عرضه کل چیست؟ — عرضه کل در اقتصاد کلان — به زبان ساده
در این نوشتار با منحنی عرضه کل آشنا میشویم. منحنی عرضه کل به همراه منحنی تقاضای کل نشاندهنده رشد بلند مدت و تورم در اقتصاد هستند.
منحنی عرضه کل چیست؟
منحنی عرضه کل نشاندهنده رابطه بین سطح قیمت و کمیت کالاها و خدمات عرضه شده است.
مدل عرضه کل و تقاضای کل
مدل نوسانات اقتصادی کوتاه مدت بر رفتار دو متغیر اقتصادی تمرکز دارد. اولین متغیر میزان تولید کالاها و خدمات در اقتصاد (اندازهگیریشده توسط GDP) است. دومین مورد، متوسط سطح قیمتها (اندازهگیری شده توسط شاخص ضمنی تولید ناخالص داخلی یا شاخص قیمت مصرفکننده) است. توجه داشته باشید که میزان تولید متغیری حقیقی و سطح تولید، متغیری اسمی به شمار میروند. نوسانات در اقتصاد، به صورت کلی، با مدلی تحت عنوان عرضه و تقاضای کل مورد بررسی قرار میگیرند.
نمودار عرضه کل چیست؟
نمودار عرضه کل نشاندهنده میزان کل کالاهای تولید و فروخته شده توسط شرکتها در هر سطح قیمتی است. برخلاف شیب منفی همیشگی نمودار تقاضای کل، منحنی عرضه کل نشاندهنده رابطهای است که اتکای زیادی به افق زمانی دارد. در بلند مدت، منحنی عرضه کل عمومی و در کوتاه مدت، دارای شیب مثبت است.
چرا شیب منحنی عرضه کل در کوتاه مدت صعودی است؟
مهمترین تفاوت میان وضعیت اقتصادی در بلند مدت و کوتاه مدت را، منحنی عرضه کل بوجود میآورد. به علت بیتاثیر بودن سطح کلی قیمتها در بلند مدت بر توانایی تولید کالاها و خدمات در اقتصاد، منحنی عرضه کل در بلند مدت عمودی است. از طرفی دیگر، در کوتاه مدت، سطح قیمت بر میزان تولید در اقتصاد، اثرگذار است. درواقع، در طی دورهای یکساله یا دو ساله، افزایش سطح کلی قیمتها در اقتصاد، بیشتر شدن میزان عرضه کالاها و خدمات را به همراه خواهد داشت.
همچنین، کاهش سطح قیمتها نیز، میزان تولید کالاها و خدمات عرضهشده را کاهش میدهد. در نتیجه، منحنی عرضه کل کوتاه مدت، شیب صعودی دارد.
چرا تغییرات قیمتی، میزان تولید را در کوتاه مدت، تحت تاثیر قرار میدهد؟
محققان حوزه اقتصاد کلان، جهت تشریح صعودی بودن منحنی عرضه کل در کوتاه مدت به ۳ دلیل اشاره کردهاند. در هر نظریه کاستی بخصوصی در بازار، موجب تفاوت رفتار منحنی عرضه در بلند مدت و کوتاه مدت، میشود. این نظریهها در جزییات با یکدیگر تفاوت دارند اما محور اصلی آنها یکسان است. اینکه مقدار کالاها و خدمات عرضهشده، با انحراف سطح قیمت واقعی از سطح قیمت مورد انتظار مردم، از مقدار بلند مدت یا طبیعی خود، فاصله میگیرد. با افزایش سطح قیمتها، به میزانی بالاتر از سطح مورد انتظار مردم، مقدار تولید نیز بیشتر از مقدار طبیعی خود میشود. همچنین، با کاهش سطح قیمتها از سطح مورد انتظار افراد، میزان تولید کمتر از میزان طبیعی خواهد شد.
دلایل صعودی بودن منحنی عرضه کل در کوتاه مدت
از جمله دلایل تشریحکننده صعودی بودن منحنی عرضه کل در کوتاه مدت میتوان به موارد زیر اشاره کرد.
