گربه سانان بزرگ – هر آنچه باید بدانید
در این مطلب به دانستنیهای بسیار جالب و خواندنی درباره گربه سانان بزرگ خواهیم پرداخت. وقتی درباره جانوران شکارچی صحبت میکنیم، شیر، پلنگ یا ببری غران، نخستین تصویرهایی هستند که به ذهن خیلی از ما خطور میکنند؛ گونههایی که خویشاوندی بسیار نزدیکی به هم دارند و در حقیقت جزء یک سرده ردهبندی میشوند. این شباهت به قدری است که به راحتی میان برخی از آنها که در باغوحش یا به ندرت، در محیط طبیعی، با هم برخوردی داشتهاند، جفتگیری رخ میدهد و فرزندانی معمولاً بارور و تندرست به دنیا میآیند. تا چند هزار سال پیش، شیر در اغلب مناطق آفریقا، اروپا، آسیا و آمریکای شمالی میزیست، ببر نیز در آسیا و شرق اروپا و آمریکای شمالی پیدا میشد و پلنگ در سراسر اروپا، آسیا و آفریقا؛ اما امروزه، در اروپا و آمریکای شمالی نسل همه آنها منقرض شده، ببرها محدود به مناطقی جدا و محدود در آسیا شدهاند، شیرها به جز محدودههایی دور از هم در آفریقا، تنها در نقطهای در هند باقیماندهاند و پلنگها نیز در آسیا و آفریقا، به جمعیتهایی جدا افتاده، منزوی و رو به انقراض کاهش یافتهاند.
نام علمی مشترک همه این جانوران Panthera است که در زبان یونانی یعنی پلنگ. برخی تصور میکنند این واژه باید اصلاً ریشهای یونانی داشته باشد. در زبان یونانی، «پَن» (πάν) به معنی «همه» است و «ثِر» (θήρ) به معنی «دَد» یا «حیوان وحشی»، بنابراین «پنثر» (πάνθηρ) هم شاید به معنی «همه ددان» یا «شکارچی همه» باشد؛ ولی احتمال بیشتری وجود دارد که این ریشهشناسی نادرست باشد و واژه یونانی «πάνθηρ»، با «πάρδαλις» (پاردالیس) در یونانی، «پرداکو» در سنسکریت (هندی باستان)، «پرانک» در پشتو، «پرذنگ» در سُغدی و «پلنگ» در فارسی همریشه باشد. همه این واژهها به معنی «پلنگ» هستند و اشتراک آنها نشاندهنده دو چیز است: اقوام هندواروپایی باستان، از زمانی که به یک زبان واحد صحبت میکردند، حیوان یا حیواناتی را به نام «پلنگ» میشناختند و دیگر اینکه این حیوانات طی چندهزارسالی که از پراکندگی هندواروپاییها میگذرد، در تمام گستره پراکنش اقوام هند و اروپایی، از هند تا ایران و اروپا، وجود داشتهاند.
نکته دیگری که میتوان درباره این نام باستانی به آن اشاره کرد، جابهجایی کاربرد نام پلنگ و ببر در محدوده پراکندگی فارسیزبانان ایران، افغانستان و تاجیکستان است. در افغانستان، خیلی اوقات به جانوری که در فارسی «پلنگ» نامیده میشود، میگویند «ببر». از آن جالبتر اینکه نام «ببر» در هند برای «شیر» به کار میرود و برعکس؛ برای همین نام شخصیت ببر در داستان «پسر جنگل» را «شیرخان» گذاشتهاند؛ اما از همه جالبتر اینکه نام «ببر» در زبان فارسی، اصلاً فارسی نیست واز زبان هندی به فارسی آمده، هرچند نام این جانور در زبانهای اروپایی (مثلاً tiger در انگلیسی و τίγρης در یونانی) از واژه ایرانی «تیغر» به معنی «تیغ/تیر» گرفته شده است. این پراکندگی و جابهجایی نامها نشان میدهد طی یک یا دو هزاره اخیر که زبان فارسی در محدوده وسیع شبهقاره هند، آسیای میانه و فلات ایران گسترده شده، این گربهسانان نیز به صورت جمعیتهایی جدا افتاده و دور از هم، در سرزمینهای مختلف از هند تا شرق اروپا پراکنده شدهاند، به همین دلیل مردم هر سرزمین نامهایی متفاوت برای این گربهها برگزیدهاند.
بههرحال، نام Panther بهعنوان نام علمی سردهای انتخاب شده که شامل پنج گونه میشود: شیر، پلنگ، ببر، پلنگ برفی و جگوار. صفتهای گونهای که بعد از این نام مشترک میآیند، نام دقیق هرکدام از گونههای این سرده را مشخص میکند: Panthera leo (شیر)، نزدیکترین خویشاوند Panthera pardus (پلنگ) و Panthera onca (جگوار) شمرده میشود. ببر یا Panthera tigris نیز خویشاوند نزدیک Panthera uncia (پلنگ برفی) است. هرچهار گونه (به اضافه جگوار یا پلنگ آمریکایی) خویشاوندان نزدیک یکدیگرند و در کنار پلنگهای ابری (سرده Neofelis)، زیرخانواده «گربههای بزرگ» یا Pantherinae را تشکیل میدهند. بقیه گربههای امروزی (از جمله یوز، پوما، گربه اهلی و اقسام گربههای وحشی) در زیرخانواده «گربههای کوچک» یا Felinae قرار میگیرند. این دو زیرخانواده در کنار هم، خانواده «گربهسانان» یا Felidae را تشکیل میدهند.
تا چند دهه پیش میشد ایران را یکی از معدود سرزمینهایی شمرد که در آن شیر، ببر، پلنگ و حتی شاید پلنگ برفی زندگی میکنند؛ اما شیر و ببر به دلیل شکار و تخریب زیستگاههایشان، در ایران منقرض شدند و تنها گربهسانی که اکنون بر حیات وحش سرزمین ما پادشاهی میکند، پلنگ ایرانی، یعنی بزرگترین پلنگ جهان است.
تمام گربههای زمین
خانواده گربهسانان یکی از متنوعترین خانوادههای راسته «گوشتخواران» (Carnivora) است؛ هرچند در عین تنوع بیمانندی که در گونههای این خانواده میبینیم، به راحتی میتوانیم شباهتهای فراوانی نیز میان بزرگترین تا کوچکترین گربهها پیدا کنیم. شکل سر، پوزه، بینی و چشمها در بسیاری از گربهها مشترک است. خیلی از آنها تزئیناتی گلمانند روی پوست خود دارند و به اصطلاح «پوستپلنگی» هستند. این الگوی پلنگمانند پوست را میتوان حتی در بچهشیرها نیز دید.
گربهها گوشتخوارانی اجباری هستند. درمیان تمام خانوادههای دیگر راسته گوشتخواران، گربهها تنها خانوادهای هستند که بهسختی به گوشتخواری وفادار ماندهاند.
سابقه گربهها به 25 میلیون سال پیش بازمیگردد. گربههای امروزی شامل دو زیرخانواده گربههای کوچک (Felinae) و گربههای بزرگ (Pantherinae) میشوند، اما در گذشته زیرخانواده سومی نیز وجود داشته که شامل گربههای دندانخنجری میشده؛ این زیرخانواده سوم اکنون منقرض شدهاند.
امروزه 40 یا 41 گونه مختلف گربه در زمین زندگی میکنند. همگی آنها از نیای مشترکی مشتق شدهاند که 25 میلیون سال پیش در آسیا میزیسته، ولی نسلهای امروزیاش در همه زمین، به جز استرالیا و اقیانوسیه، ژاپن، قطبهای شمال و جنوب و گرینلند، پراکنده شدهاند.
گربهها در کنار زبادها، خدنگها، لینسانگها، کفتارها و خانوادهگوشتخواران بومی ماداگاسکار، در زیرراستهای به نام «گربهشکلان» (Feliformia) قرار میگیرند. بقیه خانوادههای راسته گوشتخواران نیز در زیرراسته سگشکلان (Caniformia) جای دارند.
شیر
- نام علمی: Panthera leo
- محدوده پراکنش: جنوب صحرای افريقا و غرب هند
- تغذيه: گوشتخوار
- طول عمر: 10 تا 14 سال
- وزن بالغ: 120 تا 250 کيلوگرم
- وضعيت حفاظتی: آسيبپذير
برخی از نزديکترين گونهها به شير اينها هستند؛ گونههايی که با شير در يک سرده قرار دارند:
- پلنگ: خشنترين و وحشیترين گونه از سرده گربههای بزرگ، پلنگ است. پلنگ به خاطر جثه کوچکتر، سرعت و چابکی بيشتری نسبت به شير دارد و سرعتش تا 58 کيلومتر بر ساعت میرسد. با وجود جثه کوچک، عضلات آرواره پلنگ بسيار قدرتمند هستند.
- جگوار يا پلنگ آمريکايی: پلنگ آمريکايی يا همان جگوار تنها گونه از سرده گربههای بزرگ است که در قاره امريکا زندگی میکند. آنها بسيار شبيه پلنگ هستند و حتی ممکن است مثل پلنگها، گاهی اوقات پوست سياه داشته باشند. تفاوت مهم جگوار و پلنگ در گلهای درشتتر خال جگوار است که گاهی نيز نقطهای در وسط هر گل خال ديده میشود.
- ببر: بزرگترين گونه گربهسانان که در مناطقی چون سيبری، هندوستان و جنوب شرقی آسيا زندگی میکند. راهراههای روي پوست او، مانند اثر انگشت ما، منحصر به فرد است. ببر حتی از شير هم بزرگتر است.
شيرها مانند ماشينهايی هستند که تخصص آنها کشتن است. استخوانهای کتف اين درندگان دامنه حرکت آزادانهای دارند و چنگالهايشان مانند چاقوی ضامنداری عمل میکنند و میتوانند در زمان مناسب از پنجه بيرون آيند. عضلات قدرتمند آرواره شيرها نيز سازگاری يافتهاند تا شکار را محکم نگهداشته و آن را خفه کنند.
بینایی شیرها
قوه بينايی شيرها، هنگام روز شبيه انسان است، اما در تاريکی توانايیشان بسيار بيشتر است.
