند، حتی آن دسته از ذینفعانی که آنچه خواستهاند را به دست نیاوردهاند هم درکی بهتر از فرایند دستیابی به تصمیم نهایی خواهند داشت و میتوانند به صورت تمام و کمال در استراتژی تعریف شده سرمایهگذاری کنند.
دو فاکتور اصلی برای اولویتبندی
دو فاکتور اصلی که هنگام اولویتبندی د ذهن نگاه داشته میشوند، ارزش و تلاش هستند.
ارزش به معنای سودی است که مشتریان از محصول میبرند (و این خود میتواند به نتایجی دیگر مانند شمار دانلود بالاتر، فروش بیشتر یا امتیاز رضایت مشتری بالا منجر شود).
با این حال، همهچیز میتواند مرتبط به اهدافی نیز باشد که کسبوکار میخواهد محقق سازد. از جمله این اهداف میتوان به افزایش درآمد، کسب سهم بیشتر از بازار و به دست آوردن جایگاهی قدرتمند در بازار اشاره کرد.
تلاش به معنای مدتزمان، افراد و منابعی است که برای تبدیل کردن یک راهکار به محصولی واقعی، به آنها نیاز داریم. در واقع تمام منابع مورد نیاز از زمان شروع به کار تا لحظه عرضه محصول در این دستهبندی قرار میگیرند.
اگرچه راهکاری که ارزش فراوان دارد و تلاش اندک میطلبد، فرمولی طلایی است که هر کسبوکاری به دنبال آن میگردد، نقشه راه محصول حاوی ابتکارات گوناگونی است که سطوح مختلفی از اولویتبندی را طلب میکنند (به عنوان مثال ارزش بالا و تلاش بالا یا ارزش پایین و تلاش پایین).
با همین منطق، ابتکاراتی که ارزش کم داشته و تلاش فراوان طلب میکنند، هیچوقت سر از نقشه راه محصول در نمیآورند و یعنی روی آنها کار نمیشود.
روشهای رایج اولویتبندی
برخی از روشهایی که برای اولویتبندی به کار بسته میشوند به شرح زیر هستند:
- ماتریکس تاثیر/تلاش
- مدل Kano
- اولویتبندی MoSCoW
- امتیازدهی RICE
- خرید-یک-محصول
- امتیازدهی وزنی
- و موارد دیگر
شرکتهای مختلف به سراغ روشهای متفاوتی میروند. فارق از اینکه از چه روشی استفاده میشود، نتیجه نهایی این است که ذینفعان باید به وضوح بدانند تم محصول روی چه چیزی کار میکند، روی چه چیزی کار نمیکند، چه چیزی را به بعد موکول کرده و توجیهی که برای هرکدام دارد چیست.
کشف محصول

پیش از اینکه به سراغ جزییات مربوط به نقشه راه محصول برویم، بیایید درباره بخشی کلیدی از مدیریت محصول صحبت کنیم که به اولویتبندی و سپس ترسیم نقشه راه محصول منجر میشود: کشف محصول.
کشف محصول چیست؟
کشف محصول فرایندی مشتری-محور است که تعیین میکند آیا اصلا باید یک محصول یا قابلیت را توسعه داد یا خیر. این فرایند هم برای محصولات جدید طی میشود و هم محصولاتی که از پیش وجود دارند.
تعیین قابلیتها و راهکارهایی که سر از یک محصول درمیآورند، تنها وظیفه مدیر محصول نیست. این بدان خاطر است که ایدهها را میتوان از منابع گوناگون به دست آورد. چنین ایدههایی میتوانند مستقیما از سمت مشتریان به اشتراک گذاشته شوند و از سوی دیگر توسعهدهندگان، طراحان، سهامداران و گاهی حتی رقبا هم حرفهای خود را برای گفتن دارند.
آزمودن نقشه راه محصول حریف گاهی میتواند به خلق ایدههای تازه برای کاری که باید روی محصول انجام شود، منجر گردد.
فارق از اینکه ایده یا سرمنشا مشکل چیست، مدیر محصول مسئولیت اکتشاف آنها را برعهده دارد تا به این نتیجه برسد که آیا سرمایهگذاری روی یک ایده یا برطرفسازی مشکلی خاص واقعا میتواند به مشتریان و همینطور کسبوکار سود برساند یا خیر. در واقع او باید تشخیص دهد که آیا میتوان «منطق تجاری» را در این ایدهها یافت یا خیر.
