عرضه کل چیست؟ — عرضه کل در اقتصاد کلان — به زبان ساده

۲۷۳۱ بازدید
آخرین به‌روزرسانی: ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۲
زمان مطالعه: ۱۱ دقیقه
عرضه کل چیست؟ — عرضه کل در اقتصاد کلان — به زبان ساده

در این نوشتار با منحنی عرضه کل آشنا می‌شویم. منحنی عرضه کل به همراه منحنی تقاضای کل نشان‌دهنده رشد بلند مدت و تورم در اقتصاد هستند.

منحنی عرضه کل چیست؟

منحنی عرضه کل نشان‌دهنده رابطه بین سطح قیمت و کمیت کالاها و خدمات عرضه شده است.

مدل عرضه کل و تقاضای کل

مدل نوسانات اقتصادی کوتاه مدت بر رفتار دو متغیر اقتصادی تمرکز دارد. اولین متغیر میزان تولید کالاها و خدمات در اقتصاد (اندازه‌گیری‌شده توسط GDP) است. دومین مورد، متوسط سطح قیمت‌ها (اندازه‌گیری شده توسط شاخص ضمنی تولید ناخالص داخلی یا شاخص قیمت مصرف‌‌کننده) است. توجه داشته باشید که میزان تولید متغیری حقیقی و سطح تولید، متغیری اسمی به شمار می‌روند. نوسانات در اقتصاد، به صورت کلی، با مدلی تحت عنوان عرضه و تقاضای کل مورد بررسی قرار می‌گیرند.

نمودار عرضه کل چیست؟

نمودار عرضه کل نشان‌دهنده میزان کل کالاهای تولید و فروخته شده توسط شرکت‌ها در هر سطح قیمتی است. برخلاف شیب منفی همیشگی نمودار تقاضای کل، منحنی عرضه کل نشان‌دهنده رابطه‌ای است که اتکای زیادی به افق زمانی دارد. در بلند مدت، منحنی عرضه کل عمومی و در کوتاه مدت، دارای شیب مثبت است.

مدل عرضه کل

چرا شیب منحنی عرضه کل در کوتاه‌ مدت صعودی است؟

مهم‌ترین تفاوت میان وضعیت اقتصادی در بلند مدت و کوتاه مدت‌ را، منحنی عرضه کل بوجود می‌آورد. به علت بی‌تاثیر بودن سطح کلی قیمت‌ها در بلند مدت بر توانایی تولید کالاها و خدمات در اقتصاد، منحنی عرضه کل در بلند مدت عمودی است. از طرفی دیگر، در کوتاه مدت، سطح قیمت بر میزان تولید در اقتصاد، اثرگذار است. درواقع، در طی دوره‌ای یکساله یا دو ساله، افزایش سطح کلی قیمت‌ها در اقتصاد، بیشتر شدن میزان عرضه کالاها و خدمات را به همراه خواهد داشت.

همچنین، کاهش سطح قیمت‌ها نیز، میزان تولید کالاها و خدمات عرضه‌شده را کاهش می‌دهد. در نتیجه، منحنی عرضه کل کوتاه مدت، شیب صعودی دارد.

چرا تغییرات قیمتی، میزان تولید را در کوتاه مدت، تحت تاثیر قرار می‌دهد؟

محققان حوزه اقتصاد کلان، جهت تشریح صعودی بودن منحنی عرضه کل در کوتاه مدت به ۳ دلیل اشاره کرده‌اند. در هر نظریه کاستی بخصوصی در بازار، موجب تفاوت رفتار منحنی عرضه در بلند مدت و کوتاه مدت، می‌شود. این نظریه‌ها در جزییات با یکدیگر تفاوت دارند اما محور اصلی آن‌ها یکسان است. اینکه مقدار کالاها و خدمات عرضه‌شده، با انحراف سطح قیمت واقعی از سطح قیمت مورد انتظار مردم، از مقدار بلند مدت یا طبیعی خود، فاصله می‌گیرد. با افزایش سطح قیمت‌ها، به میزانی بالاتر از سطح مورد انتظار مردم،  مقدار تولید نیز بیشتر از مقدار طبیعی خود می‌شود. همچنین، با کاهش سطح قیمت‌ها از سطح مورد انتظار افراد، میزان تولید کمتر از میزان طبیعی خواهد شد.

