ده حس انسانی که کمتر راجع به آنها شنیدهاید
پنج حس کلاسیک انسان (بینایی، شنوایی، بویایی، چشایی و بساوایی) همه توجهها را به خود اختصاص دادهاند. شاید تعجب کنید که حسهای دیگری هم وجود دارند که در پسزمینه بدن در حال فعالیت هستند. فعالیت سادهای مانند نشستن سر میز و خوردن شام را در نظر بگیرید. همه پنج حس حین آن فعال هستند: منظره غذای درون بشقاب را میبینید، بوی آن را استشمام میکنید، مزه و حس آن را با گذاشتن لقمه داخل دهان میچشید و صدای جویدن را نیز میشنوید. اما بدون حواس دیگر، غذا خوردن هرگز مشابه چیزی که در حال تجربه آن هستید، نخواهد بود. در ادامه به ده حس انسانی جالب و منحصر به فرد میپردازیم که کمتر از آنها سخن به میان آمده است.
ارتباط بین حسها
نشستن روی صندلی، برداشتن لقمه و گذاشتن آن در دهان یک شاهکار حسی است. چون نمیتوانید همیشه یک چشمتان را به حرکت دستها و پاهایتان اختصاص دهید، موقعیت مفاصل و میزان کشیدگی ماهیچهها پیوسته اندازهگیری میشود و شما را قادر میسازد بدون نگاه دقیق، غذا بخورید. وقتی میخواهید چیزی را بردارید، اطلاعات حسی توسط ساختارهای تخصصی گوش درونی جمعآوری میشوند تا تعادلتان را حفظ کنید.
وقتی غذا در دهان قرار میگیرد، مجموعهای از حسگرها اطلاعاتی درباره دمای آن جمعآوری میکنند و مجموعهای دیگر از اعصاب تخصصی موسوم به «گیرندههای درد» (Nociceptor)، به سرعت هشدار میدهند که آیا محتویات دهان شما به میزان خطرناکی داغ یا نسبتاً سرد است. همزمان، خون و مایعات احاطه کننده اعصاب مرکزی پایش میشوند تا از تعادل سطح کربن دیاکسید و اکسیژن اطمینان حاصل و سرعت تنفس ناخودآگاه تنظیم شود.
حواس بیرونی و حواس درونی
زمانی که معده در حال پر شدن است، حسگرهای کششی به مغز بازخورد میدهند و سیگنالهای خوردن به تدریج خاموش میشوند. وقتی غذای به نسبت هضم شده وارد روده کوچک میشود، حسگرها ماشه تولید هورمونی خاص را میچکانند که وظیفهاش روشن کردن کلیدی است که به شما میگوید به اندازه کافی غذا خوردهاید. تولید مواد زائد نیز به دقت پایش میشود و مدت زمانی طولانی پس از آنکه غذایتان را تمام کردید، حسگرها هشدار میدهند زمان آن رسیده تا از شر باقیماندههای غذا خلاص شوید.
بنابراین اگرچه پنج حس سنتی حواسی هستند که ما در تعاملات خودآگاه با دنیای اطرافمان بیشتر روی آنها تکیه داریم اما فقط «حواس بیرونی» ما هستند. چندین حس دیگر به عنوان «حواس درونی» نیز وجود دارند که به آرامی و در پسزمینه مشغول فعالیت هستند. حواسی که مجموعه حواس انسانی را به بیش از بیست حس میرساند. از آنجایی که درباره برخی از این حواس بین متخصصان اختلاف نظر وجود دارد، نمیتوان دقیقاً گفت انسان چند حس دارد اما در ادامه با 10 مورد از معروفترین این حواس که مورد توافق اکثر متخصصان هستند، آشنا میشویم.
حس تعادل
«حس تعادل» (Equilibrioception) ما توسط دستگاه دهلیزی گوش داخلی ایجاد میشود که بازخوردهای حیاتی مرتبط با موقعیت سر و حرکات بدن را فراهم میآورد. درون گوش، سه مجرای نیمدایرهای وجود دارد که هرکدام از آنها با مایع پر شده است. در انتهای هر مجرا، یک برآمدگی با مجموعهای از مژکهای حساس وجود دارد. با حرکت سر، مایع درون مجرا و مژکهای ریز نیز حرکت و اطلاعاتی را درباره چرخش سر به مغز ارسال میکنند. دو اندام دیگر به نام «سنگ گوش» (Otolith) در دو سمت سر وجود دارند. سنگ گوش شامل مژکهای حسی است که توسط بلورهای کلسیمی به سمت پایین کشیده شدهاند و به ما کمک میکنند بتوانیم جهت پایین و بالا را تشخیص دهیم.
