تغییر چیست؟ از تغییر نترس | راه های غلبه بر ترس از تغییر در زندگی


ما از تغییر میترسیم چون نمیتوانیم نتیجهاش را پیشبینی کنیم و عدم امکان پیشبینی نتیجه باعث میشود همواره بخواهیم در یک وضعیت ساکن و بدون دگرگونی باقی بمانیم. همانطور که لائو تسو میگوید: «اگر مسیرخود را تغییر ندهید ممکن است راه و مقصدتان به پایان برسد».
پیرمردی که به طور تصادفی در رودخانهای سقوط کرده بود به یک آبشار بلند نزدیک میشد. همه کسانی که این صحنه را میدیدند برای زندگی پیرمرد بیمناک بودند. او به صورت معجزهآسایی از سقوط آبشار جان سالم به در برد و از آب خارج شد. حاضرین از او پرسیدند: چطور توانستید زنده بمانید؟
پیرمرد پاسخ داد: «من خودم را با آب سازگار کردم». او خودش را به آب سپرد و در چرخش امواجش فرو رفت و با هر چرخش جدید بیرون آمد و اینطور زنده ماند. مقاومت در برابر تغییر نتیجه را به نفع ما برنمیگرداند. پیرمرد زنده ماند چون نمیدانست باید چکار کند. به همین خاطر به جای مبارزه با جریان آب خودش را در آن رها کرد.
میدانستید که مغز پیامدهای منفی قابل پیشبینی را به نتایج نامشخص ترجیح میدهد؟
شما نمیتوانید عدم اطمینان را کنترل کنید. نگرانی فقط شرایط را بدتر میکند. با این حال درک آنچه در ذهن شما (یا دیگران میگذرد) میتواند درد را کاهش دهد. این راهکار برای مواقعی که چیزهای غیرمنتظره به سراغتان میآیند، شانس موفقیت شما را افزایش میدهد.
راهبری تغییرات واکنشی از روی همدلی است. این امر به درک عمیقی از احساسات و ترسهای موجود نیاز دارد و باعث میشود وقتی در جریان شدید آب و مسیر آبشار زندگیتان قرار گرفتید، به جای مقابله با عدم اطمینان به سادگی مانند پیرمرد داستان متوقف شوید.
چرا از تغییر در زندگی میترسیم؟
برتراند راسل: «خرافات منبع اصلی ترس و ظلم است. زمانی که ترس مغلوب شود خرد شکوفا خواهد شد.»
اگر خودتان را یک جستجوگر بدانید، تغییر، نیروی محرک شما است. زمانی که خودتان را به چالش میکشید و میخواهید از منطقه امن خود خارج شوید در حقیقت با پارادوکس تغییر مواجه میشود. تغییر، نامشخص و همراه با ریسک است؛ حتی برای کسانی که آن را پذیرفتهاند.
برای مقابله با ترس از ناشناختهها باید بدانید که چرا مردم به هر قیمتی به دنبال یقین هستند. تحقیقات نشان میدهد که افراد ترجیح میدهند تصویر واضح و بدون شک و تردیدی از نتایج اتفاقات داشته باشند.
در همین راستا آزمایشی انجام شده که برای درک رابطه بین عدم اطمینان و استرس، پاسخ قانع کنندهای ارائه میکند. وقتی میترسیم که در معرض خطر باشیم، مکانیسم دفاعی بدنمان ما را به سمت انجام کاری (یا یک عمل) سوق میدهد. اغلب دوپامین را فقط به اعتیاد ربط میدهند اما نقش آن تنها به پاداش دادن محدود نمیشود. بلکه ما را ترغیب میکند تا از پیامدهای نامطلوب هم فرار کنیم.