منحنی عرضه کل کوتاه مدت

دلایل صعودی بودن منحنی عرضه کل در کوتاه مدت

از جمله دلایل تشریح‌کننده صعودی بودن منحنی عرضه کل در کوتاه مدت می‌توان به موارد زیر اشاره کرد.

  • نظریه چسبندگی دستمزدها
  • نظریه چسبندگی قیمت
  • نظریه سوء برداشت

نظریه چسبندگی دستمزد

از اولین دلایل شیب صعودی منحنی کوتاه مدت عرضه کل می‌توان به نظریه چسبندگی دستمزد اشاره کرد. به عقیده بعضی از اقتصاددانان، این نظریه حاوی مهم‌ترین دلیل تفاوت اقتصاد در کوتاه مدت و بلند مدت است. طبق این نظریه به علت کندی تطابق پیدا کردن دستمزدهای اسمی با شرایط اقتصادی در حال تغییر، منحنی عرضه کل کوتاه مدت، شیب صعودی دارد. درواقع، دستمزدها در کوتاه مدت، چسبندگی دارند. از عمده دلایل چسبندگی دستمزدها، می‌توان به قراردادهای بلند مدت نیروی کار و کارفرما، اشاره کرد. در این قرارداد‌ها، مقدار دستمزد در نظر گرفته شده برای نیروی کار، ثابت است.

در بعضی اوقات، این قراردادها تا ۳ سال معتبر هستند. همچنین، از دیگر دلایل این کندی تطابق می‌توان به کند بودن تغییر پیدا کردن هنجارهای اجتماعی و تاثیرگذاری ایده‌هایی مانند برقراری عدالت بر فرایند تعیین دستمزد، اشاره کرد.

مثال چسبندگی دستمزد

فرض کنید که شرکتی در یکسال پیش انتظار داشته که سطح قیمت در سال جاری برابر ۱۰۰ باشد و طبق این انتظارات قراردادی را منعقد کرده که به ازای هر ساعت کاری ۲۰۰ هزار تومان به کارمندان خود پرداخت کند. اگر در حقیقت، سطح قیمت در سال جاری برابر ۹۵ باشد، به علت کمتر بودن قیمت‌ها از سطح انتظاری، شرکت بابت فروش هر واحد کالا، ۵ درصد کمتر از میزان انتظاری دریافت خواهد کرد. بااین‌حال، هزینه نیروی کار استفاده شده برای تولید هر واحد کالا، همچنان ۲۰۰ هزار تومان به ازای هر ساعت است.

در این حالت، تولید با سوددهی کمتری همراه است. در نتیجه، شرکت میزان نیروی کار کمتری را استخدام می‌کند و تولید خود را کاهش می‌دهد. با گذر زمان، قراردادهای منعقد شده بین شرکت و نیروی کار، منقضی می‌شود و شرکت می‌تواند قراردادهایی با میزان دستمزد کمتری را منعقد کند. امکان دارد کارمندان به علت سطح پایین‌تر قیمت، این قرارداد را بپذیرند. به صورت کلی، اما، تا زمان انقضای قراردادهای قبلی و انعقاد قراردادهای جدید، میزان اشتغال و تولید کمتر از مقدار بلند مدت، خواهد بود.

به صورت مخالف، فرض کنید که سطح قیمت برابر ۱۰۵ و دستمزد به ازای هر ساعت، برابر ۲۰۰ هزار تومان باشد. در این‌صورت، مقدار پرداخت‌شده برای هر واحد کالای فروخته شده، ۵ درصد بیشتر اما هزینه نیروی کار، ثابت باقی مانده است. بنابراین، شرکت نیروی کار بیشتری استخدام می‌کند و به تولید میزان بیشتری کالا می‌پردازد. در نهایت، نیروی کار جهت تامین نیازهای خود در سطح قیمتی بالاتر،‌ دستمزد اسمی بیشتری را تقاضا می‌کند. بااین‌حال، برای مدت زمانی، شرکت می‌تواند با اشتغال بیشتر از حد بلند مدت و مقدار بالاتر کالای عرضه شده، به سود، دست یابد.

به صورت اجمالی، مطابق نظریه چسبندگی دستمزد، به علت تنظیم‌شدن دستمزد‌های اسمی بر پایه قیمت‌های انتظاری و عدم تغییر همزمان آن‌ها با دور شدن سطح قیمت واقعی از میزان انتظاری، شیب منحنی عرضه کل در بلند مدت، صعودی است. در زمان کمتر بودن سطح قیمت از میزان مورد انتظار، چسبندگی دستمزد، انگیزه تولید کمتر در شرکت‌ها را بوجود می‌آورد و برعکس.