دندان و آرواره شیرها
شير، برای قاپيدن بهتر طعمه در زمان شکار، دندانهای نيش (canine) بزرگی دارد. دندانهای آسيا و پيشآسيای گوشتخواری (carnassials) نيز قيچیمانند و مناسب تکه تکه کردن گوشت طعمه هستند. آرواره پايين، اندکی کوچکتر از آرواره بالاست تا هنگام گاز گرفتن، آروارهها روی هم ساييده نشوند.
نای در شیرها
حنجره شير، در قسمت پايين نای قرار گرفته و میتواند به طرف قفسه سينه کشيده شده و صدای غرش بلندی ايجاد کند.
دستگاه گوارش شیرها
گوشت غذايی است که بهراحتی هضم ميشود و سرشار از انرژی است. مانند ديگر گوشتخواران، شيرها نيز دستگاه گوارش نسبتا جمع و جوری دارند که قادر است حدود 70% انرژي غذا را استخراج کند.
پوست گندمگون شیرها
رنگ پوست شير، شبيه رنگ علفهای خشک ساوانا است و به اين حيوان کمک میکند تا بدون اينکه ديده شود، تا نزديکی شکار پيش برود.
شکم چینخورده در شیرها
پوستي که زير شکم شير آفريقايی قرار دارد، چينخورده است. با غذا خوردن، شکم بزرگتر شده و پوست اين ناحيه از بدن شير کشيده میشود تا بتواند در هر وعده مقدار زيادی غذا بخورد.
شیرها و نشانهگذاری با بو
بوی بهجا مانده از ادرار شيرها روی درختها و بوتهها، نشانه هشدار قلمرو آنها برای شيرهای نر رقيب است. شيرها با بهجا گذاشتن بوی ادرار خود بر درختها و بوتهها محدوده قلمروی خود را به شيرهای نر رقيب خود هشدار میدهند.
پای پيشين يا دست در شیرها
ساختار استخوانی پای پيشين شير، شبيه ساختار دستهای ماست، با اين تفاوت که پنجهها برای باز و بسته کردن بندآخر انگشتان که منتهی به ناخن ميشود، سازگار شده است.
مراقبت از تولهها در شیرها
شیرهای نر غیرقابل پیشبینی، خشن و گاهی هم پرخاشگر هستند. به همین خاطر، مادهشیر در شش تا هشت هفته اول، خودش به تنهایی از تولهها مراقبت میکند. شیر ماده، گاهی زیر سایه صخرهای و یا در میان بوتههای پرپشت، وضع حمل میکند. بعد از حدود دو ماه، تولهها برای حضور در گله و آشنایی با دیگر اعضای گروه کاملاً آماده میشوند. مادهشیرها، از تولههای یکدیگر نیز مراقبت میکنند و تمام مادههای حاضر در یک گله، تا زمان آغاز مرحله از شیر گرفتن، به تمام تولههای موجود در گله شیر میدهند. اگر یک شیر مادر کشته شود، اغلب خواهرش وظیفه مراقبت از تولههای یتیم را به عهده میگیرد.
بازی، نقش مهمی در تربیت تولهشیرها و افزایش مهارتهای شکار در آنها دارد. تولهها به شکار کردن مادهها نگاه میکنند و به دنبال هرچیز متحرکی، از مورچه گرفته تا پرندگان و حتی میمونها میدوند. آنها خیلی زود میآموزند که کدام مناطق و کدام اهداف برای شکار مناسبتر هستند و تا زمانی که کاملاً بالغ و در شکار ماهر شوند، وقتشان را با تلاش بیهوده برای شکار حیواناتی که خیلی بزرگ، خطرناک یا سریع باشند، تلف نمیکنند. گاهی مادهشیرها، طعمههای کوچکی را برای تولهها آماده میکنند تا با شکار آنها تمرین کرده و مهارتشان را افزایش دهند.
نرها اگرچه پرخاشگرند، اما با تولههای خودشان با صبر بیشتری برخورد میکنند و حتی به آنها اجازه میدهند در غذایشان شریک شوند. مهمترین وظیفه والدینی شیرهای نر، مراقبت از تولههایشان در برابر شیرهای رقیب است؛ شیرهایی که اگر دستشان به تولههای غریبه برسد، بیدرنگ آنها را خواهند کشت. وقتی شیرهای ماده در حال شکار هستند، نرها در قلمروشان به مراقبت از تولهها میپردازند.
در صورتیکه مادهشیرها احساس خطر کنند، تولهها را از پشت گردن به دندان گرفته و به جای امنتری منتقل میکنند. وقتی تولهها به یکسالگی میرسند، قادر خواهند بود بدون وابستگی به مادهها زندگی کنند و غذایشان را خودشان تأمین کنند. آنها در حملههای اول، معمولاً ناشیانه عمل کرده و بیشتر با شکست مواجه میشوند. تا شیرهای جوان، شکارچیان ماهری شوند، شیرهای دیگر گروه غذایشان را با آنها تقسیم میکنند.
جفتگیری و زادآوری شیرها
وقتی شیر جدیدی، ریاست یک گله را بدست میآورد، تمام تولههای گله را میکشد تا مادهها به زادآوری مجدد مشتاق شده و تولههایی از شیر فاتح به دنیا بیاورند. به همین خاطر برای یک مادهشیر، بسیار مهم است که جفتی قدرتمند انتخاب کند تا در مدت طولانیتر رئیس گله بوده و از تولههایش محافظت کند.
وقتی شیر جدیدی، ریاست یک گله را بدست میآورد، تمام تولههای گله را میکشد تا مادهها به زادآوری مجدد مشتاق شده و تولههایی از شیر فاتح به دنیا بیاورند. به همین خاطر برای یک مادهشیر، بسیار مهم است که جفتی قدرتمند انتخاب کند تا در مدت طولانیتر رئیس گله بوده و از تولههایش محافظت کند.
مادهها، به شیرهای نری که یالهای پرپشتتر و تیرهتری دارند بیشتر جذب میشوند. این دو ویژگی نشانه بالا بودن سطح تستوسترون است و این خود به معنای قدرتمندتر بودند شیر نر در محافظت از گله است. مادهشیرها چندین بار در سال جفتگیری میکنند و تولهها نیز در هر زمانی از سال ممکن است زاده شوند. وقتی ماده فحل و آماده جفتگیری میشود، تلاش میکند تا توجه شیر نر را به خود جلب کند و طی دوره جفتگیری، برای سه یا چهار روز، چندینبار جفتگیری میکند تا بخت انعقاد نطفه به حداکثر برسد. در هنگام جفتگیری پرخاشگر میشود و شیر نر برای محافظت از خود، پس گردن مادهشیر را با دندان نگه میدارد.
دوره آبستنی شیرها 110 روز طول میکشد و مادهشیر، تولههایش را در تنهایی و انزوا به دنیا میآورد تا از خطرهای احتمالی سایر اعضای گله در امان باشند. تعداد تولهها بین یک تا چهار عدد خواهد بود و در موارد معدودی به نُه توله هم میرسد؛ اما در این موارد معمولاً همه تولهها زنده نمیمانند، چراکه مادهشیر فقط میتواند از پس تغذیه چهار توله بر آید.
تولهشیرهای نر، پس از بلوغ رقابتهای سخت و خشمآلودی با دیگر نرهای گله دارند و در نهایت شیرهای بازنده، از گله طرد خواهند شد. برادرهای رانده شده، در قالب گروههای کوچکی با هم متحد میشوند تا بهصورت اشتراکی گلهای برای خود پیدا کنند. تولهشیرهای ماده نیز بعد از بلوغ، برای باروری آماده میشوند و در چهارسالگی اولین زادآوری را انجام میدهند. آنها معمولاً در گله مادری خود باقی میمانند، اما وقتی برای جفتگیری مهیا شده باشند ممکن است جذب شیرهای نر دیگر قلمروها نیز بشوند و به این صورت تنوع ژنتیکی شیرها حفظ میشود.
چند هفته اول زندگی شیرها
تولهشیرها نابینا به دنیا میآیند و دو تا سه هفته طول میکشد تا بهطور کامل راه بروند. ماده شیر که تا مدت زیادی نمیتواند تولههایش را تنها بگذارد، معمولاً از جمعیت گله دور شده و در منطقه کوچکی به شکار میپردازد تا انرژی کافی برای تأمین شیر تولههایش را فراهم کند. ماده شیر بهطور مداوم جای تولهها را تغییر داده و به لانه جدیدی میبرد تا بوی آنها، شکارچیانی مثل مارها و کفتارها را به سمت مخفیگاه تولهها نکشاند. تا وقتی که تولهها به اندازه کافی بزرگ نشدهاند و قابلیت دفاع از خود پیدا نکردهاند، مادر آنها را درون گله نمیآورد.
رفتار گربه سانان بزرگ
گربهها، چه اهلی و چه وحشی، معمولاً به تنهایی زندگی میکنند؛ درحالیکه شیرها در محیطی وسیع زندگی میکنند و طعمههایشان هم در منطقه گستردهای در حرکت هستند؛ همین موضوع آنها را وا میدارد در قالب گروههایی اجتماعی زندگی کنند. شیرها در گلههایی متشکل از چندین مادهشیر -که معمولاً با هم خواهر هستند- و یک یا چند شیر نر بیگانه زندگی میکنند. نرها از قلمرو خود دفاع میکنند و مادهها با کمک یکدیگر به شکار میروند و تولهها را پرورش میدهند.
بسیاری از رفتارهای شیرها، مثل خوردن گیاهان برای کمک به هضم غذا یا 20 ساعت استراحت در شبانهروز، شبیه گربههای اهلی است. در عین حال، شیرها رفتارهای ویژه خود را نیز دارند. یکی از ویژگیهای گربهسانان بزرگ توانایی غرش کردن است. شیرها حنجره بزرگ و تارهای صوتی شبیه گربههای اهلی دارند. عبور هوا موجب لرزیدن این تارها میشود و صدا ایجاد میکند.