به ذهنتان یاد دهید تا بیشتر از ماهیت احساسات خود آگاه شود. همدلی هم کمک میکند تا احساسات خودتان و دیگران را بهتر درک کنید. یاد بگیرید که قبل از بروز واکنش، مکث کنید. آیا پاسخ منفی شما آگاهانه است یا فقط از عدم اطمینان فرار میکنید؟
در ادامه هفت عامل و ترسی را معرفی خواهیم کرد و مورد بررسی قرار خواهیم داد که باعث میشوند افراد از تغییر در زندگی بترسند.
۱. ترس از عدم اطمینان
دیوید مک رانی، نویسنده کتاب «شما چندان باهوش نیستید»، میگوید: انگار سیمکشیهای مغزمان طوری طراحی شدند که میخواهند چیزهای ناشناخته را حل کنند. «زمانی که مغز با عدم اطمینان مواجه میشود، یقین را ایجاد میکند». چون در حال حاضر از نظر عاطفی نیاز دارید با این تنش مقابله کنید. پس مغز شما سادهترین، سریعترین و کمدردترین گزینه موجود را انتخاب میکند. بنابراین شما بهترین گزینه را انتخاب نمیکنید، بلکه تنها در منطقه امن خودتان باقی میمانید.
پیشبینی میتواند صدمات بیشتری نسبت به خود تغییر ایجاد کند. برای مواجهه با تغییر باید قلبتان را به روی ناشناختهها باز کنید و آنها را در آغوش بگیرید. بیاموزید به جای مبارزه با واقعیت، آن را بپذیرید.
۲. ترس از شکست
هیچکس نمیخواهد شکست بخورد به خصوص در جوامعی که موفقیت مبنای احترام است. با این حال اشتباه کردن بخشی ضروری از مسیر آزمایش و یادگیری است. ترسها به جای اینکه به رشدتان کمک کنند، شما را گیر میاندازند.
اسکار وایلد معتقد است که، تجربه اسمی است که به اشتباهاتمان میدهیم.
هر چه ترستان از شکست بیشتر باشد احتمالا اشتباهات بزرگتری مرتکب میشوید. اشتباهات بخشی از ماهیت انسانی ما هستند. آسیبپذیر بودن خودتان را بپذیرید. اشتباه کردن نشان میدهد که شما یک انسان هستید. اشتباهات را به چشم تجارب یادگیری ببینید. به جای اینکه در برابرش مقاومت کنید، از خودتان بپرسید: «درس جدید چیست؟»
۳. ترس از تمسخر
همه ما دوست داریم که در برابر دیگران خوب به نظر برسیم به همین خاطر گاهی به چهرهمان ماسک میزنیم، تا مورد تقدیر و پذیرش سایر افراد قرار بگیریم. این رویکرد غیرواقعی است و باعث میشود تا اعتماد به نفستان را از دست بدهید. زمانی که دیگر به نظرات دیگران اهمیت ندهید، در حقیقت آزاد میشوید.
کلمه ترس (Fear) مخفف عبارت شاهد دروغین برای ظاهری واقعی (False Evidence Appearing Real) است. چه کسی گفته اگر دیگر ریسک نکنید، مردم هم به شما نمیخندند؟ شما میخواهید فرصتتان را از دست بدهید آن هم فقط به خاطر چیزی که ممکن است دیگران در موردتان فکر کنند؟ غیرممکن است بتوانید روی کاری که برای اولین بار انجامش میدهید تسلط داشته باشید. به همین خاطر داشتن احساسی ناخوشایند بخش ضروری از سفر یادگیری و تغییر را تشکیل میدهد.
4. ترس از دست دادن کنترل
سیمکشیهای مغزمان طوری تنظیم شدهاند که جوابها را پیدا کنند، حتی زمانی که درباره آنچه اتفاق افتاده هیچ سرنخی نداریم. به همین خاطر است که به سختی، جریان قوی زندگی را رها میکنیم و تا رسیدن به آزادی در رنج و عذاب هستیم. ما از تغییر میترسیم چون احساس میکنیم کنترل امور را از دست میدهیم و به جای اینکه خودمان زندگی را هدایت کنیم به یک بازیگر فرعی یا تماشاچی تبدیل میشویم.