نظریه چسبندگی قیمت

بعضی از اقتصاددانان، از نظریه دیگری در رابطه با صعودی بودن منحنی عرضه کوتاه مدت، حمایت می‌کنند. همان‌طور که بالاتر بیان شد، نظریه چسبندگی دستمزد بر کندی تطبیق‌پذیری دستمزد اسمی، در طی زمان، تاکید می‌کند. مطابق نظریه چسبندگی قیمت، قیمت بعضی از کالاها و خدمات در پاسخ به تغییرا شرایط اقتصادی، به کندی تغییر می‌کند. بخشی از تطابق‌پذیری کند این قیمت‌ها به علت هزینه انجام این عمل است. «هزینه منو» (Menu Cost) شامل هزینه چاپ و توزیع بروشورها و زمان مورد نیاز جهت تغییر برچسب‌های قیمتی است. بنابراین، قیمت‌ها نیز می‌توانند در کوتاه مدت همانند دستمزد‌ها، دچار چسبندگی باشند.

مثال نظریه چسبندگی قیمت

فرض کنید هر شرکت در اقتصاد، برپایه وضعیت آتی اقتصاد، قیمت‌های خود را تعیین کند.همچنین، فرض کنید که پس از اعلام قیمت‌ها، عرضه پول در اقتصاد، به صورت غیرقابل پیش‌بینی کاهش یابد که سطح کلی قیمت‌ها را در بلند مدت، کاهش می‌دهد. بااینکه بعضی از شرکت‌ها می‌توانند در پاسخ به تغییرات غیرقابل پیش‌بینی در اقتصاد، قیمت‌های خود را تغییر دهند، امکان دارد سایر شرکت‌ها تمایلی به متحمل شدن هزینه منو نداشته باشند. بنابراین، این شرکت‌ها در مقایسه با سایر شرکت‌ها در تغییر دادن قیمت‌های خود، کندتر عمل خواهند کرد. به علت کندی عملکرد این شرکت‌ها در تغییر دادن قیمت‌ها و بالاتر بودن قیمت‌های آن‌ها، میزان فروش‌شان کاهش پیدا می‌کند. به عبارتی دیگر، به علت عدم تطابق سریع قیمت‌ها با شرایط در حال تغییر اقتصادی، کاهش غیرقابل پیش‌بینی سطح قیمت، موجب بالاتر بودن قیمت بعضی از شرکت‌ها از سطح دلخواه می‌شود.

این قیمت‌های بالا با کاهش دادن میزان فروش، باعث می‌شوند که شرکت‌ها از میزان تولید کالاهای خود بکاهند.

نظریه سوء برداشت

مطابق این نظریه، تغییرات سطح کلی قیمت‌ها می‌تواند عرضه‌کنندگان را به صورت موقتی درباره بازار‌های فردی که آن‌ها محصولات خود را در آن عرضه می‌کنند، گمراه کند. در نتیجه این سوءبرداشت‌های کوتاه مدت، پاسخ عرضه‌کنندگان به تغییرات سطح قیمت‌ها باعث صعودی بودن منحنی عرضه کل می‌شود. فرض کنید که سطح قیمت به میزان کمتر از حد انتظار عرضه‌کنندگان، کاهش یابد. عرضه‌کنندگان با مشاهده کاهش قیمت رخ‌داده، به صورت اشتباه، فکر می‌کنند که قیمت‌های نسبی، کاهش یافته‌اند. یعنی آن‌ها ممکن است فکر کنند که قیمت‌های آنان در مقایسه با قیمت سایر کالاها در اقتصاد، کاهش یافته است.

مثال نظریه سوء برداشت

برای مثال، فرض کنید که کشاورزان تولیدکننده گندم، پیش از مشاهده کاهش قیمت رخ‌داده در بسیاری از کالاها، متوجه کاهش قیمت گندم شوند. امکان دارد آن‌ها نتیجه‌گیری کنند که پاداش تولید گندم در حال حاضر اندک است و بنابراین، از میزان عرضه گندم، بکاهند. به صورت مشابه، ممکن است نیروی کار هم پیش از توجه به کاهش سطح کلی قیمت‌ها، به کاهش میزان دستمزد اسمی خود، توجه کند. احتمال دارد، نیروی کار در پاسخ به این مشاهده، از میزان کار عرضه‌شده خود بکاهد. در هردو موارد، کاهش سطح قیمت‌ها، سوءبرداشت‌هایی را در رابطه با قیمت‌های نسبی بوجود می‌آورد. این سوءبرداشت‌ها باعث می‌شوند که عرضه‌کنندگان در پاسخ به قیمت‌های کاهش‌یافته، میزان عرضه کالاها و خدمات خود را کاهش دهند.