- نظریه چسبندگی دستمزدها
- نظریه چسبندگی قیمت
- نظریه سوء برداشت
نظریه چسبندگی دستمزد
از اولین دلایل شیب صعودی منحنی کوتاه مدت عرضه کل میتوان به نظریه چسبندگی دستمزد اشاره کرد. به عقیده بعضی از اقتصاددانان، این نظریه حاوی مهمترین دلیل تفاوت اقتصاد در کوتاه مدت و بلند مدت است. طبق این نظریه به علت کندی تطابق پیدا کردن دستمزدهای اسمی با شرایط اقتصادی در حال تغییر، منحنی عرضه کل کوتاه مدت، شیب صعودی دارد. درواقع، دستمزدها در کوتاه مدت، چسبندگی دارند. از عمده دلایل چسبندگی دستمزدها، میتوان به قراردادهای بلند مدت نیروی کار و کارفرما، اشاره کرد. در این قراردادها، مقدار دستمزد در نظر گرفته شده برای نیروی کار، ثابت است.
در بعضی اوقات، این قراردادها تا ۳ سال معتبر هستند. همچنین، از دیگر دلایل این کندی تطابق میتوان به کند بودن تغییر پیدا کردن هنجارهای اجتماعی و تاثیرگذاری ایدههایی مانند برقراری عدالت بر فرایند تعیین دستمزد، اشاره کرد.
مثال چسبندگی دستمزد
فرض کنید که شرکتی در یکسال پیش انتظار داشته که سطح قیمت در سال جاری برابر ۱۰۰ باشد و طبق این انتظارات قراردادی را منعقد کرده که به ازای هر ساعت کاری ۲۰۰ هزار تومان به کارمندان خود پرداخت کند. اگر در حقیقت، سطح قیمت در سال جاری برابر ۹۵ باشد، به علت کمتر بودن قیمتها از سطح انتظاری، شرکت بابت فروش هر واحد کالا، ۵ درصد کمتر از میزان انتظاری دریافت خواهد کرد. بااینحال، هزینه نیروی کار استفاده شده برای تولید هر واحد کالا، همچنان ۲۰۰ هزار تومان به ازای هر ساعت است.
در این حالت، تولید با سوددهی کمتری همراه است. در نتیجه، شرکت میزان نیروی کار کمتری را استخدام میکند و تولید خود را کاهش میدهد. با گذر زمان، قراردادهای منعقد شده بین شرکت و نیروی کار، منقضی میشود و شرکت میتواند قراردادهایی با میزان دستمزد کمتری را منعقد کند. امکان دارد کارمندان به علت سطح پایینتر قیمت، این قرارداد را بپذیرند. به صورت کلی، اما، تا زمان انقضای قراردادهای قبلی و انعقاد قراردادهای جدید، میزان اشتغال و تولید کمتر از مقدار بلند مدت، خواهد بود.
به صورت مخالف، فرض کنید که سطح قیمت برابر ۱۰۵ و دستمزد به ازای هر ساعت، برابر ۲۰۰ هزار تومان باشد. در اینصورت، مقدار پرداختشده برای هر واحد کالای فروخته شده، ۵ درصد بیشتر اما هزینه نیروی کار، ثابت باقی مانده است. بنابراین، شرکت نیروی کار بیشتری استخدام میکند و به تولید میزان بیشتری کالا میپردازد. در نهایت، نیروی کار جهت تامین نیازهای خود در سطح قیمتی بالاتر، دستمزد اسمی بیشتری را تقاضا میکند. بااینحال، برای مدت زمانی، شرکت میتواند با اشتغال بیشتر از حد بلند مدت و مقدار بالاتر کالای عرضه شده، به سود، دست یابد.
به صورت اجمالی، مطابق نظریه چسبندگی دستمزد، به علت تنظیمشدن دستمزدهای اسمی بر پایه قیمتهای انتظاری و عدم تغییر همزمان آنها با دور شدن سطح قیمت واقعی از میزان انتظاری، شیب منحنی عرضه کل در بلند مدت، صعودی است. در زمان کمتر بودن سطح قیمت از میزان مورد انتظار، چسبندگی دستمزد، انگیزه تولید کمتر در شرکتها را بوجود میآورد و برعکس.
نظریه چسبندگی قیمت
بعضی از اقتصاددانان، از نظریه دیگری در رابطه با صعودی بودن منحنی عرضه کوتاه مدت، حمایت میکنند. همانطور که بالاتر بیان شد، نظریه چسبندگی دستمزد بر کندی تطبیقپذیری دستمزد اسمی، در طی زمان، تاکید میکند. مطابق نظریه چسبندگی قیمت، قیمت بعضی از کالاها و خدمات در پاسخ به تغییرا شرایط اقتصادی، به کندی تغییر میکند. بخشی از تطابقپذیری کند این قیمتها به علت هزینه انجام این عمل است. «هزینه منو» (Menu Cost) شامل هزینه چاپ و توزیع بروشورها و زمان مورد نیاز جهت تغییر برچسبهای قیمتی است. بنابراین، قیمتها نیز میتوانند در کوتاه مدت همانند دستمزدها، دچار چسبندگی باشند.
مثال نظریه چسبندگی قیمت
فرض کنید هر شرکت در اقتصاد، برپایه وضعیت آتی اقتصاد، قیمتهای خود را تعیین کند.همچنین، فرض کنید که پس از اعلام قیمتها، عرضه پول در اقتصاد، به صورت غیرقابل پیشبینی کاهش یابد که سطح کلی قیمتها را در بلند مدت، کاهش میدهد. بااینکه بعضی از شرکتها میتوانند در پاسخ به تغییرات غیرقابل پیشبینی در اقتصاد، قیمتهای خود را تغییر دهند، امکان دارد سایر شرکتها تمایلی به متحمل شدن هزینه منو نداشته باشند. بنابراین، این شرکتها در مقایسه با سایر شرکتها در تغییر دادن قیمتهای خود، کندتر عمل خواهند کرد. به علت کندی عملکرد این شرکتها در تغییر دادن قیمتها و بالاتر بودن قیمتهای آنها، میزان فروششان کاهش پیدا میکند. به عبارتی دیگر، به علت عدم تطابق سریع قیمتها با شرایط در حال تغییر اقتصادی، کاهش غیرقابل پیشبینی سطح قیمت، موجب بالاتر بودن قیمت بعضی از شرکتها از سطح دلخواه میشود.
این قیمتهای بالا با کاهش دادن میزان فروش، باعث میشوند که شرکتها از میزان تولید کالاهای خود بکاهند.
نظریه سوء برداشت
مطابق این نظریه، تغییرات سطح کلی قیمتها میتواند عرضهکنندگان را به صورت موقتی درباره بازارهای فردی که آنها محصولات خود را در آن عرضه میکنند، گمراه کند. در نتیجه این سوءبرداشتهای کوتاه مدت، پاسخ عرضهکنندگان به تغییرات سطح قیمتها باعث صعودی بودن منحنی عرضه کل میشود. فرض کنید که سطح قیمت به میزان کمتر از حد انتظار عرضهکنندگان، کاهش یابد. عرضهکنندگان با مشاهده کاهش قیمت رخداده، به صورت اشتباه، فکر میکنند که قیمتهای نسبی، کاهش یافتهاند. یعنی آنها ممکن است فکر کنند که قیمتهای آنان در مقایسه با قیمت سایر کالاها در اقتصاد، کاهش یافته است.
مثال نظریه سوء برداشت
برای مثال، فرض کنید که کشاورزان تولیدکننده گندم، پیش از مشاهده کاهش قیمت رخداده در بسیاری از کالاها، متوجه کاهش قیمت گندم شوند. امکان دارد آنها نتیجهگیری کنند که پاداش تولید گندم در حال حاضر اندک است و بنابراین، از میزان عرضه گندم، بکاهند. به صورت مشابه، ممکن است نیروی کار هم پیش از توجه به کاهش سطح کلی قیمتها، به کاهش میزان دستمزد اسمی خود، توجه کند. احتمال دارد، نیروی کار در پاسخ به این مشاهده، از میزان کار عرضهشده خود بکاهد. در هردو موارد، کاهش سطح قیمتها، سوءبرداشتهایی را در رابطه با قیمتهای نسبی بوجود میآورد. این سوءبرداشتها باعث میشوند که عرضهکنندگان در پاسخ به قیمتهای کاهشیافته، میزان عرضه کالاها و خدمات خود را کاهش دهند.
دلیل انتقال منحنی عرضه کل کوتاه مدت
منحنی عرضه کل امکان دارد به علل زیر دچار انتقال شود.
- نیروی کار: افزایش نیروی کار، منحنی عرضه کل را به سمت راست منتقل میکند و برعکس.