دن گیلبرت (محقق) میگوید: «ما با اشتیاق به کنترل، وارد جهان میشویم و با همین رویکرد هم دنیا را ترک میکنیم. تحقیقات نشان میدهند که اگر ما در فاصله این ورود و خروج کنترل چیزها را از دست بدهیم. ناامید، درمانده و افسرده میشویم».
زندگی همیشه از کنترل شما خارج است. حتی زمانی که ساکت و آرام ایستادهاید و منتظرید تا نتیجه چیزی آشکار شود، هنوز در پس ذهنتان با خودتان میگویید: «شاید...».
5. ترس از بیکفایتی
چند بار به خودتان گفتید که به اندازه کافی در کاری خوب نیستید؟
همه ما در مقطعی از زندگی این احساس را تجربه کردیم، چون بیش از اندازه کمالگرا هستیم. شاید هم خودمان را با دیگران مقایسه میکنیم. یک ضرب المثل انگلیسی میگوید: «چمن همیشه در سمتی که باران بیشتری خورده، سبزتر است». وقتی در سوالات ناشناخته خودتان را محکوم میکنید و میپرسید: آیا میتوانم این چالش را پشت سر بگذارم؟ اگر مردد باشید به احتمال زیاد شکست میخورید.
برای پذیرش تغییر نیاز به جهش دارید. شک و تردید باعث شفافیت میشود اما سعی نکنید وقایع را پیشبینی کنید. با دل و جرأت باشید و به خودتان اعتماد کنید. ماریان ویلیامسون مینوسد: «عمیق ترین ترس ما از بیکفایتی نیست. بلکه به خاطر قدرت بیش از اندازهمان است. این نور است که ما را میترساند نه تاریکیهای درونمان.»
6. ترس از کار اضافی
همه ما یک نسخه ایدهآل از زندگی داریم. ما معتقدیم که کارها باید آسان باشند و قرار نیست رنج ببریم. اما رنج به صورت ذاتی بخشی از فرآیند انسان بودن است. درد و شادی دو روی سکه زندگی هستند و از لحظه تولد همراهیمان میکنند. بنابراین تجربه زندگی نیاز به سخت کوشی زیادی دارد.
وقتی نمیدانید قرار است چه اتفاقی بیافتد افسار امور را به دست مغز تنبلتان میدهید. مارگارت کینگ میگوید: «عدم اطمینان یکی از محرکهای انگیزشی است که به هر طریقی از آن دوری میکنیم. به همین خاطر اگر از چیزی مطمئن نباشیم کلا کاری انجام نمیدهیم.»
مطمئنا تغییر نیاز به کار اضافی از لحاظ روحی دارد. اما بعضی اوقات متوقف کردن مقاومتمان به تلاش بیشتری نیاز دارد. همانطور که در مثال ابتدایی متن برای پیرمرد اتفاق افتاد. باید اجازه دهید طبیعت راهنمای فعلیتان باشد و دست از مبارزه بکشید. رهاکردن کنترل برای سازگاری با حوادث نامشخص امری حیاتی و مهم است.
7. ترس از خوشحال شدن
همه ما میخواهیم شاد باشیم اما از خوشحال شدن میترسیم. به همین دلیل به طور ناخودآگاه خودمان را تحریم میکنیم. همانطور که گفتیم، ترس از خوشبختی و کامیابی یک ریشه فرهنگی دارد. بعضی اوقات بخاطر عالی بودن خود احساس گناه میکنیم. بنابراین به جای جستجوی برای پیشرفت به یکنواختیهای معمول عادت میکنیم.
یک ضرب المثل ژاپنی میگوید: «ترس به اندازهای عمیق است که ذهنتان اجازه میدهد»؛ خوشبختی و کامیابی فقط بازتاب چیزهایی که داریم یا تجربیات شخصیمان نیست بلکه یک حالت ذهنی است. درک این موضع باعث میشود تا مواجهه با تغییر برایتان راحتتر شود. میتوانید به خاطر چیزهایی که نمیدانید مقاومت کنید یا از سفرتان (مسیر تغییرات) لذت ببرید، انتخاب با شماست.