کشف محصول در عمل
چگونگی طی کردن فرایند کشف محصول میتواند بسته به رویکردهای هر تیم و هر سازمان متغیر باشد، اما هدف غایی یکسان است: اینکه درک بهتری از آنچه مشتری دقیقا میخواهد (و چرایی آن) به دست آید و از سوی دیگر، اطلاعاتی آنقدر کافی راجع به ابعاد گوناگون ماجرا کسب شود تا بتوان تصمیمی آگاهانه نسبت به اینکه روی چه چیزهایی کار میشود و روی چه چیزهایی خیر، اتخاذ کرد.
نخستین قدم در فرایند کشف محصول، همدردی است. این مهارتی کلیدی برای مدیران محصول به حساب میآید، زیرا آنها باید دائما خود را جای مشتریان بگذارند و درک کنند که چطور از محصول استفاده میشود و اصلیترین سردردها چیست.
کشف محصول ضمنا شامل درک، تعریف و اولویتبندی مشکلاتی که باید برطرف گردند نیز میشود. و سپس نوبت به بارش فکری، ایدهپردازی، آزمودن ایدهها (با نسخههای پروتوتایپ میرسد تا نظریهها اعتبارسنجی شوند. در سراسر این فرایند، یک مدیر محصول باید به صورت مستقیم با مشتریان هدف خود صحبت و ارتباط برقرار کند.
چه این مکالمات در قالب مصاحبههای شخصی انجام شوند، چه گروههای تمرکز و چه تستهای مصرفپذیری، مدیران محصول از تمام فرصتهای خود برای ملاقات با مشتریان و درک اینکه چطور از محصول استفاده میکنند استفاده خواهند کرد. از سوی دیگر، هدف اصلی شناسایی نقاط قوت و نقاط ضعف است.
به محض اینکه رویه کشف به پایان رسید، مدیر محصول به اولویتبندی مواردی میپردازد که میخواهد روی آنها کار شود و به این ترتیب، نقشه راه محصول نیز شکل میگیرد.
ترسیم نقشه راه در مدیریت محصول

نقشه راه محصول، سندی استراتژیک است که موارد گوناگونی نظیر چشمانداز محصول، اولویتهای کسبوکار و همینطور برنامهها و اولویتبندیهای مربوط به محصول را در گذر زمان به نمایش میگذارد.
اگرچه مسئولیت ترسیم نقشه راه در نهایت بر دوش تیم محصول است، این سند با استفاده از نقطه نظرهایی شکل میگیرد که از طرف ذینفعان و دپارتمانهای گوناگون به دست آمدهاند. ابتکارات موجود در نقشه راه هم در نتیجه شناسایی تلاشهایی که بیشترین اولویت را دارند، به دست میآیند..
چطور نقشه راه را ترسیم کنیم؟
در ادامه از گامهای رایج در روند ترسیم نقشه راه محصول میگوییم:
- تنظیم اهداف و ماموریتهای کسبوکار (یا به عبارت دیگر، OKRها)
- جمعآوری نقطهنظرها از منابع مختلف
- اولویتبندی ابتکارات (براساس ارزش، میزان تلاش مورد نیاز، اهداف و موارد مشابه)
- افزودن ابتکاراتی که باید روی آنها کار شود به مسیر راه و سپس تعیین یک بازه زمانی گسترده برای به اتمام رساندن آنها
- اشتراکگذاری نقشه راه با ذینفعان
- بهروزرسانی هرچه بیشتر نقشه راه در گذر زمان
نقشههای راه داخلی در برابر نقشههای راه خارجی
نقشههای راه در اشکال گوناگون از راه میرسند و میتوانند با اهدافی متفاوت و برای مخاطبانی متنوع شکل بگیرند.
نقشههای راه داخلی برای برقراری ارتباط با ذینفعان داخلی شکل میگیرند و نشان میدهند که ابتکارات اصلی محصول چیست، چه برنامههایی برای آن چیده شده، پروژهها چه شکل و شمایلی دارند و چطور منابع مختلف به آنها اختصاص داده میشود.
نقشههای راه داخلی ضمنا به تیمها کمک میکنند که روی اهداف خود، در بازههای زمانی مشخص و از پیش تعیین شده، متمرکز باقی بمانند.
نقشههای راه خارجی (که معمولا با کاربران و مشتریان به اشتراک گذاشته میشوند) به مشتریان نشان میدهند که یک محصول با گذشت مدتزمانی مشخص، چطور دچار تغییر خواهد شد. هنگام اشتراکگذاری نقشههای راه با مشتریان و دیگر ذینفعان خارجی لازم است کارهای زیر انجام شوند:
- حصول اطمینان از اینکه ابتکارات خط زمانی گستردهای برای اتمام یافتن دارند و در واقع هیچ تاریخ دقیقی ارائه نشود.
- واضح ساختن این موضوع برای ذینفعان خارجی که نقشه راه قرار است تمرکز استراتژیک محصول را به نمایش بگذارد و نباید آن را برنامهای برای یک پروژه تعبیر کرد.
با این کارها، اگر رسیدگی به برخی وظایف بیشتر از مقدار مورد انتظار طول بکشد یا اولویتهای سازمانی تغییر کنند، انعطافپذیری کامل در اختیار تیم توسعه قرار میگیرد و فشاری مضاعف به آنها وارد نمیآید.
ابزارها و بسترهای مورد استفاده رایج در مدیریت محصول

ابزارها و بسترهای گوناگونی را در دنیای امروزی شاهد هستیم که به مدیران در مدیریت موثر محصول یاری میرسانند. برخی از این ابزارها صرفا برای مدیران محصول طراحی شدهاند و برخی دیگر میتوانند به تمام تیم محصول کمک کنند. تیم محصول نیز خود شامل مدیران محصول، طراحان، توسعهدهندگان و تحلیلگران داده است.
مدیریت محصول:
- Airfocus
تحلیل داده:
- گوگل آنالیتیکس (فیلمهای آموزش فرادرس)
- Mixpanel
- Amplitude
- Heap
- Kiss Metrics
ساخت پروتوتایپ:
- FigmaInVision
- Studio
- Miro
- Adobe XD (فیلمهای آموزش فرادرس)
- Sketch
بازخورد مشتریان:
- Pendo
- Canny
- SurveyMonkey
- Intercom
- Hubspot
مدیریت پروژه / وظایف:
- JIRA (فیلمهای آموزش فرادرس)
- Trello (فیلمهای آموزش فرادرس)
- ASANA
- Pivotal Tracker
- Basecamp
بسترهای اولویتبندی:
- Kano
- ماتریکس اثرگذاری / تلاش
- امتیازدهی وزنی
- RICE
- MoSCoW
استراتژی محصول:
- OKRها
- Jobs to Be Done
- HEART
- AARRR
ارتباط با ذینفعان:
- Slack
- Microsoft Teams
- Workplace by Facebook
- Hangouts Chat
- Mattermost
سخن پایانی
مدیریت محصول سمتی بسیار حیاتی در شرکتهایی است که به توسعه «نرمافزار به عنوان سرویس» مشغول میشود. این شرکتها نیاز به افرادی دارند که قادر به رمزگشایی نیازها و خواستههای مشتریان باشند و ضمن برطرفسازی آنها، به همکاری با ذینفعان مشغول شوند تا بتوان همسو با اهداف کسبوکار باقی ماند.
اگرچه این روزها بسیاری از افراد درکی جامع از کار مدیریت محصول ندارند، اما حالا که این مقاله را مطالعه کردهاید به طور یقین دیگر در جمع چنین افرادی قرار نمیگیرد. اکنون شما میدانید مدیریت محصول چه چیزی هست و چه چیزی نیست، مدیران محصول چه وظایفی را دنبال میکنند، مدیریت موثر محصول چه شکل و شمایلی دارد و چطور مدیران محصول به اولویتبندی وظایف و ترسیم نقشه راه مشغول میشوند.
سلام، ممنونم از مطالب مفیدتون در خصوص مدیریت محصول. لطفا در خصوص جایگاه مدیریت محصولی در ساختار سازمانی نیز مطلب ارائه کنید.
چقدر خوب و جامع بود این مطلب. زنده باد.