تفاوت گربهها و شیرها در این است که حنجرهشان در قسمت عقبتری از گلو (نای) قرار گرفته و فاصله بیشتری با دهان و بینی دارد. ماهیچههایی که به قفسه سینه متصل شدهاند، حنجره را به سمت پایین میکشند و مجرای نای را به شکل یک شیپور در میآورند. بدین ترتیب صدای عمیقتری تولید میشود و شیر میتواند با این غرش، خود را نزد سایر جانوران بزرگ و مهیب نشان دهد. این صدا، طنینی بلند دارد و برای شیرهای دیگر به منزله هشدار و دورباش است.
غریدن تنها کاری نیست که شیرها برای دفاع از قلمروشان انجام میدهند. نرهای گله دائماً در اطراف قلمرو گشت میزنند و با پاشیدن ادرار حاوی فرومون (مواد بودار برای پیامدادن به همنوعان) بر روی بوتهها، درختها و صخرهها، مرزهای قلمرو و محدوده شکارشان را نشانهگذاری میکنند.
شیرهای ماده، مسئول شکار و پرورش تولهها هستند. شیرهای نر به خاطر جثه بزرگ و سنگینتر و داشتن یال و گرمشدن بدنشان، استقامت و چابکی کمتری دارند. در حالیکه مادهها با جثه کوچکتر و وزن کمتر، میتوانند به آرامی و در استتار تا نزدیکیهای شکار پیش بروند.
شیرها در مقایسه با بدنشان، قلب نسبتاً کوچکی دارند و نمیتوانند در فواصل طولانی بدوند، به همین دلیل از ترکیب استتار و کار گروهی برای موفقیت در شکار بهره میبرند. در هنگام شکار، گروهی از مادهها از اطراف به شکار حمله میکنند. آنها به آرامی به هدف نزدیک میشوند و طوری که صدایی ایجاد نشود قدم بر میدارند تا حتیالمقدور شکار متوجه نزدیک شدن آنها نشود.
شیرها در درون گله خود، ساختار اجتماعی منظمی دارند. آنها از روابط عاطفی و محبت برای بقای گله خود بهره میبرند و با خاراندن و لیسیدن بدن همدیگر، روابط خود را بهبود میدهند. اگر هم عضوی از اعضای گله گم شده باشد، با ایجاد صدا به پیدا کردن و بازگشتش به گله کمک میکنند.
حکمرانی شیرها بر ساوانا
جمعیت باقیمانده شیرها اغلب در شرق و جنوب آفریقا زندگی میکنند، اما تعداد آنها از 400 هزار رأس در سال 1950 در حال حاضر به رقمی بین 16500 تا 47 هزار رأس کاهش یافته است. تعداد شیرها در آسیا، حتی از این هم کمتر است و شیر ایرانی، تقریباً منقرض شده است و فقط در منطقهای در هند، باقی مانده است.
تبدیل بخش قابلتوجهی از قلمرو شیرها به زمینهای کشاورزی موجب شده آنها نتوانند غذای کافی پیدا کنند و ناچار به دامهای اهلی حمله میکنند. در مقابل، کشاورزان هم شیرهای مهاجم را از بین میبرند و این خود به کاهش جمعیت این شکارچی دامن زده است. از سوی دیگر، زندگی در نزدیکی مناطق مسکونی انسانها و حیوانات اهلی، موجب انتقال بیماریهای جدیدی مانند هاری (از سگهای خانگی) و سل (از گاو و گاومیش) به جمعیت شیرها شده است.
زیستگاه شیر، از مناطقی چون علفزارهای مسطح تا جنگلها و بوتهزارها گسترده است. موفقترین گلههای شیر در نزدیکی تلاقی رودخانهها، جایی که آب فراوانی وجود دارد، زندگی میکنند. وفور آب، موجب جذب طعمه میشود و در طول سال ذخیره غذایی شیرها را تأمین میکند. درختان اقاقیا، سایه مطلوبی برای استراحت سلاطین ساوانا مهیا کرده و رنگ گندمگون پوست و یال شیر، به مخفی شدنش در میان علفزارها کمک میکند.
قلمرو گله میتواند بین 20 تا 200 کیلومتر مربع وسعت داشته باشد. شیرهای گله، تا روزی 5/9 کیلومتر در قلمروشان جابهجا میشوند. محافظت از این محدوده وسیع به تنهایی دشوار است و شیرها با تشکیل نظام اجتماعی و زندگی گروهی از پس این کار بر میآیند. حدود 1000 رأس از شیرهای آفریقایی و 100 رأس از پسرعموهای ایرانی آنها، در باغوحشهای سراسر دنیا نگهداری میشوند. برنامههایی برای تولیدمثل و افزایش نسل این شیرها در حال اجرا است تا حتیالمقدور تهدید انقراض زیرگونههای این شکارچی شگفتانگیز کاهش یابد.
پلنگ: شکارچی کمينگر
- نام علمی: Panthera pardus
- محدوده پراکنش: آسيا و آفريقا
- تغذيه: گوشتخوار
- طول عمر: 12 تا 15 سال
- وزن حيوان بالغ: 60 کيلوگرم
- وضعيت حفاظت: نزديک به تهديد
پلنگها هرچند ميان گربهسانان بزرگ، جثه کوچکتری دارند، اما بيش از همه آنها با انواع محيطها سازگاری دارند. آنها با داشتن پاهای کوتاه، آرواره بزرگ و دم بلند، به چابکی از درخت بالا میروند و به طعمههايی بزرگتر و سنگينتر از خودشان حمله میکنند.
پلنگها و دید شب
پلنگها، شبگرد هستند و روی چشمان آنها غشای بازتابندهای به نام «پرده درخشان» (tapetum lucidum) قرار دارد که به آنها کمک میکند حداکثر نور را از محيط دريافت کنند.
کتفهای نيرومند پلنگها
پلنگ بالغ، با داشتن پاها و کتف قدرتمند، میتواند لاشه شکار را تا ارتفاع شش متری درخت بالا بکشد.
ستون مهرههای بلند و منعطف در پلنگها
استخوانبندی کشيده، به پلنگ اجازه ميدهد تا بدنش را جمع کرده و مانند فنر تا چندين متر جلوتر يا بالاتر پرتاب کند.
پلنگها و استتار رنگ
زير بدن پلنگ، رنگ روشنی دارد، در حالیکه از بالا قهوهای تيره ديده میشود. آنها با کمک اين ترکيب رنگآميزی، بهراحتی در محيطهای سايهروشن مثل جنگل، پنهان میشوند.
خالهای گلمانند پلنگها
نقش و نگارهای روی بدن پلنگ، به سازگاری آنها برای زندگی در سايه درختان کمک ميکند. پوست آنها پوشيده از خالهای توپر و توخالی به شکل گل است و موجب مخفی ماندن آنها در ميان گياهان انبوه جنگل میشود.
دستگاه گوارش کوتاه پلنگها
مانند ديگر گوشتخواران، پلنگ نيز دستگاه گوارشی کوتاه و کارآمد دارد.
جمجمه بزرگ
جمجمه پلنگ، عريض است و به او اين قابليت را میدهد که شکارهايی را که از او سنگينتر هستند، با آرواره قویاش از گردن بگيرد و حمل کند. پلنگها شايد درميان گربهسانان بزرگ، قویترين يا سريعترين نباشند، اما در عوض بسيار چابک و در شکار، فرز هستند. آنها شکارچيان کمينگری هستند که میتوانند در يک جهش تا شش متر بپرند.
پلنگ، برخلاف يوز سريع نيست و توانايی دويدن و تعقيب شکار را ندارد. استراتژی پلنگ براي شکار، اين است که مثل گربههای اهلی، در خفا در کمين شکار بنشيند و زمانی که شکار به چند متریاش رسيد، از روی درخت آن را به چنگ بياورد.
رقابت بر سر غذا، چالش بزرگ شکارچيان است، به همين خاطر بعد از شکار، پلنگها آسيبپذير میشوند. شيرها و کفتارها که بصورت گروهی حمله ميکنند، شکارچيان تنها را میترسانند و شکار آنها را سرقت میکنند. شکارچی تنها، در برابر اين گروههاي رعبانگيز شانسي ندارد و در صورت مواجهه با آنها، ناچار خواهد بود طعمه را بگذارد و عقبنشينی کند.
پلنگ بلافاصله بعد از شکار با کمک آرواره قدرتمندش تلاش میکند تا طعمه را، که گاهی خيلي سنگينتر از خودش است، به بالای درخت بکشد. آنها پاهای نسبتاً کوتاهی دارند و مرکز ثقل بدنشان پايين است. پلنگها با کمک چنگالهای قلابمانند و دم ضخيمشان، تعادل خود را حفظ کرده و بهتر از هر گربهسان بزرگ ديگری خود را به بالای درخت میرسانند. بالای درخت، تهديدهای کمتری نسبت به روی زمين وجود دارد و به همين خاطر، پلنگ شکارش را بالا میبرد تا با خيال راحت تناول کند.
پلنگها نه تنها بايد مراقب تهديد ديگر گوشتخواران باشند، بلکه رقابت بر سر غذا بين همنوعان خودشان هم وجود دارد. اين شکارچيان منزوی، برای اطمينان از تأمين غذای کافی، نيازمند قلمرويی وسيع هستند و بر سر حفظ قلمرو خود بسيار سختگيری میکنند. پلنگها با استفاده از بوی ادرار قلمرو خود را نشانهگذاری ميکنند و با ايجاد صدای غرش و دعواهای قلمروطلبانه از آن محافظت میکنند.
گاهي زمان کافي برای کشيدن لاشه شکارهای بزرگ به جای امن وجود ندارد، براي همين پلنگها ترجيح ميدهند طعمههای کوچکتر را انتخاب کنند. شکارچيان گروهی مثل کفتارها، رفتار پرهرج و مرج و نامنظمی دارند و بيشتر وقت خود را به نزاع بر سر غذا میگذرانند، به همين خاطر گاهی پلنگ در خلال دعوای آنها فرصت میکند سراغ غذايش برگردد.