چگونه بر ترس از تغییر غلبه کنیم؟
در زندگی هیچ یقین یا تضمینی وجود ندارد. اما اگر تنها یک چیز برای همه ثابت باشد، این است که همه چیز تغییر میکنند. تمامی چیزهای پیرامون ما مثل آدمها، احساسات یا مکانها به طور مداوم در حال تغییر و دگرگونی هستند. این امر کاملا طبیعی است با این حال تغییر میتواند ترسناک باشد و گاهی ما همه کاری میکنیم تا از آن و ورودش به زندگیمان جلوگیری کنیم. چون در مواجه با آن نمیدانیم چه باید کرد. ناگهان خودمان را دریک موقعیت ناآشنا میبینیم که از قبل برای آن برنامهریزی نکردیم.
گاهی اوقات هم احساس میکنیم که یک یا چند بخش از زندگیمان نیاز به تغییر دارد ولی نمیدانیم از کجا تغییر را شروع کنیم. اگر میخواهید در زندگی بهترین چیزها برایتان رخ دهد، باید تغییر را به عنوان بخشی طبیعی از تکامل خود بپذیرید و برای آن اماده شوید. در ادامه 7 مرحله برای مواجه با تغییر و غلبه بر ترس ناشی از آن را معرفی میکنیم.
1. زندگی، تغییر و تغییر، زندگی است
یک اعتقاد رایج بین بیشتر افراد وجود دارد که میگویند: «تغییر چیز خوبی نیست و به صورت بالقوه دردناک و ناراحتکننده است». به همین خاطر بیشتر ما تلاش میکنیم تا از بروز هر گونه تغییری جلوگیری کنیم. وقتی که متولد میشویم، بدنمان که تا لحظاتی قبل به جسم مادر متصل بوده از او جدا میشود. این اولین تغییر بزرگی است که برای ورود به این دنیا با آن دست و پنجه نرم میکنیم که البته با جدایی و گسستگی همراه است. این یکی از دلایلی است که اکثر افراد چسبیدن به یک وضعیت هر چند نامناسب (مثل شغل، رابطه یا عادت) را به درد و رنج جدایی و تغییر ترجیح میدهند.
به تغییر به چشم مجازات نگاه نکنید. تغییر فرصتی برای رشد، بهبود و یادگیری چیزهای جدید است. با هر تغییر از خودتان بپرسید در این وضعیت چه چیز جدیدی یاد گرفتم که زندگیام را کاملتر میکند؟ (در تغییرات دنبال نکات مثبت بگردید).
2. شرایط را بپذیرید ولی از آن کنارهگیری نکنید
در مواجه با تغییر، اول موقعیتی که در آن هستید را بپذیرید. البته منظورمان از قبول تغییر این نیست که منفعل باشیم و مانند یک قربانی شرایط رفتار کنیم. پذیرش تغییر نیاز به شجاعت، عزم و صداقت دارد. پذیرش به این معنی است که زندگی و تغییراتش در جهت رشد و شکوفایی ما و منافعمان فعالیت میکنند. حتی اگر در آن لحظه نتوانیم این منافع را به درستی درک کنیم.
3. شکست را به عنوان نقطه قوت ببینید
شاید بزرگترین ترس همه ما در زندگی، ترس از شکست باشد. تنها راه برای جلوگیری از شکست خوردن این است که دست روی دست بگذاریم و هیچ کاری نکنیم. در این صورت ما به عنوان یک تماشاگر زندگی میکنیم نه انسانی با شخصیت اصلی و مستقل. اشتباه کردن و شکست خوردن بخشی از روند یادگیری است. وقتی اشتباه میکنیم، یاد میگیریم که خودمان را اصلاح کرده و بهبود ببخشیم.