دلیل انتقال منحنی عرضه کل کوتاه مدت

منحنی عرضه کل امکان دارد به علل زیر دچار انتقال شود.

  • نیروی کار: افزایش نیروی کار، منحنی عرضه کل را به سمت راست منتقل می‌کند و برعکس.
  • سرمایه: کاهش سرمایه فیزیکی یا انسانی، منحنی عرضه کل را به سمت چپ انتقال می‌دهد و برعکس.
  • منابع طبیعی: انتقال منحنی عرضه‌ کل می‌تواند در اثر افزایش دسترس‌پذیری منابع طبیعی باشد.
  • فناوری: پیشرفت در فناوری می‌تواند منحنی عرضه کل را به سمت راست منتقل کند.
  • سطح قیمت انتظاری: کاهش سطح قیمت انتظاری، امکان انتقال منحنی عرضه کل به سمت راست را فراهم می‌کند.

منحنی عرضه کل در بلند مدت

در بلند مدت میزان کل تولید کالاها و خدمات در اقتصاد (جی‌دی‌پی حقیقی) وابسته به نیروی کار، سرمایه، منابع طبیعی و دسترسی‌پذیری فناوری‌ها جهت تبدیل این عوامل تولید به کالاها و خدمات است. به علت‌ تاثیرناپذیری عوامل بلند مدت موثر بر جی دی پی حقیقی از سطح قیمت، منحنی عرضه کل در بلند مدت، عمودی است.

به عبارتی دیگر، در بلند مدت نیروی کار، سرمایه، منابع طبیعی و فناوری تعیین‌کننده میزان کل کالاها و خدمات عرضه‌شده در اقتصاد است و میزان عرضه شده فارغ از سطح قیمتی، یکسان خواهد بود.

منحنی عرضه کل بلند مدت عمودی نشان‌دهنده خنثی بودن پول است. نظریه اقتصاد کلان کلاسیک بر پایه فرض عدم وابستگی متغیرهای حقیقی به متغیرهای اسمی است. منحنی عرضه کل بلند مدت نشان‌دهنده این ایده است زیرا بیان‌کننده عدم وابستگی میزان تولید (معیاری حقیقی) به سطح قیمت‌ها (معیاری اسمی) است.

علت انتقال منحنی عرضه کل بلند مدت

به علت پیش‌بینی کردن میزان کالاها و خدمات تولید شده در اقتصاد در بلند مدت توسط نظریه اقتصاد کلان کلاسیک، این نظریه همچنین قادر به تشریح موقعیت‌های منحنی عرضه کل بلند مدت است. در بعضی اوقات، میزان تولید کل «تولید بالقوه» (Potential Output) یا «تولید در حالت اشتغال کامل» (Full-employment Output) می‌نامند. جهت دقت بیشتر، در اینجا آن‌را نرخ طبیعی تولید می‌نامیم زیرا نشان‌دهنده میزان تولید در زمان طبیعی بودن نرخ بیکاری است. نرخ طبیعی تولید نشان دهنده سطحی از تولید است که اقتصاد در بلند مدت به سمت آن حرکت می‌کند.

هر تغییر اقتصادی تغییردهنده نرخ طبیعی تولید موجب انتقال منحنی عرضه کل بلند مدت می‌شود. می‌توانیم تغییرات بوجود آمده در منحنی عرضه کل بلند مدت در ۴دسته زیر تقسیم کنیم.