حمله هوايی توسط پلنگها
پلنگها روی شاخ و برگ درختان، از چشم حيوانات ديگر مخفی میمانند. آنها روی درخت میخوابند و با چشمان باز و هوشيار منتظر فرصت مناسب میمانند. اگر حيوان نگونبختی از آن محدوده عبور کند، پلنگ با يک حمله ناگهانی از روی شاخهها، کار را يکسره میکند.
غريزههای محافظ
پلنگها تنها زندگی میکنند، اما حيوان نر و ماده چند روزی در فصل جفتگيری کنار هم مانده و غذايشان را تقسيم میکنند. وقتی ماده، آمادگی لازم را براي جفتگيری پيدا میکند، در ادرارش تغييرات شيميايی رخ میدهد و پلنگ نر با دريافت اين نشانه بويايی، جذب ماده میشود. در طول چند روزی که دو حيوان کنار هم هستند، چندين بار جفتگيری میکنند تا احتمال انعقاد نطفه به حداکثر برسد.
دوره بارداري پلنگ حدود 100 روز است، اما در اين مدت پلنگ نر کنار ماده نمیماند و تولد فرزندانش را نمیبيند. مادر، در دوره رشد تولهها به تنهايی شکار میکند و گاهي زمان رفت و برگشت او به 36 ساعت میرسد. تولهها در غياب مادر بسيار آسيبپذير میشوند. مثلاً شيرها برای اطمينان از اينکه رقيبان کمتری بر سر غذاهای بهتر داشته باشند، تولهپلنگها را میکشند.
برای همين پيدا کردن پناهگاه امن بسيار حياتي است و برتری پلنگ باردار، در پيدا کردن پناهگاهی است که حتیالمقدور از دسترس دشمنان دور باشد. وقتی تولهها کمی بزرگتر میشوند، به کنجکاوی و ماجراجويی در محيط اطراف لانهشان میپردازند، اما دو سالی طول میکشد تا کاملاً مستقل شوند. اولين مهارتی که تولهها بايد بياموزند چالاکی و کارآزمودگي در بالا رفتن از درخت است که هم برای آنها جنبه محافظتي دارد و هم براي شکار در آينده ضروری است.
پلنگهای نر، پرخاشگر و نسبت به قلمروشان سختگير هستند. آنها، برای اينکه با بزرگ شدن تولهها قلمروشان تهديد و کوچک نشود، از کشتنشان دريغ نمیکنند. از سويی مادهپلنگها تا زمانی که درگير پرورش تولهها هستند، برای جفتگيری آمده نمیشوند و پلنگ نر، برای افزايش احتمال آمادگی ماده هم که شده، به کشتن تولهها مبادرت میورزد.
اولين هفتههای زندگی پلنگ
پلنگ مادر، در هر زايمان دو يا سه توله به دنيا میآورد. روزهای اول، چشمان تولهها بسته است و نمیتوانند راه بروند و کاملاً به مادرشان وابسته هستند. تولهها با همان طرح پوست بزرگسالی به دنيا نمیآيند. پوست آنها قهوهای و با خالهای خاکستری رنگ است تا در پناهگاههای صخرهای استتار بهتری داشته باشند. با اين وجود، تا زمانی که آنها قادر به بالا رفتن از درخت نشدهاند، در مقابل خطرات هيچ دفاعی جز محافظت مادر ندارند و پلنگ ماده، مجبور است مرتباً جای آنها را تغيير دهد.
نگهبانی از توله پلنگها
پلنگها با دهان خود گازهای کشندهای میگيرند، اما میتوانند با همان دهان، تولههای دلبندشان را جابهجا کنند. پلنگهاي ماده، تولههايشان را به تنهايی بزرگ میکنند و نه تنها مسئول محافظت از آنها هستند، بلکه بايد غذايشان را هم تأمينکنند. غريزه مادری، آنها را وادار میکند که تا زماني که نياز است، به پرورش تولهها بپردازند و تا جايی که بتوانند از آنها محافظت کنند.
براي شکار، مادرها مجبورند لانه را رها کنند پس تولهها مدتی بینگهبان و آسيبپذير باقی میمانند. بسياري از تولهها در اين زمان شکار درندگان ديگر میشوند. گاهی اوقات حتی ميمونها نيز ممکن است تولههای پلنگ را پيدا کنند و بکشند، چون میدانند اين تولهپلنگ در آينده بلای جان خودشان خواهد شد.
زندگی پلنگها در ساوانا
بهترين جا برای زندگی پلنگها، دشتهای وسيع، علفزار يا جنگلها است. در آنجا طعمههای زيادي برايشان وجود دارد و مناطق زيادی برای مخفی شدن دارند. با اين وجود، پلنگها حيوانات سازگاری هستند و در بيشتر مناطق، از جنگلهای گرمسيری کنگو گرفته تا بيابانهای ناميبيا و کوههاي برفی چين و روسيه میتوانند زندگی کنند.
در ميان گربهسانان بزرگ، پلنگها بيشترين پراکندگی را دارند و تعداد آنها از شيرها و ببرها بيشتر است. قلمرو آنها آفريقا، آسيای ميانه، ايران، روسيه، اندونزی و مالزی را شامل میشود. اين حيوانات میتوانند خود را با شرايط محيط تطبيق و قلمرو شکار و روشهای پيدا کردن غذايشان را تغيير دهند.
با اين وجود، در سالهای اخير تخريب قلمرو پلنگها، باعث کاهش شديد تعداد آنها شده است. در شمال آفريقا پلنگ در حال انقراض است و در بسياری از بخشهای آسيا تعدادش به شدت کاهش يافته است. براي مثال، از قلمرو پلنگهای جاوايی، کمتر از 3000 کيلومتر مربع باقی مانده است. از بين نُه زيرگونه پلنگ، پنج زيرگونه در فهرست «در معرض خطر» يا «شدیداً در معرض خطر» قرار گرفتهاند و پلنگهاي آمور (Amur) در معرض انقراض قرار دارند. آنها در کوهستانهاي برفی در مرز روسيه و چين زندگی میکنند و به قدری به خاطر پوست گرانبهايشان شکار شدهاند که امروزه حدود 30 عدد از آنها باقی مانده است.
در سال 1999، پوست پلنگ آمور در روستاهای محلی، 1000 دلار فروخته میشد. با وجود تلاش براي محافظت آنها، اين حيوان هنوز هم شکار میشود و در هفت سال اخير، چهار مورد شکار پلنگ گزارش شده است. خوشبختانه در جنوب صحرای آفريقا تعداد پلنگها بيشتر شده است، اما آنها هم با تهديدهای محيطی خودشان روبرو هستند.
به خاطر گسترش محيطهای انسانی، تقابل انسان با حيوانات اجتنابناپذير است و تنش ميان پلنگها و جمعيت انسان درحال افزايش. انسانهای شکارچی، طعمههاي شکارچيان حيات وحش را شکار میکنند و درندگاني چون پلنگ، برای يافتن غذا با چالش روبرو میشوند. براي همين، آنها به دامهای اهلی حمله ميکنند و دامداران و کشاورزان هم با تفنگ يا سم آنها را از پای در ميآورند. بسياري از کشورهای آفريقايی، در راستای برنامههای جهاني محافظت از گونههای حياتوحش صادرات پوست پلنگ را ممنوع کردهاند و برای مقابله با شکارچيان، قوانين و مجازاتهای سنگين وضع کردهاند.
با اين وجود، خارج از مناطق تحت کنترل و حفاظت، گربهسانان در معرض خطر و آسيب قرار دارند و آينده بسياری از آنها مبهم مینمايد. چندين زيرگونه پلنگ در وضعيت بحرانی قرار گرفتهاند و با تهديدهای محيطي روبرو هستند.
شکار پلنگها
پلنگها، يکی از پنج حيوان بزرگی هستند که در آفريقا برای شکار تفريحی کشته میشوند. آنها برای شکارچيان بيشترين غنيمت را دارند. پلنگها به سبب طبيعت دستنيافتنيشان، ماهرترين شکارچيان دنيا را به سمت خود جلب کردهاند.
چالش پلنگها با انسان
اين گربهسانان بزرگ، شکارچيانی توانا هستند و گاهی به دامهای اهلی نيز حمله میکنند. کشاورزان و دامداران هم برای دفع خطر، آنها را میکشند.
شکار غیرقانونی پلنگها
پوست پلنگ بسيار گرانبها است. به همين خاطر، شکار غيرقانونیاش هنوز تهديد بزرگی در آفريقا و آسيا به حساب میآيد. درسالهای 2002 و 2003، شش پلنگ آمور به خاطر پوستشان شکار شدند و تنها 35 عدد از آنها باقی مانده است.
تخريب زيستگاه پلنگها
با کاهش طعمههای پلنگ، مانند آهو و خرگوش که به خاطر گوشت و پوستشان توسط انسان شکار میشوند، تأمين غذا برای اين شکارچيان دشوار شده است.
پلنگ برفی: گربهسان خاموشی که در بام دنیا زندگی میکند
- نام علمی: Panthera uncia
- رژيم غذايي: گوشتخوار
- طول عمر: 15 تا 18 سال
- وزن بالغ: 54 کيلوگرم
- وضعيت حفاظت: در معرض خطر
پوشش استتار کننده پلنگ برفی
رنگ پوست پلنگهای برفی اين گربهسانها را برای استتار کردن در محيط طبيعی زندگیشان کمک میکند. موهای خز روی پوست آنها تا 12 سانتیمتر رشد کند.
بينايی بیعيب و نقص پلنگ برفی
چشمان پلنگ برفی سبز يا خاکستری مايل به زرد طلايی هستند. قدرت بينايی آنها شش برابر انسان است.
سوراخ بزرگ بينی پلنگ برفی
سوراخهای بينی پلنگ برفی، بزرگتر از حد معمول است و به آنها کمک میکند در ارتفاعات، هوای بيشتری وارد شش کنند. همچنين، هوای سرد در عبور از اين سوراخهای گشاد، گرمتر میشود و به شش میرسد.
دستها و پاهای ستبر پلنگ برفی
اين پاهای بسيار بزرگ وزن شکارچی را بهخوبی روی برف پخش میکنند تا حيوان در برف فرونرود و سر نخورد. اين کفشهای مخصوص برفی، با خز پوشيده شدهاند تا گرم بمانند.
پاهای عقب بلندتر
پاهای عقبی پلنگ برفی از پاهای جلو بلندتر هستند. با اين ويژگی، پلنگ برفی میتواند مانند فنر تا 15 متر جست بزند، روی صخرهها جستوخيز کند يا خود را به شکار برساند.
دم بلند پلنگ برفی
بلندی دم پلنگهای برفی به يک متر میرسد و به اين شکارچيان کمک میکند تا در شيبهای تند کوهستان تعادلشان را حفظ کنند.
در کوهستانهای سرد آسيای مرکزی، شکارچی شکوهمند و پرتوانی به نام پلنگ برفی زندگی میکند. باوجود اينکه آنها توانستهاند بهخوبی با شرايط سخت زندگی در کوهستانهای مرتفع قاره آسيا سازگار شوند اکنون با چالش انقراض کامل روبهرو هستند. شکار غيرقانونی و تخريب زيستگاهها در کنار هم باعث شده تا از اين شکارچيان قهار، تنها 3500 تا 7000 عدد در حيات وحش باقی بماند.
آنها در ارتفاع بالای 3660 متر زندگی میکنند. هرچه بستر محيط صخرهایتر باشد، براي پلنگهای برفي بهتر است. پلنگهای برفی برخلاف نامشان، نمیتوانند در برف زندگی کنند، اما زيستگاهشان برخی از خشکترين و سردترين مناطق دنيا است که از جنوب سيبري تا افغانستان و از چين تا هيماليا ادامه دارد.
بدن آنها براي زندگی در مناطق سرد و سخت ساخته شده است. پوست پشمين پلنگ برفی بدنش را گرم نگه میدارد و سوراخها گشاد بيني، هواي سرد را کمي گرم کرده و بعد به ششها ميفرستند. هرچند پلنگهاي برفي نميتوانند مانند ديگر گربهسانان بزرگ غرش کنند، اما پژوهشهای ژنتيک نشان داده که نزديکترين خويشاوند ببرها هستند.
يکی از مهمترين مشکلات پلنگهای برفی اين است که طعمههای مطلوب آنها، مثلاً گوسفند وحشی بر اثر شکار غيرمجاز کم شده است. انسانها اين گوسفندان را به عنوان دام، بهصورت کنترلشده پرورش میدهند و نگهداری میکنند و در نتيجه پلنگ برفي برای شکار جذب محيطهای انساني و دامداریها ميشود.
اين حيوانات در محيطهای محدود و ديوارکشی شده نگهداری میشوند و پلنگ بهراحتی میتواند از روي ديوار، وارد آغل آنها شود. پلنگهای برفی، مانند قهرمانان پرش ارتفاع هستند و ميتوانند تا 15 متر روی هوا جست بزنند و از فاصله دور خود را به طعمه برسانند. وقتي اين شکارچیها وارد آغل دامها شوند، بزها و گوسفندها راهی براي فرار ندارند. توانايی دامها براي عکسالعمل در برابر درندگان بسيار ضعيف است. آنها شامه ضعيفی دارند و نمیتوانند با سرعت فرار کنند يا از جای امنی بالا بروند. به همين خاطر خيلي راحت طعمه درندگانی چون گرگها و پلنگهای برفي ميشوند.
مرتع محصور محيطهايی مصنوعی برای زندگی دامها هستند، زيرا آنها توان دويدن و چريدن آزادانه را ندارند. از آنجايی که مکان زندگيشان ثابت است، شکارچی از روي غريزه اين مکان مطلوب پر از غذای لذيذ را به خطر میسپارد و بارها به آن حمله میکند. اين موضوع باعث شده تا مردم محلی تصور کنند پلنگهای برفی، خونآشامهای بیرحمی هستند که زورشان فقط به دامهای بیدفاع میرسد.
در مناطقی که تعداد دام نشاندهنده ثروت افراد است، اين قبيل رخدادها میتواند اقتصاد يک خانواده را به چالش بکشد. زندگی اين مردم براي تأمين غذا و پوشاک و معيشت به دامهايشان وابسته است. در اين مناطق بيش از 40% مردم زير خط فقر زندگی ميکنند. براي اينکه از کينه اين مردم نسبت به پلنگ برفي کاسته شود و براي دفع خطر جان آنها را نگيرند، در قبال از دست دادن دامها به ايشان کمک مالی میشود.
تنها راهحلی که امروز برای اين مشکل باقی مانده، اين است که تاوان دامهای تلفشده به مردم داده شود. با اين وجود اين راه نمیتواند براي هميشه کارساز باشد، زيرا براي اين کار منابع مالی سنگينی بايد صرف شود و معمولاً دولتها پس از مدتی از اين کار سر باز میزنند. راه بهتر اين است که در مجموع معيشت مردم تقويت شود تا خسارتهای اينچنينی تأثير زيادی روی آنها نداشته باشد و از سوی ديگر روشها و مکانهای نگهداري دامها ايمنتر شود.
يکی از علل اصلی غارت و کشتار دامها اين است که محوطههای نگهداری دام برای حمله شکارچيان ايمن نشدهاند.
پلنگهای برفی، آنطور که برای دامها خطرناک هستند، برای خود انسانها تهديدکننده نيستند. گزارشی از اينکه انسان با حمله پلنگ برفی کشته شده باشد، ثبت نشده است و در چند مورد حمله اين شکارچی، تنها جراحاتی به افراد وارد شده است. در مقابل، از کشته شدن انسانها با حمله شيرها، ببرها و ديگر پلنگها گزارشهای متعددی در دست است. پلنگبرفی معمولاً از محيطهايی که انسان حضور دارد دوری میکند و کمتر به چشم میآيد. آنها در مکانهايی که قبلاً با خطر مواجه شدهاند، کمتر ظاهر میشوند و در صورت لزوم، شبها بيرون میآيند.
در کنار آموزش چوپانها و دامداران و بهبود وضعيت آغلها و دامداریها، در برنامه حفاظت پلنگ برفی راهکارهايی نيز برای افزايش منابع مالی مردم گنجانده شده است. بهبود شرايط گردشگری در مناطق مسکونی دامنههاي هيماليا بسيار مؤثر بوده است. مردم اکنون میتوانند فرزندانشان را به مدرسه بفرستند و کيفيت روستاهايشان را بهبود بخشند. آنها برای تأمين غذا، کمتر به شکار پستانداران کوهستانی میروند و به همين دليل شکارچيان کوهستان، غذای بيشتری در حيات وحش نصيبشان میشود.
در يکي از مناطق غير مسکونی کوهستان لانگو جورج در نپال شکارچيانی که برای شکار گونههای کمياب و پوستهای گرانقيمت به ارتفاعات میروند، تلههايی را بهوسيله نيزههای عمودی در زمين کار میگذارند که میتواند هر پستانداری از جمله پلنگ برفی را به سيخ بکشد. تاکنون لاشههای متعددی از پلنگهای برفی کشتهشده در اين تلهها کشف شدهاند. تا زمانی که اين شکارچیها از چنين روشی برای صيد استفاده میکنند، جان پلنگهای برفی بیشتری در خطر است.
با فعاليتهای گسترده کسانی که برای وضعيت پلنگ برفی نگران هستند، شرايط زندگی اين شکارچی شگفتانگيز بهبود پيدا کرده است. اکنون با استفاده از گردنبندهای راديويی و دوربينهای تلهای، اطلاعات بسيار خوبی از زندگی آنها در محيط وحشی زندگيشان ثبت شده است.
تعداد پلنگهای برفی افزايش و شرايط زندگیشان بهبود يافته است. با وجود اين تعداد پلنگهای موجود به اندازهای نيست که نگرانیهای ما درباره بقای نسل آنها را برطرف کند. هنوز هم شکارچيان گربهسانان بزرگ را به طمع پوست، استخوان و ديگر قسمتهای بدنشان شکار میکنند.
اين گربهسان بزرگ تقریباً در 12 کشور مختلف زندگی میکنند که در شش تای آنها برنامه حفاظت پلنگ برفی اجرا میشود. عموم مردم بايد بدانند که بيشتر حيوانات در معرض خطر دنيا، گربهسانان بزرگ و شکارچيان هستند. وظيفه همه ماست که در نجات نسل آنها مشارکت کنيم.
بزرگترين تهديدهايی که پلنگ برفی با آن مواجه است
در ادامه به تعدادی از تهدیدهایی میپردازیم که پلنگهای برفی با آنها روبرو هستند.
- شکار غيرمجاز: هيچ کس با پوشيدن پوستين خز، مثل خود آن حيوان زيبا نمیشود؛ اما متأسفانه مردم خيلی کشورها، مبالغ بسيار هنگفتی براي خريدن خز میپردازند. بهجز پوست، استخوان و ديگر قسمتهای بدن پلنگ برفی هم برای توليد داروهای سنتی، مورد استفاده قرار میگيرد و شکارچيان طماع را به شکار اين حيوان ترغيب میکند. گويی قوانين بازدارنده از شکار هم هنوز کفايت نمیکند.
- تخریب زیستگاه: مردم مناطقی که در اطراف زيستگاههای پلنگ برفی زندگی میکنند، براي تأمين معاش به شدت به دامهايشان وابسته هستند. هرچه تعداد دامهای آنها بيشتر شود علوفه کمتری برای ديگر طعمههای پلنگ برفی باقی میماند. اين موضوع باعث کاهش تعداد بزهای کوهی و گوسفندهای وحشی شده است و پلنگهای برفی را به سمت دامهای اهلی کشانده است.
- کيفری به بهای زندگی: با کاهش طعمههای طبيعی پلنگ برفی مثل بز کوهی و گوسفند وحشی، اين شکارچی مجبور به روی آوردن به دامهای اهلی شده است. بهخصوص که دامها طعمهای راحت هستند و در محيطهای محصور بهراحتي شکار میشوند. مردم محلی که زندگيشان به دامهايشان بسته است، پلنگهای برفی را با گلوله يا سم از پای در میآورند.
ببر سيبری
- نام علمی: Panthera tigris altaica
- قلمرو: روسيه، چين
- رژيم غذايی: گوزن، گراز وحشی، خرس، آهوی کوهی، خرگوش
- طول عمر: 20 تا 35 سال
- وزن بالغ: 300 کيلوگرم
- وضعيت حفاظت: در معرض خطر
در بين گونههای مختلف ببر در دنيا، ببر سيبری به خاطر شکار غيرقانونی و فزاينده، تقریباً در آستانه انقراض قرار گرفته و تعداد آنها در يک بازه زمانی به کمتر از 40 عدد رسيد. اکنون، با اعمال قوانين سخت حفاظتی، تعداد آنها به حدود 500 عدد رسيده، هرچند با وجود اين هنوز تهديد انقراض از نسل آنها دور نشده است.
زماني درجنگلهای شمال ايران جمعيتی بزرگ از ببرها زندگی میکردند که به ببر مازندران مشهور بودند. گرچه در فرهنگ ايران، برخلاف فرهنگ چينیها، ولع چندانی براي شکار ببر و استفاده از اعضای بدن اين حيوان در طب سنتی وجود نداشت، اما توسعه کشاورزی و روستاها و شهرها در مناطق جنگلی شمال ايران، به تدريج باعث تخريب زيستگاههای ببر مازندران، کاهش شکارهای طبيعیاش، از بينرفتن محل زادآوری ببرها و در نهايت، تقابل ببرها و انسانها شد و طرف ضعيفتر اين رقابت، يعني ببرها، سرانجام حدود پنجاه سال پيش برای هميشه در ايران منقرض شدند. چند سال پيش انجام پژوهشهای ژنتيک نشانداد که ببر مازندران در حقيقت جمعيتی از ببر سيبری بوده که در منتهیاليه جنوب غربی محدوده پراکندگی اين گونه، به جنگلهای ايران رسيده بود.
در آن زمان خيلیها به اين فکر افتادند که شايد بتوان با معاوضه پلنگ ايرانی و دريافت ببر سيبری، نسل ببر را دوباره در جنگلهای شمال ايران احيا کرد. اما چنين کاری فعلاً (و شايد تا هميشه) غيرممکن است، چون به جز خود ببرها، محيط زندگی آنها نيز از ميان رفته، همانطور که محيط زندگی شير ايرانی نيز چند دهه است که نابود شده و ديگر اميدی به بازگشت اين گربههای بزرگ به ايران وجود ندارد. تهديدهای مشابهی بقيه ببرهای سيبری را نيز به انقراض نزديک کرده است. شايد نتوان ببر را دوباره به ايران بازگرداند، اما شايد بتوانيم جلوی انقراض ببرهای سيبری را بگيريم.
تهديدهايی برای بقای ببر سيبری
در ادامه به برخی از تهدیدهای اصلی که ببر سیبری را در معرض خطر انقراض قرار دادهاند میپردازیم.
- شکار غیر مجاز: با وجود اينکه شکار ببر غيرقانونی اعلام شده است، شکارچيان هنوز پنهانی و غيرمجاز اين کار را در بخشهای وسيعی از چين و روسيه انجام میدهند. تقریباً 80% مرگ و مير ببرهای سيبري در سال، به همين دليل است. شکارچيان، ببر سيبری را بخاطر پوست گرانبها و ديگر اعضای بدن مثل استخوانهايش که در بازار سياه قيمتهای گزافی دارند، شکار میکنند.
- نابودی زیستگاه: توسعه لجامگسيخته زندگی انسانی و چرای دامها، زيستگاههای طبيعی ببر سيبری را محدود کرده است. اين محدوديت باعث انزوای شديد ببرهای سيبری در زيستگاههای وحشی کوچک باقیمانده شده است.
- کمبود طعمه: يکي از دلايل مهم کاهش جمعيت ببرها، کاهش سريع تعداد طعمههايشان بر اثر شکارهای قانونی و غيرقانونی انسان است. جمعيت آهوی کوهی، گوزن و گراز وحشی و حتي حيوانات کوچکتر مانند خرگوش و ماهی که طعمههای طبيعی ببر هستند، کاهش شديدی پيدا کرده است.
پیمان «ببر و پلنگ آمور»
اين پيمان از طريق کمکهای مردمی، تجارت و نيز همکاری با باغوحشها برای انجام پروژههای حفاظتی در چين و شرق روسيه سرمايه جذب میکند؛ همچنين با سازمانهای همکار خود مانند موسسه فونيکس، موسسه جانورشناسي لندن، انجمن حفاظت از حيات وحش و موسسه بينالمللی دامپزشکی حياتوحش در ارتباط است و با همفکری هم اقداماتی را که موثرتر و کارآمدتر باشد، برای حفاظت از اين ببرها و پلنگها برنامهريزی میکنند. بهعلاوه دستاندرکاران پيمان آلتا، در اينترنت و شبکههای مجازی، فعال و بهروز هستند و مردم را در جريان شرايط زندگی اين جانوران و نيز اقدامات خود قرار میدهند.
پيمان آلتا چه اقداماتی برای حفاظت از حياتوحش سيبری انجام داده است؟
يکی از مهمترين برنامههای آلتا مبارزه با شکار غيرقانونی است. براي مثال، اطلاعات کاملی در مورد شکارچيان غيرمجاز، روشهای شکار، زمان و مناطقی که آنها براي شکار انتخاب میکنند، بهدست آمده و به اين ترتيب مقابله با شکار غير مجاز عملیتر شده و بهرهوری مأموران حفاظت محيط زيست بالاتر رفته است. طي اين مدت تعداد قابل توجهی از شکارچيان غيرمجاز دستگير شدهاند و جلوی شکار غيرمجاز تا حد قابلتوجهی گرفته شده است.
مردم چطور میتوانند در محافظت از ببرهای سيبری مشارکت کنند؟
بهترين راه برای محافظت از ببرهای سيبری، بالا بردن سطح آگاهی عمومی در مورد زندگی اين گربهسانان و نيز خطرهای پيشروی آنها است. تقاضا براي داروهای طب سنتی چينی، يکي از اصلیترين عوامل شکار ببرها است. پس بايد تلاش کرد تا مردم از خريد، مصرف و يا نگهداری اعضاي بدن ببر مانند پوست و استخوان اين حيوان خودداری کنند تا انگيزههاي شکار آن از بين برود. البته تنها طب سنتی چينی نيست که حيات وحش را در خطر قرار داده است. تقریباً هر مصرف دارويی ديگری که به کشتن و شکار حيوانات وحشی وابسته باشد، نه تنها خطری بزرگ برای حياتوحش محسوب میشود، بلکه برای متقاضيان نيز خطرناک است، چون در حقيقت بیاثر است و بيمار را از درمانهای حقيقی و کارآمد غافل میکند.
یوز: بزرگترین گربه از تبار گربههای کوچک
- نام علمی: Acinonyx jubatus
- قلمرو: آفريقا و ايران
- رژيم: گوشتخوار
- طول عمر: 10 تا 12 سال
- وزن حيوان بالغ: 35 تا 65 کيلوگرم
- وضعيت حفاظت: آسيبپذير (VU)
بدهبستان سر سرعت
پوزه يوز، برای کاهش مقاومت در برابر هوا کوتاه و تخت ولی از نظر قدرت گازگرفتن نسبتا ضعيف شده است.
یوز و قلب بزرگ
قلب يوز، به نسبت بدنش بزرگ است و شاهرگهای قطوری دارد که به هنگام تعقيب شکار، حداکثر خونرسانی را انجام دهد.
قفسه سينه پايين یوز
قفسه سينه، برای بالا بردن ظرفيت هوای ريه، افتاده و باريک است و با طراحی ضد مقاومت هوای ساير قسمتهای بدن اين شکارچی همخوانی دارد.
چنگالهای بیحفاظ یوز
برخلاف ديگر گربهها، چنگالهای يوز هميشه بيرون هستند و در دويدن و چرخيدن ناگهانی، به يوز کمک میکنند، اما به مرور بر اثر تماس با زمين کند میشوند.
کتفهای رها در یوز
استخوانهای کتف اتصال محکمی به قفسه سينه يوز ندارند و میتوانند آزادانه حرکت کنند و به اين ترتيب پاهای جلو، آزادی حرکت وسيعتری دارند.
اسکلت انعطافپذير یوز
ستون مهرههای يوز، کشيده و منعطف است و لگن نيز قابليت جابجايی زيادی دارد. به همين دليل يوز میتواند خود را مانند فنر به جلو پرتاب کند.
دم بلند یوز
برای حفظ تعادل بهتر، دم يوز بلند و شامل 18 تا 20 مهره است. دم در هنگام دويدن، مانند سکان قايق به يوز کمک میکند تا با تعادل بهتری بدود و بهراحتی تغيير مسير دهد.
توانایی استتار یوز
روي بدن يوز، بين 2000 تا 3000 نقطه سياه بيضیشکل يا گرد وجود دارد که کمک میکنند بهخوبی، در ميان علفزار مخفی شود.
ارتباط صوتی
بر خلاف گربههای بزرگ از جمله شيرها و ببرها، يوزها نمیتوانند غرش کنند. صدای آنها بيشتر شبيه صدای خرخر کردن گربههای اهلی است.
خط اشک
خط سياهي که از گوشه چشمهای يوز تا دهانش کشيده شده است، نور را جذب میکند. اين طور تصور میشود که به اين صورت، از شدت تابش نور خورشيد مقابل چشمهای يوز کاسته شده و کار شکار در روز برايش آسان میشود.
کمی بیشتر درباره یوزها
يوز گرچه به تبار گربههای کوچک تعلق دارد، اما جثه آن تقریباً به اندازه پلنگ است و میتوان آن را بزرگترين گربه کوچک جهان ناميد. زندگی اين شکارچی زيبا با عموزادههای پرقدرتش متفاوت است و در مهندسی شگفتانگيز طبيعت، اين شکارچی چنان سازگاری يافته که میتواند با سرعتی حدود 100 کيلومتر بر ساعت، در دشتهای آفريقا به دنبال شکار بدود و طعمهاش را تصاحب کند. بدن يوز برای دويدن تکامليافته، بنابراين تعجبی ندارد که شکل تنه و پاهايش شبيه سگهای تازی باشد؛ با اين تفاوت که يوز نيز مثل بقيه گربهسانان استقامت پايينی در دويدن دارد و خيلي زودتر از سگها خسته میشود.
يوزها نيز زماني در ايران فراوان بودند. در فرهنگ ايران، يوز يکی از جانورانی بود که برای شکار تربيت و اهلی و در هنگام شکار، مثل سگ به دنبال شکار فرستاده میشد. نام فارسی اين جانور نيز برگرفته از همين موضوع بوده است. واژه «يوز» به معني «جوينده» و «شکارکننده» است. اين واژه از «يوستن» گرفتهشده که صورت قديمي ريشه فعل «جستن» بوده است. برای مثال «دريوزه» به معنی «جستن درها» است.
اين موضوع نشان میدهد يوز (که اغلب «يوزپلنگ» ناميده میشود) از ديرباز در فرهنگ ايران شناختهشده بوده است. نام انگليسی اين جانور، يعني «Cheetah» (چيتا) برگرفته از ريشه سنسکريت (هندی باستان) «چيتراکايا» به معني «حيوان خالدار» است.
با وجود پراکندگی تاريخی اين گربهسان زيبا و دوستداشتنی در آسيا، متأسفانه امروزه آخرين جمعيتهای يوز آسيايی در دشتها و صحراهای ايران باقی مانده و به خاطر عواملی مثل شکار، تخريب زيستگاهها، عبور جاده از ميان قلمرو زندگی يوزها که منجر به تصادفهای مکرر رانندگی و کشتهشدن يوزها میشود، رقابت با انسانها بر سر منابع محيطی و دامهای اهلی و کشتن عامدانه يوزها به دست مردم محلی، در معرض تهديد روزافزون انقراض قرار گرفتهاند.
اين جمعيتها که درحقيقت گروههايی کمشمار و پراکنده و جداافتاده از يکديگر هستند، بهقدری تنوع ژنتيک کمی دارند که امکان دارد با شيوع نخستين بيماری واگيردار، همه آنها بميرند. به علاوه کاهش تنوع ژنتيکی، درعمل يوزها را در شرايطی قرار داده که مشابه شرايط درونهمسری و مشکلات ژنتيک پس از آن، در شيرهاست.
نزديکترين گونهها به يوز پوما و جگواروندی
- پوما يا کوگار: پوما مانند يوز طعمهاش را به لطف چابکی بسيار، شکار میکند. اين گربهها در سراسر قاره امريکا زندگی میکنند، و به شير کوهی نيز شهرت دارند، ولی درواقع خويشاوند نزديک يوز و جزء گربههای کوچک هستند.
- جگواروندی: اين گربه وحشی آمريکای جنوبی، با داشتن صورت تخت، گوشهای گرد و دم سمور مانند، بيشتر شبيه سمور به نظر میرسد تا يوزها؛ اما درحقيقت جگواروندی يکی از خويشاوندان نزديک يوز به حساب ميآيد.
- گربههای دمکوتاه: با کمی فاصله، گربههای دمکوتاه و وَشَقها نيز از خويشاوندان نزديک يوز به شمار میروند. وشق نيز برای شکار، کمين کرده و با حمله انفجاری سريع و کوتاه، شکار را تصاحب میکند. اين شکارچی نسبت به يوز جثه کوچکتری دارد و از طعمههای کوچکتری مانند موش و خرگوش تغذيه میکند.
يوز قهرمان دو سرعت و شکارچی شگفتانگيزی در رأس هرم غذايی است و در ادامه به همین موضوع بیشتر میپردازیم.
يوز به شکار میرود
يوزها مرتباً در حال شکارند و تقریباً نيمی از تلاشهای آنها با موفقيت همراه است. سگهای وحشی آفريقايی تنها رقيب يوزها هستند که در شکار موفقيتی بالاتر دارند. طعمه مطلوب آنها، بزهای کوهی متوسط با وزنی کمتر از 40 کيلوگرم هستند.
بر خلاف ديگر شکارچيان، يوزها شکار طعمههای سالم را به حيوانات ضعيفتر، ترجيح میدهند. آنها برای شکار، سراغ حيواناتی میروند که از گروه جدا ماندهاند و در خفا و از پشت، در ميان علفزار و بوتهها، به شکار نزديک میشوند.
يوزها به طور شگفتانگيزی سريعاند، اما خيلي زود خسته میشوند و تنها تا 300 متر میتوانند سرعت انفجاری خود را حفظ کنند و بعد از آن دمای بدنشان به شدت بالا میرود. وقتي يوز میدود، ضربان قلبش از 60 به 150 بار در دقيقه میرسد و 30 دقيقه طول میکشد تا به ضربان عادی بازگردد.
تعقيب و گريز شکارچی و شکار بسيار سريع اتفاق میافتد و در 20 ثانيه، تکليف برنده و بازنده مشخص میشود. يوز سر و بدن کشيدهاي دارد و قدرت آرواره کوچکش، نسبتاً کم است، اما به اندازهای هست که بتواند با گاز گرفتن گردن و گلوی طعمه، آن را خفه کند. وقتی يوز به شکارش رسيد، ضربات سختی به پای طعمه وارد میکند و چنگالهايش مانند قلاب در گوشت شکار قفل میشوند و تعادلش را به هم میزنند.
يوز، معمولاً بيش از نصف شکارش را نمیتواند بخورد و با سر رسيدن حيوانات لاشخور مانند شغال، کفتار و کرکس، بقيه غذا سهم آنها میشود. بنابراين يوز به سرعت شروع به خوردن غذا میکند. اگر فرصت کافی باشد، يک گروه چهارتايی از يوزهای نر، در عرض 15 دقيقه میتوانند يک بز کوهی را بخورند.
نرها میتوانند گروههايی ترسناک تشکيل دهند، در حالیکه مادهها به تنهايی میجنگند.
زندگی در اجتماع یوزها
برخلاف ديگر گربهسانان، رفتار اجتماعی يوزها بستگی به جنسيت آنها دارد. در حالیکه مادهها زندگی انفرادي را ترجيح میدهند، نرها میتوانند گروههای اجتماعی به نام «اتحاد» (coalition) تشکيل بدهند. اين اتحاد میتواند متشکل از چند يوز برادر باشد که همزمان به دنيا آمدهاند. همچنين، اگر در يک زايمان، تنها يک نر به دنيا بيايد، ديگر نرهای تنها میتوانند به او بپيوندند و اتحاد را تشکيل دهند يا آن يوز تنها، به يک اتحاد که از قبل تشکيل شده بپيوندد.
يوزها وقتي در اتحاد قرار دارند، ميتوانند قلمرو وسيعتری را نسبت به زمانی که انفرادی زندگی میکنند، تحت پوشش قرار دهند. نرها با پاشيدن ادرارشان روي بوتهها و تنه درختان مرزهای قلمرو خود را با بو نشانهگذاری میکنند و تا حد مرگ هم بر سر حفظ قلمرو مبارزه میکنند. حفظ تسلط بر قلمرو، احتمال موفقيت در جفتگيری با مادهای را برای آنها افزايش میدهد.
نکته جالب اين است که بر طبق برخی شواهد، درون هر اتحاد، بين اعضای گروه سلسلهمراتبی هم وجود دارد. نرهای داخل اتحاد با قوانين و روابط اجتماعی سازگار میشوند و با ديگر اعضاي گروه کمتر پرخاش میکنند. تنها زمان خوردن غذا و گاهی هم هنگام جفتيابی، بين آنها درگيریهای بیخطری رخ میدهد.
مادهها، در دشتها، نسبت به قلمرو نرها مسافتهای بيشتري را میپيمايند و اين بدين معنی است که آنها خانه وسيعتری دارند که البته در عمل قابل دفاع هم نيست. موقعيت مرز خانه يوزهای ماده، بستگي به فراوانی غذا دارد و ميزان موفقيت آنها در زندگی انفرادی، وابسته به اين است که الگوی مهاجرت طعمههايشان را بهخوبی دنبال کنند.
مرز خانه يوز ماده میتواند با خانه يوز ماده ديگری که معمولاً خواهر، مادر يا دختر خودش است، همپوشانی داشته باشد. آنها میتوانند به تنهايی شکار کنند، بخورند و زندگی کنند و فقط زمانی که توله دارند، از مبارزه اجتناب میکنند.
از هر دهتا، يکی
يوزهای ماده در تمام طول سال میتوانند باردار شوند و تولهها نيز در هر فصلی به دنيا میآيند. وقتی حيوان ماده برای جفتگيری آماده میشود، ترکيبات شيميايی ادرارش تغيير میکند و از بوی آن، حيوان نر متوجه میشود که در آن محدوده ماده آمادهای حضور دارد. يوز نر، با توجه به نشانههای بويايی، يوز ماده مورد نظر را دنبال میکند و با چشمان تيزبين، دنبال آن میگردد. در صورتیکه ماده، تا آن زمان حامله نشده باشد، اين رفتار تا ده روز ادامه پيدا میکند.
احتمال موفقيت در اين فرايند، زماني افزايش مييابد که طعمه فراوان باشد. ميزان زاد و ولد يوزها، با فراوانی جمعيت بزهای کوهی آن منطقه رابطه معناداری دارد. اگر جفتگيری موفقيتآميز باشد، يوز ماده بعد از سه ماه بين دو تا پنج توله به دنيا میآورد. تولهها، نابينا متولد میشوند و سه هفته طول میکشد تا بتوانند بهخوبی راه بروند. به همين دليل حيوان مادر، منطقه دنجی که معمولاً در ميان علفزارها، صخرهها و حتی لانههای زمينی ديگری حيوانات است، انتخاب ميکند تا فرزندانش از خطرات مصون باشند.
تولهها براي مراقبت و تغذيه کاملاً وابسته به مادرشان هستند. بنابراين يوز ماده بايد هر روز يک شکار موفق داشته باشد تا بتواند آنها را تغذيه کند. مادههای مادر، ترجيح میدهند سراغ شکارهای کوچکتر و سادهتر مثل بره آهو يا خرگوش بروند تا ضريب موفقيت آنها بالاتر برود.
تولههای يوز نمیتوانند هنگام تولد بهخوبی پنهان و در استتار باشند و از فواصل دور ديده میشوند. به همين دليل مادر، مسافتهای طولاني را میپيمايد تا حتیالمقدور ديده نشوند و بوی ادرار تولهها نيز شکارچيان ديگر را جذب نکند. او از عوارض طبيعی و نقاط شاخص منطقه مانند لانههای تپهای مورچه براي رصد منطقه و شکارچيان و نيز يافتن شکار استفاده میکند.
با وجود تلاشهای مادر، از هر 10 توله يوز، معمولاً تنها يکی به بزرگسالی میرسد. آنها در تشخيص و شناسايی خطر مهارت زيادی ندارند و با احساس خطر، پراکنده میشوند بنابراين مادر بهسختی میتواند از همه آنها با هم محافظت کند. بزرگترين تهديد توله يوزها شکارچيان گوشتخواری مانند کفتارها و شيرها هستند که گروهی شکار میکنند.
تمرين شکار توله یوزها
رشد تولهها حدود 15 ماه طول میکشد و در اين مدت، يوزهای جوان بايد برای شکار آموزش ببينند. آنها زمان زيادی را به بازی میگذرانند و در خلال بازی، تکنيکهايی مثل کمين کردن، تعقيب کردن، ضربه زدن و کشتی گرفتن را تمرين میکنند.
تربيت تولهها برای شکار از چهارماهگی شروع میشود، يعني از زمانی که يوز مادر، شکارهای زنده را برای تمرين تولهها، به لانه میآورد. مدتی بعد يوزهای جوان همراه مادر به تعقيب شکار میروند و به مرور در تصاحب شکارهای کوچک و ساده، توفيق پيدا میکنند. بعد از ده ماه، تولهها تقریباً قادرند نيمی از غذايشان را خودشان تأمين کنند که بيشتر شامل پرندگان و خرگوشها میشود. يوزها در پانزدهماهگی به اندازهای ماهر میشوند که میتوانند به تنهايی و بدون اتکا به مادر زندگی کنند.
زیستگاه یوز
زمانی سراسر آفريقا، خاورميانه، آسيای مرکزی و هندوستان، قلمرو يوز بود. در سال 1900 تعداد اين گربهها، حدود 100.000 عدد تخمين زده شد. در دورهای، اشراف و سلاطين، اين شکارچيان را در شکارگاههای محصور برای تماشا اسير میکردند. شکار غير قانونی در حيات وحش نيز به کاهش جمعيت اين گربهها منجر شده است.
اکنون در آسيای مرکزی نسل يوز منقرض شده و در خاورميانه نيز، تنها کمتر از 100 عدد از آنها در ايران باقی مانده است. در آفريقا نيز جمعيت باقیمانده اين شکارچيان، 7500 عدد تخمين زده میشود.
زندگی يوزها، به شدت وابسته به سازگاری با محيط زندگیشان است. آنها برای شکار، به حفظ تعادل بين استتار و ميدان ديد باز نياز دارند، به همين خاطر از حضور در مناطق پرگياه، جنگلهای انبوه و دشتهايی با علفزارهای بلند
پرهيز میکنند. گسترش زندگی انسانی در آفريقا باعث محدود شدن جمعيت باقی مانده يوزها شده است و در بسياری از مناطق اين شکارچیها با مناطق مسکونی انسانها در چالش هستند.
در مناطق محافظتشده مانند پارکهای ملی و ذخيرهگاههای زيستی، از يوزها در مقابل شکار غيرقانونی و چالشهای انسانی حفاظت میشود. با وجود اين بيشتر بودن تعداد شکارچيان قدرتمند ديگر، مانند شيرها، نه تنها موجب کاهش منابع غذايی يوز میشود، بلکه برای تولهها نيز تهديدی مهم به حساب میآيد.
متاسفانه، هنوز هم برخی تمايل دارند از يوز و بهخصوص از تولههای اين شکارچی به عنوان حيوان خانگی نگهداری کرده و آنها را از حيات وحش سرقت میکنند. در اغلب موارد، انتقال حيوانات بهصورت قاچاق در شرايط نامطلوبی صورت میگيرد و از هر شش توله دزديده شده، تنها يکی سالم به مقصد میرسد.
خطراتی که بقای یوزها را تهدید میکنند
در ادامه به بخری از مواردی میپردازیم که بقای یوزها را به خطر انداختهاند.
چالش انسانی: کشاورزان منطقه، به يوز به چشم خطر و تهديد نگاه میکنند. يوزها به خاطر کاهش منابع غذايی به دامهای انسانی حمله میکنند، در حالیکه ديگر شکارچيان نيز در اين چالش دخيل هستند. يوزها اغلب قربانی خشم انسانها نسبت به حيوانات وحشی میشوند.
درون همسری: در يک انقراض دستهجمعی، حدود 12000 سال پيش بيشتر جمعيتهای يوز منقرض شدند و تعداد اندکی نجات پيدا کردند. از آن زمان تاکنون جمعيت آنها کاهش يافته و جفتگيری درونخانوادگی بين جمعيتهای موجود، موجب بروز بيماریهای فزاينده ژنتيکی شد.
یوزها و انسانها: تاريخ رابطه انسانها و يوزها به هزاران سال قبل باز میگردد. اولين نشانههايی که انسان از يوز ثبت کرده است مربوط به کوهستان «هوا» در نيجر میشود که 7000 سال قدمت دارد. تصور میشود تقابل انسان و اين شکارچيان، احتمالاً بر سر غذا، به ساليان دراز پيش از اين باز میگردد.
از حدود 5000 سال قبل، انسانها توانستند يوز را نگهداری کنند و احتمالاً اولين بار اين کار توسط سلاطين و اشراف مصر باستان صورت گرفته است. گاهی از اين شکارچی، به جاي سگ شکارچی استفاده شده است. مانند سگهای تازی، يوزها نيز سريع و دارای قدرت بينايی و بويايی خارقالعاده هستند و میتوانند شکار را بهخوبی رديابی و تعقيب کنند. همچنين برای نوعی مسابقات ورزشی که از حيوانات شکاری در آنها استفاده میشده، يوزها را بهکار میگرفتند. يوز، در اسارت به خوبی زاد و ولد نمیکند و به همين خاطر، برای همه اين موارد يوزها را از حيات وحش اسير کرده و تربيت میکردند.
ورزش و تفريحی که در آن از يوز براي شکار استفاده میشد، در ميان مردمان شمال آفريقا، خاورميانه و آسيای ميانه مرسوم بود. يک يوز هم به عنوان هديه برای جرج سوم، پادشاه انگلستان، فرستاده شد؛ هرچند وقتی يوز نتوانست يک گوزن 100 کيلويی را حمل کند، پادشاه از آن دلزده شد.
فوقالعاده بود . عالی ، جذاب و پر از اطلاعات مفید و ارزشمند
البته نسل شیر ایرانی منقرض نشده ( تا شصت سال پیش شیر ایرانی تو طبیعت کشورمون وجود داشت ، اونم تو جنگل های دشت ارژن فارس — که بین شهرهای کازرون و فراشبند و شیراز قرار گرفته) . ماجراش هم اینه که در زمان ناصرالدین شاه قاجار، چند شیر ایرانی رو به ملکه انگلستان هدیه دادن ، که زادآوری کردن و نوادگان اون شیرهای ایرانی وجود دارن. در آینده از نسل اون شیرهای ایرانی، تعدادی اش رو به ایران مون خواهند آورد
نسل ببر مازندران هم الان تو کشور روسیه وجود داره– پس بغیر از پلنگ و یوزپلنگ، هنوز شیر و ببر ایرانی وجود دارن که خبر دلگرم کننده ای هست
عالی و بسیار مفید
البته اضافه کنم گربه خانگی اهلی و ببرو پلنگ برفی ۹۵٪ قرابت ژنتیکی دارند. مقالات جدید مرجعه شود.
خیلی عالی بود و مطلب مرتب مفید و تمیز بود
سلام. عشق من پلنگ و جگوار به خاطر شخصیت جالبی که دارند. برید دقیقا شهصیت رفتاری پلنگ ها و جگوار ها رو مطالعه کنید. متوجه میشید که چرا حیات وحش فقط یک پادشاه داره اونم پلنگ. خیلی ها تصور میکنند پادشاه یعنی قوی تر و زورگو تر از بقیه. ولی اینطور نیست. همه چی که به قدرت و دعوا و جنگ ختم نمیشه. اگر بحث جنگیدن باشه هیچ جانداری در دنیا نمیتونه یک دقیقه جلوی ببر سیبری دوام بیاره تیکه پاره اش میکنه. توی حیات وحش دو تا چیز خیلی مهمه اول اینکه بتونی به بهترین شکل ممکن زنده بمونن و زندگی کنن و از بچه هاشون مراقبت کنن، دوم اینکه بتونن در هر شرایطی غذا گیر بیارن و بخورن حتی زمانی که خشک سالی باشه و هیچی نباشه واس خوردن. و پلنگ توی این دوتا فاکتور استاد شده، پلنگ ها خیلی خیلی کمتر از بقیه ی گربه سان ها پیش میاد که کشته بشن یا از گرسنگی بمیرن یا هرچی، اونا به خوبی از خودشون و بچه هاشون مراقبت میکند و قهار ترین شکارچی های طول تاریخ حیات وحش هستند. یه مستند دیدم که دانمشند ها میگفتن در طول تاریخ هیچ جانوری به اندازه پلنگ توی شکارکردن و غذا پیدا کردن مهارت نداشته. یعنی اگر شده پرنده ی توی هوا رو شکار میکنه. میمون بالای درخت، چرنده و خزنده رو میخوره، حتی بزرگتر از خودش رو به تنهایی شکار میکنه مثل گاو میش و بوفالو، یعنی پاش بیوفته میره توی آب. ماهی و تمساح و لاکپشت هم شکار میکنه. خیلی عجیبه این حیوان
عالی بود ممنون ،????نوکرم خیلی خوب بود .
عالی بود