اولین باری که برای راه رفتن تلاش کردید را به یاد بیاورید. هزاران بار به زمین افتادید و باز بلند شدید و دوباره تلاش کردید. هر باری که میافتادید یک تجربه شکست بود اما باعث نشد که دست از تلاش بکشید. بلکه با هر سقوط یاد گرفتید چطور برخیزید. وقتی نمیتوانستیم راه برویم، هیچ کس ما را قضاوت نکرد. پس چرا نمیتوانیم در سقوطهای زندگی هم همان توانایی بالای پذیرش شکست و بیتوجهی به قضاوتها را داشته باشیم؟
قضاوت و ترس است که مارا فلج میکند و تفسیرمان از وقایع مانع از حرکتمان به سمت جلو میشود. ما زمانی موفق میشویم که بتوانیم خودمان را از قید احساسات آزاد کنیم. افرادی به رویاهایشان میرسند که کمتر از بقیه نگران شکست باشند. شکستهای مسیر بخشی از پیروزی است، پس باید یاد بگیریم به اندازه نتیجه (موفقیت) از مسیر آن هم لذت ببریم.
4. هر موفقیت کوچک را جشن بگیرید
ما خیلی زود میفهمیم که از پس چه چیزهایی بر نمیآییم یا قادر به انجام چه کارهایی نیستیم. این قابلیت باعث میشود تا پیشرفتمان محدود شود. در عوض اگر هر روز موفقیتهای خیلی کوچک و جزئی خود را جشن بگیریم، همیشه انگیزهمان برای ادامه مسیر (تغییرات) افزایش مییابد.
این تمرین را امتحان کنید؛ در دفترچه خاطراتتان هر روز یک موفقیت بزرگ یا کوچک را یادداشت کنید. (این موفقیتها نباید فقط به کار یا شغلتان مربوط باشند). ممکن است که شما یک غذای خوشمزه پخته باشید. به یک فرد غریبه کمک کردهاید یا به درد و دل دوستتان گوش کردید و... . پس از اینکه موفقیت خود را نوشتید، راهی برای جشن گرفتن آن پیدا کنید و در این زمینه تا میتوانیدخلاق باشید.
5. مسئولیتپذیر باشید
ما نمیتوانیم اتفاقات زندگی یا رفتار دیگران نسبت به خودمان را تغییر دهیم. اما میتوانیم واکنش یا رفتار خود را عوض کنیم. این همان ویژگی است که ما را در مسیر تکامل شخصی قرار میدهد. همه ما یک «محدوده قدرت» داریم.
محدودهای که در آن باید نسبت به وظایفمان مسئولیتپذیر عمل کنیم. منظور از مسئولیتپذیری، بازیابی تواناییمان برای پاسخگویی به حوادث و اتفاقات زندگی است. یعنی از تواناییهای خودمان برای تغییر و دادن کارآمدترین پاسخها به مشکلات روزمره زندگی استفاده کنیم.
6. صبور باشید
گاهی اوقات مجبوریم در زندگی بارها و بارها یک درس را تکرار کنیم تا در امتحان زندگی موفق شویم. برای رسیدن به این نتیجه باید صبور باشیم. بیتاب بودن در چنین مواقعی یک واکنش است ولی صبر پاسخی است که به شرایط میدهیم.
یادتان باشد که رشد (و تغییر) مربوط به تکامل و بالندگی است نه انقلاب و زمانی که تابع بیتابیهای خودتان هستید تمایل به انتخاب یک انقلاب دارید. انقلاب تلاطم و آشفتگی را ایجاد میکند و به جای یکپارچگی به نابودی علاقه دارد. صبر هم شبیه یک عضله است که باید هر روز آن را نرمش دهید. با این کار چراغ قرمزهای زندگیتان را به فرصتی برای تأمل بیشتر و قدردانی تبدیل کنید.