  • نیروی کار
  • سرمایه
  • منابع طبیعی
  • دانش فنی

نیروی کار

فرض کنید که در اقتصادی، به علت مهاجرت، تعداد نیروی کار، افزایش یابد. تعداد بالای نیروی کار، افزایش کمیت کالاها و خدمات عرضه‌شده را به همراه خواهد داشت. در نتیجه، منحنی عرضه کل بلند مدت، به سمت راست انتقال پیدا می‌کند. از طرفی دیگر، اگر نیروی کار در اقتصاد مورد نظر، مهاجرت کند، منحنی عرضه کل به سمت چپ، منتقل می‌شود. موقعیت منحنی عرضه کل بلند مدت همچنین به نرخ طبیعی بیکاری نیز، بستگی دارد. د رنتیجه، هر نوع تغییر در نرخ بیکاری طبیعی، منحنی عرضه کل را نیز جابجا خواهد نمود.

برای مثال، اگر سازمان مربوطه، حداقل دستمزد را به میزان قابل‌توجهی تغییر دهد، نرخ طبیعی بیکاری افزایش پیدا می‌کند و مقدار کالاها و خدمات عرضه شده توسط اقتصاد، کاهش خواهد یافت. بنابراین۷ منحنی عرضه بلند مدت نیز به سمت چپ منتقل می‌شود. به صورت مخالف، اگر نوعی اصلاح بوجود آمده در برنامه‌‌های بیمه، نیروی کار را به جستجوی هرچه بیشتر در راستای یافتن شغل دلخواه خود، محاب کند، نرخ طبیعی بیکاری، کاهش می‌یابد و در نتیجه، منحنی عرضه کل به سمت راست منتقل می‌شود.

سرمایه

بیشتر شدن سرمایه در اقتصاد، افزایش بهره‌وری را به همراه خواهد داشت. در نتیجه، منحنی عرضه کل بلند مدت به سمت راست انتقال می‌یابد. در اینجا، منظور از سرمایه ماشین‌آلات و کارخانه‌ها و سرمایه انسانی مانند آموزشگاه‌ها و موارد مشابه هستند.

منابع طبیعی

میزان تولید در یک اقتصاد، به منابع طبیعی آن، مانند زمین‌ها، آب‌و‌هوا و مواد معدنی، بستگی دارد. کشف مواد معدنی جدید می‌تواند منحنی عرضه‌کل را به سمت راست منتقل کند. در اغلب کشورها، منابع طبیعی وارد می‌شوند یعنی تغییر میزان واردات این مواد نیز بر منحنی عرضه کل تاثیرگذار خواهد بود.

دانش فنی

دانش فنی و پیشرفت فناوری یکی از مهم‌ترین دلایل افزایش سرعت عرضه کالا به شمار می‌رود. برای مثال، بوجود آمدن یارانه این امکان را فراهم کرد که با داشتن میزان معنی مواد اولیه به تولیدات بیشتری دست پیدا کنیم. بسیاری از موارد دیگر مانند تجارت آزاد، اثر مشابهی بر نمودار عرضه کل دارند. همچنین، اگر کشوری به دلایلی مانند علل محیط زیستی از تجارت کالاهایی جلوگیری کند، منحنی عرضه کل به سمت چپ منتقل می‌‌شود.

اثرات انتقال منحنی عرضه کل

فرض کنید که اقتصاد در تعادل بلند مدت قرار دارد. حال در نظر بگیرید، که شرکت‌ها به صورت ناگهانی با افزایش هزینه تولید، مواجه شوند. برای مثال، امکان دارد، وضعیت آب‌و‌هوایی نامناسب در بعضی از شهر‌ها، نابودی محصولات کشاورزی را در پی داشته باشد و در نتیجه، قیمت محصولات خوراکی، افزایش یابد. همچنین، برای مثال، ممکن است با وقوع جنگ در خاورمیانه، حمل‌ونقل نفت با مشکل مواجه شود و هزینه تولید کالاهای نفتی، افزایش یابد. جهت تحلیل تاثیر تغییرات هزینه‌های تولید در اقتصاد کلان باید به منحنی‌ها توجه کنیم.

به علت تاثیرگذاری هزینه‌های تولید بر شرکت‌های عرضه‌کننده کالاها و خدمات، منحنی عرضه کل در نتیحه تغییرات هزینه تولید، تغییر خواهد کرد. با افزایش هزینه‌های تولید، فروش کالاها و خدمات با سوددهی کمتری همراه خواهد بود، شرکت‌ها به ازای هر سطح قیمتی معین، به عرضه مقدار کمتری از محصول می‌پردازند.