- سرمایه: کاهش سرمایه فیزیکی یا انسانی، منحنی عرضه کل را به سمت چپ انتقال میدهد و برعکس.
- منابع طبیعی: انتقال منحنی عرضه کل میتواند در اثر افزایش دسترسپذیری منابع طبیعی باشد.
- فناوری: پیشرفت در فناوری میتواند منحنی عرضه کل را به سمت راست منتقل کند.
- سطح قیمت انتظاری: کاهش سطح قیمت انتظاری، امکان انتقال منحنی عرضه کل به سمت راست را فراهم میکند.
منحنی عرضه کل در بلند مدت
در بلند مدت میزان کل تولید کالاها و خدمات در اقتصاد (جیدیپی حقیقی) وابسته به نیروی کار، سرمایه، منابع طبیعی و دسترسیپذیری فناوریها جهت تبدیل این عوامل تولید به کالاها و خدمات است. به علت تاثیرناپذیری عوامل بلند مدت موثر بر جی دی پی حقیقی از سطح قیمت، منحنی عرضه کل در بلند مدت، عمودی است.
به عبارتی دیگر، در بلند مدت نیروی کار، سرمایه، منابع طبیعی و فناوری تعیینکننده میزان کل کالاها و خدمات عرضهشده در اقتصاد است و میزان عرضه شده فارغ از سطح قیمتی، یکسان خواهد بود.
منحنی عرضه کل بلند مدت عمودی نشاندهنده خنثی بودن پول است. نظریه اقتصاد کلان کلاسیک بر پایه فرض عدم وابستگی متغیرهای حقیقی به متغیرهای اسمی است. منحنی عرضه کل بلند مدت نشاندهنده این ایده است زیرا بیانکننده عدم وابستگی میزان تولید (معیاری حقیقی) به سطح قیمتها (معیاری اسمی) است.
علت انتقال منحنی عرضه کل بلند مدت
به علت پیشبینی کردن میزان کالاها و خدمات تولید شده در اقتصاد در بلند مدت توسط نظریه اقتصاد کلان کلاسیک، این نظریه همچنین قادر به تشریح موقعیتهای منحنی عرضه کل بلند مدت است. در بعضی اوقات، میزان تولید کل «تولید بالقوه» (Potential Output) یا «تولید در حالت اشتغال کامل» (Full-employment Output) مینامند. جهت دقت بیشتر، در اینجا آنرا نرخ طبیعی تولید مینامیم زیرا نشاندهنده میزان تولید در زمان طبیعی بودن نرخ بیکاری است. نرخ طبیعی تولید نشان دهنده سطحی از تولید است که اقتصاد در بلند مدت به سمت آن حرکت میکند.
هر تغییر اقتصادی تغییردهنده نرخ طبیعی تولید موجب انتقال منحنی عرضه کل بلند مدت میشود. میتوانیم تغییرات بوجود آمده در منحنی عرضه کل بلند مدت در ۴دسته زیر تقسیم کنیم.
با سلام. تاثیر کاهش مالیات بر عرضه کل چگونه است؟ به نظر به دلیل کاهش هزینه های تولید، باعث انتقال منحنی عرضه کل کوتاه مدت به راست، کاهش قیمت و افزایش تولید کل می شود. درسته ؟
بد نبود در مورد علت رکود بزرگ به تحلیل اتریشی ها هم اشاره می کردید. بر طبق نظر هایک، علت ریشه ای بحران اواخر ۱۹۲۹، رونق مصنوعی دهه ۱۹۳۰ است. به عبارتی با افزایش اعتبارات دولتی، نرخ بهره به صورت مصنوعی پایین نگه داشته شد، لذا سرمایه گذاری با اعتبارات ارزان به سمت بازارهایی گرایش پیدا کرد که سرمایه گذاران گمان نمی کردند هزینه های سرمایه گذاری در این بخش ها، بیشتر از سود آوری آن ها شود. به طور خلاصه با انحراف جریان سرمایه، سرمایه گذاری های بسیاری به شکست انجامید.
البته طبق نظر فریدمن، افزایش نرخ بهره درست قبل از شروع بحران عامل مهم در ایجاد بحران بوده .
در هرصورت توهم سیاست گذاران نسبت به توان مدیریت اقتصاد مانند آن چیزی که در نمودار آخر برای جبران کاهش تولید کل بیان شد، می تواند منشا بحران های بعدی باشد.