7. از منطقه امن خود خارج شوید
«منطقه امن» همان فضای روحی است که در آن احساس امنیت و ایمنی داریم. پس چرا در ان بیشتر از همیشه ناراضی هستیم؟ خروج از محدوده امن و ورود به منطقهای آزاد و رها از ترس، نیازی به تغییرات اساسی ندارد. کافی است با چند حرکت نمادین شروع کنیم که مکانیسم خلبان خودکار داخلیمان را غیرفعال میکند.
مثلا خیلی ساده میتوانید مسیر هر روزه به محل کارتان را تغییر دهید. هر شب موقع شام روی کدام صندلی مینشستید؟ امشب روی صندلی مخالفش بنشینید. یک زبان جدید یاد بگیرید. یک ماه رژیم غذایی گیاه خواری را امتحان کنید یا یک سرگرمی جدید برای خودتان بیابید.
اینها فقط چند ایده ساده از کارهایی هستند که میتوانید برای شکستن عادتهای معمولتان استفاده کنید. قدم به قدم آنها را ایجاد کنید و قلمرویتان را گسترش دهید. با این تکنیک میتوانید تواناییها و روشهای جدیدی در زندگیتان کشف کنید و البته یاد بگیرید که تغییر آنگونه که فکر میکنید ترسناک نیست.
مدیریت کردن تغییر و رسیدن به موفقیت
با علاقه به گذشته نگاه نکنید، بلکه با شجاعت به روبهرویتان بنگرید. همه پیشرفتها نتیجه تغییر است. با این حال همه تغییرات پیشرفت محسوب نمیشوند. موضوع ساده است. هیچ منطق یا استدلالی درباره تغییر، سرعت یا جهت حرکتش وجود ندارد.
این یک دلیل خوب است که مدیریتش را در دست بگیریم. بنابراین شما در هر جایگاهی مثل مدیرعاملی یک شرکت بینالمللی، معاونت ریاست جمهوری، مدیر داخلی، سرپرست، مربی تیم، والدین یا همسر میتوانید برای مدیریت موثرتر و کارآمدی بیشتر چند کار انجام دهید.
در ادامه برخی از این تکنیکهای رهبری تغییر را معرفی میکنیم.
1. اعتماد به نفس
در هر موقعیتی که رهبری میکنید، یادتان باشد که مردم همیشه شما را تماشا میکنند. اگر میزان خاصی از اعتماد به نفس را برای کارتان پیشبینی کردید، اگر طوری نگاه میکنید و حرف میزنید انگار که به تغییر اعتقاد دارید، سایر مردمی که شما را میبینند و در اطرافتان هستند با شما هم مسیر میشوند. سعی کنید تغییری باشید که میخواهید آن را در دیگران ببینید.
البته عکس این موضوع هم درست است. همانطور که رابرت جی ماریشیچ مدیر عامل و رئیس صنایع مبلمان میگوید: «برای رهبری در یک وضعیت مبهم باید اضطراب را در خودتان از بین ببرید تا اطرافیان شما را آلوده نکند.»
یادتان باشد که نگرشها مسری هستند. در عوض مطمئن شوید که خودتان به اندازه کافی فریبنده هستید و میتوانید سایرین را جذب دیدگاه خود برای تغییر کنید.
2. دوری از عادات و صعود
تا حدود زیادی همه ما شبیه عادات خود هستیم. اگر دلیلی برایش ندارید و فقط در کنار چیزی احساس راحتی و آسایش میکنید، مطمئن باشید که درگیر عادت هستید. شاید خیلی عالی نباشد ولی از آن وضعیت یا چیز خاص استفاده میکنید. بیایید منطقی باشیم... چرا قایق خودتان را سوراخ میکنید؟
همه پیشرفتها نتیجه تغییر هستند اگر میخواهید در محل کار، زندگی یا روابط خود بهتر شوید، مجبورید که چیزهای آشنا و قدیمی خود را ترک کنید. ناچارید کارها و عادتهای همیشگی را کنار بگذارید. نمیتوانید همان روال قبلی را در پیش بگیرید و امیدوار باشید که همه چیز بهتر شود. چون چیزی بهتر نمیشود. همانطور که جی پاول گتی موسس شرکت نفت گتی میگوید: «زمانی که تغییرات سریع اتفاق میافتند تجربه بدترین دشمنتان است».
واقعیت این است که برای ایجاد هر تغییر و بهبود وضعیت باید به سطح بروید. به این معنی که ذهنتان را از روال عادی و پیش فرضهای موجود (مثل کارهای آشنایی که انجام میدادید یا عادتها و...) رها کنید. چون در این حالت ذهن بازتری برای بهتر کردن اوضاع دارید. همانطور که سر فرانسیس بیکن با فصاحت میگوید: «هرگز نتیجهای بدون تأمل و راهکاری بدون تلاش بدست نمیآید.»
البته زمانی که برای رهبری تغییر مثلا در انجام کاری ریسک میکنید، ممکن است شکست بخورید. اما شکست همیشه بد نیست. اگر مردم در خانه یا محیط کارتان ببینند که بخاطر ریسک در انجام کاری یکبار شکست میخورید، بیشتر از زمانی که ریسکی نمیکنید برایتان احترام قائل هستند. اگر آنها فقط تصمیمات و حرکات محتاطانه شما را ببینند (به این خاطر که از تغییر میترسید)، ممکن است به شما ترحم کنند ولی به شما احترام نمیگذارند.
در مسیر صعود میتوانید چیزهای شگفتانگیزی درباره خود و پتانسیلهایتان کشف کنید. همانطور که شاعر توماس استرنز الیوت میگوید: «فقط کسانی که خطر میکنند، متوجه میشوند که تا کجا میتوانند پیش بروند».
3. کمک گرفتن از روش: «آن را آسان کن»
استراتژیهای بسیار کمی برای رهبری تغییر وجود دارند که در هر شرایطی قابل استفاده باشند. با این حال سوالی وجود دارد که میتوانید آن را از اعضای تیم، کارمندان و حتی بچههای خودتان بپرسید. این سوال به آنها کمک میکند تا تغییر دلخواه را انجام دهند.
به این مثال توجه کنید: مدیریت ارشد در یکی از شرکتها تصمیم گرفته بود که نرمافزارهای مورد استفاده یکی از بخشهای خاص را جایگزین کند. به طور طبیعی کارکنان آن بخش از اداره دچار آشفتگی شده بودند و از این موضوع خوشحال نبودند. آنها برای یادگیری نرمافزار جدید به زمان نیاز داشتند. همینطور به سختی باید برای تحقق مهلت تحویل پروژههای موجود تلاش میکردند.
اما درست همان موقع که کارکنان شروع به آه و ناله کردند، سرپرستشان یک سوال مطرح کرد. او پرسید: «خب، برای کار کردن با این نرمافزار جدید به چه چیزی نیاز دارید؟» همین سوال ساده باعث شد که درک کارکنان از اوضاع تغییر کند و آنها به سراغ تفکرات مثبت برای بدست آوردن بهترین نتیجه در این جایگزینی بروند. دقایقی بعد آنها در مورد آموزشهای لازم بحث میکردند و تعیین راه حل جای اخمهایشان را گرفته بود. همینطور آنها مسئولیت جنبههایی را پذیرفتند که بیشترین اثر را روی واحدشان داشت.
به دست گرفتن کنترل و پیشنهاد کمک، بخش اصلی در رهبری هر نوع تغییری است. به دنبال فرصتی برای پرسیدن «سوال آن را آسان کن» باشید. کسی را پیدا کنید که با تغییرات دست و پنجه نرم میکند و از او بپرسید که چطور میتوانید تغییر را برایش راحتتر کنید.
سلام خیلی ممنون از مقاله عالی اما یک نکته اون هم اینکه خب دارن هاردی که عکس این مطلب رو میگه. میگه روال هایی رو همیشه دنبال کن. واقعاً اینجوری دچار سردرگمی میشیم.