بنابراین، همان‌طور که در نمودار زیر قابل مشاهده است، منحنی عرضه کل از AS1 به AS2 منتقل می‌شود و به سمت چپ می‌رود. توجه داشته باشید که بسته به موقعیت، امکان دارد منحنی عرضه کل نیز انتقال پیدا کند اگرچه، در اینجا برای سادگی فرض می‌کنیم که منحنی عرضه کل، انتقال پیدا نمی‌کند. با مشاهده نمودار می‌توانید به مقایسه وضعیت اولیه و تعادل جدید بپردازید. در کوتاه مدت، اقتصاد از نقطه A به نقطه B حرکت می‌کند. بنابراین، تولید در اقتصاد از مقدار Y1 کمتر می شود و به Y۲ می‌رسد.

در این حین، سطح قیمت نیز زیاد می‌شود و از P۱ به P۲ می‌رسد. از آن‌جایی که، اقتصاد به صورت همزمان در حال تجربه «رکود» (Stagnation) - کاهش میزان تولیدات - و تورم است، این پدیده را «رکود تورمی» (Stagflation) نیز می‌نامند.

انتقال معکوس منحنی عرضه

انتقال تعادل کوتاه مدت به تعادل بلند مدت

طبق نظریه چسبندگی دستمزدها، باید چگونگی تاثیرپذیری دستمزدهای اسمی از رکود تورمی، مورد توجه قرار بگیرد. شرکت‌ها و کارکنان، ممکن است در ابتدا در پاسخ به سطح بالاتر قیمت، انتظارات خود را از سطح قیمت افزایش دهند و مبالغ بالاتری را برای دستمزد اسمی، تعیین کنند. در این نمونه،َ افزایش هزینه شرکت‌ها ادامه خواهد داشت و منحنی عرضه کل کوتاه مدت به میزان بیشتری به سمت چپ منتقل می‌شود و مشکل رکود تورمی را پیچیده‌تر می‌کند. پدیده افزایش مبالغ اسمی دستمزدها در نتیجه افزایش قیمت‌ها و افزایش مجدد قیمت‌ها، گاهی اوقات، «مارپیچ دستمزد-قیمت» (Wage-Price Spiral) نامیده می‌شود.

در زمانی، از سرعت این مارپیچ افزایش دستمزد‌ها و قیمت‌ها کاسته می‌شود و به کندی می‌گراید. کاهش سطح تولید و اشتغال، فشاری به سمت پایین به دستمزد نیروی کار وارد می‌کند زیرا با وجود نرخ بیکاری بالا، قدرت چانه‌زنی نیروی کار نیز اندک خواهد بود. با کاهش دستمزد اسمی، تولید کالاها و خدمات با سود بیشتری همراه خواهد بود و منحنی عرضه کل کوتاه مدت به سمت راست منتقل می‌شود.

با بازگشت منحنی عرضه کل به AS۱، سطح قیمت کاهش پیدا می‌کند و مقدار تولیدات به نرخ طبیعی نزدیک می‌شود. در بلند مدت، اقتصاد به نقطه A یا تقاطع منحنی عرضه کل بلند مدت و منحنی تقاضای کل، باز می‌گردد. این انتقال بازگشتی به تعادل اولیه، فرض می‌کند که تقاضای کل در طی فرایند، ثابت باقی مانده است. این مورد در دنیای واقعی الزاماً صحت ندارد.

امکان دارد، سیاستگذاران کنترل‌کننده سیاست‌های پولی و مالی بخواهند بعضی از اثرات ناشی از انتقال منحنی عرضه کل کوتاه مدت را با انتقال منحنی تقاضای کل، جبران کنند. این مورد در نمودار زیر قابل مشاهده است. در این نمونه، تغییرات سیاستی، منحنی تقاضای کل را به سمت راست و از AD۱ به AD۲ منتقل می‌کند. این میزان انتقال دقیقا به اندازه‌ای است که از تاثیرپذیری میزان تولیدات از انتقال منحنی عرضه کل، جلوگیری کند. اقتصاد به صورت مستقیم از وضعیت نقطه A به وضعیت نقطه C، انتقال پیدا می‌کند.

تطبیق

تولید در سطح طبیعی خود باقی می‌ماند و سطح قیمت از P۱ به P۳ می‌رسد. در این موقعیت، گفته می‌شود که سیاستگذاران، انتقال در منحنی عرضه کل را «تطبیق» (Accommodate) داده‌اند. سیاست تطابقی برای حفظ سطح بالاتر تولید و اشتغال، افزایش دائمی سطح قیمت‌ها را قبول می‌کند. به صورت خلاصه می‌توان به نتایج زیر اشاره کرد.

