تفاوت اسطوره، افسانه و قصه در چیست؟


حتما بارها و بارها به داستانها و روایتهایی از زمانهای قدیم برخوردهاید که برخی از آنها را اسطوره مینامیم، برخی را افسانه و برخی دیگر را قصه تلقی میکنیم. آیا میان این مفاهیم تفاوتهایی وجود دارد؟ در این مطلب به تفاوت اسطوره، افسانه و قصه میپردازیم.
همراه قدیمی انسانها
«داستان» و «روایت» اصلی جدانشدنی از دنیای باستان است که تا همین امروز با ما، با نوع بشر، همراه است. انسان هماره به «داستان» وفادار بوده. در کشوقوس زمان فقط محمل داستان تغییر کرده و هیچ خدشهای به ذائقۀ داستانگویی و داستانخواهی انسان وارد نشده است.
از نگارههای ابتدایی و سادۀ غار لاسکو (یکی از قدیمیترین نقاشیهای یافتشده بر دیواره غار لاسکو به قدمت بیست هزار سال)، تا پیچیدهترین جلوههای ویژۀ سینمای دنیای مدرن، همگی همیشه در خدمت میل و توجه انسان به داستان بوده، و این دلیلی است برای محکم بودن پایگاه «داستان» برای بشر.
تأثیر داستان بر زندگی انسان آنچنان وسیع است که خیلی از رفتارهای روزمرۀ ما هم ذیل داستانها تفسیرپذیرند. از خرافهها، تا برخوردهای رایج جمعی با مسائل مشابه، اعتقادات، مسائل رفتارشناختی و وروانشناختی، همهوهمه تا حدود قابل توجهی به داستانهای جاری در فرهنگ یک جامعه برمیگردند که از دوران باستان تا امروز تغییر شکل دادهاند؛ بهطور کامل حذف شدهاند، بدون تغییر ماندهاند، یا منتقل شدهاند.
داستان تواناییهای عجیبی دارد. میتواند حرکت کند، از یک سر دنیا به سوی دیگر آن، تأثیر بپذیرد یا بدون هیچ تغییری معادلات اجتماعی خانۀ جدیدش را دگرگون کند. این تغییر و تحولات در امر داستانی باعث شده تا با توجه به تفاوتهای کوچک و بزرگ بتوانیم برایش دستهبندی تعیین کنیم.

بنمایه روایت
سادهترین روایت برای داستان شاید این باشد: روایتی دارای اشخاص، خط مشخص، شروع، اوج و پایان. بیشتر ما قبل ازآنکه زبان باز کنیم با داستان و درام برخورد داشتهایم. داستان به شمایل قصه، شعر یا مَثَل. از همین سادهترین داستانها تا آناکارنینا، بر باد رفته یا سوپرمنِ کتابهای مصور، همگی نقاط اشتراکی دارند که آن را در این متن «بنمایه» میخوانیم. بنمایههایی مانند فداکاری، اعتماد، خیرخواهی، سختکوشی و غیره.
بنمایههای اصلی اساطیری به چهار دستۀ «آفرینش، باروری، نجات و قهرمان» تقسیم میشوند که هر بنمایۀ دیگری از این چهار نوع منشأ گرفته و به باقی اشکال داستان هم بسط داده شده است.
اهمیت روابط علی
هرچه روابط علی و معلولی یک داستان قویتر باشد ارتباط محکمتری با ذهن بشر ایجاد میکند و بیشتر در باور بشر مینشیند. بر همین مبنا داستان به سه دستۀ کلی قصه، افسانه و اسطوره تقسیم بندی شده است. پس اهمیت این دستهبندی را در میزان جایگیری روایت در ذهن بشر و کارکرد آن و به تبع انعکاسش در زندگی انسان خواهیم یافت.
اسطوره، افسانه و قصه هیچیک تعریف بیقید و شرط و دقیقی ندارند اما حداقل میتوان با چند ویژگی اختصاصی آنها را از یکدیگر متمایز کرد.
داستان نبرد اپوش و تیشتر
این داستان را در نظر بگیرید: «پس از این که دنیا ساخته شد، دیوهای اهریمنی برای از بین بردن دنیای امن و زیبا به واسطۀ ذات بدخواه و تخریبگرشان دست به کار شدند. دیو اَپوش که وظیفهای جز خشکسالی و بی بارانی ندارد به ابرهای باران زا حمله کرد. ایزد تیشتر برای مقابله با او به ابرها رفت. آن دو به مدت پنج شبانه روز هر به هیئتی با یکدیگر نبرد کردند. اپوش همچون اسبی دم و گوش بریده و سیاه و بد بو و بد ریخت، و تیشتر گاهی به صورت اسبی سپید و زرین دم، گاوی روشن و زرین پوست یا جوانی تنومند و خوش اندام. در این پنج شبانهروز آسمان از شدت نبرد این دو غرید و برق زد و طوفانی شد. در انتهای نبرد تیشتر با خستگی دلیل سختی نبرد را فدیه ندادن انسان و گوشت خواری بیرویۀ بشر دانست و از سرور خود خواست تا نیرویی به او ببخشد تا بر اپوش چیره شود. وچنین شد.»
داستان فرزندان فریدون
داستان دوم: «فریدون تصمیم میگیرد قلمرو خود را بین سه فرزندش، سلم، تور و ایرج تقسیم کند. سرزمین یونان و روم را به سلم، و سرزمینهای توران و چین را به تور میبخشد و ایران را که قلب قلمرو تحت فرمانرواییاش بود برای ایرج میگذارد. سلم و تور از این که پدرشان عدالت را رعایت نکرده و نیکترین سرزمین را به برادر کوچکتر، ایرج، بخشیده بر میخروشند و برای ایرج دسیسه میچینند. ایرج نزد برادرانش میرود و از آنها میخواهد کینهجویی را کنار بگذارند. او حتی اعلام میکند که حاضر است برای برقراری صلح و دوستی تخت و تاج را کنار بگذارد. اما در نهایت دل برادرانش نرم نمیشود و سر او را از تن جدا کرده و برای پدرشان، فریدون، به ایران زمین می فرستند. سالها بعد، منوچهر، نوۀ دختری ایرج به خونخواهی از پدربزرگش با پهلوانان ایران زمین، تقاس خون ایرج را از سلم و تور می گیرد.»

حکایت مردم همیشه سر به راه
داستان سوم: «روزی شاه ظالمی از اینکه هرچه به مردم روا میداشت، مردم اعتراضی نمیکردند برآشفت و باعصبانیت از وزیر راه حل خواست. وزیر متملقش به او پیشنهاد کرد در ورودی شهر ایستگاههایی ترتیب دهند که از مردم عوارض ورود و خروج دریافت کنند. مردم بهسرعت با قانون جدید کنار آمدند، شاه دیگرباره عصبانی شد و وزیرش را فراخواند. وزیر درنگ کرد و راه حلی جست. فردای آن روز اعلام کردند در عوارضیها پس از دریافت سکه، هر نفر را هفتاد ضربه شلاق خواهند زد. کمی نگذشت که مردم در میدان شهر تجمع کردند و فریاد کشیدند. شاه با خوشحالی نتیجه را جویا شد تا ببیند بالاخره مردم از دست او به ستوه آمدهاند و توانسته صدای اعتراضان را بلند کند یا نه. وزیر گزارش آورد که مردم به صف های طولانی برای فلک شدن معترضاند و میخواهند تعداد ایستگاه ها بیشتر شود!»
تحلیل داستانها
سه داستان بالا از چند منظر مختلف قابل بررسی و ردهبندی هستند.
داستان اول: اسطوره
این داستان یک نمونه از اسطوره است. در داستان اول اَپوش و تیشتر انسان نیستند. هریک تشخصی دارند و وظیفهای. یکی متعلق به جامعۀ دیوان و دیگری متعلق به جامعۀ خدایان است. آن دو درگیر نبردی ازلی هستند و هریک برای هدفی که نتیجۀ آن آیندۀ بشر را تعیین خواهد کرد میجنگند.
در آیینهای کهن، مردم از تیشتر باران طلب میکنند و برای خوشنودی او هدایایی نثار میکنند. باید توجه داشت که یکی از کارکردهای اساطیر، توجیه پدیدههایی است که انسان ابتدایی از تفسیرش عاجز و همزمان ناگزیر است. پس دور از ذهن نیست که برای مثال دلیل طوفان های موسمی و رعد و برقهای سهمگین را مبارزۀ دو موجود انتزاعی فرض کند.
از طرفی با اینکه در اساطیر انسان کمتر نقش میپذیرد، اما انسان محوری است که موجودات و حوادث اسطورهای حول آن واقع میشوند: اپوش و تیشتر میجنگند تا انسان دچار خشکسالی نشود، هئوروتات (خرداد) و امرداد با تیریز و زیریز میجنگند تا آبها آلوده نشوند و زمین را برای زندگی انسان پر از بذر گیاه کنند، ویو (باد) با امرداد همکاری میکند تا بذر گیاه را در زمین پراکنده کند یا با تیشتر همکاری میکند تا آب را به همهجای زمین برساند.
ویژگیهای اسطوره
پس چند نکته در مورد این اسطوره مهم است:
- شخصیتها انسانی نیستند.
- آیینهای باستانی نقش اساسی در بهوجود آمدن اساطیر دارند.
- اساطیر توجیهی برای پدیدههایی هستند که انسان توانایی تفسیر علمی آن را نداشت. نوعی «علموارۀ» باستانی.
- حوادث اساطیری قبل از حضور انسان در زمین رخ میدهند تا بستر مناسبی برای زیستن انسان در گیتی، رویارویی انسان با مرگ و اتفاقات پس از مرگ را فراهم کنند. در واقع اساطیر با کمترین حضور انسان اما حول محور بشر و برای انسان رخ میدهند.
- شخصیتهای فرا انسانی اسطورهای برای ما شناخته شدهاند و هریک طبق خویشکاری (= وظیفۀ فرا انسانی) خود، خط داستان را پیش میبرند که این خویشکاریها برای مخاطب از پیش تعریفشده است.
داستان دوم: افسانه
داستان دوم نمونهای از افسانه است. شخصیتهای این داستان همگی بشرند، بدون هیچ دخالت مستقیمی از جانب خدایان. بخل، کینه، تبعیض، تبعات پیروی نکردن از شاه، از خودگذشتگی، شیفته نبودن به تاج و تخت و زرق و برقهای دنیوی، پیوند خانوادگی مستحکم و... اولین و سادهترین مفاهیمی است که در این داستان دیده میشود.
این مفاهیم در نگاه اول بسیار ساده بهنظر می رسند. اما باید بدانید تمامیشان در ابعاد جدیتر و بزرگتر قسمتی از باورهای باستانی ایرانیان بودهاند که در قالب افسانههای بیشتر حماسی روایت میشدند.
برای مثال در باور ایرانیان حسادت در دیوی سیری ناپذیر به نام «آز» تجسم یافته و آز از تأثیرگذار ترین دیوان است. با همین توضیح درجۀ گناه حسادتورزی در بین ایرانیان مشخص است. طبیعی است که مسئلۀ حسادت بهصورت یک داستان مطرح شود و مخاطب با تبعات حسادتورزی در بستر داستان مواجه شود که آن چیزی جز هلاکت و نابودی نیست.
شاه در حوزۀ فرهنگی ایران و همسایگان ایران، فردی بلند مرتبه و دارای قدرت مطلق قلمداد میشد، از عیلام، سومر، بابل تا تمدن آریایی و سپس سلسلۀ ساسانی و حتی بعد از آن، تمامی این تمدنها فرمانروای خود را اینچنین میدانستند. «فرٍه» مفهومی اساسی است که بر این باور صحه میگذارد. مردم شاه را به واسطۀ فرۀ شاهیاش (شکوه و بزرگیای که از جانب یزدان به او رسیده) دانای مطلق در زمین میدانستند و امر او را امری بخرد. این مفهوم مهم فرهنگی در داستان بهخوبی بیان شده: شاه امر میکند، افراد تحت امر امتناع می کنند و حسادت میورزند و به هلاکت می رسند.
اما از طرفی شاه با وجود فرۀ شاهی، چون انسان است، اشتباهاتی هم میکند. از جمله تبعیض. او بدون توجه به اولویت سنی فرزندانش قلمرو خود را تقسیم کرده و در جریان چنین تبعیضی محبوبترین فرزند خود را از دست میدهد و دست دو فرزند دیگرش هم به خون آلوده میشود.
مثال دیگر مسئلۀ خانواده و خون است. ایرج برای حفظ پیوند خانوادگی حاضر به ترک تخت سلطنت میشود. ایرج نمیخواهد دست اعضای خانوادهاش به خون یک هم خون آلوده شود. ما ایرج را به عنوان تجسم خوبی می شناسیم و قاعدتاً این عمل را از او بهعنوان «خیر» میپذیریم.
ارکانی که بالاتر بررسی شد همگی در حوزۀ بشر میچرخد. گاهی در چنین افسانههایی سروکلۀ ایزدان یا دیوان به عنوان نیروی کمکی یا بازدارنده، پیدا میشود، اما همگی در راستای اتفاقاتی کاملاً بشری است نه فرا انسانی. البته این دخالت ایزدی در حماسههای یونانی آنچنان زیاد است که گاهی تفکیک اسطوره یا افسانه بودن داستانها را غیر ممکن میکند.
ویژگیهای افسانه
با نگاهی به آنچه گفته شد میتوان افسانه را از دیگر اشکال داستان/روایت چنین تفکیک کرد:
- حوادث به دست انسانهایی خاص مانند شاهان یا پهلوانان، رقم میخورد.
- افسانه متضمن مفاهیم عمیق فرهنگی، اجتماعی، دینی و بعضاً سیاسی است. (افسانۀ آرش کمانگیر نمونۀ خوبی از افسانهای شامل مفاهیم سیاسی، یا به بیان دقیقتر، ملی میهنی است.)
- افسانه از خطای انسانی بهعنوان نیرویی برای پیشبرد حوادث بهره می گیرد.
- «باور» در افسانهها کارکرد زندگی اجتماعی دارند. و مسئلۀ توجیه پدیدهها از منظر آیین، کمکم در افسانه رنگ میبازد.
- ما شخصیتها را کاملاً میشناسیم و اصلاً برای درک آنچه افسانه میکوشد انتقال دهد باید از سابقۀ شخصیتها آگاهی کامل داشته باشیم. (برای مثال، برای درک درست از داستان عشق زال و رودابه، مهم است بدانیم الف) رودابه از نوادگان ضحاک است و ضحاک یکی از پادشاهان اهریمنی است که پادشاهی آرمانی جمشید را نابود کرد. ب) زال و پدرش، سام، از پهلوانان و دوستان منوچهر شاهند. ج) منوچهر نوۀ ایرج و نتیجۀ فریدون است. د) فریدون از نژاد جمشید و کسی است که به فرمانروایی ضحاک پایان داد. با این توصیفات دلایل مخالفت منوچهر با این وصلت مشخص است.)
داستان سوم: قصه
این داستان نمونهای از یک قصه است. در این قصه مشخص نیست که راجعبه کجا، کدام پادشاه، کدام مردم و کدام وزیر صحبت میشود. مشخص نیست که پادشاه از کجا آمده و چرا تا این حد به مردمش ظلم روا میدارد، معلوم نیست که تحت چه پیشینهای مردم آن قلمرو آنقدر منفعلاند و به ظلم تن میدهند.
درواقع این اطلاعات برای ما حتی مهم نیست. داستان هیچ عنصر تاریخی یا جغرافیایی ویژهای ندارد. ممکن است برای هر فرهنگ و جماعتی هم قابل فهم باشد. تمام مردم دنیا در مورد مفهوم «پادشاهی، ستم، مردم، نقش وزیر و...» توافق نظر دارند و نکته فقط شرح یک وضعیت و پند نهفته در آن وضعیت است.
این قصه یا چیزی شبیه آن را ممکن است بهعنوان مَثَل برای یک وضعیت از زبان هرکس در هرجای دنیا بشنویم. از نظر نگارنده داستان سوم حتی پند قابل توجهی هم ندارد و صرفاً شرح وضعیت یک مملکت موهوم و نامعلوم است.
ویژگیهای قصه
درنتیجه شاید بتوان خصوصیات قصه را به صورت زیر تبیین کرد:
- شخصیتها شناسا نیستند و ممکن است هرکسی باشند. هیچکدام قدرت یا خصوصیت ویژهای ندارند.
- حوادث نه حول محور انسان، بلکه برای انتقال یک پند یا شرح یک وضعیت شکل میگیرند.
- قصه شامل مفاهیمی است که اغلب محدود به یک فرهنگ یا جغرافیا نمی شود (مثل حاجی فیروز در ایران و بابا نوئل در فرهنگ غرب، بنمایه داستان زیبای خفته یا شاهزاده و قورباغه، شخصیت لولو خورخوره، و...).
- بمقولۀ «باور» در روایت نقشی ندارد.
- سابقۀ افراد و اتفاقات در قصه هیچ اهمیتی ندارد.
اهمیت راوی
مسئلۀ قابل بررسی دیگر در سه نمونۀ بالا «راوی» است. اینکه راوی هر شکل از داستان چه کسی است هم میتواند راهنمای خوبی برای تفکیک سه مدل داستانی اسطوره، افسانه و قصه باشد.
اسطوره معمولاً از سوی بزرگان و کاهنان نقل می شود. یعنی مردم بیش از آنکه خود اسطوره را با جزئیات بدانند آیینهای ناشی از آن را بلدند و برای پیشبرد زندگیشان بهکار میبرند. اسطوره بین طبقهای خاص نقل میشود اما در زندگی عموم مردم عادی جاری میشود.
افسانه عموماً توسط افسانهسرایان روایت میشود. چنانکه گوسانهای دورۀ اشکانی که افسانه سرایانی دورهگرد بودند، یا نقالان قهوهخانهای، یا معرکهگیران، افسانه را درکوی برزن نقل میکردند. این افراد تسلط خوبی بر روابط علی و معلولی داستان و سابقۀ هر افسانه دارند.
اما قصه با توجه به خصوصیاتش در هرخانهای نقل میشود، مادران و پدران، معلمان و هر یک از افراد عادی جامعه میتوانند قصه را تعریف کنند و به نفر بعدی انتقال دهند. برای نقل قصه، کافی است راوی خط سادۀ داستانی را بداند و آن را آنطور که میخواهد گسترش دهد.
در آخر ذکر این نکته مهم است که این شکل بررسی تفاوت اسطوره، افسانه و قصه تنها یکی از رویکردهاست. همانطور که قبلاً هم ذکرش رفت، برای هر یک از اشکال روایت داستان، تعاریف بسیاری وجود دارد که گاهی در هم ادغام میشوند و مرزبندی مشخص و مطلقی هم ندارند.
این مطلب توسط نویسنده مهمان «فروغ محمودی» نوشته شده است.
اگر این مطلب برای شما مفید بوده است، آموزشهای زیر نیز به شما پیشنهاد میشوند:
- مجموعه آموزشهای عمومی
- مجموعه آموزشهای زبانهای خارجی
- دارالفنون، یادگار امیر کبیر؛ از تاسیس تا تحول آموزش در ایران
- خواجه نصیرالدین طوسی؛ اعجوبه ریاضیات و نجوم
- خط میخی؛ ابزار یا ابداع؟
- مسند و مسند الیه چیست؟ | به زبان ساده و با مثال
^^
با سلام و عرض ادب
من در خصوص مشخصه باور در افسانه ها نیاز به دانستن توضیحات بیشتری دارم.
در صورت امکان توضیح بفرمایید.
خانم فروغ محمدی؛
از دستهبندی و تعریف داستان، افسانه و قصه از شما سپاسگزارم