حس حرکتی
بدون وجود «حس حرکت» (Proprioception)، حتی سادهترین کارها میتوانست چالش برانگیز باشد. حس حرکت به ما امکان میدهد بدون نگاه کردن، موقعیت بدنمان را در فضا ردگیری کنیم. به این ترتیب، میتوانیم تنظیمات مورد نیاز برای جلوگیری از افتادن اعمال کنیم، فواصل میان گام برداشتن را تخمین بزنیم و حرکات پیچیدهای مانند دوچرخهسواری و پیانو زدن را هماهنگ کنیم. گیرندههای مسئول این حس در مفاصل، ماهیچهها و پوست یافت میشوند و کمک میکنند اطلاعات مربوط به زاویه و موقعیت هر مفصل و میزان کشش ماهیچهها و زردپیها به طور پیوسته به مغز مخابره شود. برای ردگیری کردن موقعیت بدن در فضا، رشتههای درون ماهیچهها کشش و حرکت را شناسایی میکنند.
انجام این کار، فعالیت مشترکی بین چندین ساختار تخصصی شده است که شامل یاخته ماهیچهای بروندوکی (extrafusal myocyte)، یاخته ماهیچهای دروندوکی (intrafusal myocyte) و یاختههای عصبی پوشاننده (wrapped nerve cells) میشود. یاخته ماهیچهای بروندوکی، اصلیترین رشتههای ماهیچهای هستند که مسئول جمعشدگی (انقباض) عضله بوده و با پیام عصبی ورودی کنترل میشوند. یاخته ماهیچهای دروندوکی، رشتههای حسی تخصصی شده هستند که در بین رشتههای ماهیچهای اصلی قرار گرفتهاند.
همزمان که ماهیچه جمع میشوند یا کش میآیند، طول رشتههای حسی نیز تغییر میکند. این رشتههای حسی ماهیچهای، درون مارپیچی از انتهای تارهای عصبی پیچیده شدهاند. با کشیده شدن ماهیچه، انتهای تارهای عصبی فعال شده و اطلاعات مرتبط با طول ماهیچه و سرعت حرکت آن را به مغز ارسال میکند.
حس درد
رشتههای عصبی تخصصی موسوم به گیرندههای درد (Nociception)، در پوست و دیگر اندامهای بدن یافت میشوند. بر خلاف اعصاب حسیِ معمولی، این اعصاب با محرکهای سطح پایین فعال نمیشوند بلکه منتظر میمانند تا دما، فشار یا سطح ماده سمی به حدی برسد که برای بدن مضر باشد. فعال شدن این اعصاب، ماشه واکنش عقبنشینی چابکی را میکشد که به ما پیغام میدهد از محرک خطرناک فاصله بگیریم. در درازمدت، حس درد مانند یک بازدارنده عمل میکند و به ما میآموزد از هر آنچه باعث احساس ناخوشایند میشود، از همان ابتدا پرهیز کنیم. توانایی حس محرکهای مضر، متفاوت از احساس درد است و احساسی که همه ما با آن آشنا هستیم، نتیجه حجم بالایی از پردازشهای آتی مغز است.
تجربه درد چیزی بیش از یک سیگنال عصبی و شامل احساسات، خاطرات و دیگر پردازشهای سطح بالای مغزی است. گیرندههای درد تنها در صورتی فعال میشوند که آسیب بافت قریبالوقوع باشد تا بدن را از خطری بالقوه آگاه کنند. با فعال شدن گیرندههای درد، سیگنال به سرعت به نخاع منتقل میشود و از مجموعهای از یاختههای عصبی عبور میکند. اگرچه سیگنال ورودی میتواند به محض رسیدن به نخاع واکنش عقبنشینی سریعی را ایجاد کند، اما ایجاد حس درد به عهده سیگنالهایی است که به سمت مغز حرکت میکنند. گیرندههای درد معمولاً به شکل تخصصی عمل میکنند و هر یک نسبت به یکی از محرکهای خارجی واکنش نشان میدهند. معروفترین محرکهای درد عبارت اند از:
- گرما: برخی از اعصاب به طور اختصاصی به گرما واکنش میدهند و در دمای بالای 40 تا 45 درجه سلسیوس فعال میشوند.
- سرما: اعصاب دیگری مسئول واکنش به دمای سرد هستند و واکنش خودشان را با سقوط دما به زیر 5 درجه سلسیوس آغاز میکنند.
- فشار: بعضی از گیرندههای درد به فشار واکنش میدهند و زمانی فعال میشوند که بخشی از بدن به میزان خطرناکی فشرده شود.
- مواد شیمیایی: دستهای دیگر از گیرندههای درد هستند که به سیگنالهای شیمیایی آسیب بافت، همچون وجود اسید یا فقدان اکسیژن واکنش میدهند.
حس زمان
ما با استفاده از «حس زمان» (Chronoception)، حتی بدون نگاه کردن به ساعت، درکی از گذشت زمان داریم. اما ساعت بدن مانند هیچ زمانسنج معمولی که میشناسیم، نیست. هستههای «فوق چلیپایی» (Suprachiasmatic) مغز، همان ساعتی هستند که چرخه روزانه بدن (ریتم شبانهروزی ما) را کنترل میکنند. این زمانسنج 24 ساعته فراز و فرودهای روزانه سطح هورمونهای ما را کنترل میکند که بسیاری از رفتارها، از خوردن غذا گرفته تا خوابیدن را تحت تأثیر قرار میدهد. دانشمندان عقیده دارند برای کارهای کوتاهتر، ما مجهز به چندین زمانسنجی داخلی هستیم که وظیفه اندازهگیری زمان را درون مغز بر عهده دارند. با وجود این، هنوز بخشهایی از مغز که مسئول نگاهداشتن این ریتمها هستند، به درستی شناسایی و کشف نشدهاند.
حس حرارت
«حس حرارت» (Thermoception) برای توانایی تشخیص گرما و سرما برای بدن ما بسیار حیاتی است. نخست برای اطمینان از این که اندامهای درونی عملکرد صحیح خود را ادامه دهند. دوم، برای اینکه از آسیبدیدگی ناشی از گرما یا سرمای زیاد جلوگیری شود. توانایی ما برای تشخیص دمای محیط و اجسام پیرامون، از اعصاب پوستی سرچشمه میگیرد اما دمای هسته بدن را بخشی از مغز موسوم به هیپوتالاموس پایش میکند. به عنوان جاندارانی خونگرم، بدن ما میزان زیادی حرارت تولید میکند که با سوزاندن قند جهت آزادسازی انرژی ایجاد میشود.
این حرارت به گرم نگاه داشتن ما کمک میکند؛ اما برای حفظ دمای ثابت بدن لازم است مجموعهای از تنظیمات به شکل پیوسته اعمال شود تا تغییرات دمای محیط یا تغییرات میزان فعالیت ما را خنثی سازد. برای ایجاد تغییرات بیدرنگ در دمای بدن، مغز دستور لرزیدن یا عرق کردن را به بدن میدهد. برای تنظیمات درازمدت، میزان تولید و ترشح هورمون تیروئید، نرخ سوزاندن قند و تولید حرارت را تنظیم کند.
حس خارش
بدن ما از «حس خارش» (Itchiness) برای هشدار دادن در خصوص وجود انگل یا محرکهای آزارنده استفاده میکند. این حس، واکنش خاراندن غیرارادی را ایجاد میکند که به عقیده دانشمندان، به منظور جلب توجه ما به آن بخش از بدن و حذف عامل آزارنده است. دانش دقیق خارش هنوز ناشناخته است، اما یکی از متهمان اصلی در این میان که به خوبی مورد مطالعه قرار گرفته، مولکولی به نام «هیستامین» است. انگلهایی مانند حشرات گزنده و کرمها اغلب آنزیمهایی موسوم به «پروتئاز» (proteases) تولید میکنند که به آنها برای عبور از سد پوست کمک میکند. وجود این پروتئازها ماشه گلبولهای سفید را میکشد تا هیستامین آزاد کنند، مادهای که به نوبه خود، یاختههای عصبی حساس به خارش بدن را فعال میکند.
حس تشنگی
توانایی تشخیص اینکه چه زمانی باید آب بنوشیم، برای زنده ماندن حیاتی است. وقتی بدن به اندازه کافی آب ندارد، غلظت املاح، قندها و پروتئینهای بدن بالا میرود , باعث پایین آمدن عملکرد اندامها میشود. تغییرات اندک میزان آب بدن توسط سلولهای تخصصی شدهای در مغز موسوم به «گیرندههای تراوایی» (osmoreceptor) تشخیص داده میشود که به دنبال آن، احساس تشنگی به وجود میآید. برای جلوگیری از اتلاف آب، بدن هورمونی به نام «وازوپرسین» (vasopressin) ترشح میکند که با اثر بر روی کلیهها، مانع از خروج آب به شکل ادرار خواهد شد. هورمون دیگری به نام «آنژیوتانسین» (angiotensin) نیز علاوه بر ایجاد حس تشنگی، با هدف جبران آب بدن تا زمان رسیدن منابع تازه، باعث انقباض رگها و افزایش فشار خون میشود.
حس تنفس
شاید بسیاری نفس کشیدن را صرفاً عملی غیرارادی در نظر بگیرند اما از نظر متخصصان، تنفس یکی از حواس درونی ماست که توسط مراکز تنفسی در مغز کنترل میشود. حسگرهای موجود در این ناحیه از مغز، همراه با حسگرهای مستقر در سرخرگ کاروتید و آئورت، سطح گازها را در خون و مایع اطراف مغز اندازهگیری میکنند. چون تجمع کربن دیاکسید باعث خفگی میشود، سطح این گاز بیش از میزان اکسیژن خون برای این حسگرها اهمیت دارد. وقتی سطح این گاز در خون بالا میرود، خون حالت اسیدی پیدا میکند و سلولهای تخصصی موسوم به «گیرنده شیمیایی» (chemoreceptor) این تغییر گازهای خون را شناسایی میکنند و به دنبال آن، چندین اتفاق به شکل همزمان رخ خواهند داد:
- سرخرگها و سرخرگچهها منقبض میشوند تا فشار خون افزایش یابد و ضربان قلب نیز بالا میرود تا خون را سریعتر به ششها برساند.
- مرکز تنفسی در مغز تحریک میشود و به ششها فرمان میدهد سرعت نفس کشیدن را افزایش دهند تا مازاد سطح کربن دیاکسید آزاد و سطح اکسیژن خون بازیابی شود.
مجموعه این عوامل سبب برقراری مجدد «همایستایی» (homeostasis) یا تعادل حیاتی بدن است. با متعادل شدن سطح گازهای خون، زنجیره پاسخها متوقف شده و ضربان قلب، تنفس و فشار خون به حالت عادی باز میگردند.
حس گرسنگی و سیری
حس گرسنگی توسط بخشی از مغز به نام هیپوتالاموس کنترل میشود. برای کنترل این حس، هیپوتالاموس دو نوع مولکول تولید میکند: «آرکیسژن» (orexigen) که باعث حس گرسنگی میشود و «اَنآرکیسژن» (anorexigen) که حس سیری را در شما به وجود میآورد. بر اساس اطلاعات دریافتی از دستگاه گوارش، هیپوتالاموس تصمیم میگیرد کدام مولکول ترشح شود.
وقتی برای مدتی غذا نمیخورید، بخشهای بالایی معده شروع به تولید مولکولی به نام «گِرلین» (ghrelin) میکنند که سیگنالی مبنی بر نیاز به دریافت غذا برای هیپوتالاموس ارسال میکند. پس از غذا خوردن، گیرندههای کششی معده به ارسال سیگنال سیری کمک میکند و با آغاز ورود چربی و پروتئینها به بخش ابتدای روده کوچک، مولکولی به نام «کولهسیستوکینین» (CCK) ترشح میشود که سیگنالی را مبنی بر خاموشی دکمه گرسنگی به هیپوتالاموس میفرستد.
حس دفع
حذف مواد زائد از بدن پیش از انباشته شدن آنها، بسیار حیاتی است. اندامهای داخلی گوناگونی در این میان نقش دارند که وظیفه احساس، سنجش، پردازش و دفع این ضایعات را بر عهده دارند. بخشی از این مواد زائد از طریق ششها، بخشی از طریق رودهها و بخشی نیز از طریق مثانه از بدن دفع میشوند اما حس مشترک بین آنها نیاز به «دفع» است.
واقعا مطالب مفید و ارزنده ای بود ممنونم🌹
با تشکر از مقاله زیبا و دقیق مهندس حاج زمان
بسیار عالی و جالب توجه بود???
از مجموعه فرادرس بسیار تشکر میکنم که مقالات علمی را به زبان ساده و دقیق در اختیار خوانندگان قرار میدهند.?