  • انتقال منحنی عرضه کل می‌تواند منجر به رکود تورمی شود.
  • سیاستگذاران تاثیرگذار بر تقاضای کل می‌توانند به صورت بالقوه از تاثیر معکوس آن بر تولید کل به شرط قبول هزینه بدتر شدن مشکل تورم، بکاهند.

تاریخچه مدل عرضه کل و تقاضای کل

درواقع می‌توان گفت که این مدل نیز یکی از پیامد‌های رکود بزرگ دهه ۱۹۳۰ میلادی در ایالات متحده آمریکاست. در آن‌زمان، اقتصاددانان و سیاستگذاران درباره منبع بوجود آورنده این فاجعه در تعجب بودند و درباره نحوه مبارزه با آن نااطمینانی داشتند. در سال ۱۹۳۶ میلادی، «جان مینارد کینز» (John Maynard Keynes) - اقتصاددان آمریکایی - کتابی تجت عنوان «نظریه عمومی اشتغال، بهره و پول» را منتشر کرد. این کتاب به تشریح نوسانات کوتاه مدت اقتصادی به صورت کلی و به صورت جزئی به رکود بزرگ می‌پرداخت. پیام اولیه کینز، بوجود آمدن رکود‌های اقتصادی در اثر کاهش تقاضای کل برای کالاها و خدمات بود.

کینز

کینز، مدت‌ها منتقد نظریه اقتصاد کلاسیک بود زیرا این نظریه تنها می‌توانست اثرات بلند مدت سیاستگذاری‌های اقتصادی را تشریح کند.

سخن پایانی

تمامی اقتصادها، نوسانات اقتصادی کوتاه مدت را پیرامون روند‌های بلند مدت تجربه می‌کنند. این نوسانات نامنظم و به میزان قابل‌توجهی، پیش‌بینی‌ناپذیر هستند. در زمان وقوع رکود، GDP حقیقی و دیگر معیارهای سنجش درآمد کاهش می‌یابند یا سرعت رشد آن‌ها، به کندی می‌گراید. از عوامل مهم تاثیرگذار بر نوسانات اقتصادی می‌توان به منحنی‌های عرضه و تقاضای کل اشاره کرد. با آموختن این منحنی‌ها و دلایل انتقال آن‌ها، می‌توانیم بهتر علت رخ دادن پدیده‌های گوناگون اقتصادی را تحلیل کنیم.

بر اساس رای ۱۰ نفر
آیا این مطلب برای شما مفید بود؟
اگر بازخوردی درباره این مطلب دارید یا پرسشی دارید که بدون پاسخ مانده است، آن را از طریق بخش نظرات مطرح کنید.
منابع:
Spark Notes
۲ دیدگاه برای «عرضه کل چیست؟ — عرضه کل در اقتصاد کلان — به زبان ساده»

با سلام. تاثیر کاهش مالیات بر عرضه کل چگونه است؟ به نظر به دلیل کاهش هزینه های تولید، باعث انتقال منحنی عرضه کل کوتاه مدت به راست، کاهش قیمت و افزایش تولید کل می شود. درسته ؟

بد نبود در مورد علت رکود بزرگ به تحلیل اتریشی ها هم اشاره می کردید. بر طبق نظر هایک، علت ریشه ای بحران اواخر ۱۹۲۹، رونق مصنوعی دهه ۱۹۳۰ است. به عبارتی با افزایش اعتبارات دولتی، نرخ بهره به صورت مصنوعی پایین نگه داشته شد، لذا سرمایه گذاری با اعتبارات ارزان به سمت بازارهایی گرایش پیدا کرد که سرمایه گذاران گمان نمی کردند هزینه های سرمایه گذاری در این بخش ها، بیشتر از سود آوری آن ها شود. به طور خلاصه با انحراف جریان سرمایه، سرمایه گذاری های بسیاری به شکست انجامید.
البته طبق نظر فریدمن، افزایش نرخ بهره درست قبل از شروع بحران عامل مهم در ایجاد بحران بوده .
در هرصورت توهم سیاست گذاران نسبت به توان مدیریت اقتصاد مانند آن چیزی که در نمودار آخر برای جبران کاهش تولید کل بیان شد، می تواند منشا بحران های بعدی باشد.

نظر شما چیست؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *